به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، در تعریف پدیدار شناسی گفتهاند که عبارت است از: مطالعه پدیدهها و توصیف آنها با در نظر گرفتن نحوه بروز و تجلی آنها، فارغ از هرگونه ارزشگذاری، تأویل و یا قضاوت ارزشی. وقتی این رویکرد به مثابه یک روش مورد استفاده قرار میگیرد به دنبال تبیین ماهیت امور از طریق تجربه زیسته افراد است و میخواهد معانی را آنچنان که در زندگی روزمره زیسته میشوند، آشکار نماید.
وقتی کسی بر استفاده از روش پدیدارشناسی تأکید میکند، میخواهد بگوید من هرگونه داوری ارزشی و حتی اثبات حق یا باطل بودن را در این موضوع کنار میگذارم و فقط میخواهم با حضور در زیست جهان مورد نظر بفهمم واقعا چه چیزی رخ داده است؟ پس این روش نمیخواهد شواهد را کنار بگذارد؛ بلکه میخواهد شواهد را با نگاهی کیفی و عمیق مورد تأمل قرار دهد؛ فقط نمیخواهد صرفا با یک مراجعه آماری و ظاهری به شواهد نظر دهد.
فرصتی دست داد و صوت کامل مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی با موضوع مظلومیت و شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) را گوش دادم. آقای سلیمانی ادعایش این بود که میخواهد با روش پدیدارشناسی در بحث ورود کند و بر اینکه تک تک شواهد مهم نیست و من از انباشت شواهد استفاده میکنم سخن گفت.
در مقابل آقای کاشانی به عنوان یک متخصص علم تاریخ، اصراری بر استفاده از روش پدیدارشناسی نداشت، اما آنچه از جانب آقای سلیمانی در این مناظره رخ داد چه اندازه استفاده از این روش بود؟ و آیا آقای سلیمانی از این روشها استفاده کرد یا آقای کاشانی؟
از مهمترین نکات در روش پدیدارشناسی، وجود همدلی با موضوع است؛ چون قرار است با تجربه زیسته افراد موضوع فهم شود:
آقای سلیمانی بارها در سخنانش میگفت من بر اساس آنچه در روضهها مشهور است نظر میدهم. تا اینجا انسان احساس میکرد که قرار است از روش پدیدارشناسی استفاده شود؛ اما ایشان این روضهها را طوری تفسیر میکرد که نهتنها پدیدارشناسانه نبود، بلکه کاملا ارزشگذارانه، و مبتنی بر تأویل و قضاوت ارزشی خاصی بود که کسانی که در این روضهها شرکت میکنند چنان ذهنیتی ندارند.
در واقع در ذهنیت کسانی که در این روضهها شرکت میکنند چند مرحله هست که اتفاقا موضوع مناظره روی اصلیترین مرحله گذاشته شده بود: «مظلومیت و شهادت حضرت زهرا(س)» و کاشانی دائما اصرار داشت به همین جا برگردد. رتبهبندی این باور در شیعیان به اختصار به این ترتیب است:
(1) مظلومیت
(2) شهادت
(3) محاصره خانه و تهدید به آتش زدن خانه
(4) جسارت به حضرت زهرا(س) یعنی اصرار به تهدید علیرغم اطلاع از حضور حضرت زهرا(س)
(5) آتش زدن درب خانه
(6) هجوم و ورود غاصبانه به خانه
(7) ...
آنچه محور باور شیعیان را تشکیل میدهد دو مورد اول و دوم است و بقیه شاخ و برگهای آن است؛ یعنی کاملاً محتمل است کسی خود را شیعه بداند اما درخصوص چگونگی وقوع موارد 3 به بعد اختلاف نظرهایی داشته باشد.
اشکال سلیمانی این بود که «چگونه ممکن است حضرت فاطمه(س) مورد هجوم قرار بگیرد و حضرت علی(ع) بایستد و تماشا کند و دست روی دست بگذارد و کاری نکند؟»
در اینجا کاشانی پاسخ داد که بحث ما درباره اصل وقوع واقعه است نه کیفیت آن؛ همان گونه که اصل وقوع شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا قطعی است و اختلاف در کیفیت آن لطمهای به اصل واقعه نمیزند.
سلیمانی ادعایش این بود که بحث من یک بحث تاریخی نیست که با ادله تاریخی بررسی کنم که آیا هجوم به خانه حضرت زهرا س به لحاظ تاریخی رخ داده یا خیر؟ بلکه میگویم به لحاظ پدیدارشناسی و با توجه به معرفی شیعیان از حضرت علی(ع) که مظهر عدالت و غیرت است، چنین واقعهای امکان وقوع ندارد.
