به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، ایالات متحده بهعنوان یک ابرقدرت جهانی ظهور کرد و سیاست خارجی خود را بر مبنای گسترش نفوذ و مهار آنچه «تهدید کمونیسم» مینامید، شکل داد.
خبرگزاری تسنیم قصد دارد بهطور جامع به بررسی مداخلات نظامی و مخفی آمریکا در کشورهای مختلف جهان بعد از جنگ جهانی دوم بپردازد. این مداخلات، که شامل کودتاها، عملیاتهای مخفی سیا، حمایت از رژیمهای دیکتاتوری، و جنگهای نیابتی بود پیامدهای عمیقی بر سیاست، اقتصاد، و حقوق بشر در کشورهای هدف داشته است.
این اقدامات معمولاً تحت پوشش مبارزه با کمونیسم انجام میشدند، اما در واقع، هدف اصلی آنها جلوگیری از شکلگیری دولتهایی بود که مسیر توسعهای مستقل از سیاستهای خارجی آمریکا را دنبال میکردند. نخستین قسمت این بحث را به مداخله آمریکا در چین بین سالهای 1945 تا 1960 اختصاص دادهایم.
مداخله در چین
بین سالهای 1945 تا 1960، چین دورهای پرآشوب را تجربه کرد که تأثیرات آن تا امروز در روابط بینالمللی، بهویژه بین آمریکا و چین، دیده میشود. این دوره با پایان جنگ جهانی دوم آغاز شد و شاهد جنگ داخلی، جنگ کره، و تنشهای نظامی در منطقه بود.
آمریکا در این سالها به بهانه آنچه جلوگیری از گسترش کمونیسم خوانده میشد به شدت در امور چین دخالت کرد اما هدف واقعی واشنگتن این بود که نفوذ خودش را در آسیا حفظ کند. این دخالتها پیامدهای منفی زیادی از جمله مرگ میلیونها نفر و ویرانی اقتصادی چین را به همراه داشت.
زمینه تاریخی: چین پیش از 1945
تا پیش از سال 1945، چین سالها درگیر جنگ و آشوب بود. از سال 1937 تا 1945، چین با ژاپن در جنگ بود که میلیونها کشته و ویرانی گسترده به جا گذاشت. در این زمان، چین یک دولت مرکزی ضعیف به رهبری حزب کومینتانگ (به معنای حزب ملیگرای چین) داشت که توسط چیانگ کایشک هدایت میشد. کومینتانگ میخواست چین را به یک کشور مدرن و متحد تبدیل کند، اما با فساد، ناکارآمدی و سرکوب مخالفان شناخته میشد.
در مقابل، حزب کمونیست چین به رهبری مائو تسهتونگ، در مناطق روستایی قدرت گرفته بود. کمونیستها با شعار اصلاحات ارضی و عدالت اجتماعی، حمایت دهقانان و فقرا را جلب کرده بودند. این دو گروه در طول جنگ با ژاپن گاهی همکاری میکردند، اما اختلافات عمیقی داشتند.

عکس چیانگ کای شک و مائو تسه تونگ؛ دو رهبر اصلی جنگ داخلی چین
آغاز جنگ داخلی
در سال 1945، با تسلیم ژاپن، جنگ جهانی دوم پایان یافت. اما این پایان جنگ برای چین به معنای صلح نبود. کومینتانگ و کمونیستها بلافاصله وارد یک جنگ داخلی تمامعیار شدند تا کنترل چین را به دست گیرند. کومینتانگ که دولت رسمی چین (جمهوری چین) را در دست داشت از حمایت شهرها و طبقه نخبه برخوردار بود، اما در مناطق روستایی ضعیف عمل میکرد. کمونیستها، با تکیه بر حمایت دهقانان و استراتژیهای چریکی، بهتدریج قدرت بیشتری کسب کردند.
آمریکا در این دوره به دنبال گسترش نفوذ خود در جهان بود. آمریکا معتقد بود که اگر چین به دست کمونیستها بیفتد کل آسیا ممکن است تحت نفوذ شوروی قرار گیرد. به همین دلیل، آمریکا تصمیم گرفت از کومینتانگ و چیانگ کایشک حمایت کند، زیرا او به عنوان یک متحد قابلکنترل دیده میشد. این حمایت شامل پول، سلاح، آموزش نظامی و حتی حضور مستقیم نیروهای آمریکایی در چین بود.

