با خط بریل هم خدا می‌خواند ...

موسی عصمتی شاعر نابینای مشهدی که سال‌هاست با دلش می‌بیند و می‌نویسد،‌ در رباعی‌های تازه خود که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است،‌ به مصائب و مشکلات نابینایان اشاره کرده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌  امروز 23 مهر ماه مصادف با (15 اکتبر) روز جهانی «عصای سفید» نام‌گذاری شده است‌،  عصای سفید که نمادی است از نابینایان. داستان نابینایان در ایران، داستانی است پر آب چشم؛ هم باید با معلولیت و شرایط آن کنار بیایند و هم باید راه خروجی از محدودیت‌هایی که این معلولیت برایشان ایجاد کرده، بیابند. پای صحبت هرکدامشان که بنشینید، داستان عجیبی دارند از روزهایی که تلاش کردند تا آینده بهتری برای خود بسازند. داستان زندگی معلولان در ایران، داستان امید است و تلاش و تلاش. 

هشت درصد جامعه ایران را نابینایان و کم‌بینایان تشکیل می‌دهند. طبق آمار 150 هزار نفر نابینا و 650 هزار کم‌بینا در ایران زندگی می‌کنند که تنها 30 درصد از این افراد شاغل هستند. عمده این افراد از حقوق شهروندی که برای شهروندان عادی در نظر گرفته شده است، محروم‌اند.با این حال نابینایان از جمله فعال‌ترین‌  اعضای جامعه در امور مختلف از جمله فرهنگ به شمار می روند،‌ شاعران و نویسندگان بسیاری در سال‌های اخیر از جامعه نابینایان سربرآورده و موفقیت‌های قابل توجهی را  پیش آورده‌اند. از جمله این افراد موسی عصمتی شاعر است.

موسی عصمتی، شاعر اهل مشهد مقدس، نابیناست و همین باعث شده درکی که از جهان اطرافش دارد متفاوت‌تر و شاید عمیق‌تر از بقیه باشد و همین شعرش را هم متمایز کرده است، چرا که شعر او در کنار «رنگ» و «تصویر» از بو، صدا و لامسه نیز بهره برده است. موسی عصمتی سال هاست که با دلش می‌بیند و می‌نویسد. اولین مجموعه شعر او «بی چشمداشت» توسط شهرستان ادب منتشر شد. 

عصمتی همزمان با روز جهانی «عصای سفید» رباعی‌های تازه خود برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است،‌ این اشعار قرار است در مجموعه‌ای به نام «سمرقند» از سوی انتشارات شاعران پارسی‌زبان منتشر شود.

تلخ است زبان این همه تاریکی
سرد است جهان این همه تاریکی

وقتی که تو حرف می‌زنی می‌خندد
خورشید میان این همه تاریکی

***

غم را که به پای ِ دلمان بگذاریم
شب را به هوای ِ دلمان بگذاریم

باشد، ولی اندوه ندیدن‌ها را
ای عشق ! کجای ِ دلمان بگذاریم

***

این بغض گلوگیر صدا خواهد شد
آغاز تمام ماجرا خواهد شد

یک‌روز همین عصا که در دست من است
در ساحل نیل اژدها خواهد شد
***

هر روز تمام نامه را می‌خواند
آرام و دقیق و بی‌صدا می‌خواند

بنویس دوباره نقطه‌های غم را
با خط بریل هم خدا می‌خواند

***

با من غم روزگار شوخی دارد
شب‌های بلند و تار شوخی دارد

از پشت رسید و چشم‌هایم را بست
با من خود کردگار شوخی دارد

***

در کوچه دوباره خسته‌تر شد با من
در غربت خویش بسته‌تر شد با من

در زیر قدم‌های عجول مردم
هر روز عصا شکسته‌تر شد با من

***

این پنجره در بند اتاقی مانده
از آن همه دلگرمی  اجاقی مانده

این آینه ، صفحه ای‌ست از خط بریل
انگار که نانوشته باقی مانده

***

از کوچه بهارِ کوچکی رد شده است
آواز سه‌تارِ کوچکی رد شده است

در خط بریلِ زیر ِ انگشتانش
هر روز قطار کوچکی رد شده است

***

چشمان ِتو حالتی خدایی دارد
آرامشِ سبزِ ماورایی دارد

از خالِ لبت به من یقین شد که خدا
با خطِ بریل آشنایی دارد

***
تا دورترین پنجره ها خواهد برد
تا موج خروشان  صدا خواهد برد

انگار چراغ قوه ای خاموش است
این کهنه عصایی که مرا خواهد برد

***
در رودکی‌ِ نگاه من گم نشوید
در خلوت کوره راه من گم نشوید

تاریکی ِ محض غار مزدورانم
در عمق دلِ سیاه من گم نشوید

غار مزدوران غاری است در 90 کیلومتری شهر سرخس

***

چون نقطه ای از نگاه من می‌گذرد
از جاده راه راه من می‌گذرد

من خط بریلم که قطاری خاموش
هرروز از ایستگاه من می‌گذرد

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط