به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، در نگاه اول، شاید توسعه و آبادانی با از دست رفتن اراده فردی و سستشدن بنیانهای جامعه همراه باشد؛ همانگونه که ابن خلدون در مقدمه خود به آن اشاره کرده است. اما پرسش بنیادین این است که آیا میتوان گونهای از آبادانی را تعریف کرد که نه تنها با ارادهمندی در تضاد نباشد، بلکه با آن وحدت یابد؟ این پرسشی است که به باور نویسنده، اندیشه ایرانی باید بیشازپیش به آن بپردازد.
جنگ در تقابل با زندگی است؟
نگرش مسلط در فضای فکری حاضر، اغلب بهسمت انفعال و پذیرش ناتوانی گرایش دارد. بسیاری با قرار دادن زندگی و جنگ در برابر یکدیگر، استدلال میکنند که نارضایتی مردم، امکان هرگونه مقاومت یا بسیج جمعی را سلب میکند. این نگاه، هرگونه حرکت جسورانه را در نطفه خفه میکند. نویسنده با قاطعیت معتقد است هر کس که پیشدستانه بگوید «نمیشود»، باید از میدان بازی بیرون انداخته شود. این نگرش، مانع اصلی خلق آیندهای متفاوت است.
منشأ وحدت؛ تهدید بیرونی یا وفاق درونی؟
برخی وحدت مردم ایران در مقاطع حساس را نتیجهای از سیاستهای داخلی و «ریشسفیدیبازیهای وفاق» میدانند. اما تحلیل ارائهشده در این متن، منشأ اصلی این وحدت را نه در تدابیر داخلی، بلکه در وجود یک تهدید بیرونی آشکار میداند؛ «خبیثهای به نام اسرائیل». هنگامی که مردم با چشمان خود دیدند دشمن در همسایگی چه میکند، و زمانی که این تهدید، مرزهای ملی را درنوردید، دیگر جایی برای اختلاف و تفرقه باقی نماند. خود دشمنی بود که وحدت آفرید. اینجا یک اصل کلیدی نهفته است؛ «وقتی به استقبال جنگت میروی، وحدت پیدا میکنی.»
جنگ بهمثابه جوهر تعهد و موجودیت
در این نگاه، «جنگ» تنها به درگیری نظامی محدود نمیشود. جنگ، نیروی محرکه بنیادین انسان و نماد تعهد اوست. از مردی که برای تأمین معاش خانوادهاش میکوشد تا ملتی که برای حفظ موجودیت خود میرزمد، همه در حال نبردی پیوسته هستند. انسانی که نبرد و تعهدی ندارد، در حقیقت «هیچکس» است. این نبرد است که به زندگی معنا و جهت میبخشد.
اقتصاد در خدمت قدرت ملی، نه رفاه زودگذر
با پذیرش این چارچوب فکری، تعریف اقتصاد نیز دگرگون میشود. اقتصاد دیگر صرفاً ابزاری برای رتقوفتق امور یا گسترش رفاه مصرفی نیست. اقتصاد، «بخشی از موجودیت یک کشور» است و هدف غایی آن، باید تقویت قدرت ملی باشد. هنگامی که از این منظر به اقتصاد نگاه کنیم، پرسش اصلی این نخواهد بود که چگونه پول را صرف ساخت پل یا شهربازی یا پرداخت یارانه کنیم، بلکه این خواهد بود که «چگونه منابعمان باید گردش کند تا بهصورت فزایندهای، من و ملت من را قدرتمندتر کند؟»
مصرف موجودیت ملی؛ بازی باخت-باخت جمعی
وضعیت کنونی به گونهای است که همگان در حال «خوردن ایران» و تضعیف تدریجی آن هستند. یارانهها و رفاهی که بهظاهر عاید مردم میشود، در تحلیل نهایی، همگان را به بازندگانی در یک بازی جمعی تبدیل میکند. ما از کشورمان مصرف میکنیم و در این فرآیند، کل مجموعه با هم ضعیف میشود. این یک پارادوکس خطرناک است که «همه برندهاند، اما در کل بازندهاند.»
گذار از رفاهطلبی کاذب به قدرتسازی ملی
ایدهای که میپندارد باید از «قدرت ملی» هزینه کرد تا مردم راضی شوند، یک اندیشه سمی و ضد موجودیت است. نمونه کشورهای پیشرفتهای مانند ژاپن، آلمان و آمریکا نشان میدهد که موفقیت در گرو بسیج مردم در فرآیند اقتصادی است که در نهایت به قدرت ملی میانجامد. پرسش نهایی این است که آیا ما میتوانیم چنین کنیم؟ یا همچنان بر این باوریم که راه حل، توزیع هرچهبیشتر منابع برای «خوشحال کردن» مردم است، با این امید واهی که پس از آن، آنان به مسائل اساسی بیندیشند؟ آینده از آن ملتی است که بتواند اقتصاد را نه ابزاری برای رفاه زودگذر، بلکه سلاحی برای قدرتمندی پایدار سازد.
یادداشت از: علیرضا شفاه، پژوهشگر فلسفه
انتهای پیام/