خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد، در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله، رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت شصتویکم آن پیشِروی شماست.
تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است، فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت، علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل بهسرعت عبور کردیم تا به بحثهای بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشهیابی علل شکلگیری جنگ داخلی لبنان» بود، هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیدهای خلقالساعه نبود و ثانیاً باید ریشههای شکلگیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم بهصورت مستقیم باعث شکلگیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد، ضمن اینکه حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز بهصورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهمترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، بهجای تمرکز بر ریشهها، بهصورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.

امام موسی صدر (در دوران جوانی) در کنار علامه سید عبدالحسین شرف الدین در بیروت
امام موسی صدر از خویشاوندان علامه سید عبدالحسین شرفالدین بود و طبق وصیت ایشان، بعد از فوت علامه به لبنان آمد تا زعامت شیعیان را عهدهدار شود.
از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخشهای ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکلگیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بیتردید یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری مقاومت اسلامی لبنان بود. در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» بهعنوان بزرگترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوستاندازی ساختار سیاسیـنظامی لبنان در دوگانه «الیاس–بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی رویارویی مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صد روزه» مشهور شده است.
اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سه قطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سهگانه خارجی «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان»

علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق
«شیعیان لبنان» از قدیمیترین طوائف سرزمین لبنان بوده و بومیان این منطقه محسوب میشوند. از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگترین یا دست کم یکی از بزرگترین طوائف لبنان به حساب میآمدند (میآیند). با این حال، در هیچیک از سه دسته داخلی فوقالذکر نمیگنجیدند! طائفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبل عامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طائفه بسیار بزرگ به حساب میآمد؛ اما تا دهه شصت میلادی فاقد «تشخص» بالایی بود. اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد. او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسلهیادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزبالله» میپردازیم.
رهبری که جنبش را مهندسی کرد!
در قسمت پیشین این سلسلهیادداشت با عنوان «جنبش محرومان: انفجار خشم مقدس شیعیان لبنان و امام موسی صدر» تلاش کردیم نشان دهیم تأسیس جنبش محرومان، به نوعی در امتداد مسیر تکاملی شیعیان بود. در واقع امام موسی صدر در یکی از بحرانیترین مقاطع حیات اجتماعی شیعه طی یکیدو قرن اخیر وارد لبنان شد و با یک برنامه هوشمندانه و منسجم شیعیانی که سدههای متمادی در حاشیه بوده و در آن زمان در معرض فروپاشی بافت اجتماعی و زوال هویت خود بودند، به یکی از ارکان و صحنهگردانهای اصلی لبنان مبدل شدند.
امروزه کسی تردید ندارد که جنبش محرومان به نوعی گهواره و ظرف شکلگیری مقاومت بود و میتوان گفت مقاومت اسلامی لبنان از دل رحم این جنبش متولد شد. به همین جهت، تأسیس جنبش محرومان را باید «نقطه عطف تاریخی» حیات رو به تکامل شیعیان دانست. با توجه به اینکه فصل پنجم به بازخوانی تأثیر امام موسی صدر اختصاص دارد، ما در سه قسمت از منظر «مدیریت سیستمها و هنر رهبری» به واکاوی ابعاد مختلف برنامه امام موسی صدر برای تأسیس این جنبش میپردازیم.
در نخستین قسمت، تمرکز ما بر «معماری سازمانی» جنبش محرومان خواهد بود. ما این جنبش را نه به عنوان یک پدیده اجتماعی، بلکه به مثابه یک ارگانیسم زنده و هوشمند واکاوی میکنیم: جنبشی که برای بقا و انطباق در محیط آشوبزده لبنان طراحی شد. در این سه قسمت، ادبیات ما کمی از فضای روایی و گزارش تحلیلی فاصله میگیرد و به لایههای عمیقتر در مباحث مدیریت، تحلیل سیستمها و علوم اجتماعی میپردازیم. بعد از آن، مجدداً مسیر اصلی یعنی روایت تاریخ را دنبال خواهیم کرد.
