بهگزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، در جهانی که فناوریهای نوین، مرز میان صلح و جنگ را باریکتر از هر زمان کردهاند، بازاندیشی در نقش علم ضروری است. یونسکو در سال 2001 میلادی با تصویب «روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه» تلاش کرد یادآور شود که علم، تنها ابزاری برای پیشرفت مادی نیست، بلکه میتواند بستری برای عدالت، تفاهم و کرامت انسانی نیز باشد. هدف از این نامگذاری، به تعبیر یونسکو، تقویت پیوند میان علم و جامعه و تأکید بر مسئولیت مشترک دانشمندان و سیاستگذاران در کاربرد اخلاقی دانش و فناوری بود.
در نظریههای روابط بینالملل نیز، علم میتواند نیرویی برای «صلح مثبت» باشد؛ به تعبیر یوهان گالتونگ، صلح مثبت یعنی ایجاد ساختارهایی که عدالت، توسعه و کرامت انسانی را بهجای صرفاً نبود جنگ، نهادینه کنند. اما واقعیت قرن 21 نشان میدهد که رابطه میان علم، توسعه و صلح چندوجهی و گاه متناقض است؛ به طور مثال گاهی علم بهعنوان نیروی همبستگی جهانی بوده؛ اما در مواردی نیز در خدمت رقابت و سلطه بوده است.
در نظریههای روابط بینالملل، علموفناوری همواره بخشی از منطق قدرت بودهاند. از نگاه واقعگرایان، علم ابزاری در خدمت بقا و امنیت دولتها است. هر پیشرفت علمی، در نهایت، ظرفیت جدیدی برای قدرت ملی ایجاد میکند؛ خواه در قالب فناوری موشکی و خواه در تسلط بر دادههای جهانی باشد. در مقابل، لیبرالها بر این باورند که علم میتواند «کالای عمومی جهانی» و بستری برای همکاری، شفافیت و کاهش سوءتفاهمها بین کشورها باشد. نمونه بارز آن همکاریهای علمی در حوزه تغییرات اقلیمی یا سلامت جهانی است. اما واقعیت قرن 21 نشان میدهد که هر دو دیدگاه تا حدی درست میگویند. علم همزمان که مرزها را درهم میشکند و رقابتهای جدیدی نیز خلق میکند.
در ادامه سه چهره از نقش علم را در مواجه با صلح بررسی میکنیم.
نخست اینکه مفهوم دیپلماسی علمی در سالهای اخیر به یکی از کلیدواژههای روابط بینالملل بدل شده است. در بحران کووید-19، شبکههای جهانی از پژوهشگران بدون درنظرگرفتن مرزهای سیاسی همکاری کردند تا واکسنها و دادههای علمی را به اشتراک بگذارند. این تجربه نشان داد که علم میتواند به زبان مشترک ملتها تبدیل شود و نوعی اعتماد بینالمللی بسازد. به همین ترتیب، پروژههایی مانند ایستگاه فضایی بینالمللی یا کنوانسیون پاریس درباره تغییرات اقلیمی نشان میدهند که همکاری علمی میتواند صلح را تقویت کند، حتی میان کشورهایی که از نظر سیاسی اختلاف دارند. این همان چیزی است که سازهانگاران آن را نتیجه «ساخت اجتماعی معنا» میدانند؛ یعنی اگر علم در چارچوبی از همکاری تعریف شود، میتواند هویتها و منافع مشترک خلق کند.
دوم اینکه طبق گزارش UNESCO Science Report (2021)، بیش از 80 درصد سرمایهگذاری جهانی در تحقیق و توسعه در اختیار کمتر از 20 کشور است. این تمرکز به نابرابری دانشی انجامیده که برخی تحلیلگران آن را شکل جدیدی از استعمار علمی میدانند. در واقع همانگونه که استعمار کلاسیک منابع طبیعی جنوب جهانی را استخراج میکرد، استعمار فناورانه امروز دادهها، مغزها و ایدههای جهان در حال توسعه را به خدمت اقتصاد دیجیتال شمال درمیآورد. این شکاف نهتنها مانع توسعه پایدار است، بلکه صلح جهانی را نیز تهدید میکند؛ زیرا نابرابری دانشی، نابرابری سیاسی و امنیتی را بازتولید میکند.
