داستان سیدحسن نصرالله ـ 65|روایت یک رهایی؛ رمزگشایی از نرمافزار جنبش محرومان امام موسی صدر
- اخبار بین الملل
- اخبار آسیای غربی
- 15 آذر 1404 - 16:37
خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد، در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله، رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت شصتویکم آن پیشِروی شماست.
تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است، فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت، علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل بهسرعت عبور کردیم تا به بحثهای بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشهیابی علل شکلگیری جنگ داخلی لبنان» بود، هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیدهای خلقالساعه نبود و ثانیاً باید ریشههای شکلگیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم بهصورت مستقیم باعث شکلگیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد، ضمن اینکه حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز بهصورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهمترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، بهجای تمرکز بر ریشهها، بهصورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.
امام موسی صدر (در دوران جوانی) در کنار علامه سید عبدالحسین شرف الدین در بیروت
امام موسی صدر از خویشاوندان علامه سید عبدالحسین شرفالدین بود و طبق وصیت ایشان، بعد از فوت علامه به لبنان آمد تا زعامت شیعیان را عهدهدار شود.
از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخشهای ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکلگیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بیتردید یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری مقاومت اسلامی لبنان بود. در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» بهعنوان بزرگترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوستاندازی ساختار سیاسیـنظامی لبنان در دوگانه «الیاس–بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی رویارویی مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صد روزه» مشهور شده است.
اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سه قطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سهگانه خارجی «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان»
علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق
«شیعیان لبنان» از قدیمیترین طوائف سرزمین لبنان بوده و بومیان این منطقه محسوب میشوند. از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگترین یا دست کم یکی از بزرگترین طوائف لبنان به حساب میآمدند (میآیند). با این حال، در هیچیک از سه دسته داخلی فوقالذکر نمیگنجیدند! طائفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبل عامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طائفه بسیار بزرگ به حساب میآمد؛ اما تا دهه شصت میلادی فاقد «تشخص» بالایی بود. اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد. او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسلهیادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزبالله» میپردازیم.
انقلاب در قلمرو ذهن
در ادامه فصل پنجم، از قسمت شصت و یکم وارد بحث تأسیس «جنبش محرومان» شدیم. در دو شماره نخست، با تشریح ابعاد دو میتینگ بزرگ بعلبک و صور، اعلان تأسیس و تثبیت جایگاه این جنبش را بازگو کردیم و در ادامه با اشاره به انتخابات میاندورهای نبطیه و بیانیه فراطائفهای به ارتقاء جایگاه جنبش پرداختیم. در قسمت شصت و سوم با عنوان «جنبش محرومان: انفجار خشم مقدس شیعیان لبنان و امام موسی صدر» نشان دادیم تأسیس جنبش محرومان، به نوعی در امتداد مسیر تکاملی شیعیان بود. در واقع امام موسی صدر در یکی از بحرانیترین مقاطع حیات اجتماعی شیعه طی یکیدو قرن اخیر وارد لبنان شد و با یک برنامه هوشمندانه و منسجم شیعیانی که سدههای متمادی در حاشیه بوده و در آن زمان در معرض فروپاشی بافت اجتماعی و زوال هویت خود بودند، با هدایت امام موسی صدر به یکی از ارکان و صحنهگردانهای اصلی لبنان مبدل شدند.
همان طور که در ابتدای قسمت شصت و چهارم این سلسلهیادداشت با عنوان «جنبش محرومان امام موسی صدر: ساختاری کارآمد در محیط پرآشوب لبنان» بیان شد، طی سه قسمت از منظر «مدیریت سیستمها و هنر رهبری» به واکاوی ابعاد مختلف برنامه امام موسی صدر برای تأسیس این جنبش میپردازیم. در همان جا بیان شد: «در این سه قسمت، ادبیات ما کمی از فضای روایی و گزارش تحلیلی فاصله میگیرد و به لایههای عمیقتر در مباحث مدیریت، تحلیل سیستمها و علوم اجتماعی میپردازیم. بعد از آن، مجدداً مسیر اصلی یعنی روایت تاریخ را دنبال خواهیم کرد.»
