خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله، رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت شصت و یکم آن پیش روی شماست.
تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است. فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت. علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل به سرعت عبور کردیم تا به بحثهای بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشهیابی علل شکلگیری جنگ داخلی لبنان» بود. هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیدهای خلع الساعه نبود و ثانیاً باید ریشههای شکلگیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکلگیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد. ضمن اینکه حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهمترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشهها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.

امام موسی صدر (در دوران جوانی) در کنار علامه سید عبدالحسین شرف الدین در بیروت
امام موسی صدر از خویشاوندان علامه سید عبدالحسین شرفالدین بود و طبق وصیت ایشان، بعد از فوت علامه به لبنان آمد تا زعامت شیعیان را عهدهدار شود
ز قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخشهای ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکلگیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بیتردید یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری مقاومت اسلامی لبنان بود. در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» بهعنوان بزرگترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوستاندازی ساختار سیاسیـنظامی لبنان در دوگانه «الیاس–بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی رویارویی مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صد روزه» مشهور شده است.
اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سه قطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سهگانه خارجی «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان»

علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق
«شیعیان لبنان» از قدیمیترین طوایف سرزمین لبنان بوده و بومیان این منطقه محسوب میشوند. از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگترین یا دست کم یکی از بزرگترین طوایف لبنان به حساب میآمدند (میآیند). با این حال، در هیچیک از سه دسته داخلی فوقالذکر نمیگنجیدند! طائفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبل عامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طایفه بسیار بزرگ به حساب میآمد؛ اما تا دهه شصت میلادی فاقد «تشخص» بالایی بود. اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد. او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسلهیادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزبالله» میپردازیم.
لحظه بیداری محرومان
تاریخ گاهی در سکوت ورق میخورد و گاهی با صدای مهیب شکستن بتهای ذهنی. برای شیعیان لبنان، سال 1974 سال پایان آن سکوت طولانی و آغاز آن شکستن بزرگ بود. تا پیش از آن، جنوب و بقاع در نقشه ذهنی بیروتنشینان، نه بخشی از «وطن»، که حاشیهای فراموششده، انبار نیروی کار ارزان و سرزمینی سوخته برای تاختوتاز اسرائیل بود. شیعه بودن در قاموس سیاست طایفهزده آن روز، مترادف بود با «حرمان»؛ واژهای که نه فقط فقر مادی، که انزوا، تحقیر و بیصدایی سیاسی را تداعی میکرد. اما در بهار آن سال، اتفاقی افتاد که معادلات چند قرن پیش از آن را برهم زد. مردی با عبای سیاه و کلامی که بوی باروت و عود میداد، افسون «بیقدرتی» را باطل کرد. از همین جا بود که «محرومان» بپا خاسته و جنبشی را رقم زدند که مادر شکلگیری مقاومت در لبنان بود و حتی در سده بعد به فراتر از لبنان رسید.
این یادداشت، روایتی است از آن دو تجمع سرنوشتساز؛ هفدهم مارس در بعلبک و پنجم می در صور. روزهایی که خیابانهای خاکی شهرهای حاشیهای، به کانون تپنده سیاست خاورمیانه تبدیل شدند و مفهومِ «محرومیت» از یک وضعیت رقتبار اجتماعی، به یک «هویت سیاسی پیشرو» تغییر ماهیت داد. ما در اینجا با تکیه بر آراء مورخان و تحلیلگران، میخواهیم کالبدشکافی کنیم که چگونه امام موسی صدر، «اشکهای تاریخی» را به «سلاحهای سیاسی» تبدیل کرد.