مقدمه: معماری نظم در دل آشوب
تاریخ، سرشار از جنبشهای اجتماعی است؛ برخی موجهای کوتاهمدت بوده و اثر ماندگار ندارند؛ اما برخی جنبشها، قواعد بازی را بر هم میزنند. آنها نمیسوزند و محو نمیشوند، بلکه تکامل مییابند، ریشه میدوانند و ساختار قدرت را برای همیشه دگرگون میسازند. جنبش محرومان لبنان، به رهبری امام موسی صدر، بیشک در زمره این دسته دوم قرار دارد. نگاه رایج، ظهور این جنبش را محصول طبیعی دههها تبعیض و فقر شیعیان و ظهور یک رهبر کاریزماتیک میداند؛ روایتی که اگرچه درست است، اما ناقص به نظر میرسد! این روایت، به یک پرسش کلیدی پاسخ نمیدهد: چگونه یک حرکت اعتراضی در یکی از آشوبزدهترین و متکثرترین محیطهای سیاسی جهان، نه تنها از هم نپاشید، بلکه به یک سازمان پیچیده، تطبیقپذیر و تأثیرگذار بدل شد؟
لبنان در اواخر دهه 1960، بیش از آنکه یک «کشور-ملت» منسجم با ساختارهای اداری مدرن باشد، منظومهای پرآشوب از تناقضات، گسلهای طایفهای و بحرانهای نهفته بود. سرزمینی که در ظاهر «سوئیس خاورمیانه» خوانده میشد، اما در باطن، انبار باروتی بود که فتیلههای آن در فقر جنوب و حاشیهنشینی بیروت میسوخت. در ادبیات نظریه سیستمها، چنین وضعیتی را «آنتروپی بالا» یا میل به زوال و بینظمی مینامند. جامعه شیعیان لبنان در این دوران، در پایینترین سطح این هرم آنتروپی قرار داشت؛ تودهای عظیم اما پراکنده، فاقد نهادهای اثرگذار، بدون صدای سیاسی واحد و رها شده در جبر جغرافیایی و تاریخی.

در چنین اتمسفر ناپایدار و لغزندهای، تأسیس یک سازمان سیاسی-اجتماعی که نه تنها توانایی «بقا» داشته باشد، بلکه بتواند «رشد» کند و محیط پیرامون خود را تغییر دهد، به چیزی فراتر از کاریزمای فردی، شور انقلابی یا موعظههای اخلاقی نیاز داشت. این امر نیازمند یک «مهندسی سیستم» دقیق و پیچیده بود. امام موسی صدر، اگرچه در کسوت یک روحانی و فیلسوف دینی شناخته میشد، اما در مقام عمل، همچون یک معمار سازمانی برجسته ظاهر شد. او جنبش محرومان را بر شالودهای بنا کرد که علم مدیریت مدرن در دهههای بعد، آن را در قالب نظریات پیشرفته سایبرنتیک صورتبندی نمود.
در این یادداشت، ما تلاش میکنیم تا از روایتهای خطی و تاریخی صرف فاصله بگیریم و با استفاده از «مدل سیستم زیستپذیر» (Viable System Model - VSM) که توسط «استافورد بیر» (Stafford Beer) طراحی شده است، کالبد جنبش محرومان را تشریح کنیم. استدلال مرکزی ما این است که صدر با درکی شهودی اما عمیق از اصول سیستمها و با بهرهگیری از دانش اجرایی نخبگانی همچون دکتر مصطفی چمران، این جنبش را به مثابه یک «ارگانیسم زنده» طراحی کرد. ارگانیسمی که دارای سلسله اعصاب، بازوهای اجرایی، سیستمهای حسی و مغز متفکر بود و میتوانست در محیط خصمانه و متغیر لبنان، هوشمندانه تطبیق یابد و زنده بماند. در این مسیر، از آرای «لودویگ فون برتالانفی» در نظریه عمومی سیستمها، «هنری مینتزبرگ» در باب ساختاردهی سازمانها و تحلیلهای «آگوستوس ریچارد نورتن» بهره خواهیم برد تا نشان دهیم چگونه یک توده بیشکل، به یک سیستم هدفمند و زیستپذیر تبدیل شد.
از ماشین تا ارگانیسم؛ انقلابی در نگاه به سازمان
تا اواسط قرن بیستم، پارادایم حاکم بر تفکر مدیریتی، نگاه به سازمان به مثابه یک «ماشین» بود. در جهانبینی فردریک تیلور و هنری فایول، سازمان یک سیستم بسته، قابل پیشبینی و متشکل از قطعات قابل تعویض (انسانها) بود که باید برای حداکثر بازدهی، به دقیقترین شکل ممکن طراحی میشد. این «مدل مکانیکی»، برای محیطهای باثبات و قابل پیشبینی کارخانه فورد در دهه 1920 مناسب بود، اما در برابر آشوب و عدم قطعیت، به شدت شکننده عمل میکرد.
