به گزارش خبرگزاری تسنیم از ایلام، طی دهه اخیر، نرخ خودکشی در ایران با افزایشی نگرانکننده مواجه بوده و این روند در استانهای غربی، بهویژه ایلام، با شدت بیشتری دیده میشود؛ بهگونهای که آمارها از رشد 70 درصدی خودکشی در این مناطق حکایت دارد. این ارقام تنها نمایانگر یک مشکل فردی نیستند، بلکه نشانهای از بحران اجتماعی عمیق و فراگیر است؛ بحرانی که ریشه در ناکارآمدی ساختارهای حمایتی، کاهش سرمایه اجتماعی و فرسایش تابآوری جمعی دارد و نمیتوان آن را به سادگی نادیده گرفت.
از منظر جامعهشناسی، این پدیده با نظریه «آنومی» امیل دورکیم قابل تبیین است. دورکیم معتقد بود فاصله میان انتظارات فرد و ساختار اجتماعی، احساس پوچی و بیمعنایی را به همراه میآورد. وقتی فرد در محیطی قرار گیرد که فشارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به شکل شدید وجود دارد و حمایت اجتماعی کافی در دسترس نیست، احتمال بروز رفتارهای خودویرانگر، از جمله خودکشی، به شدت افزایش مییابد. این تحلیل با نظریههای سرمایه اجتماعی رابرت پوتنام و مفهوم «ناهمخوانی فرهنگی» (Cultural Mismatch) نیز همخوانی دارد: کاهش پیوندهای اجتماعی، ضعف شبکههای حمایتی و تضاد میان انتظارات جامعه و تواناییهای فرد، تابآوری روانی و اجتماعی را تخریب میکند و احساس بیپناهی و ناتوانی را در میان افراد تقویت مینماید.
استان ایلام و سایر استانهای غربی ایران نمونهای از «حاشیهنشینی ساختاری» هستند؛ مناطقی که با انباشت فقر چندبعدی، بیکاری مزمن، ضعف زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی و میراث تروماهای تاریخی مواجهاند. این ترکیب عوامل، زمینهای مناسب برای شکلگیری بحران جمعی فراهم کرده و افزایش نرخ خودکشی، بهویژه در میان جوانان و نوجوانان، تبلور شکست سیستماتیک در حمایت از نسلهای مختلف است.
کاهش سن خودکشی، نشانهای هشداردهنده از بحران تابآوری روانی و اجتماعی است. تضاد میان فشارهای روزمره و ظرفیتهای فردی، همراه با فقدان شبکههای حمایتی کارآمد، موجب ایجاد ناامیدی گسترده و احساس محرومیت عاطفی و اجتماعی میشود. هر اقدام به خودکشی در این بستر، فریادی خاموش است؛ فریادی که از ناکارآمدی ساختارها، ضعف سیاستهای حمایتی و ناکامی جمعی حکایت دارد.
ایلام، با ثبت بالاترین نرخ خودکشی در کشور، بهعنوان نمونهای بارز از بحران اجتماعی و روانی، نیاز فوری به بررسی میدانی و تحلیل علمی دارد. شناسایی الگوهای منطقهای و عوامل مؤثر، از جمله فشارهای اقتصادی، مشکلات خانوادگی، فقر آموزشی، بیکاری و محرومیتهای اجتماعی، میتواند راهگشای طراحی سیاستهای مؤثر برای پیشگیری و حمایت باشد. خودکشی نه تنها یک مشکل فردی، بلکه شاخص سلامت جمعی، تابآوری اجتماعی و عدالت ساختاری است؛ هشداری صریح برای مسئولان و تصمیمگیرندگان که بدون اقدام علمی و برنامهریزی استراتژیک، آینده جمعیت فعال کشور در معرض تهدید جدی قرار دارد.
افزایش نرخ خودکشی و کاهش سن قربانیان، پیامی روشن به جامعه و سیاستگذاران است: بحران موجود تنها با اقدامات کوتاهمدت و واکنشی حل نخواهد شد. نیازمند بازنگری اساسی در شبکههای حمایتی، اصلاح سیاستهای اقتصادی و اجتماعی، تقویت سرمایه اجتماعی و ارتقای تابآوری روانی و اجتماعی جامعه هستیم. اگر این هشدارها جدی گرفته نشود، بحران عمیقتر شده و پیامدهای آن نه تنها بر افراد آسیبپذیر، بلکه بر کل ساختار اجتماعی و توسعه پایدار استانهای غربی اثرگذار خواهد بود.
در نهایت، خودکشی را نمیتوان یک پدیده شخصی و منفرد دانست؛ این بحران، بازتاب شکست ساختاری، ناکارآمدی نهادهای حمایتی و فروپاشی تدریجی تابآوری جمعی است و پاسخ به آن نیازمند رویکردی علمی، ساختاری و جامع است تا صدای خاموش قربانیان، بهجای نادیده گرفته شدن، به نقطه تحول در سیاستگذاری و حمایت اجتماعی تبدیل شود.
دکتر طاهره فرازمند (جامعه شناس) مدرس دانشگاه
انتهای پیام/180/