به گزارش خبرگزاری تسنیم از گرگان، استان گلستان به عنوان یکی از قطبهای اصلی کشاورزی ایران، دارای ظرفیتهای خدادادی و در عین حال چالشهای ساختاری ویژهای است. نقش مهم و غیرقابل چشم پوشی این استان در تأمین امنیت غذایی کشور میطلبد تا فراتر از بخشنامهها و مقررات معمول به بخش کشاورزی در این استان توجه شود.
این استان با تولید 92 نوع محصول کشاورزی اعم از زراعی، باغی، دام و طیور و آبزی پروری و تولید سالانه حدود 5 میلیون تن انواع محصول که در دستکم 15 محصول رتبه یک تا پنج کشور را داراست، باید در سیاستهای تولید و بازرگانی محصولات کشاورزی از سوی وزارت جهاد مورد توجه جدی قرار بگیرد.
اتفاقی که تا کنون کمتر رخ داده و نتیجهاش خرد شدن اراضی کشاورزی و تغییر کاربری آنها، معیشتی ماندن کشاورزی در استان، حذف برخی از محصولات کشاورزی راهبردی، اقتصادی خرد و شکننده و غیره بوده است.
هامان هاشمی، نائب رئیس کمیسیون کشاورزی اتاق بازرگانی ایران، در گفتوگویی تفصیلی، نه تنها به تحلیل جایگاه این استان میپردازد، بلکه بر لزوم تغییر پارادایم حاکم بر مدیریت بخش کشاورزی در سطح کلان کشور تأکید میکند.
گلستان؛ قلب تپنده کشاورزی ایران با شاخصهایی فراتر از میانگین ملی
آقای هاشمی، به عنوان نقطه آغاز بحث، اگر بخواهید جایگاه استان گلستان را در نقشه کشاورزی ایران ترسیم کنید، چه شاخصهای کلیدی را برمیشمرید؟
هاشمی: اجازه دهید بحث را با اعداد و واقعیتهای عینی آغاز کنم. استان گلستان یک استثنا در کشاورزی کشور است. سهم بخش کشاورزی از تولید ناخالص داخلی استان، تقریباً دو برابر میانگین کشوری است. این یک شاخص بسیار گویاست. موضوع اشتغال هم دقیقاً همین الگو را دنبال میکند؛ سهم اشتغال بخش کشاورزی در گلستان نیز نزدیک به دو برابر میانگین ملی است. این ارقام به وضوح نشان میدهد که **اقتصاد و معیشت استان به صورت بنیادین به بخش کشاورزی گره خورده است.
اما این آمار تنها یک وجه قضیه است. وجه دیگر، تنوع و کیفیت تولید است. گلستان در تولید دانههای روغنی به ویژه پنبه، گندم، صنعت طیور، آبزیان، باغات، سبزیجات و گیاهان دارویی، یک نقشآفرین ملی و راهبردی است. این استان امروز سهم غیرقابل انکاری در امنیت غذایی کشور دارد و محصولات اساسی سبد غذایی مردم را تأمین میکند. این ظرفیت، هم یک فرصت طلایی و هم یک مسئولیت بزرگبرای مدیریت کلان کشور ایجاد میکند.
معمای توسعه نیافتگی
با این توصیف از ظرفیتهای استثنایی، این پرسش مطرح میشود که چرا در شاخصهای درآمد و رفاه سرانه، استان گلستان اغلب در رده استانهای کمتر برخوردار طبقهبندی میشود؟ این تناقض را چگونه تحلیل میکنید؟
هاشمی: این دقیقاً مسئله محوری است. ما امروز با یک تناقض آشکار روبرو هستیم. استان با قابلیت بالا برای جذب سرمایه، اما با شاخصهای ضعیف رفاهی. پاسخ این معما را باید در چند دهه تصمیمگیریهای نادرست و غفلتهای برنامهریزی شده جستجو کرد. عقبافتادگی اقتصادی، پدیدهای کوتاهمدت نیست؛ بلکه حاصل تجمع خطاها در بلندمدت است.
