داستان سیدحسن نصرالله ـ 66|استراتژی حضور امام موسی صدر؛ نبرد نهادسازی در لبه پرتگاه
- اخبار بین الملل
- اخبار آسیای غربی
- 16 آذر 1404 - 20:54
خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله، رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت شصت و ششم آن پیش روی شماست.
تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است، فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت، علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل بهسرعت عبور کردیم تا به بحثهای بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشهیابی علل شکلگیری جنگ داخلی لبنان» بود، هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیدهای خلقالساعه نبود و ثانیاً باید ریشههای شکلگیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم بهصورت مستقیم باعث شکلگیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد، ضمن اینکه حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز بهصورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهمترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، بهجای تمرکز بر ریشهها، بهصورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.
امام موسی صدر (در دوران جوانی) در کنار علامه سید عبدالحسین شرف الدین در بیروت
از قسمت سیوسوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخشهای ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم، این موارد، بهصورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکلگیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعاً اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بیتردید یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری مقاومت اسلامی لبنان بود، در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» بهعنوان بزرگترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوستاندازی ساختار سیاسی ـ نظامی لبنان در دوگانه «الیاس ـ بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی رویارویی مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صدروزه» مشهور شده است.
اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سهقطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سهگانه خارجی «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان».
علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق
«شیعیان لبنان» از قدیمیترین طوایف سرزمین لبناناند و بومیان این منطقه محسوب میشوند، از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگترین یا دستکم یکی از بزرگترین طوایف لبنان به حساب میآمدند (میآیند)، با این حال، در هیچیک از سه دسته داخلی فوقالذکر نمیگنجیدند! طائفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبلعامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طایفه بسیار بزرگ به حساب میآمد؛ اما تا دهه شصت میلادی فاقد «تشخص» بالایی بود، اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد، او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسلهیادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزبالله» پرداختیم.
تولد سلاح مقاومت
در ادامه فصل پنجم، از قسمت شصت و یکم با عنوان «تثبیت جنبش محرومان امام موسی صدر در لبنان با صحنهگردانی شیعیان» وارد بحث تأسیس «جنبش محرومان» شدیم. در دو شماره نخست، با تشریح ابعاد دو میتینگ بزرگ بعلبک و صور، اعلان تأسیس و تثبیت جایگاه این جنبش را بازگو کردیم و در ادامه با اشاره به انتخابات میاندورهای نبطیه و بیانیه فراطایفهای به ارتقاء جایگاه جنبش پرداختیم.
در قسمت شصت و سوم با عنوان «جنبش محرومان: انفجار خشم مقدس شیعیان لبنان و امام موسی صدر» نشان دادیم تأسیس جنبش محرومان، به نوعی در امتداد مسیر تکاملی شیعیان بود. در واقع امام موسی صدر در یکی از بحرانیترین مقاطع حیات اجتماعی شیعه طی یکیدو قرن اخیر وارد لبنان شد و با یک برنامه هوشمندانه و منسجم شیعیانی که سدههای متمادی در حاشیه بوده و در آن زمان در معرض فروپاشی بافت اجتماعی و زوال هویت خود بودند، با هدایت امام موسی صدر به یکی از ارکان و صحنهگردانهای اصلی لبنان مبدل شدند.
همان طور که در ابتدای قسمت شصت و چهارم این سلسلهیادداشت با عنوان «جنبش محرومان امام موسی صدر: ساختاری کارآمد در محیط پرآشوب لبنان» بیان شد، طی سه قسمت از منظر «مدیریت سیستمها و هنر رهبری» به واکاوی ابعاد مختلف برنامه امام موسی صدر برای تأسیس این جنبش میپردازیم. در همان جا بیان شد: «در این سه قسمت، ادبیات ما کمی از فضای روایی و گزارش تحلیلی فاصله میگیرد و به لایههای عمیقتر در مباحث مدیریت، تحلیل سیستمها و علوم اجتماعی میپردازیم. بعد از آن، مجدداً مسیر اصلی یعنی روایت تاریخ را دنبال خواهیم کرد.»