بعلبک؛ تولد جنبش سیاسی در قاب عاشورا و اربعین
در قسمت پیشین با عنوان «تحول استراتژی امام موسی صدر؛ گذار از نهادسازی به جنبشسازی» ماجرای تجمع بعلبک در روز اربعین و اعلام تأسیس جنبش محرومان را شرح دادیم. برای فهم عظمت آنچه در بعلبک رخ داد، باید از کلیشههای رایج عبور کرد. میتینگ هفدهم مارس 1974، مصادف با اربعین حسینی، صرفاً یک گردهمایی مذهبی نبود؛ بلکه لحظه انفجار یک بغض متراکم تاریخی بود.

«فوّاد عجمی»و «دیوید هرست»، دو تن از برجستهترین تحلیلگران تاریخ معاصر خاورمیانه – که بارها در این سلسلهیادداشت و خصوصاً در این فصل، به آراء آنها استناد کردهایم - بر این باورند که بعلبک نقطهای است که در آن «حرکة المحرومین» از عالم ایده و گفتمان، به جهان واقعیتِ میدانی و تودهای هبوط کرد. در تحلیل آنها، حضور دهها هزار نفر – که برخی منابع آن را تا صد هزار نفر تخمین زدهاند – و تمرکز صریح بر فهرست بلند محرومیتهای مناطق شیعهنشین، نشانه پایان دوران «صبر و سکوت» بود. عجمی این لحظه را در چارچوب «تولد سوژه سیاسی شیعه» تفسیر میکند؛ لحظهای که شیعه دیگر نه به عنوان یک جمعیت حاشیهنشین و منفعل، بلکه به مثابه یک بازیگر سیاسی-اجتماعی جدید و مطالبهگر، عرض اندام میکند. در این خوانش، بعلبک جایی است که شکایت از نبود مدرسه و برق، با اعلامِ جسورانه راهاندازی دورههای آموزش نظامی و شکلگیری «افواج المقاومة» (امل) گره میخورد.
اما این فقط نگاه ناظران بیرونی نیست. در ادبیات آکادمیک، پژوهشگری مانند «آگوستوس نورتن»، میتینگ بعلبک را ذیل بحث کلان «بسیج سیاسی شیعیان» طبقهبندی میکند. نورتن با هوشمندی نشان میدهد که از دهه 1960، سه روند موازی در جامعه شیعه در جریان بود: تشدید شکافهای طبقاتی، خلأ رهبری سیاسی مؤثر، و ظهور یک رهبر کاریزماتیک. بعلبک، نقطه تلاقی این سه خط بود. به تعبیرِ نورتن، اینجا محل «خروج از حالت لابیگری نخبگان در سالنهای دربسته، و ورود به فاز جنبش اجتماعی در کفِ خیابان» است.
سوگند بعلبک؛ وقتی اشکها مسلح میشوند
آنچه بعلبک را از یک تظاهرات سیاسی خشک متمایز میکرد، عنصر «عاطفه» و «مذهب» بود. در مطالعات جدیدتر که بر فرهنگ شهادت و مقاومت تمرکز دارند، بر این نکته تأکید میشود که انتخاب «اربعین» به عنوان تاریخ برگزاری میتینگ، تصادفی نبود. «جمیل حایک»، از مسئولان دفتر سیاسی امل، تصریح میکند که مجلس سوگواریِ اربعین، آگاهانه به یک پلتفرم سیاسی و نظامی تبدیل شد. در اینجا، «قسم بعلبک» دیگر یک مناسک آیینی صرف نیست؛ بلکه نقطهای است که سوگواری حسینی به یک «قرارداد اجتماعیِ جدید» برای مقاومت بدل میشود. پژوهشگران معتقدند که در بعلبک، «فرهنگ شهادت» در روایت امل متولد شد؛ جایی که گریه بر امام حسین (ع) متلازم با تعهد به مبارزه با ظلمِ زمانه معنا میشد.