سوم این که با همه خدمتی که علم در راستای توسعه اقتصادی کشورها، بهبود بهداشت و سلامت عمومی کرده نمیشود از چهره تاریک علم چشمپوشی کرد. پیشرفتهای فناورانه در حوزههای هوش مصنوعی نظامی، پهپادهای خودمختار، جنگ سایبری و تسلیحات زیستی، چهرهای نگرانکننده از آیندهی علم ترسیم کردهاند. جنگهای اخیر در غزه، اوکراین و جنگ دوازده روزه ایران نشان دادهاند که پیشرفت علم اکنون نهتنها هزینه انسانی را کاهش نداده، بلکه مرگ را هوشمندانهتر و بیچهرهتر کرده است. پهپادهایی که با الگوریتمهای خودآموز هدفگیری میکنند یا سامانههای هوش مصنوعی که در ثانیه تصمیم به شلیک میگیرند، نمونههایی از غیبت اخلاق در فناوری مدرن هستند. از منظر نظریه انتقادی روابط بینالملل، این روند نشانهای از سرمایهسالاری فناورانه است؛ جایی که علم در خدمت منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی قدرتهای بزرگ قرار گرفته و از مأموریت انسانی خود فاصله گرفته است. در نظم بینالمللی کنونی، هیچ سازوکار الزامآوری برای اخلاق فناوری وجود ندارد.
نهادهایی مانند یونسکو و شورای حقوق بشر سازمان ملل بارها درباره استفاده نظامی از هوش مصنوعی یا خطرات تسلیحات خودکار هشدار دادهاند، اما دولتها بهویژه قدرتهای بزرگ هنوز حاضر به پذیرش تعهدات محدودکننده نیستند. با اینکه یونسکو و سازمان ملل تلاش میکنند با مفهوم «Science Diplomacy for Peace» از تبدیل علم به ابزار قدرت جلوگیری کنند، اما بدون تعهد عملی کشورها، این تلاشها نمادین میماند.
از منظر نهادگرایی نئولیبرال نبود نهادهای قوی جهانی برای تنظیم علم، بزرگترین خلأ در حکمرانی بینالمللی امروز است. علم اگر در چارچوب قواعد مشترک و اخلاقی هدایت نشود، به ابزاری برای بازتولید نابرابری تبدیل میشود، نه صلح و توسعه.
اگر چه از زمان نامگذاری این روز تا اکنون مفاهیمی مانند دیپلماسی علمی، توسعه پایدار و اخلاق فناوری در گفتمان بینالمللی رشد کرده است؛ اما هنوز پرسش محوری این روز همچنان پابرجاست یعنی آیا علم، صاحبان جدید قدرت را ساخته یا فرصتهای تازه برای انسانیت؟ پاسخ بستگی به انتخاب جمعی ما دارد؛ اینکه علم را نه منبع قدرت بلکه زبان گفتوگو و ابزار عدالت بدانیم. به طور کلی علم، در ذات خود نه ارمغان آور جنگ است نه صلح؛ بلکه این نحوه استفاده از علم است که سرنوشت جوامع را رقم میزند. اگر علم در خدمت گفتوگو، عدالت و آیندهای مشترک قرار گیرد، میتواند عاملی برای همبستگی جهانی باشد؛ اما اگر در خدمت قدرتهای ژئوپلیتیکی و نظامهای سودمحور قرار گیرد، شکافهای جهانی را عمیقتر میسازد. به همین دلیل، مفهوم «روز علم در خدمت صلح و توسعه» نه صرفاً یک یادبود نمادین، بلکه دعوتی اخلاقی و سیاسی است به بازنگری در مسیر علم و این ما انسانها هستیم که تعیین میکنیم دانستههایمان در مسیر توسعهای انسان محور به کار رود یا قدرت محور.
با وجود همه چالشها، هنوز میتوان به علم بهعنوان ابزاری برای صلح امیدوار بود؛ مشروط بر آنکه جامعه جهانی بتواند بر سر اصولی مشترک برای استفاده از علم توافق کند از جمله عدالت دانشی، شفافیت فناوری و مسئولیت اخلاقی دانشمندان علم میتواند به نیرویی برای بازسازی اعتماد در جهان بیاعتماد امروز بدل شود؛ به این صورت که نهادهای بینالمللی علمی تقویت شوند تا بتوانند در برابر سوءاستفاده نظامی از علم مقاومت کنند و اخلاق جهانی علم به بخشی از آموزش و سیاستگذاری علمی تبدیل شود.
انتهای پیام/