جنگ داخلی چین، 1949
مداخله آمریکا: چگونه و چرا؟
حمایت از کومینتانگ در جنگ داخلی (1945-1949)
بلافاصله پس از تسلیم ژاپن در 1945، آمریکا عملیاتی به نام «بیلیگر» را آغاز کرد. در این عملیات، حدود 50,000 تفنگدار دریایی آمریکا به چین فرستاده شدند تا کنترل مناطق کلیدی مانند بنادر، راهآهن و معادن زغالسنگ را به دست بگیرند.
هدف ظاهری این بود که سربازان ژاپنی را خلع سلاح کنند و به کشورشان بازگردانند، اما در واقع، آمریکا میخواست جلوی پیشروی نیروهای ارتش خلق چین را بگیرد. رئیسجمهور آمریکا، هری ترومن، صراحتاً گفت که اگر ژاپنیها را فوراً خلع سلاح میکردند «کمونیستها» کل چین را میگرفتند. به همین دلیل، آمریکا حتی از سربازان ژاپنی باقیمانده برای کمک به کومینتانگ استفاده کرد.
آمریکا بین سالهای 1945 تا 1949 حدود 4/43 میلیارد دلار (معادل بیش از 5/9 میلیارد دلار به ادعای مائو) به کومینتانگ کمک کرد. این شامل 2 میلیارد دلار پول نقد و 1 میلیارد دلار تجهیزات نظامی بود. همچنین، آمریکا 400,000 تا 500,000 سرباز کومینتانگ را با کشتی و هواپیما به نقاط مختلف چین و منچوری منتقل کرد تا با کمونیستها بجنگند. تفنگداران آمریکایی گاهی مستقیماً در درگیریها شرکت کردند، به روستاهای تحت کنترل کمونیستها حمله کردند و حتی افسران کمونیست را دستگیر نمودند.

ناو هواپیمابر نیروی دریایی ایالات متحده، یو.اس.اس پرینستون (CV-37)، در حال لنگر انداختن در بندر چینگدائو، چین (حدود نوامبر 1948) به تصویر کشیده شده است. هواپیماهای گروه هوایی سیزدهم (CVG-13) روی عرشه پرواز شامل جنگندههای گرامن F8F-1 بیرکت (اسکادرانهای VF-131، VF-132) و بمبافکنهای گرامن TBM-3E/-3Q اونجر (اسکادرانهای VA-15، VA-135) هستند
جنگ کره و دخالت مستقیم؛ 1953-1950
در سال 1949، کمونیستها جنگ داخلی را بردند و جمهوری خلق چین را تأسیس کردند. چیانگ کایشک و اعضای حزب کومینتانگ به جزیره تایوان فرار کردند و آمریکا حمایت خود را به آنجا منتقل کرد. در سال 1950، جنگ کره آغاز شد. وقتی نیروهای آمریکایی به مرز چین (رودخانه یالو) نزدیک شدند، چین احساس خطر کرد و وارد جنگ شد که هزینههای انسانی و اقتصادی سنگینی برای چین داشت.
ورود چین با بمبارانهای سنگین آمریکا (635,000 تن بمب، شامل 32,557 تن ناپالم) همراه بود که به خاک چین هم سرریز شد و غیرنظامیان را کشت. چین ادعا کرد که آمریکا از سلاحهای بیولوژیکی (مانند حشرات آلوده به باکتری) استفاده کرده است، ادعایی که توسط کمیته علمی بینالمللی تأیید شد.

مائو تسهتونگ در 1 اکتبر 1949 تأسیس جمهوری خلق چین را اعلام کرد
بحرانهای تنگه تایوان (1954-1955 و 1958)
پس از 1949، آمریکا تایوان را بهعنوان «چین واقعی» به رسمیت شناخت و از جزایر نزدیک چین، مانند کینمن و ماتسو، برای حملات علیه جمهوری خلق چین استفاده کرد.در اولین بحران تنگه تایوان (1954-1955)، چین این جزایر را که تحت کنترل تایوان بودند، بمباران کرد تا آنها را بازپس گیرد.
