ایرانفروشی پهلوی|شادی میراثخوار هخامنشیان از جدایی بحرین
۲۴ اردیبهشت سالروز فروش بحرین توسط رژیم پهلوی است. جدایی بحرین از ایران، این پرسشی اساسی را مطرح کرد: چگونه حکومتی که خود را پاسدار تمامیت ارضی ایران و ادامهدهنده میراث باستانی هخامنشیان میدانست، به جدایی بخشی از خاک تاریخی ایران رضایت داد؟
به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، 24 اردیبهشت سالروز اقدام ننگین رژیم پهلوی در فروش بحرین به استعمار انگلستان در سال 1349 خورشیدی است. رژیم پهلوی خصیصهها و ویژگیهای دارد که با آن میتوان این رژیم را شناخت. از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی، آیتالله خامنهای، رژیم پهلوی نمادی از وابستگی به بیگانگان، استبداد داخلی، و فساد سیستمی و اخلاقی است. ایشان مکرراً تأکید میکنند که این رژیم، اراده و منافع ملت ایران را نادیده میگرفته و در خدمت قدرتهای خارجی، بهویژه آمریکا و انگلیس، عمل میکرده است. کلیدواژههایی چون «تحقیر ملت ایران»، «غارت منابع ملی»، و «دیکتاتوری وابسته»از جمله تعابیری هستند که رهبر انقلاب برای توصیف ماهیت حکومت پهلوی بهکار میبرند، و آن را دورانی از سرکوب آزادیها و فقدان استقلال واقعی کشور میدانند. ایشان رژیم پهلوی را مسئول «عقبماندگی حقیقی» کشور در ابعاد مختلف فرهنگی، علمی و صنعتی (علیرغم ظواهر مدرنسازی سطحی) و ترویج «غربزدگی» معرفی میکنند.
افزون بر آنچه گفته شد از جمله ویژگیهای پهلوی اول و دوم «ایرانفروشی» این رژیم بود، رژیمی که رهبری تلاش میکنند در بیاناتشان تصویر روشنی از آن به نسلهای جدید ارائه دهند. بخشش بخشهایی از سرزمین ایران بخش غیر قابل دفاع و ننگین رژیم پهلوی در تاریخ معاصر است. روز 24 اردیبهشت سالروز جدایی بحرین از ایران را هرساله باید بازخوانی کرد تا ایران تصویر روشنتری از خیانتکاران به خود را در حافظه تاریخی خود داشته باشد، دراینباره آقای علی آذریمقدم یادداشت زیر را به رشته تحریر در آورده است؛
جدایی بحرین از ایران در سال 1349 نقطهای تناقضآمیز در سیاست خارجی و گفتمان ملیگرایانه رژیم پهلوی دوم محسوب میشود. این رویداد، که در ظاهر تحت نظارت سازمان ملل متحد و بهعنوان توافقی دیپلماتیک ارائه شد، در عمل مشروعیت ادعاهای پهلوی دوم را به چالش کشید. پهلوی دوم که خود را وارث میراث باستانی ایران و پرچمدار ملیگرایی نوسنتگرا معرفی میکرد، با واگذاری بحرین که بهطور تاریخی بخشی از قلمروی ایران محسوب میشد، موافقت کرد. این تصمیم از سوی گروههای ملیگرا، بهویژه حزب پانایرانیست، بهعنوان انحرافی آشکار از اصول اعلامشده رژیم مورد انتقاد قرار گرفت.
فیلم | سخنرانی محسن پزشکپور بنیانگذار حزب پانایرانیست در مجلس شورای ملی علیه ایرانفروشی پهلوی در ماجرای بحرین
حتی نظامهای سیاسی ماقبل پهلوی، با وجود محدودیتهای دیپلماتیک و نظامی، از پذیرش چنین توافقی خودداری کرده بودند، با این حال، رژیم پهلوی دوم بهدلیل ماهیت دستنشاندهای که داشت به این واگذاری تن داد. این تناقض، که ریشه در شکاف میان ایدئولوژی باستانگرایانه رژیم و عملکرد سیاسی آن داشت، زمینهساز بحثهایی درباره مشروعیت پهلوی دوم و تحقق حفظ تمامیت ارضی ایران شد، در همین راستا، این متن از منظر داخلی به تحلیل پیامدهای جدایی بحرین از ایران در داخل کشور میپردازد.
