داستانهای کتاب«روحالله»در خدمت روایت اسناد قرار گرفته است
ناشر کتاب «روحالله» با بیان اینکه نویسنده ابعاد مختلف شخصیت امام را بررسی کرده، میگوید که نسل جدید باید بدانند چه سرمایهای از معنویت، اندیشه و انسانیت در وجود امام هست. باید این سرمایه را مدام بازتولید کرد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، بازخوانی سیره و شخصیت حضرت امام خمینی رحمهالله همچنان یکی از ضرورتهای فرهنگی و اجتماعی کشور است. حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی سال گذشته در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب تهران، ضمن اشاره به نیاز جوانان به خواندن کتاب و معرّفی شخصیّتها و خلأ موجود در این مسأله فرمودند «امام یک شخصیّت برجستهی کمنظیر در تاریخ است؛ ما دربارهی امام چقدر کتاب نوشتهایم؟ چه نوشتهایم؟ اینها خیلی مهم است. این کارها باید انجام بگیرد. 1403/2/24»
از این روی و با نزدیک شدن به سالگرد ارتحال امام راحل عظیمالشأن، دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی قصد دارد تا چهارمین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی را به بازخوانی سیره و شخصیت امام خمینی اختصاص دهد و در جریان این رویداد، تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «روحالله» را منتشر کند.
کتاب «روحالله» روایت مستندی از زندگی حضرت امام خمینی است که آقای هادی حکیمیان، آن را در قالب داستانواره و بهصورت مستند به رشتهی تحریری در آورده است.
به همین مناسبت بخش کتاب رسانهی KHAMENEI.IR در گفتوگو با آقای علیمحمد مؤدب، مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، ناشر کتاب «روحالله»، ضمن بحث درباره ضرورت نوشتن و گفتن از امام برای زندگی امروز، خصوصیات تصویر ارائه شده از امام در کتاب «روحالله» و امتیازات این نوع از روایت را بررسی کرده است.
قبل از اینکه درباره کتاب «روحالله» سؤال بپرسم، مقداری درباره خود امام بفرمایید، کدام بُعد از شخصیت امام برای شما برجستهتر است؟
برای ما که هستیمان و وجودمان در سایهی هستی امام تعریف شده، صحبت کردن از امام واقعاً سخت است. به نظر من، مهمترین شاخصهی امام، همان حس حضور اوست. حضوری دارد که بوی الهی میدهد، یک حس حضور انسانی که فراتر از یک انسان عادی است. ما در روستاهای تربتجام زندگی میکردیم، اما نفس امام آنجا هم حاضر بود. این حضور، حضور طبیعی یک انسان معمولی نبود؛ بلکه حضوری الهی بود، همانند اولیای بزرگ ما در طول تاریخ. همین حضور بود که به انسان ایرانی، به ملّت ما، به پدر و مادر من، و به برادرانم جرأت حضور داد. سه برادر من در جبههها حاضر شدند. مادرم ـ خدا رحمتش کند ـ خودش یک بچهی یتیم بود و ما را با سختی بزرگ کرده بود. این جرأت و اعتمادبهنفس از کجا آمد که بچههایش در جبههها حضور پیدا کردند؟ این امام بود؛ امامی که نفس رحمانی داشت و در همه چیز، حتی در سختترین عرصهها مثل جنگ، جرأت حضور میداد.
به نظرم، این هم برمیگردد به حضور امام در برابر خدا؛ اینکه او حضور خدا را میدید و در مقام عبودیت، غایب نبود. چیزی که امام به ما داد، این بود که «ما هستیم»، «ما وجود داریم». بعد از یک دورهی طولانی تحقیر ـ که در آن شاهنشاهیهای ایران تضعیف شده و عملاً دستنشانده شده بودند، مخصوصاً در اواخر ـ ناگهان امام ما را به بازی بازگرداند. در روستای ما، پدرِ شهیدی به نام آقای علی رمضانی ـ خدا او را حفظ کند ـ میگفت: یک سرباز ساده میآمد و یک روستا را به صف میکرد، و هیچکس جرأت نداشت چیزی بگوید. اما امام به ما جرأت حضور داد؛ جرأت نفس کشیدن، بودن، و وجود داشتن. حتی اکنون، ملّت ایران ـ با وجود جریاناتی که ظاهراً با آن تفکر امام مقابله میکنند ـ همچنان وامدار همان جرأت هستند. یعنی انسان ایرانی، وقتی که اراده کند و بخواهد بر اساس ارادهی خود پیش برود و تغییراتی ایجاد کند، بعد از دو یا سه قرن دوران فترت و ضعف، این توانایی را از امام باز یافته است.