اگر یادداشت پیشین را به کالبدشکافی «جسم» جنبش محرومان اختصاص دادیم، این یادداشت تلاشی است برای نفوذ به «ذهن» و «روح» آن. در لبنانِ پیش از 1975، شیعیان تنها از فقر اقتصادی یا ضعف سازمانی رنج نمیبردند؛ بیماری اصلی و کشندهتر، «فقر معنا» و «بحران هویت» بود. قرنها حاشیهنشینی، سرکوب دوران عثمانی و تحقیر نظام فئودالی، ذهنیت شیعی را دچار نوعی «ازخودبیگانگی» کرده بود. آنها خود را شهروندان درجه چندم، کشاورزانی محکوم به رنج و «متاوله» (لفظی تحقیرآمیز برای شیعیان) میپنداشتند.
در چنین زمینی که بذر یأس در عمیقترین لایههای ناخودآگاه جمعی ریشه دوانده بود، صرفِ ساختن مدرسه و بیمارستان (اقدامات سختافزاری) کافی نبود. انسانِ شکستخورده، حتی در بهترین سازمانها نیز شکستخورده باقی میماند. امام موسی صدر دریافت که پیش از تسلیح دستان، باید اذهان را مسلح کرد. او میبایست «نرمافزار» فکری جامعه شیعه را پاکسازی و بازنویسی میکرد. این فرآیند، نه یک موعظه دینی ساده، بلکه یک پروژه پیچیده «مهندسی گفتمان» بود.
در این نوشتار، ما با عبور از رویدادهای سطحی، به لایههای زیرین این تحول فکری نقب میزنیم. برای درک عمق کاری که صدر انجام داد، از ابزارهای تحلیلی قدرتمندی در علوم اجتماعی بهره میگیریم: مفهوم «روشنفکر ارگانیک» و «هژمونی» از آنتونیو گرامشی، بازسازی گفتمان دینی و بازتعریف تصویر ذهنی از حماسه عاشورا، خلق دال مرکزی انسجامبخش و فراطائفهای و بالاخره اعطای خودآگاهی افتخارآمیز از طریق بازخوانی تاریخ. همچنین برای استناد تاریخی، به مشاهدات دقیق فؤاد عجمی در کتاب «امام ناپدید شده» رجوع خواهیم کرد. هدف این است که نشان دهیم چگونه صدر، «توده در خود» را به «طبقه برای خود» تبدیل کرد و چگونه واژگان را به سلاحهایی برندهتر از گلوله مبدل ساخت.
صدر به مثابه «روشنفکر ارگانیک»؛ شکستن هژمونی سکوت
همان طور که در این مورد توضیح دادیم در ادبیات سیاسی لبنان در دهه 1960، قدرت نمادین و فرهنگی در انحصار دو گروه بود: نخست، زعیمهای سنتی و فئودالها (مانند خاندانهای اسعد و خلیل) که با تکیه بر سنت و تبار، مشروعیت خود را بازتولید میکردند؛ و دوم، روشنفکران چپگرا و ناسیونالیست عرب که با زبان مدرن و سکولار سخن میگفتند اما اغلب از تودههای مذهبی فاصله داشتند.
آنتونیو گرامشی، نظریهپرداز ایتالیایی، در زندانهای فاشیسم مفهوم درخشانی را خلق کرد: «روشنفکر ارگانیک». برخلاف روشنفکران سنتی که خود را تافته جدابافته میدانند، روشنفکر ارگانیک از دلِ یک طبقه اجتماعی برمیخیزد (یا خود را کاملاً با آن همسوا میکند)، زبان آنها را میفهمد، اما وظیفهای حیاتی دارد: او باید احساسات پراکنده، خشمهای فروخورده و دردهای بیزبان توده را بگیرد و آنها را در قالب یک «جهانبینی منسجم» و «استدلال عقلانی» صورتبندی کند.