جدایی بحرین و تناقض در ایدئولوژی باستانگرایانه
هر حکومتی برای تثبیت و تداوم جایگاه خویش به ایدئولوژی نیاز دارد و رژیم پهلوی نیز از این قاعده مستثنی نبود. یکی از عناصر کلیدی هر ایدئولوژی، تاریخنگاری برساختهای است که با ریشهدادن رژیم در گذشته یا ارائه آن بهعنوان نتیجه اجتنابناپذیر نیروهای تاریخی، به آن مشروعیت میبخشد. رژیم پهلوی، بهویژه در دوره محمدرضاشاه، از این ابزار بهطور گسترده بهره برد(1) و با تکیه بر باستانگرایی، تلاش کرد هویت و اقتدار خود را تثبیت کند.
برجستهترین نمود این ایدئولوژی، برگزاری جشنهای 2500ساله شاهنشاهی در سال 1350 بود. این جشنها، که با هزینههای هنگفت و تبلیغات گسترده همراه بود، نهتنها تلاشی برای نمایش شکوه و اقتدار رژیم، بلکه کوششی برای پیوند آن با تاریخ باستانی ایران بود. در بنیاد تاریخنگاری پهلوی، ایدهای محوری قرار داشت: ایران دارای تاریخی 2500ساله شاهنشاهی است که از امپراتوری هخامنشی آغاز شده و تا دوره پهلوی ادامه یافته بود. رژیم پهلوی مدعی بود که این امپراتوری را، با آداب و سنن اجتماعیاش، در برابر تهاجمات خارجی و بحرانهای تاریخی حفظ کرده است(2). این روایت، که در تبلیغات رسمی رژیم بازتاب گستردهای داشت، بر وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران تأکید میکرد و رژیم را نگهبان این میراث معرفی میکرد.
علیرغم این ادعا، در مارس 1970، پس از 26 ماه مذاکرات محرمانه با بریتانیا، محمدرضاشاه ادعای تاریخی ایران بر بحرین را کنار گذاشت(3). این تصمیم در حالی گرفته شد که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در سال 1968 شاه را «حاکمی با اعتمادبهنفس و مصمم به اعمال قدرت» توصیف کرده بود که توانایی اعمال اقتدار ایران بر رقبای منطقهای را دارد، با این حال، محتوای مذاکرات نشاندهنده چهرهای ناامن و محتاط از شاه بود. بهخلاف ادعاهای باستانگرایانه رژیم مبنی بر پاسداری از تمامیت ارضی، هدف اصلی این مذاکرات نه حفظ بحرین، بلکه یافتن راهی برای واگذاری آن بدون تضعیف مشروعیت داخلی رژیم بود، در واقع، رژیم پهلوی بهدنبال مکانیسمی بود که جدایی بحرین را توجیه کند و از اتهام تبانی با بریتانیا یا خیانت به منافع ملی ایران دوری جوید(4).
با این حال، تصمیم شاه برای رها کردن بحرین صرفاً نتیجه فشارهای خارجی نبود، بلکه ریشه در اولویتهای شخصی و سیاسی او نیز داشت. در حالی که شاه در گفتمان رسمی خود را پرچمدار ناسیونالیسم و پاسدار تمامیت ارضی ایران معرفی میکرد، در عمل حفظ سلطنت و ثبات حکومتیاش را بر منافع ملی ترجیح داد. تناقض میان گفتمان ملیگرایانه رژیم پهلوی دوم و تصمیم به واگذاری بحرین در سال 1349 در گفتوگویی خصوصی میان محمدرضاشاه و قاسملو که سابقه سفارت ایران در انگلستان و آمریکا را داشت، بهوضوح آشکار است، قاسملو چنین نقل میکند: «در سفر به هند، هنگامی که شاه با قاطعیت از تصمیم خود برای واگذاری بحرین سخن گفت، پیشنهاد کردم این اقدام بهشکلی آبرومندانه انجام شود تا اعتبار اعلیحضرت خدشهدار نگردد، حتی قاجاریه نیز چنین مصالحهای را نپذیرفته است، لذا شاه پرسید: چه پیشنهادی دارید؟ پاسخ دادم: میتوان از یک نهاد معتبر بینالمللی مانند سازمان ملل بهره برد. شاه با استقبال از این ایده، گفت همین را بچسبیم و خواستار پیگیری آن شد»(5).
امیرخسرو افشار قاسملو (1378 ـ 1298) وزیر امور خارجه ایران در دولت شریف امامی بود او در ماجرای جدایی بحرین نقشآفرین بود.