این همان چیزی است که آقای کاشانی با تعبیر «استدلال مبتنی بر استبعاد» از آن یاد میکرد و سلیمانی مکرر میگفت من استبعاد نمیکنم؟ من هرچه تأمل کردم نفهمیدم این نوع استدلال جز استبعاد چه توجیه دیگری دارد؟
از آن مهمتر وقتی میگوییم وقوع این واقعه با لحاظ این شرایط، امکان ندارد، وقتی فضای پدیدارشناسی باشد، یعنی این عدم امکان را به تجربه زیسته افراد ارجاع میدهیم:
اولاً آیا اینکه حضرت علی(ع) ایستاد و تماشا کرد و کاری نکرد، جز مؤلفههای باور به شهادت و مظلومیت حضرت زهرا(س) در تجربه زیسته شیعیان است؟ یا تنها یکی از گزارشهای ماجراست، که لزوما همه شیعان برای قبول مظلومیت و شهادت حضرت زهرا(س) بدان استناد نمی کنند؟
ثانیاً و مهمتر اینکه کاشانی فضایی از تجربه زیسته را تصویر کرد که وقوع حتی واقعه به همین صورت هم در تجربهزیسته شیعیان کاملا محتمل میشد؛ گفت:
با توجه به سابقهای که از این هجومآوردگان به خانه داریم که حاضر بودند هر کاری بکنند،- حتی اگر بپذیریم وقوع ماجرا این گونه است که تو میگویی- وقتی حضرت علی(ع) ببیند که ورود وی در درگیری، علاوه بر حضرت زهرا(س) جان امام حسن و امام حسین(ع) را (که آن زمان کودکانی 4 و 5 ساله بودند) به خطر میاندازد، از اقدام خودداری کند.
الان اگر اقدام حضرت علی(ع) این گونه باشد با تجربه زیسته شیعیان و درکشان از عدالت و غیرت حضرت علی(ع) منافاتی دارد؟
این پاسخی بود که به لحاط پدیدارشناسانه کاملاً اشکال را مرتفع میکرد و معقولیت لازم را برای اینکه این واقعه رخ داده باشد و حضرت علی(ع) اقدام نکرده باشد مهیا میکرد و اگر کسی خود را از داوری ارزشی فارغ کرده و ملتزم به روش پدیدارشناسی باشد، میپذیرفت.
اما در کمال تعجب، سلیمانی ادعا کرد که اتفاقاً سابقه آن افراد که میخواستند حکومت دینی را به دست بگیرند خیلی خوب بود، و یک حاکم در حکومت دینی هرگز حاضر نیست آدم بکشد. آیا این یک قضاوت ارزشی نیست؟
عجیب اینجاست که این قضاوت ارزشی به قدری برخلاف شواهد است که نه تنها در میان شیعیان، بلکه در میان اهل سنت هم بستر قابل دفاعی ندارد. بله! اگر شخص معصوم در رأس حکومت دینی باشد، شیعیان صدور هرگونه اقدام خلاف عدالت را از او ناممکن میدانند؛ اما بحث بر سر حکومت افرادی است که نه شیعه آنها را معصوم میداند و نه اهل سنت؛ آن هم در به دست گرفتن حکومتی که شروعش کاملا شبیه کودتاست.
میبینیم که سلیمانی در اینجا نهتنها شواهد واضح را کنار میگذارد بلکه کاملاً به قضاوتهای ارزشی و تعصبورزی ضدشیعی گرفتار میآید و مطلبی را به عنوان شاهد تاریخی مطرح میکند، که حتی در حد فهمِ [بخوانید: تجربه زیسته] علمای اهل سنت قابل قبول نیست:
اینکه سه خلیفه اول در مسیر حکومت دینی خود دست به کشتن و زندانی کردن افراد میزدند به قدری شواهد تاریخی دارد که عمده علمای اهل سنت هم آن را قبول دارند و از این روست که در توجیه رفتارهای آنها در این زمینه تالیفات متعدد دارند، که اتفاقا آقای کاشانی به مواردی از این اشاره کرد، اما در کمال تعجب، آقای سلیمانی گفت: من در هر چیزی تردید داشته باشد در اینجا قاطعم که آنان در حکومت دینی خود نه کسی را کشتند و نه کسی را به زندان افکندند.
سؤالی که همچنان ذهن مرا درگیر کرده این است که: چرا آقای سلیمانی که اصلاً به این روش پایبند نبود اسم روش خود را پدیدارشناسی گذاشت؟!
یادداشت از: حجت الاسلام حسین سوزنچی، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)
انتهای پیام/