موسی صدر، تجسم کامل روشنفکر ارگانیک گرامشی بود. او یک روحانی بود، اما نه از آن دست که در حجرههای نجف یا قم محبوس بماند. او عبا و عمامه داشت، اما زبانش زبانِ دانشگاه سوربن و تهران بود و مهمتر از آن، «زبانِ رنج» مردم جنوب را میدانست. فواد عجمی به زیبایی توصیف میکند که صدر چگونه در کافههای بیروت، در مجالس روستایی و در کلیساها حضور مییافت. او فاصله فیزیکی و زبانی میان «رهبر» و «پیرو» را حذف کرد. در اینجا فؤاد عجمی دقیقاً از همین تعبیر گرامشی برای توصیف «واجهه (نمای) اجتماعی» آن روز امام موسی صدر استفاده میکند: «روشنفکر ارگانیک»
کارکرد اصلی روشنفکر ارگانیک، مبارزه با «هژمونی» حاکم است. هژمونی یعنی پذیرش وضعیت موجود به عنوان «عقل سلیم» (Common Sense). عقل سلیم در لبنانِ آن روز میگفت: «شیعه بودن یعنی فقیر بودن»، «سیاست کارِ بیگزادههاست» و «ما توان تغییر سرنوشت را نداریم». صدر به جنگ این هژمونی رفت. او با سخنرانیهای آتشین و استدلالهای دینی و عقلی، این گزارهها را شالودهشکنی کرد. او به کشاورز توتونکار فهماند که فقر او ناشی از قضا و قدر الهی نیست، بلکه نتیجه ساختار سیاسی فاسد بیروت و بیعملی خودِ اوست. صدر، احساس «شرم» را از هویت شیعی گرفت و به جای آن «مطالبهگری» را نشاند. او به تودهها «زبان» داد تا بتوانند درد خود را فریاد بزنند؛ و این نخستین گام در مهندسی نرمافزار جنبش بود.
تصویر جدیدی از عاشورا؛ فریاد عدالتطلبی
یکی از بزرگترین نوآوریهای امام موسی صدر برای بیداری اذهان و شکست سکوت، بازتعریف و ارائه تصویری جدید از «حماسه عاشورا» بود. امام موسی صدر هوشمندانه به این اقناع رسیده بود که برای بیداری ذهنی، ظرفیت عظیمی در نهاد مذهب وجود دارد و برای خیزش اجتماعی نیز مناسک دینی تبلور بعد اجتماعی نهاد مذهب هستند. دقیقاً از همین منظر بود که امام موسی صدر – بعد از یک دهه حضور در لبنان – بر روی ظرفیتهای عظیم بزرگترین و فراگیرترین بعد مناسک مذهبی وقت یعنی عاشورا و قیام سالار شهیدان دست گذاشت.
باید به این نکته توجه کنیم که هر رویدادی را میتوان از زوایای مختلفی دید و هر زاویه دید، معنای متفاوتی به آن میبخشد و واکنش خاصی را در ما برمیانگیزد. تا پیش از فعالیتهای امام موسی صدر در لبنان، نگاه غالب به واقعه عاشورا، نگاهی مبتنی بر «سوگواری و اندوه» بود. مردم گرد هم میآمدند، برای مصیبتهای امام حسین (ع) و یارانش اشک میریختند تا به ثوابی دست یابند و آرامش روانی پیدا کنند، و سپس به زندگی پر از محرومیت و سکون خود بازمیگشتند. در این دیدگاه، امام حسین (ع) یک شخصیت مقدس و مظلوم بود و یزید یک شخصیت منفور تاریخی که دورانش به سر آمده بود. این نوع برداشت از عاشورا، تهدید چندان پررنگی برای حاکمان و قدرتمندان نداشت؛ زیرا «همدردی با مظلومان» به «همذاتپنداری» نمیرسید و در چارچوب تاریخ باقی میماند!