شعری از استاد معلم هست که میگوید: فرشته میداند که نور سایه را بیدار میکند. حتی سایهها نیز سایههای امام هستند؛ سایههایی که به هر حال با فکر امام مخالفت میکنند. این جرأت از حرکت امام گرفته شد. من خودم متولد سال 55 هستم و در روستاهای دورافتادهی خراسان بزرگ شدهام، واقعاً زندگیمان با هفت یا هشت قرن پیش تفاوت چندانی نداشت. به دلیل بحرانهایی که در یکی دو سدهی اخیر وجود داشت، انسان ایرانی جرأتمندی چندانی نداشت. اما لطف بزرگ خدا این بود که کودکی من با سالهای اول انقلاب گره خورد و جامعهای زنده، صاحب هستی، اراده و وجود را تجربه کردم. پیش از آن، ما وجود نداشتیم و تقاضایمان نیز این نبود.
تصویری که از امام در ذهنتان دارید چیست؟ با توجه به اینکه در زمان رحلت امام دوازده سالتان بوده است.
بله، من آن زمانها را به یاد دارم، نوجوان بودم. تصاویر را از طریق تلویزیونهای پارس سیاه و سفید میدیدیم؛ تشییع و اینگونه مراسمها. آن عظمتی که در آن زمان بود، ما بچهها خیلی درکش نمیکردیم، اما این را میفهمیدیم که مثلاً احساسی که پدر و مادر من نسبت به این واقعه داشتند، در وجود ما رسوب میکرد و تا امروز این عشق به امام ما را زنده نگه داشته است. همین حالا هم با وجود تمام مسائلی که وجود دارد، ما نفسمان را از آنجا داریم.
بعد از ورود به دوران بزرگسالی و دانشگاه و آشنایی بیشتر با امام، خاطراتی که از جبهه رفتنهای برادرها و سخنرانیهای امام داشتیم، تازه برایمان معنا پیدا کرد. انگار امام تجسّد کلمات مردان بزرگ خدا بود که به صورت یک مرد آمده و سخن ایرانی را تصحیح میکرد؛ یعنی سخن درونی جامعهی ایران و گفتوگوهای درونی مردم ما را دوباره زنده و تصحیح میکرد. واقعاً امام این بود؛ کلماتی بود که از متن تاریخ اسلام برخاسته بود و در مواجهه با این همه کلمه و سرسام و آشوب، لطیف و شیرین و مقتدر این کلمه شنیده میشد.
ما، یکایک مردم آن دوره، به نوعی شبیه این کلمه میشدیم. اینکه چقدر ما در آن زمان چهرههای دلاور داشتیم؛ در همان جنگ، در روستای خودمان چه تعداد شهید دادیم و چه تعداد به جنگ رفتند و جدی جنگیدند. برادر بزرگم که شانزده ساله بود، به جبهه رفت. با حاج احمد متوسلیان به عراق رفتند و جنگیدند. از کجا آمدند؟ این بچهای که داشت بازی میکرد، یکدفعه شد آدمی که در چنین صحنهای حاضر بود. به نظرم امام حضور خدا را میدید. جملهی معروفی بود که «عالم محضر خداست و در محضر خدا معصیت نکنید»، به آداب حضور توجه داشت.
