معیار جنگ وجودی چیست؟
- اخبار ویژه نامهها
- اخبار حوزه و روحانیت
- 25 مهر 1404 - 11:14
خبرگزاری تسنیم ـ سجاد انجمشعاع؛ این روزها، آنچه میان رژیم صهیونیستی و جبهه مقاومت در جریان است، یک جنگ وجودی است، به معنای دقیق کلمه. جنگی که به تعبیر رهبر انقلاب، پایانش حذف یکی از دو طرف خواهد بود. اما تفاوتش با همه جنگهای گذشته در این است که میدانش علاوه بر خاک و آسمان، در ذهنها، روایتها، شبکههای رسانهای و حتی سبک زندگی مردم در جریان است. آنچه امروز در غزه، لبنان و کرانه باختری میگذرد، بخشی از واقعیت است؛ بخش مهمترش اما در قلبها و صفحههای رسانهای رقم میخورد.
رژیم صهیونیستی میداند که اگر در این نبرد شکست بخورد، روایت وجودیاش فروخواهد پاشید؛ و جبهه مقاومت هم میداند که اگر سست شود، مفهوم مقاومت در تاریخ زیر سوال میرود. این جنگ، در عمق خود یک نبرد روایی، رسانهای و تمدنی است.
ماهیتِ این جنگ را باید در دو سطحِ متقاطع دید: یک تقابلِ سختافزاری و نظامی با مؤلفههای اطلاعاتی و لجستیکی؛ و یک تقابلِ معنامحور که در آن «شکلدهی روایت» و «تحکیم مشروعیت» میدانِ تعیینکننده آیندهاند.
تعبیر «وجودی» دلالتی راهبردی دارد که ادامه منازعه درباره بقا یا حذف یکی از طرفین است، ابزار نظامی تنها یکی از متغیرهاست و حکمرانی پساجنگ و مدیریت روایت، کیفیت پیروزی را رقم میزنند.
دو تجربه تاریخ اسلام در اینجا بهعنوان آینه و الگو عمل میکنند. نخست، ماجرای پس از رحلت پیامبر(ص)؛ عرصهای که تلاش برای اعمال بیعت تحمیلی علیه امیرالمؤمنین(ع) با کنش تبیینی حضرت فاطمه(س) مواجه شد و نشان داد چگونه تبیین و حافظهسازی تاریخی میتواند مشروعیت را بازسازی کند.
دوم، واقعه کربلا: شهادت امام حسین(ع) در میدانی نظامی شکستخورده بود، اما با مدیریت روایت توسط حضرت زینب(س) و نشر خطبهها در کوفه و شام، آن واقعه به منبع یک تحول تاریخی بدل گشت و حافظه جمعی را پاکسازی کرد. این تبدیل شکست صوری به پیروزی تاریخی، الگوی نظری ما در مواجهه با جنگ وجودی امروز است.
اما پرسش اصلی این است: ما در کدام سوی این جنگ ایستادهایم؟
در جنگ وجودی، بیطرفی معنا ندارد. یا در جبههای هستی که میخواهد انسان و ایمان را حفظ کند، یا در جبههای که بر ویرانههای حقیقت، تمدن دروغ بنا میکند. امروز هر فرد، هر قلم، هر تربیت، هر سخن، و هر رفتار، سهمی در این میدان دارد. کسی که در برابر این واقعیت سکوت کند، در موضع غیبت از تاریخ ایستاده است.
باید پذیرفت که جنگ امروز، از جنس جنگهای کلاسیک نیست. دشمن به حافظه جمعی و نظام معنایی ما حمله کرده است. این جنگ، نبردی برای بازتعریف «وجود» است: وجود حقیقت، وجود عدالت، وجود هویت و مقاومت و حقطلبی. اگر در صدر اسلام، سلاح در میدان بود، امروز رسانه و روایت، سلاح تعیینکنندهاند.
با این حال، تفاوت بزرگ دوران ما با صدر اسلام در این است که پیروزی نزدیک است. رهبر انقلاب بارها تأکید کردهاند که رژیم صهیونیستی رفتنی است و زوال آن یک فرآیند قطعی تاریخی است. همه شاخصها نشان میدهد که رژیم صهیونیستی در سراشیبی فروپاشی قرار گرفته است؛ بحران سیاسی داخلی، انزوای جهانی، شکاف در ارتش و بیاعتمادی عمومی، همه نشانههای پایان یک موجودیتاند. اما درست در همین نقطه است که مسئولیت ما سنگینتر میشود. چون فردای حذف اسرائیل، میلیونها چشم از شرق و غرب به جبهه مقاومت دوخته میشود تا ببیند این جریان چه الگوی تمدنی برای جهان دارد، جهان از ما سؤال خواهد کرد: شما که وعده تمدن اسلامی دادهاید و خود را تئوریسین مقاومت معرفی کردهاید، الگوی حکمرانیتان چیست؟ سبک زندگیتان چیست؟ نظام فکری، اقتصادی و تربیتیتان چه دارد که بتواند جهانِ خسته از مدرنیته را قانع کند؟ آیا فقط جنگیدن را بلد بودید؟
این همان آنی است که اگر آماده نباشیم، شیرینی پیروزی تلخ خواهد شد. تجربه تاریخ نشان داده که ملتهایی که برای «روز بعد از پیروزی» برنامه نداشتهاند، دوباره در چرخه فروپاشی افتادهاند. ما باید از امروز، به موازات جهاد میدانی، جهادِ معرفتی و تمدنی را نیز آغاز کنیم. باید روایت آینده را بنویسیم، باید از هماکنون پاسخِ پرسشهای جهانی را آماده کنیم.
جنگ وجودی، یعنی مسئولیت وجودی. هر کس باید سهم خود را در این معادله بشناسد. نویسنده با قلمش، معلم با کلامش، مادر با تربیت فرزندش، طلبه با تبیین و بلاغ مبینش، و رسانه با روایتش.
در این نبرد، «حضورِ فکری» گاهی از حضورِ فیزیکی مؤثرتر است. ما باید بدانیم که جهان بعد از اسرائیل، جهانی ساده نخواهد بود. این آغاز یک مسئولیت تاریخی است. وقتی رسانهها، اندیشکدهها و ملتها از ما خواهند پرسید که الگوی زیست اسلامی چیست، باید پاسخی قطعی و عملی داشته باشیم. یعنی باید بتوانیم از جنگ وجودی به «تمدنسازیِ وجودی» عبور کنیم. تمدنی که بر عدالت بنا شود. این همان است که پیروزی را از سطح نظامی به سطح معنوی و جهانی ارتقا میدهد.
درواقع، جنگ امروز، یک تمرین بزرگ برای خودسازی جمعی است؛ ما باید ذهن خود را از حالت مصرفی خارج کنیم و به تولید فکر، تولید معنا و تولید روایت برسیم و از مصرفکننده روایتها، به تولیدکننده آن تبدیل شویم. اگر حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت زینب(س) در دو نقطه تاریک تاریخ توانستند با کلام و رسای خود تاریخ را تغییر دهند، امروز ما نیز میتوانیم با قلم، اندیشه و عملمان آینده را ترسیم کنیم. اگر جنگ کنونی را جنگ وجودی بدانیم و پذیرای تحلیل رهبری مبنی بر پیروزی قطعی جبهه مقاومت باشیم، مسئولیت ما طراحی مسائل پساجنگ است. و در نهایت، همین ایمان است که تاریخ را به سود جبهه حق مینویسد.
انتهای پیام/