امام موسی صدر این برداشت منفعلانه را شکست و چشماندازی کاملاً جدید را جایگزین آن کرد: «عاشورا به عنوان یک بیانیهی الهامبخش برای قیام و حرکت.» در این نگاه تازه:
1. امام حسین (ع) دیگر فقط یک قربانی مظلوم نبود؛ او به یک «رهبر انقلابی علیه ظلم» و یک الگوی تمامعیار برای اقدام و ایستادگی تبدیل شد.
2. یزید دیگر فقط یک نام در تاریخ نبود؛ یزید زمانه، نمادی از هرگونه بیعدالتی بود: اسرائیل اشغالگر، دولت بیتفاوت بیروت و ستم قدرتمندان محلی.
3. گریه کردن دیگر هدف نهایی نبود؛ بلکه ابزاری قدرتمند برای بیدار کردن خشم علیه ستم و ایجاد تعهد برای تغییر وضع موجود بود.
این تحول در نگاه را میتوان در این جمله معروف امام موسی صدر خلاصه کرد: «حسینیه مدرسه است، نه فقط جای گریه و زاری… حسین را نکشتند تا ما برایش گریه کنیم، او شهید شد تا ما راه زندگی با عزت را بیاموزیم.» این تغییر زاویه دید، انرژی عظیم و پنهانی را که در دل سنتهای مذهبی وجود داشت، آزاد کرد. مراسم عاشورا که تا دیروز میتوانست عاملی برای سکون و تسلیم باشد، ناگهان به موتور محرکه یک حرکت بزرگ اجتماعی و سیاسی تبدیل شد. جوانانی که پیش از این، برای یافتن راهی برای مبارزه با بیعدالتی به سمت ایدئولوژیهای غیرمذهبی کشیده میشدند، ناگهان قدرتی انقلابی و عمیقتر را در مذهب و فرهنگ خودشان پیدا کردند.
هنر بزرگ صدر در این بود که او مفاهیم جدید و بیگانهای را به مردم تحمیل نکرد؛ بلکه از همان سنتهای آشنا و مقدسی که مردم عمیقاً به آن باور داشتند، استفاده کرد و روحی تازه و مبارزهجویانه در آن دمید و به این ترتیب، توانست بزرگترین تحول را در جامعه شیعیان لبنان رقم بزند.
خلق دالّ مرکزی؛ «محرومیت» فراتر از مذهب
پیشتر در قسمت پنجاه و ششم این سلسلهیادداشت با عنوان «موسی صدر؛ مهندس قدرت نرم شیعیان لبنان» نیز در یک بند اختصاصی با عنوان «مهندسی سرمایه نمادین از طریق دیپلماسی بینالادیانی» به دنبال ائتلاف با رهبران دیگر طوائف بود و نقطه اوج این رویکرد را سخنرانی وی در کلیسای کاتولیک کبوشیین بیروت در 19 فوریه 1965 به مناسبت ایام روزه مسیحیان خواندیم. امتداد این رویکرد را میتوان در تأسیس جنبش محرومان نیز مشاهده کرد. در قسمت شصت و دوم این سلسلهیادداشت، در بند «پرده سوم: تولد «حرکة المحرومین»؛ انفجار خشم مقدس (1974)» به این بحث اشاره کردیم که امام موسی صدر هوشمندانه نام جنبش جدید را «محرومان» قرار داد تا به صورت بالقوه امکان جذب سایر اقشار ضعیف و حتی روشنفکران مسیحی و سنی را فراهم کند. در این بند، در این مورد بیشتر صحبت میکنیم.