انقلاب فکری، از جایی خارج از حوزه مدیریت و از دل زیستشناسی آغاز شد. «لودویگ فون برتالانفی» (Ludwig von Bertalanffy)، با ارائه «نظریه عمومی سیستمها»، یک حقیقت ساده اما عمیق را آشکار ساخت: جهان از سیستمهای به هم پیوسته تشکیل شده است، و موجودات زنده، نمونه کامل «سیستمهای باز» هستند. آنها برای بقا، باید به طور مداوم با محیط خود (خارج) تبادل ماده، انرژی و اطلاعات داشته باشند و ساختار داخلی (داخل) خود را برای انطباق با تغییرات، بازآرایی کنند. این نگاه ارگانیک، به سرعت به علوم اجتماعی سرایت کرد.
استافورد بیر این نگاه ارگانیک را از یک استعاره زیبا به یک علم دقیق مهندسی بدل کرد. او به عنوان متخصص سایبرنتیک (علم کنترل و ارتباطات در حیوانات و ماشینها)، پرسید: «اگر یک سازمان بخواهد پویا و کارآمد (به تعبیر وی: زیستپذیر یا Viable) بماند، ساختار آن باید دقیقا چگونه باشد؟» پاسخ او، پس از سالها مطالعه سیستم عصبی انسان، در «مدل سیستم زیستپذیر» متبلور شد. بیر معتقد بود هر سیستمی که قادر به حفظ یک هویت مستقل در یک محیط متغیر است باید دارای پنج زیرسیستم (سامانه) مدیریتی مشخص باشد. این پنج سامانه، در کنار یکدیگر، «سیستم عصبی مرکزی» سازمان را تشکیل میدهند و آن را قادر به اجرا، هماهنگی، کنترل، یادگیری و سیاستگذاری میکنند. جنبش محرومان، آگاهانه یا ناآگاهانه، تجسم کامل این مدل بود.
تطبیق پنج سامانه VSM با جنبش محرومان
اکنون با ابزار تحلیلی VSM، به تشریح آناتومی جنبش محرومان میپردازیم. ما نشان خواهیم داد که چگونه هر یک از پنج سامانه پیشنهادی بیر، یک معادل دقیق و کارکردی در ساختار طراحیشده توسط امام موسی صدر و همرزمان او، به ویژه شخصیتی کلیدی چون «دکتر مصطفی چمران» داشت.
1) سامانه یک- بازوان اجرایی؛ عمل در خط مقدم
در مدل بیر، سامانه یک شامل تمام واحدهای عملیاتی است که کار اصلی سازمان را انجام میدهند؛ بخشهایی که مستقیماً با محیط در تعامل هستند. این سامانه، عضلات و اندامهای بدن ارگانیسم را تشکیل میدهد.
در جنبش محرومان، سامانه یک شبکه گسترده و متنوع از واحدهای عملیاتی بود:
مدارس فنی و حرفهای جبل عامل: این مراکز، جوانان شیعه را از بیکاری و فقر نجات میدادند و آنها را به تکنسینهای ماهر تبدیل میکردند.
درمانگاهها و کمیتههای بهداشتی: این واحدها خدمات پزشکی اولیه را به مناطقی میرساندند که دولت مرکزی آنها را فراموش کرده بود.
واحدهای نظامی جنبش امل: این بخش که تحت فرماندهی مستقیم و نبوغ نظامی دکتر چمران قرار داشت، بازوی مسلح جنبش برای دفاع از روستاهای جنوب لبنان در برابر حملات اسرائیل و شبهنظامیان فالانژ بود.

شواهد میدانی فراوانی که توسط ناظران خارجی مانند نورتن در کتاب «امل و شیعیان» ثبت شده، این ساختار سلولی و غیرمتمرکز را تأیید میکند. هر یک از این واحدها، خودمختاری قابل توجهی برای عمل بر اساس شرایط محلی خود داشتند. آنها «موجودیتهای زیستپذیر» کوچکی در دل یک سیستم بزرگتر بودند. نقش چمران در اینجا، به عنوان یک مدیر ارشد سامانه یک، حیاتی بود. او بر اساس دستنوشتهها و خاطراتش، یک مدیر عملگرا بود که بر کارایی، آموزش و انضباط در خط مقدم تمرکز داشت و ماشین جنگی امل را به یکی از مؤثرترین نیروهای میدانی لبنان بدل کرد.
