به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام علی علیزده در دومین شب از مراسم عزاداری ایام شهادت حضرت فاطمهزهرا سلاماللهعلیها که شب گذشته با حضور رهبر انقلاب اسلامی و هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم در حسینیه امام خمینی (ره) برگزار شد،
بخشهایی از این سخنرانی را در ادامه میخوانید.

«ممکن است در نگاه اولیه، انسان تصور کند جنگ میان حق و باطل از زمان خلقت حضرت آدم علیهالسلام آغاز شد، اما با رجوع به روایت امام صادق علیهالسلام میبینیم که این داستان پیشینهای بسیار طولانیتر و قدمتی بیشتر دارد.
امام صادق علیهالسلام فرمودند «اول ما خلق الله العقل»؛ اولین چیزی که خداوند متعال در این عالم آفرید، عقل بود. در تعابیر دیگر نیز داریم که «اول ما خلق الله نور نبی» و همچنین حضرات معصومین علیهالسلام میفرمایند “اول ما خلق الله ارواحنا” که اشاره به ارواح معصومین علیهالسلام به عنوان اولین مخلوق این عالم دارد. عقل آفریده شد و هر دستوری به آن داده شد، اطاعت کرد. پس از عقل، نوبت خلقت جهل رسید و خداوند متعال جهل را آفرید و به دنبال آن، کبر، حسد، حرص و غضب نیز خلق شدند.
در مرحله سوم، امام صادق علیهالسلام میفرمایند حضرت حق تبارک و تعالی 75 سرباز برای عقل قرار داد. در اینجا بود که صدای اعتراض جهل بلند شد که چرا عقل باید سرباز داشته باشد و جهل نداشته باشد. خداوند متعال برای جهل نیز سرباز آفرید. پس از خلقت عقل و جهل که اینها اولین مخلوق عالم هستند، نوبت به خلقت آسمانها، کیهان، کهکشانها، سیارات و ستارگان رسید. امیرالمومنین علیهالسلام در خطبه اول نهج البلاغه میفرمایند آسمانها بدون ستون آفریده شدند و ستارگان زینت آسمان قرار داده شد. در این مرحله، خداوند متعال این آسمانها را فوج فوج از فرشتگان پر کرد؛ فرشتگانی که عقلند و جهلی در آنها تعبیه نشده است.
از آیات قرآن نیز فهمیده میشود که پیش از خلقت انسان، موجوداتی آفریده شدند که یکی از آنها ابلیس بود. بافت وجودی و ساختار حیات ابلیس از جنس فرشتگان نبود، بلکه از آتش آفریده شد. این روند ادامه یافت تا به مرحلهای رسید که خداوند متعال به اهل آسمان فرمود: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (من در زمین جانشینی قرار میدهم).
خداوند به ملائکه فرمود هر زمانی که خلیفه خود را خلق کردم و از روح خودم در او دمیدم، همه شما در برابر او سجده کنید. پس همه ملائکه سجده کردند مگر ابلیس. به ابلیس گفته شد چرا در برابر موجودی که پروردگار به دست خودش خلق کرده، سجده نمیکند؟ اتفاق عجیب عالم اینجا خود را نشان داد و ابلیس گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» (من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل).
در اینجا سلسله منیتها آغاز شد و کبر خود را نشان داد و این موجود به عنوان مظهر جهل در عالم تمرد کرد. سنت خداست که اگر کسی متکبرانه بخواهد رفتار کند، او را خوار و ذلیل خواهد کرد. ابلیس از خداوند مهلت خواست و خداوند نیز مهلت داد، اما نه تا روز رستاخیز مورد نظر ابلیس، بلکه «إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ».
ابلیس تهدید کرد که همه انسانها را به غیّ گرفتار میکند تا رشد نکنند، بالا نیایند، با او ارتباطی نگیرند و اسیر تن خود شوند؛ تنی که خواهد پوسید. ابلیس وعده داد که انسانها را از پیش رو، پشت سر، سمت راست و سمت چپ محاصره میکند و کاری میکند که اکثر آنها شاکر نباشند. خداوند متعال نیز در قرآن خود به بندگانش اعلام میکند: «وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (و اندکی از بندگان من سپاسگزارند).
پس از آن ابلیس در محدوده تعریف شدهای که برای او در نظر گرفته بودند، رها شد و زندگی انسانها در این زمین آغاز شد. مبنای زندگی در این زمین مساوات محض نیست بلکه عدالت است. عدهای بر عدهای ترجیح دارند و ثروت، قدرت و شهرت برخی از دیگران بیشتر است. اینجا بود که دوباره کبر در انسان هم کار را به جایی رساند که صدای انسانهایی بلند شد که “أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى” (من پروردگار برتر شما هستم). در ادامه آن منیتی که ابلیس فریاد زد، ابلیسصفتانی از جنس انسان آمدند و دیگران را به تسخیر خود درآوردند تا حدی که عدهای در این زمین باورشان شد که باید عبد باشند، تا جایی که “کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً” (مردم امتی واحد بودند).
جریان منیّت ابلیس در انسانها چنان خود را پررنگ نشان داد که عدهای پذیرفتند باید بردگی طاغوت را در نامه عمل و زندگی خود داشته باشند. در این نقطه بود که خداوند متعال پیامبران خود را مبعوث فرمود. این انبیا دو کار جدی انجام دادند. اول، بشارت دادن به تودهها، به کسانی که تحت ستم طاغوت بودند و در انتظار بودند. دوم، انذار و هشدار دادن، که غالباً آن طاغوتها را در عالم هدف قرار میداد.