در زمان تأسیس جنبش محرومان، «دال مرکزی» گفتمان این جنبش – که در سخنرانیهای دو میتینگ بعلبک و صور بارها تکرار شد - واژه «محروم» بود که در نام «حرکة المحرومین» (جنبش محرومان) تجلی یافت. هوشمندی استراتژیک صدر در این بود که آگاهانه از نامهایی مانند «جنبش شیعیان» یا عناوینی که صرفاً صبغه مذهبی داشتند پرهیزکرد؛ چرا که واژه «شیعه» یک مفهوم محدودکننده بود؛ هرچند هویت مذهبی این گروه را نشان میداد، اما به طور خودکار گروههای دیگر مانند مسیحیان فقیر، سنیهای به حاشیه راندهشده و دروزیان را از دایرهی جنبش خارج میکرد. در مقابل، واژه «محروم» یک مفهوم فراگیر و شناور بود که هویت را از «خون و مذهب» به «وضعیت اجتماعی و طبقاتی» تغییر میداد.
با نشاندن مفهوم محرومیت در جایگاه دال مرکزی، صدر توانست مرزهای سخت و نفوذناپذیر فرقهای را درنوردد. این انتخاب به او قدرت مانوری داد تا بتواند در کلیسای کبوشیین بیروت سخنرانی کند و مسیحیان را نیز در دایره «محرومان» ببیند و با اهل سنت ارتباطی همدلانه برقرار کند. هنر صدر در این بود که توانست مطالبات گروههای مختلف را ذیل یک پرچم واحد گرد آورد، در حالی که چون شیعیان عملاً «محرومترین» قشر لبنان بودند، این واژه بیشترین ضریب نفوذ و پژواک را در میان آنان داشت و آنها را بدون ایجاد حساسیت فرقهای، بسیج میکرد.
صدر گفتمان خود را حول این دال مرکزی، بر دو پایه استوار کرد: «ایمان» به عنوان موتور محرک درونی و «محرومیت» به عنوان واقعیت عینی بیرونی. این آرایش گفتمانی به او اجازه داد تا با رقبای قدرتمند زمانه مبارزه کند؛ در برابر مارکسیسم که بر فقر تأکید داشت اما دین را نفی میکرد، او «عدالتخواهی دینی» را قرار داد و در برابر ناسیونالیسم عربی که مشکلات داخلی لبنان را نادیده میگرفت، بر «حقوق شهروندی» پای فشرد. در واقع، دالّ مرکزی «محرومیت»، کلیدواژهای بود که قفلهای بسته سیاست لبنان را گشود و به شیعیان اجازه داد تا نه به عنوان یک فرقه مذهبی متعصب، بلکه در قامت «ستمدیدگان خواهان عدالت برای همه» وارد میدان شوند.
باستانشناسی عزت؛ فوکو و قدرت دانش
میشل فوکو رابطه جداییناپذیر «قدرت» و «دانش» را آشکار ساخت. او نشان داد که هر نظام قدرتی، رژیم حقیقتِ خاص خود را تولید میکند. تاریخ، آن چیزی نیست که واقعاً رخ داده، بلکه روایتی است که قدرتمندان نوشتهاند. در تاریخ رسمی لبنان، شیعیان (جبلعامل) مردمانی حاشیهای، بیسواد و فاقد تاریخ تمدنی بودند. این روایت، ابزار سرکوب آنان بود.
در این بین امام موسی صدر دست به یک «دیرینهشناسی» (Archaeology) زد. او شروع به بازخوانی و برجستهسازی تاریخ جبلعامل کرد. او غبار از چهره عالمان بزرگ شیعه، شهید اول و شهید ثانی، و مبارزات ضد استعماری مردم جنوب برداشت. صدر به شیعیان یادآوری کرد که نیاکان آنها کسانی بودند که علوم اسلامی را به ایرانِ صفوی صادر کردند. او با استناد به این تاریخ، معادله قدرت/دانش را معکوس کرد.