2) سامانه دو- سیستم عصبی محیطی؛ هماهنگی و جلوگیری از آشوب
اگر تعداد زیادی سامانه یک خودمختار وجود داشته باشد، خطر تداخل، رقابت و نابسامانی بسیار بالاست. سامانه دو در مدل VSM، وظیفه هماهنگسازی این واحدها را بر عهده دارد تا از کارکرد یکپارچه آنها اطمینان حاصل کند. این سامانه، نقش سیستم عصبی محیطی را ایفا میکند که پیامها را بین اندامها منتقل کرده و حرکات آنها را همگام میسازد.
در جنبش محرومان، این سامانه شامل موارد زیر بود:
شوراهای منطقهای: رهبران واحدهای مختلف در یک منطقه جغرافیایی (مثلاً بقاع یا جنوب)، به طور منظم جلساتی برای هماهنگی اقدامات خود برگزار میکردند.
پروتکلهای ارتباطی: شبکههای ارتباطی امن و سریعی برای تبادل اطلاعات بین واحدها و جلوگیری از اقدامات متناقض ایجاد شده بود.
افسران رابط: افرادی مسئولیت داشتند تا بین بخش نظامی (امل) و بخشهای خدماتی (مدارس و درمانگاهها) ارتباط برقرار کنند تا مثلاً در زمان یک درگیری نظامی، فعالیتهای مدنی مختل نشود.
هدف سامانه دو، تحمیل یک فرماندهی مرکزی نبود، بلکه ایجاد یک «زبان مشترک» و یک «ریتم هماهنگ» بین بازوان اجرایی جنبش بود.

3) سامانه سه- مرکز کنترل داخلی؛ نظارت و تخصیص منابع
یک ارگانیسم برای بقا، نیازمند یک مکانیزم کنترل داخلی است تا بر عملکرد اندامها نظارت کند، منابع حیاتی (مانند خون و اکسیژن) را به صورت بهینه بین آنها توزیع نماید و از اجرای صحیح دستورات کلی اطمینان یابد. این، وظیفه سامانه سه در مدل VSM است؛ مدیریت «اینجا و اکنون» سازمان.
در جنبش محرومان، این نقش توسط «حلقه نزدیکان امام موسی صدر در مجلس اعلای شیعیان» ایفا میشد. این هسته مدیریتی شامل موارد ذیل بود:
بازرسی و حسابرسی (Audit): تیمهایی به صورت دورهای عملکرد واحدهای عملیاتی سامانه یک را بررسی میکردند تا از کارایی و عدم فساد آنها اطمینان حاصل کنند.
تخصیص منابع: این شورا تصمیم میگرفت که منابع مالی و انسانی محدود جنبش، چگونه بین نیازهای نظامی، آموزشی و بهداشتی تقسیم شود. این فرآیند، یک چانه-زنی دائمی بین نیازهای فوری (دفاع از یک روستا) و سرمایهگذاریهای بلندمدت (ساخت یک مدرسه) بود.
صدور دستورات عملیاتی: این سامانه، سیاستهای کلی تعیینشده توسط رهبری را به دستورالعملهای اجرایی و قابل فهم برای سامانه یک ترجمه میکرد.
سامانه سه، مغز میانی سازمان بود که عملکرد روزمره آن را مدیریت میکرد.
4) سامانه چهار- برج دیدهبانی؛ رصد محیط و تدوین استراتژی
هیچ ارگانیسمی در خلأ زندگی نمیکند. بقا نیازمند درک عمیق محیط خارجی، پیشبینی تهدیدها و شناسایی فرصتها است. سامانه چهار در مدل بیر، چشم و گوش سازمان است که به «بیرون و آینده» مینگرد. این سامانه، یک مدل پویا از محیط میسازد و استراتژیهای انطباقی را طراحی میکند.
این سامانه، نقطه اوج نبوغ استراتژیک امام موسی صدر بود. او یک شبکه اطلاعاتی و دیپلماتیک خارقالعاده ایجاد کرده بود که وظایف زیر را بر عهده داشت:
رصد رقبا و دشمنان: تحلیل دقیق استراتژیهای زعمای سنتی شیعه (فئودالها)، دولت مرکزی لبنان، سازمان آزادیبخش فلسطین، مسیحیان مارونی و به ویژه اسرائیل.