آمریکا ناوگان هفتم خود را در تنگه تایوان مستقر کرد، پیمان دفاع متقابل با تایوان امضا کرد و تهدید به استفاده از سلاح هستهای نمود. این تهدیدات، که برای چین نشانه خطر نابودی بود، مائو را به تسریع برنامه هستهای واداشت و اولین آزمایش بمب اتمی چین در سال 1964 انجام شد.
در دومین بحران (1958) چین دوباره جزایر کینمن و ماتسو را بمباران کرد تا تایوان و آمریکا را تحت فشار قرار دهد. آمریکا با استقرار ناوگان و دادن موشکهای پیشرفته به تایوان که 31 هواپیمای چینی را ساقط کرد، پاسخ داد و بار دیگر تهدید هستهای کرد.
شوروی، متحد چین، به آمریکا هشدار داد که حمله به چین میتواند به جنگ جهانی منجر شود، اما در مذاکرات خصوصی به مائو توصیه کرد درگیری را کاهش دهد. این بحرانها، با حمایت نظامی آمریکا از تایوان و تهدیدات هستهای مداخله مستقیم در امور داخلی چین بودند زیرا امنیت این کشور را تهدید کردند و مائو را به تقویت نظامی واداشتند.

جنگندههای آمریکایی F-104 در پایگاه هوایی تائویوان، تایوان، سپتامبر 1958، در جریان بحران تنگه تایوان
عملیات مخفی سیا
پس از تأسیس جمهوری خلق چین در 1949، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) عملیاتهای مخفی متعددی را در منطقه راهاندازی کرد تا از طریق جمعآوری اطلاعات فعالیتهای دولت چین را مختل نماید. این عملیاتها بخشی از استراتژی گستردهتر آمریکا برای افزایش نفوذ خود در آسیا بودند و اغلب از پایگاههای خارج از مرزهای چین، مانند برمه (میانمار کنونی)، تبت و تایوان هدایت میشدند.
یکی از این عملیاتها پروژهای به نام «پاپر» (Paper) بود که از سال 1950 آغاز شد. در این پروژه، سیا بقایای ارتش کومینتانگ را که به شمال برمه فرار کرده بودند، بازسازی و تجهیز کرد. حدود 1,500 سرباز تحت فرماندهی ژنرال لی می (Li Mi) با سلاحها و مهمات آمریکایی مسلح شدند و برای نفوذ به استان یوننان چین آموزش دیدند.
هدف، ایجاد جبههای جنوبی برای منحرف کردن منابع نظامی چین از جنگ کره بود. این نیروها چندین حمله کوچک به چین در سالهای 1950 و 1951 انجام دادند، اما با تلفات سنگین توسط ارتش آزادیبخش خلق (PLA) عقب رانده شدند.
سیا از طریق شرکتهای پوششی مانند «تامین خارجی» (Overseas Supply) و هواپیماهای شرکت حملونقل هوایی مدنی (Civil Air Transport)، سلاحها را از تایوان از طریق تایلند به برمه منتقل میکرد. این عملیات تا سال 1961 ادامه یافت و شامل ساخت باندهای فرود و استخدام سربازان جدید از قبایل محلی برمه بود، اما در نهایت با فشار دولت برمه و سازمان ملل، سیا حمایت مستقیم خود را کاهش داد.
عملیات دیگری در تبت، با کد ST Circus، از سال 1956 تا 1969 فعال بود. سیا تبتیهای مخالف اشغال چین را از کشورهای همسایه مانند هند و نپال استخدام کرد و آنها را در کمپ هیل (Camp Hale) در کلرادو آمریکا آموزش داد.

در سال 1959 سیا اقدام به بازگشایی یک تأسیسات مخفیانه برای آموزش دادن نیروهای تبتی در کمپهیل در کلرادو کرد
این آموزشها شامل تاکتیکهای چریکی، استفاده از سلاحهای سبک و سنگین، تخریب، و عملیات رادیویی بود. حدود 2,000 مبارز تبتی آموزش دیدند و به تبت یا نواحی مرزی نپال (مانند موستانگ) فرستاده شدند تا جادهها را مینگذاری کنند، خطوط ارتباطی را قطع نمایند و نیروهای چینی را به کمین بکشند.