«کنوار خالد یونس»، روزنامهنگار و سیاستمدار پاکستانی، با نگاهی تیزبینانه این لحظه را نقطه چرخش از «انفعال تاریخی» به «سرکشی فعال» مینامد. او با استناد به سخنان امام موسی صدر که میگفت «لقبِ تحقیرآمیزِ "متوالی" باید کنار گذاشته شود و ما "رجال رفض و ثأر" هستیم»، شلیک همزمان هزاران تفنگ در پایانِ مراسم را نمادین میداند: نماد تبدیل «هویت سوگوار مطرود» به «هویت مسلحِ معترض».
صور؛ فتح دژ فئودالیسم و تغییر زمین بازی
اگر بعلبک لحظه «تولد» بود، «صور» لحظه«بلوغ» و «تثبیت» شد. میتینگ پنجم مِی 1974 در شهر صور، ادامه منطقی بعلبک بود، اما با یک جهش استراتژیک. در ادبیات تحلیل سیاسی، این رخداد را گذار از «اعلام موجودیت» به «کدگذاری نهایی» جنبش میدانند.

منابعی مانند MERIP تحلیل میکنند که در این مقطع، امام موسی صدر با برگزاری تجمعات عظیم 70 تا 100 هزار نفری در شهرهای دور از مرکز (پروینسها)، عملاً مرکزیت سیاسی بیروت را به چالش کشید. میتینگ صور، اوج این استراتژی بود. در اینجا، امام موسی صدر با استفاده از نماد حضرت زهرا (ع) و پیوند آن با مفهوم «کار و جهاد»، تعریف جدیدی از «وطندوستی» ارائه داد. او در سخنرانی مشهور خود در صور، که متن آن توسط منابعی چون صوتالفرح بازخوانی شده است، با صراحت اعلام کرد که وطن با «سالننشینی و وعدههای توخالی» حفظ نمیشود، بلکه با «خون و شهادت» پاسداری میگردد.
اما اهمیت صور فراتر از سخنان آتشین بود؛ اهمیت آن در «جغرافیا» و «زمانبندی»اش نهفته بود. صور، قلب جبلعامل و دژ سنتی خاندان اسعد بود. برگزاری تجمع در این شهر، پیامی روشن داشت: دوران انحصار فئودالها به سر آمده است. «مصطفی فوعانی» و دیگر رهبران امروز امل، قسم صور را یک «وثیقه سیاسی-اجتماعی» میدانند که در آن، عدالت اجتماعی و مقاومت در برابر اسرائیل به عنوان دو روی یک سکه معرفی شدند.
امام صدر در صور، با هوشمندی تمام، از استعاره قرآنی «ذوالقرنین» بهره برد تا ضرورت «شراکت مردم و رهبری» را برای ساختن سد دفاعی در برابر تجاوز (اسرائیل) تبیین کند. او به مردم گفت که حتی اگر دولت مرکزی در وظیفه دفاع کوتاهی کند – که کرده بود – وظیفه دفاع از خود و سرزمین از دوش مردم ساقط نمیشود. این یعنی «دموکراتیزه کردن مقاومت»؛ یعنی سلاح دیگر در انحصار دولت یا گروههای خاص نیست، بلکه ابزار شهروندی مسئول است.
و اکنون، بیایید دقیقتر به صحنه نبرد در صور بنگریم؛ جایی که «سیاست منازعه» به اوج خود رسید.
فتح سنگر دشمن در صور؛ اوج «سیاست منازعه» (5 مه 1974)
واکنش اولیه کاخنشینان و الیگارشی حاکم به اعلام تأسیس جنبش محرومین، آمیختهای از کبر، انکار و تمسخر بود. کامل الاسعد - که خود را مالکالرقاب شیعیان و وارث بیچونوچرای زعامت سیاسی میدانست - با لحنی تحقیرآمیز کوشید تا عظمت این حرکت را کوچک جلوه دهد. او در محافل سیاسی بیروت، جنبش محرومان را «اغتشاشی گذرا و محدود در بیابانهای بقاع» خواند که توسط چند قبیله یاغی به راه افتاده است!
