به گزارش خبرگزاری تسنیم از یاسوج، خانم افسانه امیریکیا، بانوی فرهیختهای که مهرماه امسال عطر حضورش فضای بخش محروم دیشموک را معطر کرده بود، در اوج فداکاری و تعهد، ناگهان رخت بربست و آسمانی شد، او نماد معلمی بود که در بدو خدمت، سختی مسیر را به جان خرید تا چراغ دانش را در منطقهای دورافتاده روشن نگه دارد و مرگ او ضایعهای جبرانناپذیر بر پیکر آموزش منطقهای است که بیش از هر چیز به این سرمایههای انسانی نیازمند بود.
این رنج تنها در فقدان یک عزیز خلاصه نمیشود؛ بلکه در زیر سوال بردن ارزشگذاریها و اولویتها است، رنج ما زمانی دو چندان میشود که در کنار این سوگ تلخ، شاهد داستانی دیگر هستیم، داستان دختر معاون آموزش و پرورش که سهمیه بخش لوداب را در اختیار داشت، اما بدون آنکه حتی یک روز در کلاسهای آن دیار حضور یابد، به سادگی و با سهولتی بیمانند به مرکز استان منتقل شد.
این دو روایت، در تضادی ویرانگر در برابر چشم جامعه قرار میگیرند، یک سو معلمی که با تمام وجود به تعهدش پایبند بود و در راه خدمت جان باخت؛ سوی دیگر نیرویی که با داشتن امتیاز جایگاه خانوادگی، کمترین تعهد منطقهای را نیز به جا نیاورد و مقصد خود را به آسانی تغییر داد.
این نابرابری آشکار نه تنها عدالت را زیر سؤال میبرد، بلکه ایمان و انگیزه سایر معلمان سختکوش مناطق محروم را نیز خدشهدار میکند. آیا سهمیه لوداب و دشواری مسیر دیشموک باید اینقدر متفاوت تفسیر شود؟ آیا در نظام آموزشی ما، تلاش و فداکاری ارزشی کمتر از نزدیکی به قدرت دارد؟
ما در سوگ خانم امیریکیا میگرییم و برای روح پرفتوحش طلب آرامش داریم، اما همزمان از مسئولان امر میخواهیم که نسبت به این شکاف عمیق در اجرای عدالت آموزشی تأملی دوباره کنند. معلمانی که در خط مقدم محرومیت ایستادهاند نیازمند حمایت، احترام و احساس امنیت شغلی هستند، نه اینکه شاهد باشند سهمیههای خدمت به راحتی و بدون رنج، به منافع شخصی تبدیل میشود.
یاد افسانه امیریکیا، چراغی باشد بر فراز راهی که در آن عدالت آموزشی باید بدون هیچ پارتی و سهمیهای، سفت و سخت اجرا شود.
نویسنده: علی سینایی
انتهای پیام/