سیا سالانه حدود 1/7 میلیون دلار برای این برنامه هزینه کرد، که بخشی از آن به دالایی لاما به عنوان یارانه 180,000 دلاری پرداخت میشد. این عملیات با پرتاب چتربازان از هواپیماهای U-2 و پروازهای حمایتی همراه بود.
علاوه بر این، سیا از پروازهای جاسوسی با هواپیماهای U-2 برای نظارت بر چین استفاده کرد. این پروازها از اواخر دهه 1950 تا 1971 ادامه داشت و بیش از 250 مأموریت بر فراز چین، از جمله پکن و سایتهای هستهای مانند لوپ نور، انجام شد.
هواپیماهای U-2 با ارتفاع بالا (بیش از 21 کیلومتر) برای جمعآوری تصاویر عکاسی و سیگنالهای الکترونیکی به کار گرفته میشدند. سیا اغلب از خلبانان تایوانی (اسکادران گربه سیاه) برای این پروازها استفاده میکرد، که از پایگاههای تایوان و حتی هند (مانند چارباتیا در اودیشا) عمل میکردند. بین 1959 تا 1960، چین چندین هواپیمای U-2 را شناسایی و ساقط کرد، از جمله یکی در نانچانگ در 1962 که خلبان چن هوی (Chen Huai) در آن کشته شد. چین در مجموع 19 پهپاد و چندین هواپیمای U-2 را بین 1964 تا 1969 ساقط کرد و صدها هشدار رسمی درباره نقض حریم هوایی صادر نمود.

هواپیماهای جاسوسی U-2 ساقطشده در موزههای چین، متعلق به اسکادران گربههای سیاه تایوان
این عملیاتها، هرچند اطلاعات محدودی مانند نقشهبرداری از سایتهای موشکی و هستهای چین فراهم کردند، با شکستهای متعددی همراه بودند. برای مثال، در نوامبر 1952، دو مأمور سیا، جان داونی (John Downey) و ریچارد فکتاو (Richard Fecteau)، حین پرتاب تیمهای کماندو به چین اسیر شدند و تا 1971 و 1973 زندانی ماندند.
همچنین، عملیات در برمه به گسترش تجارت مواد مخدر در مثلث طلایی (شمال برمه، لائوس و تایلند) کمک کرد، جایی که نیروهای کومینتانگ تولید تریاک را از 15 تن در 1950 به 300 تن در اوایل 1960 افزایش دادند و آن را برای تأمین مالی عملیات خود قاچاق میکردند.
این امر منجر به تلفات انسانی گسترده شد: صدها مبارز تبتی و کومینتانگ کشته یا زخمی گردیدند، و چین گزارش داد که بین 1951 تا 1954، 106 مأمور آمریکایی و تایوانی را کشته و 124 نفر را اسیر کرده است. از سوی دیگر، این عملیاتها روابط دیپلماتیک را مسموم کرد؛ برمه کمکهای آمریکایی را قطع کرد و به پکن نزدیکتر شد، و چین را به تقویت دفاع هوایی و برنامه هستهای خود واداشت. سیا خود در اسناد داخلی، این عملیاتها را «هدررفت زمان و منابع» توصیف کرد، زیرا مقاومت مخالفان داخلی چین ضعیفتر از تصور بود و بسیاری از مأموریتها به دلیل نفوذ اطلاعاتی چین ناکام ماندند.