اما پاسخ امام موسی صدر به این تحقیر، کوبنده و غیرمنتظره بود؛ پاسخی که نه در پشت تریبونهای مطبوعاتی، بلکه در کف خیابانها داده شد و مسیر تاریخ لبنان را برای همیشه تغییر داد. این نوع پاسخ را میتوان یک نمونه و الگوی کلاسیک از «سیاست منازعه» خواند که بدون ایجاد جنگ و خونریزی بزرگ، سطح تنش را یک قدم بالاتر میبرد و دست بالاتر را در دو عرصه «نبرد ارادهها» و «قابلیت استفاده مؤثر و منطقی از توان خود» نمایش میدهد.
این جا بود که رهبر جنبش محرومان تصمیم گرفت زمین بازی را عوض کند و جنگ را به خانه حریف بکشاند. او فراخوان یک راهپیمایی عظیم را صادر کرد، اما نه در بیروت و نه در بعلبک؛ بلکه در شهر «صور». صور تنها یک شهر ساحلی نبود؛ آنجا پایتخت سیاسی، پایگاه سنتی و دژ نفوذناپذیر خاندان اسعد محسوب میشد. این تصمیم، به معنای اعلان جنگ مستقیم در حیاط خلوت رقیب بود.
دستگاههای امنیتی دولت و ایادی کامل الاسعد که خطر را بیخ گوش خود حس کرده بودند، برای جلوگیری از این سیل خروشان دست به هر ترفندی زدند. وحشت آنها چنان بود که حتی به روشهای حقیرانه متوسل شدند؛ شبانه هزاران میخ و سه پایه فلزی را در جادههای ورودی جنوب ریختند تا لاستیک خودروها و اتوبوسهای جمعیتی که از شرق (بقاع و بعلبک) و حتی بیروت به سمت جنوب بیاید را پنچر کنند. همزمان، ماشین ارعاب به راه افتاد؛ رؤسای عشایر تهدید به قطع جیرهها و کمکها شدند و مردم عادی را از عواقب شرکت در تجمعات ترساندند.

کامل الاسعد، رئیس سابق پارلمان لبنان که در سالهای پس از استقلال که برای مدت 14 سال و نه ماه این مسئولیت را بر عهده داشت
اما اقدامات مخرب و بازدارنده دولت و کامل الاسعد نتیجهای معکوس در پی داشت. این موانع تنها عزم مردمی را که تشنه شنیدن صدای حقیقت بودند، جزمتر کرد. در روز موعود، جادههای منتهی به صور شاهد صحنهای حماسی بود. جمعیتی که منابع مستقل شمارشان را تا 150 هزار نفر تخمین زدند، همچون رودخانههایی که به دریا میپیوندند، از تمام شهرها، روستاها و کورهراههای لبنان به سوی صور سرازیر شدند. این عظیمترین گردهمایی سیاسی بود که تاریخ لبنان تا آن روز به خود دیده بود.
نکته حیرتانگیز ماجرا، حضور هزاران داوطلب مسلح بود که نه با هرجومرج، بلکه با انضباطی آهنین و نظامیوار در صفوف منظم رژه میرفتند. این نمایش قدرت، فراتر از یک اعتراض بود و نشان میداد جنبشی شکل گرفته که از سویی پایگاه اجتماعی بسیار قدرتمندی دارد و از سوی دیگر – از همان بدو تأسیس – دارای سازماندهی قدرتمندی است و بالاخره این جنبش، عملاً قلمرو نفوذ خود را تثبیت میکند. پیامی که مخابره میشد، تکاندهنده بود: در جنوب لبنان، دیگر یک حاکمیت واحد وجود ندارد. حالا دو قدرت در برابر هم صفآرایی کردهاند؛ یکی «حاکمیت اسمی و پوشالی» دولت مرکزی که در حال فروپاشی بود، و دیگری «حاکمیت واقعی و مقتدر» جنبش محرومان که نبض خیابان - و حمایت مردم - را در دست داشت.