در قسمت نخست از این سه قسمت، به تأسیس کالبدشکافی «تشکیلات سازمانی» جنبش انقلابی در فرآیند تأسیس آن پرداختیم و قسمت پیشین نیز به «انقلاب ذهنی» امام موسی صدر اختصاص داشت؛ جایی که اذهان مخاطبین دگرگون شدند و با یک خودآگاهی جدید، تغییری ماندگار را رقم زدند. اما واقعیت این بود که این نهال نوپا (جنبش محرومان) دوام نمیآورد؛ مگر اینکه توان دفاع از خود را داشته باشد! زیرا جامعه آن روز لبنان در سال 1974، خود را آماده جنگ بزرگی میکرد که در فصلهای دوم تا چهارم به برخی ابعاد مهم آن پرداختیم. جنگ داخلی در حکم سیل بنیانبرافکنی است که همه درختها را از ریشه برمیکند؛ مگر درختهایی که بتوانند لایههای دفاعی برای ریشههای خود ایجاد کنند. در اینجا بود که امام موسی صدر «شاخه نظامی» را برای جنبش محرومان اجتنابناپذیر میدانست؛ اما شاخه نظامی به تنهایی کفایت نمیکرد! به تعبیر دقیقتر، باید «استراتژی جامع دفاعی» طراحی میشد تا در همه ابعاد، این جنبش به «خوداتکایی» برسد و در این راه، تأسیس شاخه نظامی شرط لازم اما ناکافی بود. این موضوع را در این قسمت شرح خواهیم داد.
رقص در میان گرگها
سیاست در لبنان، هرگز شبیه به مباحثات اتوکشیده پارلمانی در دموکراسیهای غربی نبوده است؛ بلکه بیشتر به شطرنجی سه بعدی شبیه است که مهرههای آن مسلحاند و صفحه بازی، روی انبار باروت قرار دارد! برای یک بازیگر جدید مانند امام موسی صدر و جنبش نوپای محرومان، ورود به این عرصه در نیمه اول دهه 1970، ریسکی مرگبار محسوب میشد.
از یک سو، «فئودالیسم سیاسی» با چنگ و دندان از انحصار قدرت محافظت میکرد. از سوی دیگر، دولت مرکزی ضعیف و ناکارآمد بود. در مرزهای جنوبی، اسرائیل بیامان میتاخت و در داخل، سازمانهای فلسطینی (ساف) دولتی در دولت تشکیل داده بودند. در چنین محیطی، داشتن یک «سازمان خوب» و یک «ایده جذاب» - که به ترتیب در قسمتهای شصت و چهارم و شصت و پنجم تشریح شدند - لازم بود، اما کافی نبود.حلقه مفقوده، یک «استراتژی عملیاتی» هوشمندانه برای بقا، نفوذ و تثبیت قدرت بود.
در این قسمت از سلسلهیادداشت – که قسمت سوم و نهایی از سه قسمت یادداشت با موضوع «واکاوی ابعاد مختلف برنامه امام موسی صدر برای تأسیس جنبش محرومان» است - ما بر روی «پراکسیس» یا همان کنش عملی تمرکز میکنیم. میخواهیم ببینیم چگونه تئوریها به واقعیت تبدیل شدند. برای تحلیل این فرآیند پیچیده، از دو ابزار نظری قدرتمند استفاده خواهیم کرد: «نظریه وابستگی به منابع» از جفری پففر و جرالد سالانسیک که توضیح میدهد چگونه سازمانها برای بقا باید کنترل منابع حیاتی محیط خود را به دست گیرند؛ و «قانون آهنین الیگارشی» از روبرت میخلز که هشداری است درباره خطر بوروکراتیک شدن جنبشها (و چگونگی اجتناب صدر از آن).
همچنین با استناد به تحلیلهای جامعهشناختی ماکس وبر در باب انواع مشروعیت و دادههای تاریخی «آگوستوس ریچارد نورتن» در کتاب «امل و شیعیان»، مسیر پر پیچ و خم تأسیس «مجلس اعلای شیعیان» و تولد مخفیانه «سازمان امل» را واکاوی خواهیم کرد. این داستانِ تبدیل شدن از یک «تماشاچی» به «بازیگردان» اصلی صحنه است.