این گفتوگو نشان میدهد که محمدرضاشاه، علیرغم ادعاهای ناسیونالیستی رژیم، بیش از آنکه نگران حفظ تمامیت ارضی ایران باشد، در پی حفظ وجهه شخصی و ثبات سلطنت خود بود، بهعبارتی استفاده از نظارت سازمان ملل بهعنوان پوششی دیپلماتیک برای توجیه جدایی بحرین و کاهش انتقادات داخلی و مدیریت تهدیدات علیه وی صورت گرفت.
شاه در اظهار نظر رسمی فروش بحرین را تبریک گفت!
با این حال، جدایی بحرین از ایران، این ادعاهای باستانگرایانه پهلوی دوم را به چالش کشید. این رویداد پرسشی اساسی را مطرح کرد: چگونه حکومتی که خود را پاسدار تمامیت ارضی ایران و ادامهدهنده میراث باستانی هخامنشیان میدانست، به جدایی بخشی از خاک تاریخی ایران رضایت داد؟ این تناقض در ساختار تصمیمگیری رژیم نیز مشهود بود، بهبیان دریادار حبیباللهی «بزرگترین اشتباهی که بهنظرم ما کردیم در مورد بحرین بود. بحرین را وقتی ما از دست دادیم، یعنی نصف خلیج فارس را دادیم»(6)، جدایی بحرین نهتنها یک شکست ژئوپولیتیک، بلکه نشانهای از بحران مشروعیت رژیم شد.
تقابل محمدرضا پهلوی و حزب پانایرانیستها بر سر بحرین
در نظام سیاسی رژیم پهلوی دوم، نهادهای انتخابی مانند مجلس عمدتاً کارکردی نمایشی داشتند و تحت سیطره کامل شاه عمل میکردند، در این بستر نمایندگان مجلس، که اغلب از سیاستهای دربار پیروی میکردند، در صورت ابراز مخالفت با تصمیمات شاه با سرزنش یا حذف از عرصه سیاسی مواجه میشدند(7). در این فضای محدود، حزب پانایرانیست، علیرغم اینکه با حمایت شاه و دربار نمایندگانی را به مجلس فرستاده بود، با تأکید بر حفظ تمامیت ارضی و لزوم حفظ بحرین بهعنوان مهمترین جریان مخالف درون چارچوب سیاسی نقشآفرینی کرد(8). این حزب، با استناد به پیوندهای تاریخی و هویتی بحرین با ایران، این سرزمین را «استان چهاردهم» و بخشی جداییناپذیر از کشور میدانست و واگذاری آن را مغایر با منافع ملی ارزیابی میکرد، با این حال این مخالفت با سیاستهای رسمی هزینهای سنگین داشت، بهعبارتی، در مواجهه با حزب پانایرانیست و رهبر آن پزشکپور که بر تمامیت ارضی ایران تأکید داشتند، نظام پهلوی، راهبردی مبتنی بر حذف تدریجی و سرکوب سیاسی این گروه را در پیش گرفت.
بهطورکلی، رژیم پهلوی، بهویژه در مواجهه با مخالفان جدایی بحرین، از سیاستی دوگانه مبتنی بر تشویق و تهدید استفاده کرد تا هرگونه مقاومت را خنثی کند، بهعبارتی، پیامهایی از سوی دربار و مقامات حکومتی، از جمله امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت، به افراد و گروههایی که احتمال مخالفت آنها میرفت، ارسال شد. هویدا در این پیامها تأکید داشت که همکاری با تصمیم رژیم به بهرهمندی از حمایت و امکانات بیشتر منجر خواهد شد، در حالی که مقاومت در برابر آن حذف سیاسی و فشارهای جدی بهدنبال خواهد داشت(9). این رویکرد نشاندهنده استراتژی رژیم برای سرکوب صدای مخالفان و تضمین اجرای تصمیم جدایی بحرین بود.
واکنش نظام سیاسی پهلوی به این مخالفتها، بهروشنی بیانگر وجود پارادوکسی عمیق در گفتمان رسمی رژیم بود؛ از یک سو، شاه خود را نماینده و پاسدار هویت تاریخی ایران و مدعی احیای شکوه باستانی کشور معرفی میکرد، اما از سوی دیگر، هرگونه اعتراض ملیگرایانه را تهدیدی برای ثبات تلقی و بیدرنگ سرکوب میکرد، برای نمونه، پس از آن که پانایرانیستها در مجلس مخالفت خود را با جدایی بحرین مطرح کردند، شاه بهشدت ناراحت شد، حتی هویدا در جریان پاسخگویی به پزشکپور در مجلس بهصراحت گفته بود دیگر به پانایرانیستها اجازه داده نخواهد شد در دور بعدی مجلس نمایندهای داشته باشند!(10)، حتی ساواک به حـزب پانایرانیست تفهیم کرده بود که باید دست از دخالت درباره بحرین بردارد و گرنه برایشان گران تمام خواهد شد(11). این تناقض، مشروعیت نمادین رژیم را در نگاه بسیاری از نخبگان زیر سؤال برد و شکاف میان قدرت سیاسی و جامعه سیاسی را بیش از پیش تعمیق بخشید.