این همان وضعیتی است که در نظریات انقلاب به آن «اقتدار دوگانه» (Dual Power) میگویند و در تجربه کشورهای عربی برآمده از حکومت عثمانی، «دویلة» خوانده میشود. با این تفاوت که معمولاُ منشأ زعامت در دویلات (جمع دویله)، اقتدار سنتی است و بر شالودههای بافت سنتی و بومی آن منطقه شکل میگیرد؛ اما در میان شیعیان لبنان این بار «رهبری کاریزماتیک و خلاق» که مشروعیت خود را از «کارکرد» اخذ میکرد و قائل به «نهادسازی مدرن» و «سازماندهی برای انتظام جامعه» بود، دویله را شکل میداد.
و سرانجام، سخنرانی آتشین امام موسی صدر در قلب شهر صور، حکم تیر خلاصی را داشت که بر پیکره اعتبار سیاسی کامل الاسعد شلیک شد. کلمات امام در آن روز، نه تنها شورآفرین بود، بلکه میخ آخر را بر تابوت زعامت سنتی و فئودالی کوبید. پس از آن غروب تاریخی در صور، معادله قدرت کاملاً دگرگون شد. هر بازیگر داخلی یا خارجی، از دولت لبنان و سوریه گرفته تا سران سازمان آزادیبخش فلسطین، آمریکا و فرانسه، حقیقت جدید را پذیرفتند: «اگر میخواهید با جامعه شیعه لبنان سخن بگویید، دیگر آدرس، دفتر مجلل کامل الاسعد در بیروت نیست؛ کلید جنوب اکنون در دست مردی است که در دفتری ساده در «حازمیه» نشسته است: امام موسی صدر.»
نهادینهسازی منازعه؛ تبدیل «قدرت خیابان» به «قدرت سیاسی» (نوامبر-دسامبر 1974)
امام موسی صدر، سیاستمداری نبود که تنها به هیجان و جوش و خروش خیابان دل خوش کند. او با تیزبینیِ یک استراتژیستِ کهنهکار، میدانست که خروش احساسات و انرژی متراکم تودهها، هر چهقدر هم که عظیم باشد، اگر به دستاوردهای ملموس، قانونی و پایدار تبدیل نشود، به زودی مانند کفی روی آب محو خواهد شد و جز یأس و سرخوردگی چیزی باقی نخواهد گذاشت. بنابراین، بلافاصله و بدون فوت وقت، فاز دوم و حیاتی نقشه راه خود را کلید زد: «تثبیت قدرت».

نخستین گام هوشمندانه او در این مسیر، خنثی کردن بزرگترین تهدیدی بود که جنبش را نشانه رفته بود: برچسب «فرقهگرایی». مخالفان مترصد بودند تا جنبش محرومان را صرفاً یک شورش شیعی و تهدیدی برای سایر طوایف معرفی کنند. اما انتشار «وثیقه محرومان» در بیستم نوامبر 1974، همچون آبی بر آتش این توطئه ریخته شد. این سند تاریخی، فراتر از یک بیانیه معمولی بود؛ بلکه یک چترِ بزرگِ ملی محسوب میشد.
امضای 191 نفر از برجستهترین نخبگان کشور در پای این سند، منظرهای شگفتانگیز خلق کرد. در کنار امضای شیعیان، امضای این سند توسط 191 نفر از برجستهترین روشنفکران، حقوقدانان، روزنامهنگاران و شخصیتهای ملی مسیحی، سنی و دروزی، توانست دغدغههای مشترکِ عدالتخواهی را میان طوایف مختلف به هم گره بزند. با این اقدام، «جنبش محرومان» از سطح یک اعتراض شیعی فراتر رفت و به یک «مطالبه ملی» برای عدالت اجتماعی تبدیل شد. حالا دیگر جنبش، یک سنگرِ فرقهای نبود، بلکه جبههای وسیع و ملی بود که سپری حفاظتی و قدرتمند در برابر هرگونه اتهامِ تفرقهافکنی داشت. این «ائتلاف فراطایفهای»، نمونهای عالی از «پلسازی» (Brokerage) در جنبشهای اجتماعی است؛ جایی که یک رهبر موفق میان گروههایی با دغدغههای مشترک، پیوند ایجاد کرده و یک جبهه ملی وسیع میسازد.