پیامدهای مداخله آمریکا
مداخله آمریکا در چین بین سالهای 1945 تا 1960 پیامدهای منفی گستردهای به همراه داشت که نهتنها چین، بلکه منطقه و روابط جهانی را تحت تأثیر قرار داد. این پیامدها شامل تلفات انسانی عظیم، ویرانی اقتصادی، تشدید تنشهای جنگ سرد، و انزوای دیپلماتیک چین بود. این مداخلات، از حمایت مستقیم نظامی از کومینتانگ تا تهدیدات هستهای و عملیاتهای مخفی سیا، نهتنها به اهداف استراتژیک آمریکا نرسید، بلکه به بیثباتی بیشتر و تقویت ملیگرایی ضدغربی در چین منجر شد. در ادامه، این پیامدها بهصورت فهرستوار بررسی میشوند:
خسارتهای انسانی و اجتماعی
جنگ داخلی: جنگ داخلی 7/7 میلیون کشته از کومینتانگ و 1/3 میلیون تلفات از طرف مقابل به جا گذاشت. محاصرههایی مانند چانگچون، که 10,000 تا 150,000 غیرنظامی را کشت، نتیجه مستقیم طولانی شدن جنگ بود. حضور نیروهای آمریکایی که گاهی به روستاها حمله کردند یکی از عوامل افزایش تلفات این جنگ بود.
جنگ کره: چین بین 183,000 تا 900,000 کشته و 340,000 زخمی داشت. بمبارانهای آمریکا بیش از 2 میلیون غیرنظامی را در کره و چین کشت.
سرکوب داخلی: پس از پیروزی کمونیستها، کارزار سرکوب مخالفان (1950-1951) منجر به اعدام 712,000 نفر و زندانی شدن 1/29 میلیون نفر شد، که بخشی از آن نتیجه خشم از مداخلات خارجی بود.

جنگندههای گروههای ملیگرا در حال آماده شدن برای حمله هوایی به پایگاههای ارتش خلق چین
ویرانی اقتصادی
کمکهای آمریکا به کومینتانگ تورم شدیدی ایجاد کرد؛ شاخص قیمت مصرفکننده در 1945 به 1500 برابر سطح 1937 رسید و بیکاری در شانگهای به 37/5 درصد افزایش یافت. در جنگ کره، هزینههای نظامی چین (1/3 میلیارد دلار بدهی به شوروی) بازسازی را متوقف کرد. تحریمهای آمریکا نیز اقتصاد چین را تحت فشار قرار داد.
انزوای دیپلماتیک
آمریکا تا 1971 جمهوری خلق چین را به رسمیت نشناخت و تایوان را در سازمان ملل نگه داشت. تحریمهای تجاری و فشارهای نظامی، چین را از جامعه جهانی جدا کرد و توسعه آن را کند نمود.
آیا مائو پارانوئید بود؟
برخی مقامات آمریکایی، مانند وزیر خارجه این کشور و تبلیغات رسانهای اینطور وانمود میکردند که ترس چین از «محاصره» توسط آمریکا خیالی و تقریباً بیمارگونه است. اما شواهد تاریخی نشان میدهد که نگرانیهای مائو تسهتونگ و رهبران جمهوری خلق چین ریشه در تهدیدات واقعی و ملموس ناشی از اقدامات آمریکا داشت.
این تهدیدات شامل حضور نظامی گسترده، عملیاتهای مخفی، تهدیدات هستهای، و ادعاهای مربوط به سلاحهای بیولوژیکی بود که همگی برای چین نشانههایی از تلاش آمریکا برای تضعیف یا حتی سرنگونی دولت بودند.
حضور نظامی مستقیم
آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، حدود 50,000 تفنگدار دریایی را در مناطق کلیدی چین، بهویژه در شمال شرقی (منچوری)، شهرهای ساحلی مانند تیانجین، چینگدائو، و پکن، و همچنین بنادر مهم مانند شانگهای، مستقر کرد.
این نیروها تحت عملیات «بیلیگر» با هدف ظاهری خلع سلاح سربازان ژاپنی وارد چین شدند، اما در واقع برای حمایت از کومینتانگ در برابر نیروهای تحت رهبری مائو عمل کردند. تفنگداران آمریکایی از زیرساختهای استراتژیک مانند راهآهن، معادن زغالسنگ و بنادر محافظت کردند و در برخی موارد مستقیماً در درگیریها با نیروهای ارتش چین شرکت کردند.
برای مثال، در پکن، ورود تفنگداران آمریکایی در سال 1945 مانع از تصرف شهر توسط ارتش آزادیبخش خلق چین شد. همچنین، آمریکا سربازان ژاپنی باقیمانده را بهعنوان نیروی کمکی برای کومینتانگ نگه داشت، که برای چین تازهاستقلالیافته از اشغال ژاپن، تحقیرآمیز بود.