به نظر شما ضرورت پرداختن به شخصیت امام برای زندگی امروز ما چیست؟
وجود امام ذکر خدا بود و حضور خدا را دوباره به ما نشان داد. ما غافل میشویم؛ یعنی پس از رفتن امام، چند سال بعد وضعیت ایران را بررسی کنید. در همین سالها، جریانهای غفلت شروع میشوند. مفهوم مجاهدت و جهاد که امام آورده بود، هم در مردم تضعیف میشود و هم در جریانهای حاکمیتی به سمت تجاریسازی و پول میروند. بازخوانی امام، دوباره نگاه کردن به امام، ذکر است. مسئله «ما میتوانیم» که به شعار تبدیل شده، در وجود امام بود، و آن از قدرت الهی ایشان بود که خودش را در مقابل خدا هیچ میدید.
عرفان امام و معرفت ایشان نسبت به خدا و اولیاءالله و دانش ایشان نسبت به فقه و قرآن، پدیدهای انسانی را به وجود آورد که در آن آیینه، دوباره خدا تجلّی کرد. انسانِ ایرانی خودش را در مقابل خدا دید، بهعنوان خلیفهی خدا. امام یک انسانی بود که به خیلی از معیارهای عصمت نزدیک شده بود. او بود که اینقدر شور و انرژی میداد. در کتاب «روحالله»، بارها از زبان خبرنگاران آمریکایی و انگلیسی میخوانیم که میگوید من نمیدانم چه بگویم. نشسته بودم که این را با ابزارهای خودم و نگاه تحلیلیام بفهمم. یکدفعه میدیدم طوفانی از انرژی آزاد میشود با حضور امام. یکی از خبرنگاران خارجی تعبیر لطیفی داشت که میگفت در حالی که دیگری سخنرانی میکرد ولی امام مجلس را در دست داشت. این قدرت حضور است؛ روح پرفتوح امام که واقعاً بر فضا حاکم بود.
//آقای حکیمیان در کتاب «روحالله» ابعاد مختلف شخصیت امام را بررسی کرده و ریشههای سیاسی انقلاب و انگیزههای امام را که از حوزهی سیاست میآید، تحلیل کرده است. چهرههای سیاسی از خوب و بد که امام میبینند و شخصیتشان شکل میگیرد. امام هم بخشی از این قصه است؛ یعنی مواجهههای او با خدا و گفتوگوهایش با خداست که باعث میشود وجود ایشان شکل بگیرد. شاکلهی وجودی ایشان در تنور این اتفاقات و مجموعهی تجربیاتی که در آن دوره دیدهاند، ساخته شده است. حالا بازخوانی این امام، واقعاً نیاز روز ماست. مخصوصاً الان که بعد از چند دهه از امام، دچار غفلت میشویم. بخشی از مردم اصلاً خبر ندارند و بهطور طبیعی در زندگی عادیشان، آدمهایی که تازه به دنیا آمدهاند، در دهههای اخیر، خیلی متوجه نشدند که چه سرمایهای از معنویت، اندیشه و انسانیت در وجود امام هست. باید این سرمایه را مدام بازتولید کرد.
شما ببینید، یک قصه یا افسانهی ساده را در جهان غرب هزار بار تولید میکنند؛ به صورت انیمیشن، کتاب و غیره، تا آن جوهر مردانگی که در آن قصه وجود دارد، حفظ شود و بهعنوان سرمایهی اجتماعی تازه برایشان باقی بماند. حالا ما در وجود امام، واقعاً یک تمدن داریم؛ عصارهای از تاریخ، فلسفه، عرفان و سیاست. اگر این وجود بهدرستی خوانده شود، یک جریانی شکل میگیرد. قاعدتاً نمیشود که با این بازخوانیها، یکدفعه همهی جامعه را متأثر کرد، اما یک طبقه و لایهای شکل میگیرد که امام را میشناسد و این آگاهی به دیگران منتقل میشود. در جامعه هستههایی برای شناخت جدی امام شکل میگیرد که بسیار مهم است. ما باید بدانیم چه اتفاقاتی افتاد. اولاً، در حدود دویست سال، که دورهی پهلوی هم جزو آن است، چه بحرانهایی بر ما گذشت و چگونه خرد و خمیر شدیم. در این حد که شما در ویدئوها میبینید، شاه ایران ایستاده و اصلاً نمیداند تکلیفش چیست. سه رهبر روس، انگلیس و آمریکا نشستهاند و شاه ایران مثل یک بچهای به نظر میرسد که نمیداند چه باید بکند.