گام دوم و نهایی در این مرحله، محک خوردن این قدرت اجتماعی در میدان بیرحمِ «صندوقهای رأی» بود. همه منتظر بودند ببینند آیا کاریزمای امام و فریادهای خیابانی، میتواند به برگههای رأی تبدیل شود؟ پاسخ در دسامبر 1974 و در انتخابات میاندورهای شهر «نبطیه» داده شد.
نبطیه، یکی دیگر از قلعههای سنتی و تحت نفوذ کامل الاسعد بود و شکستن قفل آن تقریباً محال به نظر میرسید. اما وقتی «رفیق شاهین»، نامزدِ مورد حمایتِ امام موسی صدر، با رأیی قاطع و کوبنده پیروز شد، زلزلهای دیگر در ارکان قدرت سنتی رخ داد. این پیروزی، ترجمه دقیق و عملیاتی آن محبوبیت اجتماعی به قدرت سیاسیِ عریان بود.
موفقیت در نبطیه، پیامی ترسناک و هشداردهنده برای نظامِ سیاسی حاکم فرستاد: کاریزمای امام موسی صدر حالا به یک «ماشین رأیگیری» کارآمد و توقفناپذیر تبدیل شده است. پیامی که با صدای بلند میگفت: اگر اصلاحات جدی و فوری صورت نگیرد، جنبش محرومان منتظر لطف کسی نمیماند و در انتخابات سراسری آینده (1976)، با همین ابزار دموکراتیک، کل ساختار پارلمان را زیر و رو خواهد کرد!
جمعبندی:
وقتی به عقب برمیگردیم و غبار پنج دهه را کنار میزنیم، تصاویر بعلبک و صور همچنان شفاف و تکان دهندهاند. آن روزها، فقط تاریخ «شیعیان» نوشته نشد؛ بلکه فصل جدیدی در تاریخ «سیاستورزی در خاورمیانه» گشوده شد. امام موسی صدر در سال 1974، مدلی را خلق کرد که میتوان آن را «تلفیق کاریزما، تشکیلات و ایدئولوژی» نامید.
او نشان داد که چگونه میتوان یک توده بیشکل و پراکنده را با نیروی «ایمان» و «آگاهی» به یک «جنبش اجتماعی قدرتمند» تبدیل کرد. او ثابت کرد که «محرومیت» سرنوشت محتوم هیچ قوم و قبیلهای نیست، بلکه وضعیتی است که با «اراده» و «سازماندهی» قابل تغییر است.
امروز، اگر در جنوب لبنان پرچمهای مقاومت در برابر تجاوز اسرائیل برافراشته است، و اگر شیعیان لبنان نه به عنوان شهروندان درجه دو، بلکه به عنوان بازیگران اصلی صحنه سیاست شناخته میشوند، ریشه همه اینها را باید در آن سوگندهای دسته جمعی در میدانهای خاکی بعلبک و صور جستجو کرد. آنجا بود که بذر «عزت» در دل خاک «حرمان» کاشته شد؛ بذری که در طوفانهای بعدی نهتنها از بین نرفت، بلکه به درختی تنومند تبدیل شد که سایهاش امروز بر سر تمام لبنان گسترده است. جنبش محرومان، داستان ملتی است که تصمیم گرفت دیگر قربانی نباشد؛ و این، بزرگترین درسی است که تاریخ میتواند به آیندگان بیاموزد.
انتهای پیام/