انحصارشکنی استراتژیک؛ نظریه وابستگی به منابع
یکی از معروفترین نظریههای در مطالعات سازمانها و مدیریت استراتژیک، نظریه وابستگی منابع (به انگلیسی: Resource Dependence Theory یا به اختصار RDT) است که برای نخستین بار توسط جفری ففر و جرالد سالانسیک ارائه شد. بر اساس نظریه پففر و سالانسیک، کلید قدرت یک سازمان در توانایی آن برای کنترل منابع کمیاب و حیاتی نهفته است. تا زمانی که یک گروه برای تأمین نیازهایش به دیگران وابسته باشد، تحت سلطه باقی میماند. وضعیت شیعیان تا پیش از 1969 دقیقاً همین بود: آنها برای اشتغال به اربابان فئودال، برای خدمات مذهبی به روحانیون سنتی و برای امنیت به دولت یا شبهنظامیان دیگر وابسته بودند.
استراتژی عملیاتی صدر، «قطع این وابستگیها» و ایجاد «منابع مستقل» بود. شاهکلید این استراتژی، تأسیس «مجلس اعلای شیعیان» در سال 1969 بود. این اقدام، صرفاً یک حرکت اداری نبود؛ بلکه یک کودتای نرم علیه ساختار قدرت سنتی محسوب میشد.
تا پیش از آن، شیعیان از نظر حقوقی ذیل ساختار اهل سنت یا دادگاههای شرعی پراکنده اداره میشدند. این یعنی منابع مالی عظیم (اوقاف، وجوهات شرعی) و قدرت انتصاب قضات و شیوخ، در دست زعمای سنتی یا نهادهای غیرشیعی بود. صدر با تصویب قانون تأسیس مجلس اعلا در پارلمان (با دیپلماسی ماهرانه و فشار افکار عمومی)، عملاً «شیرِ فلکه» منابع را به سمت نهاد جدید خود چرخاند.
طبق نظریه وابستگی به منابع، او با این کار:
1. استقلال مالی را تضمین کرد. دیگر نیازی به دستبوسی فئودالها برای ساخت مسجد یا مدرسه نبود.
2. مشروعیت حقوقی کسب کرد. او اکنون نه یک روحانی شورشی، بلکه رئیس قانونی یک نهاد رسمی دولتی بود.
3. انحصار نمایندگی را شکست. فئودالهایی مثل کامل اسعد که خود را تنها سخنگوی شیعیان میدانستند، ناگهان با رقیبی روبرو شدند که هم حمایت توده را داشت و هم جایگاه قانونی.
این حرکت، زیرپای الیگارشی سنتی را خالی کرد. صدر به جای جنگیدن مستقیم و پرهزینه با تکتک فئودالها، «منبع تغذیه» قدرت آنها را هدف گرفت و آن را به درون ساختار جنبش خود منتقل کرد.
مدیریت پارادوکس قدرت؛ گریز از قانون آهنین الیگارشی
روبرت میخلز در تحلیل مشهور خود، «قانون آهنین الیگارشی» را مطرح میکند: هر جنبش دموکراتیک و انقلابی، با گسترش تشکیلاتش، ناگزیر به سمت الیگارشی (حاکمیت گروهی اندک)، محافظهکاری و بوروکراسی فاسد میل میکند. رهبران به تدریج از توده جدا میشوند و حفظ سازمان به هدف اصلی (به جای اهداف اولیه) تبدیل میشود.
مجلس اعلی در اوائل دهه 1970 به سرعت در حال رشد بود و خطر تبدیل شدن به یک حزب سیاسی معمولی و فاسد (مانند سایر احزاب لبنانی) آن را تهدید میکرد. صدر چگونه با این جبر تاریخی مبارزه کرد؟
استراتژی او، حفظ تعادل ظریف میان «نهادسازی رسمی» (مجلس اعلی) و «جنبش تودهای» (حرکة المحرومین) بود.
مجلس اعلی ساختاری بوروکراتیک، رسمی و سلسلهمراتبی داشت که برای چانهزنی با دولت لازم بود؛ اما صدر اجازه نداد تمام انرژی شیعیان در راهروهای این مجلس تخلیه شود. او همزمان، «حرکة المحرومین» را به عنوان یک جریان سیال، خیابانی و انقلابی حفظ کرد.