امام در نخستین سخنرانیهای مهمشان که به یاد همه مانده، با شفقت به شاه شروع میکنند. میگویند: «ای آقای شاه، من نمیخواهم که تو اینگونه بشوی.» یعنی از موضع محبت به او میگویند که تو داری خودت و ما را تحقیر میکنی. به نظر من، امام با همین یک سخنرانی، تعریفی از ایران جدید را شکل میدهند. ایرانی که حالا نهاد قدرتش و نهاد روحانیتش باید در مقابل پدیدهای به نام غرب، خود را بازشناسی کند و به یک اتحادی برسد. امام یگانگی و همدلی را حتی با نهاد قدرت، که به نوعی دستنشاندهی غرب است، دارد و برایش دل میسوزاند. ایشان میگویند: «من و تو یک سرنوشت داریم.» در کتاب «روحالله» هست که خود وزرا نوشتهاند که مأمور موساد با لباسی نامناسب و رفتاری نامناسب به دیدار شاه میآید. آن وزیر از مشاهده این صحنه زجر میکشد.
امام میآید و ما را به آن چیزی که شایستهی ایران است و میراث ماست، برمیگرداند. این امام و امامت میآید و امت و ملّت را شکل میدهد. امام در همان سخنرانی به شاه میگویند اگر زرنگ باشی، میتوانی ببینی که یک روز این ارتش به جای گلوله، گُل خواهد داد به مردم و مردم هم به او گل خواهند داد. در همان سخنرانی میگویند: «من تو را دوست دارم» و حتی به خود شاه هم میگویند: «من دلم برای تو میسوزد.» یعنی موضع او، موضع پدری و ولایت است. اینجاست که میگویم امام همان کلمهی اولیاء ماست؛ همانطور که میگویند پیامبر ما و حضرت امیر، پدران این امتاند. این تجلی آن پدیده است که دوباره دل میسوزانند و میگویند تو شاه شیعه هستی. این تفکر تقابل جدی دارد با غربی که هستیشناسیاش این است که «جهان من هستم». آمریکاییها در اعلامیهی استقلالشان، از خودشان شروع میکنند و هیچ چیز را جز خودشان قبول ندارند. در مباحثات استقلال آمریکا، میپرسند که اگر بعداً سرزمینهایی کشف شود، آیا آنها هم اندازهی ما محترم باشند؟ به نتیجه نمیرسند و بعد یکی میگوید اگر سرزمینهایی کشف شود، در آنها هم فرزندان ما ساکن خواهند شد، پس به آنها هم احترام میگذاریم. این نگاه آمده که جهان را ببلعد.
صحنههای شگفتانگیزی در همین کتاب «روحالله» وجود دارد. واقعاً خدا نگهدار آقای حکیمیان باشد؛ او بحثهای آمریکاییها را خیلی مختصر، مفید و خلاصه کرده و داستانی از حضور آمریکاییها در ایران ارائه میدهد. ما با آمریکاییها چه مسئلهای داریم؟ تا همین الان، سایهی شوم و واقعاً منحوس آمریکا بر زندگی ایرانیها سنگینی میکند. اما آیا کسی از جوانان امروز از خود میپرسد که «ما با آمریکا چه کار داشتیم؟» ببینید درواقع آمریکا با ما کار داشته است. در این کتاب میبینید که ناگهان ورشکستگان آمریکایی از شرکتها، سربازان شکستخوردهی جنگ ویتنام و... میآیند و عقدههای خود را در این سرزمین خالی میکنند. اینقدر که آنها در تهران شبکههای تلویزیونی خصوصی دارند، مغازههای خصوصی دارند، و تکبر آمریکایی در تهران را نشان میدهد. در کتاب «روحالله» آمده که آنها در اینجا زندگیهایی به مراتب بهتر از سرزمینهای خودشان داشتند.