در اینجا امتحان بسیار سختی به وجود آمد که امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِم.» (ولیکن خداوند عزوجل بندگان مستکبر خود را با اولیای مستضعف در ظاهرشان آزمایش میکند). خداوند متعال بندگان خود را، که غالباً در این بندگان کبر و منیت وجود دارد و انسانها در برابر چیزی به راحتی کرنش نمیکنند، با اولیای خود آزمایش فرمود، در حالی که ظاهر ولی خدا مستضعف بود.
امیرالمومنین علیهالسلام در خطبه قاصعه اینگونه ادامه میدهند که موسی بن عمران علیهالسلام با برادرش هارون وارد قصر فرعون شدند. چه چیزی همراه این دو برادر بود؟ لباسهای پشمی تنشان و یک چوب کم قیمت و یک عصای کم ارزش به حسب ظاهر در دستشان. وقتی برای فرعون شرطهایی تعیین کردند که دوام ملک و بقای عزتش منوط به پذیرش این شرطها بود، فریاد فرعون بلند شد و گفت: “أَلَسْتُ لَکُمْ بِرَبِّکُمُ الْأَعْلَى” (آیا من پروردگار برتر شما نیستم؟) و تعجب کرد از این دو نفر که برای او مرزبندی میکنند و شرط میگذارند.
امتحان ولایت در برابر اولیای پروردگار امتحان آسانی نبود. از روز اول، مشکل مردم با اولیای خدا و انبیا در حکمت آنها نبود، در علم آنها هم نبود. هیچکس با لقمان حکیم علیهالسلام مشکلی ندارد. در مورد پیغمبر ما گفته شده: «ما أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلِی» یا به تعبیری «ما أُوحِدَ مِثْلِی أُوذِیَ»؛ کسی مانند این پیغمبر اذیت نشد. نام مبارک ایشان محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و امین مکه بود، تا زمانی که فرمان رسید: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا»؛ تا زمانی که طاغوت فهمید که این نبی و این وصی باید اطاعت شود و امر او مطاع است.
اینجا بود که دو قطب در مقابل هم قرار گرفتند. یک طرف ماجرا «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى» است و طرف دیگر ماجرا آنجایی خود را نشان داد که میفرماید: «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (کلمه لا اله الا الله قلعه مستحکم من است، هر که وارد قلعه من شود از عذابم در امان است). این لا اله الا الله حصنی الهی است که هست، اما «بشرطها» و من یکی از شروط آن هستم. شرط لا اله الا الله نماز تنها نیست، روزه به تنهایی نیست؛ شرط “لا اله الا الله” من ولی خدا هستم. این تکذیب و ستم به اولیای الهی و پناه بردن به باطل تا جایی پیش رفت که مردم کوفه با وجود 12 هزار نامه به امام حسین علیهالسلام او را تنها گذاشتند. حتی مردم مدینه نیز با وجود اینکه فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر پیغمبر خدا بود، هنگامی که ایشان وارد مسجد شدند و گریه کردند، این مردم گریه کردند اما در یاری او کوتاهی کردند.
این نشان میدهد که دنیاطلبی در نگاه عدهای بسیار قویتر از محبت به اهل بیت بود. هنگامی که مردم به رسول اکرم صلی الله علیه و آله مراجعه کردند و گفتند که زحمت ما را کشیدی، اجر و مزدی برای ما تعیین کن، خداوند متعال فرمود: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى» (بگو پاداشی از شما بر رسالت خود جز دوستی در خویشاوندانم نمیخواهم). راه اصلاح این زمین، مودت با نزدیکان پیغمبر است.
چه کسی را دیدهاید که انسان 50 سالهای به خاطر افتخار، کفش برادرش را واکس بزند؟ اما در مسیر اربعین میبینیم که افراد 50، 60 و 70 ساله افتخار میکنند که کفش زائر حسین بن علی علیهالسلام را واکس بزنند، چرا که جامعه شیعه به گونهای تعریف شده که اعضای خانواده پیغمبر و فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.
امام باقر علیهالسلام در جایی فرمودند: “چرا اینقدر به ما توهین میکنید؟” کسی بلند شد و گفت: “یابن رسول الله، به تعبیر ما دهانی که به شما اهانت کند باید شکسته شود، دستی که جسارت کند باید شکسته شود.” حضرت فرمودند: خود شما. گفت من چه کار کردم؟ امام فرمودند: تو در مسیری که میآمدی، برادر مؤمنت از شما درخواست کرد که او را تا مسافتی با مرکبت کمک کنی، چرا روی خود را برگرداندی؟ تو به ما اهانت کردی؛ او دوستدار ما بود، او وابسته به ما بود، او از ما بود.”
جامعه بشر با محبت اهل بیت اصلاح خواهد شد. حب مانند مشکی است که لبریز از آب است و نمیتوان جای خالی دیگری در آن قرار داد. این محبت باید آنقدر پر شود که جایی خالی نماند. این راهی است که سعادت جامعه بشری را به دنبال دارد و نقش فاطمه زهرا سلام الله علیها در این زمینه بیبدیل است.
چه کسی دیده است فرزندی به مادرش حسادت کند و از اینکه فدک به فاطمه زهرا سلام الله علیها داده نشده، ناراحت باشد؟ باز هم خداوند متعال میفرماید اجر من فقط مودت در قُربای پیغمبر است. جبرئیل از جانب خداوند میگوید آسمان و زمین را نیافریدم مگر به خاطر محبت فاطمه زهرا سلام الله علیها و اولاد و شوهر و پدر ایشان. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ادبوا أولادکم علی حبی و حب أهل بیتی»؛ فرزندان خود را بر محور محبت من و اهل بیت من تربیت کنید.
انتهایپیام/