گردهماییهای عظیم بعلبک (1974) و صور، پادزهرِ قانون آهنین الیگارشی بودند. صدر با کشاندن سیاست به خیابان و میادین روستاها، دائماً خون تازهای به رگهای نهادهای خود تزریق میکرد. او با حضور مداوم در میان مردم (همان روشنفکر ارگانیک)، اجازه نداد طبقه جدیدی از بوروکراتها بین او و مردم دیوار بکشند.
صدر آگاهانه از تبدیل شدن جنبش به یک «حزب کلاسیک» با کارت عضویت و ساختار خشک پرهیز کرد. او میخواست جنبش، یک «حالت روحی» و یک «جریان اجتماعی» باقی بماند. این استراتژی دوگانه (یک پا در مجلس، یک پا در خیابان) باعث شد تا جنبش هم از مزایای قدرت رسمی بهرهمند شود و هم از فساد و جمود آن در امان بماند.
معماری امنیت؛ تولد «امل» در سایه
شاید حساسترین بخش استراتژی صدر پیش از 1975، مسئله «قدرت سخت» و امنیت بود. لبنان به سرعت به سمت نظامیگری پیش میرفت. فالانژها مسلح میشدند، فلسطینیها مسلح بودند و احزاب چپ نیز میلیشیا داشتند. شیعیان در این میان، بیپناهترین گروه بودند؛ روستاهای جنوب آماج حملات اسرائیل بود و هیچکس از آنها دفاع نمیکرد.
در اینجا، صدر با یک معضل اخلاقی و استراتژیک روبرو بود: او یک رهبر مذهبی و صلحطلب بود، اما واقعیت میدان حکم میکرد که «بدون شمشیر، کلام حق شنیده نمیشود». استراتژی او، تأسیس «افواج المقاومة اللبنانیة» (امل) بود، اما با چند ویژگیهای منحصر به فرد که آن را متمایز میساخت! این ویژگیها عبارت بودند از:
1) پنهانکاری تا لحظه ضرورت:
بر خلاف فالانژها که با سلاح رژه میرفتند، آموزشهای نظامی امل (که توسط دکتر چمران و برخی افسران فلسطینی مدیریت میشد) کاملاً مخفیانه و در پوشش اردوهای پیشاهنگی و کلاسهای آموزشی انجام میشد. این پنهانکاری (بر اساس اصل غافلگیری)، از سرکوب زودهنگام توسط دولت یا رقبا جلوگیری کرد.
2) ماهیت دفاعی:
صدر استراتژی نظامی خود را صرفاً «دفاعی» تعریف کرد. سلاح امل نه برای جنگ داخلی، بلکه برای دفاع از روستاها در برابر اسرائیل مشروعیت مییافت. این تمایز ظریف، به او اجازه داد تا حتی در میان مسیحیان و میانهروها نیز مشروعیت خود را حفظ کند.
3) انفجار در عین السکوت (1975):
حادثه انفجار مین در اردوگاه آموزشی «عین البنیه» که منجر به لو رفتن وجود شاخه نظامی شد، نقطه عطفی بود. صدر به جای انکار یا عقبنشینی، با شجاعت مسئولیت را پذیرفت و اعلام کرد: «اسلحه زینت مردان است، اگر برای دفاع از حق باشد».
این حرکت، معادله بازدارندگی را تغییر داد. دیگر گروهها فهمیدند که حمله به شیعیان بدون هزینه نخواهد بود. تأسیس امل، حلقه آخر زنجیره نهادسازی بود که بقای فیزیکی جامعه شیعه را در جهنم جنگ داخلیِ پیش رو تضمین کرد.
کاریزما و عقلانیت؛ سنتز وبری
ماکس وبر سه نوع مشروعیت را برمیشمارد: سنتی، کاریزماتیک و عقلانی-قانونی. رهبران معمولاً به یکی از اینها تکیه میکنند. اما هنر استراتژیک موسی صدر، ترکیب هر سه نوع مشروعیت برای پیشبرد اهداف عملیاتی بود.
مشروعیت سنتی: او به عنوان «سید» و فرزند خاندان بزرگ صدر، از احترام سنتی مذهبی برخوردار بود که راه ورود به قلوب روستاییان را هموار میکرد.
مشروعیت کاریزماتیک: قدرت کلام، چهره جذاب و شخصیت فرهمند او، تودهها را مسحور و بسیج میکرد.