آنها همچنین خواهان حقوق توحّش و کاپیتولاسیون میخواستند. این روایتها فقط روایت ما نیست. استادان دانشگاه خود آمریکا در آن زمان هشدار داده بودند که «آقا، شما اینگونه با اینها رفتار نکنید. این رفتار عاقبت ندارد.» نویسندهی کتاب «روحالله»، زحمت کشیده و متنهای مختلفی را گردآوری کرده است. او آورده که در همان دوره، فلان استاد دانشگاه در کجای آمریکا گفته که «آقا، اینطور رفتار نکنید با اینها.» این متن برای جوانان امروز ما واقعاً طلاست. یعنی ما باید بتوانیم امروز به جوانان در دانشگاهها و دبیرستانهای بگوییم چرا ما با آمریکا اینگونه هستیم؟ ماجرا چیست؟ این منازعه چه است؟ این منازعه یک طرفش طاغوت و امامت شیطانی و امامت الهی است. یک طرفش همین بحثهای ساده و همهفهم است.
در این کتاب، همهی حوادث را با یک نگاه جامعنگر بررسی میکنند. ابعاد مختلف بیاعتنایی به دین را میبینیم. مثلاً آمریکاییها در ایام تعطیلات عاشورا و تاسوعا در تهران بساط عیش و عشرت راه میاندازند، مستی میکنند، موسیقیهای نامناسب پخش میکنند و به مقدسات ما بیاحترامی میکنند. حتی اگر ما ژاپنی باشیم و مناسکی داشته باشیم، اگر کسی بیاید و در ایامی که ما سوگ ملی داریم، اینطور رفتار کند، بد است. حالا ما تشیع هستیم و امام حسین (علیهالسلام) را داریم و بعد یک جریان مثل دیوی آمده که منابع ما را میبلعد، بدون هیچ خاصیتی. از قول متفکران برجستهی آن دوره و نویسندگان ما، آقای حکیمیان در کتاب «روحالله» مطلب آورده، درباره همین آمریکاییها یک برش خیلی خوب از نادر ابراهیمی آورده است. نادر ابراهیمی میگوید: «من یک مؤسسه داشتم و طرحی به صداوسیما داده بودم. یک دفعه یک آمریکایی آمد و گفت من رئیس شما هستم.» آن دو سه صفحهای که آقای نادر ابراهیمی توضیح میدهد که یک آمریکایی چطور میآید و میخواهد هیچ کاری نکند، فقط آمریکایی باشد و پول بگیرد، واقعاً جالب است. نادر ابراهیمی یکی از بهترین نویسندگان و افراد صاحبفکر است. او واقعاً مجاهدی است که زندگیاش سراسر تلاش و زحمت بوده است. یک کتاب هم دارد به نام «ابن مشغله» که نشاندهندهی زحمت و کار اوست. در این کتاب از خود وزرا و صاحبمنصبان درباره آمریکاییها مطلب آمده است.
ما مواجههی با غرب را باید جدی بگیریم. یک بار یک گروه از جوانان آمریکایی (فعالان ضد جنگ آمریکا) به ایران آمده بودند و یکی از آنها خیلی متأثر بود. او میگفت بعضی از جوانهای شما تصویر هالیوودی آمریکا را باور کردند. او گفت چرا شما با اینها خوب گفتوگو نمیکنید؟ اینها باید بدانند که آمریکا چه است. مسئله این است که آمریکا جانشین استعمار انگلیس شد و منابع ما را غارت میکرد. آنها کار را به جایی رساندند که کاپیتولاسیون و حقوق توحش تصویب کردند و حدأقلها را رعایت نمیکردند و ما را به گروهی له شده تبدیل کردند. کل پروژههای پهلوی هم پروژههای فرمایشی از طرف آمریکاییها بودند و همینها او را زمین زد.