یکی از ریشههای اصلی، ضعف در طرح آمایش سرزمین است. استان گلستان با دارا بودن ظرفیت اقتصاد دریامحور (دسترسی به دریای خزر)، مرز زمینی فعال (دروازه مبادله با منطقه CIS) و موقعیت ترانزیتی به عنوان یک کریدور شمال-جنوب (با تکمیل خط ریلی به سمت بجنورد)، باید دههها پیش به کانونی برای سرمایهگذاریهای زیرساختی و صنعتی تبدیل میشد. اما متأسفانه بسیاری از این پروژههای زیرساختی حیاتی که میبایست توسط دولت انجام میشد، محقق نشد. خوشبختانه امروز یک ادبیات مشترک و مطالبهگرا در سطح استان شکل گرفته که بر لزوم جبران این عقبماندگیها اصرار دارد.
فقدان نقشه راه ملی برای سرمایهگذاری
شما به ضعف در آمایش اشاره کردید. به نظر میرسد این ضعف در سطح خردتر، یعنی هدایت سرمایهگذاریها نیز خود را نشان داده است.
هاشمی: دقیقاً. مشکل اصلی، فقدان یک نقشه راه ملی هوشمند برای هدایت سرمایهگذاری بر اساس مزیت نسبی هر استان است. به جای اینکه وزارتخانههای مربوطه بیایند و بر اساس پتانسیل خدادادی و اقلیمی هر منطقه، سرمایهگذاران اصلی را به سمت صنایع تبدیلی و تکمیلی سوق دهند، شاهد چانهزنیهای منطقهای و مراودات محلی بودهایم.
اجازه دهید مثال بزنم، استان گلستان، گندم باکیفیت عالی تولید میکند و کارخانههای آرد قابلتوجهی نیز دارد. اما برندهای درجه یک ماکارونی را در این استان نمیبینید! این یعنی زنجیره ارزش در همین نقطه قطع شده است. در یک مدل برنامهریزی هوشمند، وزارتخانه متولی باید سرمایهگذاران بزرگ صنایع غذایی را با ارائه مشوقها، به سمت استانهای دارای ماده اولیه باکیفیت مثل گلستان هدایت میکرد. نمونه دیگر، سیبزمینی است. این الگو باید برای تمامی محصولات استراتژیک اجرایی شود.
شما بارها بر نگاه ویژه تأکید کردهاید. این نگاه ویژه در سطح کلان حکمرانی باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
هاشمی: به نظر من، اولین قدم، بازتعریف جایگاه وزارت جهاد کشاورزی در ساختار دولت است. با توجه به اهمیت حیاتی بخش کشاورزی در امنیت غذایی، اشتغال، سلامت جامعه و حتی امنیت ملی (به یاد داشته باشیم کشاورزان و عشایر، نخستین سربازان مرزهای کشور هستند)، وزیر این وزارتخانه باید در کابینه از جایگاه ویژه و رده اول برخوردار باشد. ما در چهار دهه گذشته این نگاه راهبردی و حمایتگر را به اندازه کافی نداشتهایم.
مسئله دوم، تغییر مبنا در تحلیل اقتصادی بخش کشاورزی است. متأسفانه امروزه حتی در قیمتگذاری محصولات نیز تنها با یک نگاه اقتصادی صرف و کوتاهمدت برخورد میشود. در حالی که کشاورزی تنها یک کسبوکار اقتصادی نیست؛ یک مأموریت استراتژیک است. به پنبه نگاه کنید. در هیچ کجای دنیا، پنبه را صرفاً به چشم یک محصول سودآور اقتصادی خالص نمیبینند. دولتها از کشاورز با یارانه حمایت میکنند تا این محصول استراتژیک تولید شود و سود آن در زنجیرههای بعدی (نساجی، پوشاک) برای کل اقتصاد ملی محقق شود. ما باید این نگاه زنجیرهای و کلنگر را بپذیریم.
الگوی کشت، حمایت و ایجاد جذابیت؛ حلقههای مفقوده
یکی از چالشهای عملی، موضوع الگوی کشت و همراهسازی کشاورز با سیاستهای کلان است. تجربه سالهای گذشته در کشت پنبه در گلستان چه درسی داشت؟
هاشمی: زمانی که ما از کشاورز میخواهیم به سمت یک کشت استراتژیک (مثل پنبه) برود که ممکن است در کوتاهمدت سود اقتصادی کمتری نسبت به مثلاً شالی (با وجود محدودیت آبی) داشته باشد، نمیتوانیم تنها به بخشنامه و دستور اکتفا کنیم. ما باید جذابیت و مشوق اقتصادی ایجاد کنیم.