مشروعیت عقلانی-قانونی: با تأسیس مجلس اعلا و نهادهای مدرن، او خود را به عنوان یک رهبر مدرن و قانونمدار به دولت و جامعه بینالملل معرفی کرد.
این ترکیب، به او قدرت مانور بینظیری میداد. وقتی با سران عشایر صحبت میکرد، از زبان سنت استفاده میکرد. وقتی با جوانان سخن میگفت، از کاریزمای انقلابی بهره میبرد. و وقتی با رئیسجمهور یا سفرا مذاکره میکرد، به جایگاه قانونی مجلس اعلا استناد مینمود. این چندوجهی بودن، استراتژی عملیاتی او را بسیار انعطافپذیر کرده بود. رقبا نمیدانستند دقیقاً با چه کسی طرف هستند: یک آیتالله سنتی؟ یک انقلابی رادیکال؟ یا یک دیپلمات مدرن؟ این ابهام استراتژیک، سپر دفاعی او بود.
مدیریت ائتلافها؛ هنر بندبازی
آخرین جزء استراتژی عملیاتی صدر، نحوه تعامل با بازیگران متضاد صحنه لبنان بود. او میدانست که شیعیان به تنهایی زور کافی برای تغییر سیستم را ندارند. بنابراین، سیاست «اتحادهای تاکتیکی و سیال» را در پیش گرفت.
او - با هوشمندی در طرح مسئله علویان به عنوان شیعه - با حافظ اسد در سوریه روابط راهبردی برقرار کرد تا پشتیبانی منطقهای داشته باشد. همزمان، با مسیحیان میانهرو گفتگو میکرد تا از تشکیل جبهه متحد مسیحی-سنی علیه شیعیان جلوگیری کند. با جنبش فتح و عرفات همکاری میکرد (برای آموزش نظامی)، اما هرگز اجازه نداد شیعیان به پیادهنظام صرف فلسطینیها تبدیل شوند و استقلال رأی خود را (به ویژه در مسائل جنوب) حفظ کرد.
امام موسی صدر در کنار حافظ اسد، رئیس جمهور اسبق سوریه
این استراتژیِ «همکاری و رقابت همزمان»، نیازمند هوش سیاسی بالایی بود. صدر اجازه نداد جنبش محرومان در هیچیک از بلوکهای قدرت «حل» شود. او همیشه فاصلهای ایمن را حفظ میکرد تا در صورت تغییر بادهای سیاسی، کشتی جنبش غرق نشود. این استقلال عمل، بزرگترین سرمایه سیاسی بود که او برای شیعیان به یادگار گذاشت.
جمعبندی: از حاشیه به متن
در پایان این سهگانه تحلیلی، تصویر کاملی از «پدیده موسی صدر» و جنبش محرومان تا پیش از 1975 شکل میگیرد. در این قسمت نشان دادیم که موفقیت این جنبش، تنها مدیون «ساختار» یا «گفتمان» - که در دو قسمت گذشته به آنها پرداختیم - نبود؛ بلکه حاصل اجرای جسورانه و هوشمندانه استراتژیهایی بود که مستقیماً واقعیتهای میدان قدرت را نشانه رفته بودند.
صدر با به کارگیری اصول وابستگی به منابع، انحصار فئودالها را شکست. با گریز از قانون آهنین الیگارشی، پویایی جنبش را حفظ کرد. با تأسیس امل، بازدارندگی نظامی ایجاد کرد و با دیپلماسی چندوجهی، جایگاه شیعیان را در معادلات منطقهای تثبیت نمود.
نتیجه نهایی این فرآیندِ چند ساله، ظهور جامعهای بود که دیگر «کیسه بوکس» دیگران نبود. وقتی جنگ داخلی در 1975 آغاز شد، شیعیان لبنان دیگر آن تودهی بیشکل و بیدفاع دهه 60 نبودند؛ آنها ساختار، ایدئولوژی و اسلحه داشتند. آنها آماده بودند تا فصل جدید و خونین تاریخ لبنان را نه به عنوان قربانی، بلکه به عنوان بازیگر اصلی بنویسند. و این، میراث ماندگار مهندسی استراتژیک امام موسی صدر بود.
انتهای پیام/