نقطه قوت کتاب «روحالله» مستند بودن آن است و آقای حکیمیان قالب روایی را برای بیان این اسناد انتخاب کردهاند. این سبک نوشتاری را میتوانید برای ما توضیح دهید؟
روایت کردن مستند با ارجاعاتی که نویسندههایش مشخص است، نشان میدهد که کتاب به هر حال تکیه دارد بر متون مختلف و خودش یک سیر مطالعاتی هم پیشنهاد میدهد. یعنی اگر کسی این کتاب را خوب بخواند، بعد متوجه میشود که باید پنجاه تا صد کتاب دیگر را هم به همین شکل مطالعه کند. اما ظرفیت داستانی و روایت را در خدمت این اسناد آورده است. در برخی جاها اصلاً داستان گفته شده و برای اینکه فهم آن موقعیت پیش بیاید، شخصیتهای داستانی آفریده است. مثلاً قصهی «ماه بیبی»، آن زنی که در 15 خرداد به دنبال کار میگردد و بچهی یتیمی دارد، یک شخصیت داستانی است. ظاهراً این یک داستان است، اما این داستان کاملاً به بخشهای مستند و مستندنگاریهای کتاب متصل میشود و وضعیت جامعهی ایران را بهخوبی توضیح میدهد.
همان «ماه بیبی» در چند مقطع کتاب حاضر است. او در 15 خرداد بچهی یتیمش را رها میکند و به دنبال کار میرود تا حدأقلی از معاش را بهدست آورد. در شرایطی که دولت رفتارهای حاکمیتی و اقتصادی خاصی دارد و آنگونه با آمریکایی برخورد دارد، در آن فضاها شخصیت ایرانی در چهرهی «ماه بیبی» بهخوبی نشان داده میشود و به فهم مجموعهی این قصه کمک میکند. به نظر من، برشهای داستانی که در دل این جورچین قرار داده شده، کار را لطیف کرده و ظرفیت تخیّل ما را فعال میکند. وقتی که در کتاب به جشن 2500 ساله اشاره میشود، «ماه بیبی» در ذهن ما حضور دارد. این شخصیت داستانی که ظاهراً در صحنههای علمی غائب است، اما وقتی ما این کتاب را میخوانیم، او هم همراه ماست. این شخصیتهای داستانی در برخی جاها ساکت مینشینند و روایت را گوش میدهند، اما حضورشان حس میشود.
این روش روایت چه تأثیری بر جذب مخاطب دارد؟
به هر حال، این حرکت بین ظرفیتهای داستانی و مستندنگاری و حرفهای تاریخی جدی کمک میکند که مخاطب خسته نشود. برای خود من، این کتاب واقعاً خوشخوان بود و راحت میتوانی ادامه بدهی.
در این کتاب تصویر جدیدی از امام برای شما خلق شد؟
بله، قاعدتاً تصویر من کاملتر شد. شناخت ما از امام پیش از این پراکنده بود؛ هم بر اساس تجربههای شخصیام در زندگی و هم بر اساس آثاری که پیشتر خوانده بودم. اما این کتاب، قابی ارائه میکند که تصویر ما را کامل میسازد. برای من واقعاً از ابتدا تا انتهای کتاب نکات زیادی داشت و آوردههای زیادی به همراه داشت. حتی همانطور که عرض کردم، این کتاب برایم یک سیر مطالعاتی تازه هم ایجاد کرد. مثلاً الان رفتم و برخی کتابها را خریدم تا بخوانم و شناخت خودم را از امام و همچنین از آن دوران کاملتر کنم. یک بخش کتابهایی هستند که ظرفیتهای اجتماعی آن دوره را نشان میدهند تا انسان بفهمد که چه وضعیتی حاکم بوده. بخشی هم به خود امام مربوط میشود؛ مثلاً سلوک ایشان چگونه بوده، یا در حوزههایی مثل مسائل اخلاقی و عرفانی، چه دیدگاهی داشتهاند. جمعبندی این اطلاعات در کنار هم، واقعاً خیلی کمک میکند.