سال گذشته کشاورزی که به توصیه ما پنبه کاشت، در مقایسه با همسایهای که برنج کاشت، متضرر شد. نتیجه چه بود؟ اعتماد از بین رفت. پس مکانیزم باید طوری باشد که مزیت مادی کشت محصول استراتژیک برای کشاورز محسوس باشد. این یک خلأ قانونی و سیاستی است که باید پر شود. مکانیزم قیمتگذاری باید بر مبنایی معقول (مثلاً ضریبی از قیمت گندم) باشد و حمایتهای تضمینی به موقع انجام شود.
برای عملیاتی کردن این نگاه کلان، چه تغییر ساختاری را پیشنهاد میدهید؟
هاشمی: به اعتقاد بنده، شکل اجرایی برنامهها باید به سمت یک مدل شبه فدرالی حرکت کند. یعنی ماموریتدهی به استانها بر اساس مزیت اقلیمی آنها. بالاترین رکن تصمیمساز در بخش کشاورزی باید به استانها مأموریت بدهد که هر استان بر اساس شرایط اقلیمی، فرهنگی و اجتماعی خودش، در چه محصولی میتواند قطب تولید کشور باشد! سپس وزارتخانه بیاید و همه ابزارها (اعتبارات، جذب سرمایهگذار، مشوقها) را برای تحقق این مأموریت بسیج کند.
مثال عینی و امروزی آن، سیاست توسعه گلخانهها است. آیا منطقی است که در استانهای گرم یا سردسیر با یارانه انرژی سنگین، گلخانه توسعه دهیم و سپس با هدفمندی یارانهها، همان گلخانهها را به ورطه ورشکستگی بکشانیم؟ در حالی که استان گلستان با ساعات نور مطلوب، نوسان دمایی کم و نیاز انرژی پایینتر، میتواند به پایتخت طبیعی گلخانهای کشور تبدیل شود. این هدایت نادرست سرمایهگذاری ناشی از تصمیمگیری متمرکز و بدون توجه به مزیت نسبی است.
صنایع تبدیلی؛ راه نجات از خامفروشی و ایجاد ارزش افزوده
محور اصلی توسعه بخش کشاورزی، ایجاد صنایع تبدیلی و تکمیلی است. موانع توسعه این صنایع در گلستان چیست؟
هاشمی: موانع، بخشی دروناستانی و بخشی کلان و ملی است. برای حل موانع ملی، نیاز به تصمیم ویژه برای استانهای دارای تراکم جمعیت روستایی بالا مانند گلستان (با جمعیت روستایی حدود دو برابر میانگین کشور) داریم. دو پیشنهاد عملی دارم؛
اول، سرمایهگذاری هوشمند از پایین به بالا. به جای انتظار برای مراجعه سرمایهگذار بزرگ، وزارتخانه با مشوقها و تسهیلات خرد، خود کشاورزان را به سمت ایجاد صنایع تبدیلی کوچکمقیاس و برندهای خانگی سوق دهد. مدل "خوشههای روستایی" موفق در جهان، الگوی خوبی است.
دوم، ایجاد زنجیره کامل برای محصولات استراتژیک. برای محصولی مثل پنبه، سیاستهای قاطعی نیاز است. قیمتگذاری تضمینی و جذاب بر مبنای یک شاخص معقول، حمایت ویژه از نوسازی و خرید بهموقع توسط صنایع تبدیلی موجود، تلقی پنبه به عنوان یک دانه روغنی استراتژیک؛ یعنی اعطای مجوز واردات به صنایع نساجی در ازای خرید پنبه داخلی، مشابه مکانیزم موفق دانههای روغنی دیگر باید اتفاق بیفتد.
نکته پایانی این است که ما باید از تصمیمگیریهای جزیرهای با نیت خیر ولی اثر مخرب (مثل برخی دستورالعملهای خلقالساعه) دوری کنیم و نگاه زنجیره ارزش را جایگزین کنیم. تنها زمانی موفق میشویم که تمام حلقههای زنجیره، از کشاورز تا صنعتگر و تاجر، احساس انتفاع کنند.
انتهای پیام/