این بازخوانی تاریخی، صرفاً یک کار آکادمیک نبود؛ بلکه تلاشی بود برای بازگرداندن «عزت نفس». جوانی که تا دیروز از لهجه جنوبی خود در بیروت شرم داشت، اکنون احساس میکرد وارث یک تمدن بزرگ و مقاومت تاریخی است. صدر با تولید این «دانش» جدید، «قدرت» جدیدی خلق کرد. او نشان داد که شیعیان «تازهوارد» نیستند، بلکه از اصیلترین ساکنان و محافظان مرزهای لبنان بودهاند. این تغییر در خودآگاهی (شناخت از خود)، پیششرط ضروری برای هرگونه کنش سیاسی و نظامی بود. کسی که خود را حقیر میپندارد، اسلحه به دست نمیگیرد؛ اما کسی که خود را وارث قهرمانان میداند، آماده نبرد است.
سوگند صور؛ تبلور گفتمان در کنش
با این مقدمهها میتوان دوباره به میتینگ بزرگ صور بازگشت؛ همان تجمعی که در قسمت شصت و دوم این سلسله یادداشت شرح دادیم. این رویداد، نقطه تلاقی تمام نظریاتی است که مطرح کردیم.
در این روز، دهها هزار نفر (نورتن آمار را تا صد هزار نفر تخمین میزند) با سلاحهای سبک و مشتهای گرهکرده جمع شدند. اما مهمتر از جمعیت، «سوگند» بود. صدر از آنها خواست سوگند یاد کنند که «تا زمانی که یک محروم در لبنان باقی است، آرام نگیرند.»
این سوگند، یک «کنش گفتاری» (Speech Act) به معنای واقعی کلمه بود. با ادای این جملات، واقعیت تغییر کرد. تودهای پراکنده، رسماً به یک «جنبش» تبدیل شد. استفاده از نمادهای عاشورایی در اوج بود، دالّ «محرومیت» فریاد زده میشد و هژمونی ترس برای همیشه شکست. صدر در آن سخنرانی، هویت جدید شیعه را تثبیت کرد: نه دیگر «رعیت» فئودالها، و نه «قربانیان» دولت، بلکه «موجهای خروشانی که آرامش ندارند».
این لحظه، لحظه تولد «سوژه سیاسی» جدید در لبنان بود. نرمافزاری که صدر سالها روی آن کار کرده بود، اکنون نصب شده و آماده اجرا بود. این نرمافزار جدید، ذهنیتی را ایجاد کرده بود که دیگر نمیتوانست وضعیت موجود را تحمل کند.
جمعبندی: سلاحی از جنس معنا
در تحلیل نهایی، «نرمافزار ایدئولوژیک» جنبش محرومان، دستاوردی به مراتب بزرگتر از ساختارهای سازمانی آن بود. موسی صدر با استادی تمام، مؤلفههای متضاد را در یک منظومه فکری منسجم ترکیب کرد:
1. با استفاده از متد روشنفکر ارگانیک، فاصله بین نخبگان و توده را از بین برد.
2. با قاببندی مجدد مفاهیم مذهبی (عاشورا)، انفعال سنتی را به فعال انقلابی تبدیل کرد.
3. با انتخاب دالّ «محرومیت»، جنبش را از حصار تنگ فرقهگرایی خارج و به یک مطالبه عدالتخواهانه انسانی بدل ساخت.
4. با بازخوانی تاریخی (باستانشناسی دانش)، هویت تحقیر شده شیعی را به هویتی افتخارآمیز و مولد تغییر داد.
این تغییرات در سطح «گفتمان»، زیربنای تمام تحولات سیاسی و نظامی بعدی شد. جامعهای که ذهنیتش تغییر کرده باشد، دیگر به عقب باز نمیگردد. صدر پیش از آنکه برای پیروانش اسلحه بخرد، به آنها «دلیل» برای جنگیدن و «امید» برای پیروز شدن داد. این همان نرمافزار قدرتمندی بود که توازن قوا در لبنان را برای همیشه دگرگون ساخت.
انتهای پیام/