ایجاد ائتلافهای استراتژیک: صدر به طرز ماهرانهای با شخصیتها و گروههای مختلف، حتی مخالفان، وارد گفتگو میشد. او با اسقفها و مفتیهای سنی روابط نزدیک داشت تا یک جبهه ملی علیه فرقهگرایی بسازد.
پیشبینی آینده: سامانه چهار صدر، صرفاً به جمعآوری اطلاعات نمیپرداخت؛ بلکه سناریوهای آینده را مدلسازی میکرد. به عنوان مثال، پیشبینی پیامدهای ورود نظامی سوریه به لبنان یا تشدید جنگ داخلی.
این سامانه، مغز متفکر استراتژیک جنبش بود که به آن اجازه میداد به جای «واکنش» به رویدادها، به صورت ابتدایی و ابتکاری آغازگر و طراح باشد و اصطلاحا «کنشی» عمل کند.

5) سامانه پنج (System Five): روح و وجدان؛ سیاستگذاری نهایی و حفظ هویت
در نهایت، هر سیستم زیستپذیر نیازمند یک مرجع نهایی است؛ یک سامانه که هویت کل سیستم را تعریف و حفظ کند، سیاستهای کلان را تعیین نماید و بین خواستههای داخلی سامانه سه (کارایی امروز) و الزامات خارجی سامانه چهار (انطباق فردا) تعادل برقرار سازد. سامانه پنج، وجدان، ارزشها و روح سازمان است.
در جنبش محرومان، شخص امام موسی صدر، تجسم کامل سامانه پنج بود. او کسی بود که به این پرسشهای بنیادین پاسخ میداد: «ما که هستیم؟»، «برای چه میجنگیم؟» و «خطوط قرمز ما چیست؟».
او هویت جنبش را بر پایه «کرامت انسانی» و «عدالت اجتماعی» تعریف کرد، نه صرفاً قدرتطلبی شیعی.
او سیاستهای نهایی را تعیین میکرد؛ مثلاً تصمیم دشوار برای ورود به نبرد مسلحانه یا اعلام اعتصاب عمومی.
مهمتر از همه، او داور نهایی بین منطق «کنترل داخلی» سامانه سه و منطق «انطباق خارجی» سامانه چهار بود. اگر سامانه سه بر تخصیص تمام منابع به نیازهای فوری داخلی اصرار داشت و سامانه چهار بر لزوم یک سرمایهگذاری استراتژیک بلندمدت، این صدر بود که به عنوان سامانه پنج، تصمیم نهایی را برای حفظ تعادل و سلامت کل ارگانیسم اتخاذ میکرد. او قطبنمای اخلاقی و استراتژیک جنبش بود.

جمعبندی: یک موجود زنده، نه یک ماشین
کالبدشکافی جنبش محرومان از طریق مدل سیستم زیستپذیر، تصویری رادیکال و نو ارائه میدهد. موفقیت اولیه این جنبش در محیط پرآشوب لبنان، صرفاً یک معجزه یا محصول شانس و کاریزما نبود. این موفقیت، ریشه در یک طراحی سازمانی عمیقاً هوشمندانه داشت؛ یک معماری که به صورت شهودی یا آگاهانه، از قوانین حاکم بر سیستمهای زنده و پایدار تبعیت میکرد. امام موسی صدر، تنها یک رهبر دینی یا سیاسی نبود؛ او یک «معمار سیستم» بود که توانست یک ساختار ارگانیک و یادگیرنده خلق کند.
این ساختار، برخلاف سازمانهای مکانیکی و سلسلهمراتبی رقبایش، قادر بود به سرعت خود را با تغییرات محیط وفق دهد، از شکستهای خود بیاموزد و در عین حفظ وحدت و هویت مرکزی، به واحدهای عملیاتی خود در خط مقدم، آزادی عمل بخشد. جنبش محرومان یک ماشین نبود که بر اساس یک نقشه ثابت عمل کند؛ بلکه یک موجود زنده بود با سیستم عصبی پیچیده که به آن توانایی حس کردن، فکر کردن، یادگرفتن و تکامل میبخشید. این «سختافزار» قدرتمند، بستر لازم را برای بقا و رشد فراهم آورد. اما این ارگانیسم برای حرکت، به یک «نرمافزار» نیرومند نیز نیاز داشت: یک ایدئولوژی، یک گفتمان و یک روایت که بتواند قلب و ذهن تودهها را تسخیر کند. تحلیل این نرمافزار، موضوع یادداشت بعدی ما خواهد بود.
انتهای پیام/