این حضور نظامی گسترده، که تا سال 1947 ادامه داشت، برای مائو نشانهای از تلاش آمریکا برای محاصره نظامی و جلوگیری از پیروزی نیروهای انقلابی چین بود. از منظر چین، این نیروها میتوانستند بهعنوان یک ابزار فشار یا حتی اشغال نظامی برای تضعیف دولت نوپای چین استفاده شوند، بهویژه با توجه به انتقال 400,000 تا 500,000 سرباز کومینتانگ توسط هواپیماها و کشتیهای آمریکایی به نقاط کلیدی مانند منچوری. این اقدامات به چین این پیام را میداد که آمریکا آماده است با نیروی نظامی مستقیم، قدرت دولت را محدود کند.

عملیاتهای مخفی
برای مائو عملیاتهای مخفی سیا که در بالا توضیح داده شدند در کنار اقدامات دیگر آمریکا نشانهای از یک استراتژی محاصره بود که هدفش بیثبات کردن دولت او از طریق حملات چریکی، خرابکاری و جمعآوری اطلاعات برای عملیاتهای آینده بود.
تهدیدات هستهای علیه چین
در طول بحرانهای تنگه تایوان در سالهای 1954-1955 و 1958، رئیسجمهور آمریکا، دوایت آیزنهاور، بهطور علنی تهدید به استفاده از سلاحهای هستهای علیه چین کرد.
این بحرانها زمانی رخ داد که ارتش آزادیبخش خلق جزایر کینمن و ماتسو (نزدیک سواحل سرزمین اصلی) را که تحت کنترل کومینتانگ در تایوان بودند، بمباران کرد. در سال 1958، چین تصمیم گرفت برای بازپسگیری جزایر کینمن و ماتسو، که از نظر استراتژیک نزدیک به سرزمین اصلی بودند، اقدام نظامی کند. این جزایر از سال 1949 تحت کنترل کومینتانگ بودند و آمریکا از آنها بهعنوان پایگاهی برای نظارت و عملیات علیه چین استفاده میکرد.
ارتش آزادیبخش خلق چین در اوت 1958 شروع به بمباران سنگین این جزایر کرد، که به یک درگیری نظامی بزرگ منجر شد. در پاسخ، آمریکا ناوگان هفتم خود را در تنگه تایوان مستقر کرد که شامل ناوهای هواپیمابر، رزمناوها و زیردریاییهای مجهز به تسلیحات پیشرفته بود. همچنین، موشکهای سایدوایندر را به جنگندههای تایوانی داد که منجر به ساقط شدن 31 هواپیمای چینی شد.
آیزنهاور در مارس 1955 در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت که سلاحهای هستهای را میتوان «مانند هر سلاح دیگری» استفاده کرد، و اسناد منتشرشده نشان میدهد که پنتاگون طرحهایی برای استفاده احتمالی از بمبهای هستهای علیه اهداف نظامی چین مانند پایگاههای هوایی در استان فوجیان، آماده کرده بود.
این تهدیدات برای چین که در آن زمان هنوز سلاح هستهای نداشت بسیار جدی بود. مائو و رهبران چین این تهدیدات را نشانهای از قصد آمریکا برای نابودی دولت آنها یا وادار کردن چین به تسلیم در برابر خواستههای آمریکا مانند بهرسمیت شناختن تایوان، میدیدند.
این تهدیدات، همراه با حضور ناوگان دریایی آمریکا در تنگه تایوان، احساس محاصره را تقویت کرد، زیرا چین از شرق با یک نیروی دریایی قدرتمند و تهدید هستهای مواجه بود. این فشارها مائو را واداشت تا برنامه هستهای چین را تسریع کند، که خود هزینههای اقتصادی و سیاسی سنگینی برای کشور به همراه داشت.
سلاحهای بیولوژیکی در جنگ کره
در طول جنگ کره (1950-1953) چین و کره شمالی گزارش دادند که آمریکا از سلاحهای بیولوژیکی مانند حشرات آلوده به باکتریهای بیماریزا مانند طاعون و وبا علیه نیروهای آنها و غیرنظامیان استفاده کرده است.