کدام بخش کتاب را خودتان بیشتر دوست داشتید؟
پایانبندی آن، جایی که نویسنده میآید و خیلی راحت نظر خودش و روایت خودش را دربارهی امام میگوید، به نظرم خیلی دوستداشتنی بود. نگاه آقای حکیمیان به امام، و جایی که نویسنده دیگر جدا میشود از داستان و شروع میکند به حرف زدن، آن بیانِ نویسنده در پایان کار خودش، به نظرم خیلی باشکوه بود. جدا از این، برشهای مختلف کتاب، چه بخشهای مستندنگاری، چه داستانهایش، خیلی مؤثر بودند. مثلاً آن بخش دربارهی حضور آمریکاییها در ایران، بهویژه در تهران، خیلی تأثیرگذار بود. ما همیشه دیدهایم و شنیدهایم، در فیلم دیدهایم یا در کتابها خواندهایم، اما اینطور که در این کتاب آمده، یکدفعه با پدیدهای مواجه میشوید که در کشوری با جمعیتی محدود، جمعیت عظیمی از آمریکاییها آمدهاند، آن هم با زیادهخواهیها و رفتارهایی خاص. خودِ آن برش، یک بخش خیلی مؤثری است؛ طوری که وقتی فقط همان چند صفحه را بخوانید، با خودتان میگویید: «خب، چرا انقلاب شده؟» مجموعهی روایت نسبت شاه با آمریکاییها هم خیلی خوب پرداخت شده. همانطور که امام حضورش در برابر خداست، شاه هم حضورش در برابر آمریکاست. دارد بودجه خرج میکند که سیمای او در نیویورک تایمز با شکوه باشد. چون مدام توجهش به قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی است. میخواهد سرمایهدارهای آمریکا تأییدش کنند، بیایند با او کار کنند، یا قدرتهای نظامی از او حمایت کنند. حتی وصیتنامهاش را هم به زبان خارجی مینویسد.
در مقابل، امام اینگونه نیست. توجهش به خداست و به مردم. از اول هم همینطور با مردم حرف زده، با خدا حرف زده. در دل سختترین تهدیدها مدام میگوید که دنبال واسطه نباشید. عبارتی دارد که فرزند خودش را نهی میکند از اینکه برای آزادیاش دستآویز بتراشد، آشنا بیاورد یا دنبال شفاعت برود تا او را آزاد کنند. در آن لحظهها اصلاً هیچ چیز نمیگوید؛ فقط با خدا صحبت میکند. چند جا هست که نمایندهی شاه میآید و سعی میکند با امام حرف بزند، ولی امام اصلاً با او صحبت نمیکند. این حرف نزدن با طاغوت و متشبث نشدن به طاغوت، پیامهایی است برای جامعهی امروز ما. این بخشها خیلی مهماند؛ اینکه امام در شرایطی که نخستوزیر میرود و مصاحبه میکند و میگوید تعداد زیادی از پیشوایان مذهبی اعدام خواهند شد، باز هم امام با آن جریان حرف نمیزند. حتی با فرستادهی شاه صحبت نمیکند. این روایتها، روایتهای شگفتانگیزی هستند؛ تکیهی امام به خدا، آرامشی که دارد، و اینکه اصلاً تهدیدها را به حساب نمیآورد.
دربارهی امام، واقعاً کاش ده بار عمر میکردیم که بنشینیم و دربارهاش حرف بزنیم. و ای کاش در صورتهای مختلف، این موضوع پردازش شود. هر کسی که میخواهد در این زمینه کار کند، باید این کتاب را دست بگیرد. کلی اشاره دارد. یعنی در سینما، در موسیقی، در آموزش، در هر زمینهای اشاره دارد. یعنی از دل این کتاب میشود کار درآورد. قطعاً باید بازنویسیهای سادهتری هم از آن تهیه شود. خود ما داریم یک نمونهی دیگرش را تولید میکنیم. بازنویسیهای دیگری باید باشد برای جامعه. جامعهی ما باید به امام برگردد؛ وگرنه، طاغوت ما را زیر پای خودش له خواهد کرد. اگر به سایهی عبای امام برنگردیم، زیر چکمهی طاغوت ـ حالا آمریکا یا حتی ضعیفتر از او ـ له خواهیم شد، وقتی که از خودمان خالی شویم.
منبع: KHAMENEI.IR
انتهای پیام/