نقشه ایران چاپشده در عصر رژیم پهلوی، بر اساس این نقشه بحرین استان چهاردهم ایران بود.
نتیجهگیری
جدایی بحرین از ایران در سال 1349 مصداق بارزی از ناسازگاری میان گفتمان ملیگرایانه رژیم پهلوی دوم و کنشهای سیاسی آن است، این کار جدایی بحرین آشکارا چیزی نبود جز سیاست ایرانفروشی پهلوی دوم که در دوران پهلوی اول نیز مسبوق به سابقه بود، این تصمیم، که تحت فشارهای بینالمللی و با اولویت حفظ ثبات سلطنت بر منافع ملی اتخاذ شد، ادعاهای باستانگرایانه رژیم مبنی بر پاسداری از تمامیت ارضی و تداوم میراث هخامنشی را به چالش کشید. واگذاری بحرین بدون بهرهگیری از ابزارهای نظامی یا دیپلماتیک مؤثر، شکاف عمیق میان ایدئولوژی رسمی و واقعیتهای عملیاتی رژیم را آشکار ساخت. از دست دادن بخش بزرگی از خلیج فارس شکست ژئوپولیتیک بزرگی برای ایران محسوب میشد.
مقایسهای میان رویکرد پهلوی و رویه جمهوری اسلامی گویای این واقعیت است. جمهوری اسلامی ایران طی جنگ 8ساله تحمیلی (1367 ـ 1359)، با وجود محدودیتهای گسترده و حمایت قدرتهای جهانی از عراق، با تأکید بر حفظ تمامیت ارضی، از هرگونه مصالحه سرزمینی اجتناب ورزید که نشاندهنده تفاوت بنیادین در اولویتهای راهبردی این دو نظام است.
استفاده از نظارت سازمان ملل بهعنوان مکانیسمی برای مشروعیتبخشی دیپلماتیک به جدایی بحرین، بیش از آنکه نمایانگر اقتدار شاه باشد، تلاشی برای مدیریت بحران مشروعیت داخلی بود. سرکوب مخالفان، بهویژه حزب پانایرانیست، نشانهای از فروبستگی سیاسی رژیم و ناتوانی آن در تحمل گفتمانهای رقیب بود. این رویداد، فراتر از یک شکست ژئوپولیتیک، نمادی از ناکامی رژیم در همسوسازی گفتمان ایدئولوژیک با تصمیمگیریهای سیاسی است و پرسشهای اساسی درباره رابطه قدرت، ایدئولوژی و منافع ملی در دوران پهلوی را برجسته میسازد.
منابع
1) Shakibi Z. Pahlavīsm: The Ideologization of Monarchy in Iran. Politics,
Religion & Ideology 2013; 14: 114–135.pp118.
2) p119 Ibid,
3) Alvandi R. Muhammad Reza Pahlavi and the Bahrain Question, 1968_1970. British Journal of Middle Eastern Studies 2010; 37: 159–177.pp159
4) p160 Ibid,
5) افشار قاسملو، امیرخسرو، مصاحبه با امیرخسرو افشار قاسملو، تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، 1985، ج2، نوار شماره3.
6) حبیباللهی، کمال، مصاحبه با کمال حبیباللهی، تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، 1984، ج9، نوار شماره2.
7) علیرضا ذاکر اصفهانی، روند انفصال بحرین از ایران، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاول، 1391، ص123.
8) عطایی، عباس، مصاحبه با عباس عطایی، تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، 1985، ج11، نوار شماره1.
9) پزشکپور، محسن، مصاحبه با محسن پزشکپور، تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، 1984، ج8، نوار شماره9.
10) مظفر شاهدی، حزب پانایرانیستها، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص216.
11) همان، ص154.
کلیدواژگان: حزب پانایرانیست، جدایی بحرین، ایدئولوژی باستانگرا
انتهای پیام/+