این ادعاها در سال 1952 مطرح شد، زمانی که چین گزارشهایی از شیوع بیماریهای غیرعادی در مناطق نزدیک مرز کره ارائه کرد. یک کمیته علمی بینالمللی متشکل از دانشمندانی از سوئد، فرانسه، بریتانیا، ایتالیا، برزیل و شوروی، این ادعاها را بررسی کرد و در یک گزارش 600 صفحهای پس از دو ماه تحقیق در چین، استفاده از سلاحهای بیولوژیکی توسط آمریکا را تأیید کرد.
چین همچنین اعترافات 38 خلبان آمریکایی اسیرشده، مانند سرهنگ فرانک شوابل، را ارائه داد که جزئیاتی از عملیات، نوع بمبها، و بیماریهای منتقلشده را شرح میدادند. اگرچه برخی از این اعترافات ممکن است تحت فشار یا شکنجه گرفته شده باشند اما اسناد منتشرشده در دهههای بعد نشان داد که آمریکا در دهههای 1950 و 1960 برنامههای تحقیقاتی بیولوژیکی فعالی داشت و از جمله اقدام به آزمایش باکتری سیاه سرفه در فلوریدا در 1955 و پخش مواد سمی در نیویورک در 1956 کرده بود.
علاوه بر این، آمریکا دانشمندان ژاپنی واحد 731 که در جنگ جهانی دوم آزمایشهای بیولوژیکی علیه چین انجام داده بودند را از پیگرد قانونی معاف کرد تا اطلاعات فنی آنها را به دست آورد. این تاریخچه، همراه با بمبارانهای گسترده آمریکا در کره که به خاک چین سرریز شد، برای مائو نشانهای از یک تهدید غیرمتعارف بود که میتوانست بهعنوان بخشی از استراتژی محاصره برای تضعیف چین از طریق بیماری و مرگ غیرنظامیان استفاده شود.
با این حال، مائو از این تهدیدات برای اهداف داخلی نیز بهره برد. کارزارهای ضدآمریکایی، مانند «کمپین سه ضد» و «کمپین پنج ضد» در اوایل دهه 1950، از این تهدیدات خارجی برای تقویت ملیگرایی و سرکوب مخالفان داخلی استفاده کردند.
مائو با برجسته کردن خطر «امپریالیسم آمریکایی»، حمایت مردمی را تقویت کرد و مخالفان سیاسی را بهعنوان خائن یا همدست آمریکا سرکوب نمود. بنابراین، نگرانیهای مائو ترکیبی از واکنش به تهدیدات واقعی و استفاده سیاسی از آنها برای تحکیم قدرت بود.

نتیجهگیری
مداخله آمریکا در چین بین 1945 تا 1960، با هدف مهار کمونیسم، پیامدهای منفی عمیقی داشت: میلیونها کشته در جنگ داخلی و کره، ویرانی اقتصادی، تشدید تنشهای جنگ سرد، و انزوای دیپلماتیک چین. این اقدامات، از حمایت نظامی از کومینتانگ تا عملیات مخفی سیا و تهدیدات هستهای، نشان میدهد که نگرانیهای مائو تسهتونگ ریشه در تهدیدات واقعی داشت، نه صرفاً پارانویا.
حضور نظامی آمریکا در شهرهای کلیدی چین، عملیاتهای سیا از چندین جبهه، تهدیدات هستهای آشکار، و ادعاهای سلاحهای بیولوژیکی، همگی برای چین نشانههایی از یک استراتژی محاصره بود. با این حال، مائو از این تهدیدات برای تقویت قدرت داخلی خود نیز بهره برد. این دوره درسهای مهمی درباره هزینههای مداخله نظامی و شکست دیپلماسی ارائه میدهد که همچنان در روابط کنونی آمریکا و چین بازتاب دارد. برای اطلاعات بیشتر، مطالعه اسناد تاریخی مانند «سند سفید چین» (1949) و گزارشهای کمیته علمی بینالمللی توصیه میشود.
انتهای پیام/