به گزارش گروه حوزه و روحانیت خبرگزاری تسنیم، حجت الاسلام مجید ابطحی، دانش آموخته حوزه علمیه قم در یادداشتی توحید را محور وحدت اندیشه دانست و نوشت: در مواجهه با پارادایمهای فکری حاکم بر جهان امروز، تناقض ساختاری بنیادین به چشم میخورد که فهم آن برای نسل متفکر کنونی حیاتی است: غرب در عالم تکنولوژی به دنبال سادهسازی است؛ اما در عالم متافیزیک، الهیات و فلسفه، به دنبال پیچیدهسازی.
این دوگانگی یک تصادف نیست که یک استراتژی فکری است. وقتی سخن از ابزارهای مادی است، کارایی، اصل است و سادگیِ کاربرد، ارزش نهایی است. اما وقتی از مفاهیم بنیادین هستی، قدرت، و خالق سخن به میان میآید، اندیشه غربی به سوی تخصصیسازی و سنگینسازی حرکت کرده است.
دام پیچیدهسازی
پیچیده کردن یک گفتمان، سادهترین راه برای «مهار کردن» آن است. هنگامی که مفاهیم اساسی همچون «خدا»، «روح»، یا «حقیقت» با واژگان تخصصی، دستگاههای فلسفی سنگین و فرضیات معرفتشناختی متعدد پوشانده میشود، سه اتفاق رخ میدهد:
1.مشغولسازی: ذهن جوان متفکر بهجای پرداختن به اصل موضوع، باید دهها ساعت صرف یادگیری زبان و تاریخچه همان اصطلاحات کند. او از کشف حقیقت باز میماند، زیرا مشغول یادگیری ابزار شده است.
2.جهتدهی: این پیچیدگیها اغلب از یک چارچوب فکری از پیش تعیینشده (سکولار یا مادیگرا) نشأت میگیرد. برای ورود به بحث، فرد مجبور است با پذیرش آن مفروضات اولیه وارد شود و امکان تفکر مستقل از آن چارچوب را از دست میدهد.
3.ادعای تخصص: اندیشه بهعنوان یک حوزهی دربسته و ویژه معرفی میشود که تنها نخبگان آکادمیک صلاحیت ورود به آن را دارند. این امر، تفکر اصیل و فطری را از متن جامعه بیرون میراند.
بسیاری از جوانان تحصیلکرده ما وقتی برهانهای ساده و بدیهی برای اثبات خدا و معاد را میشنوند، شگفتزده میشوند، چون ذهنشان آنقدر توسط این پیچیدگیهای وارداتی مشغول و جهتدهی شده که دیگر سادگیِ بیواسطهی حقیقت را به رسمیت نمیشناسد.
تکثر مکاتب؛ محصول جدایی از مبدأ مشترک
این پیچیدهسازی خود را در ایجاد «تکثر بیپایان مکاتب فکری» در غرب نشان میدهد. «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا» زمانی که مبنای مشترکی برای نقد و تأمل وجود نداشته باشد، هر فیلسوفی مجبور است از صفر، دستگاه فکری جدیدی تعریف کند تا جهان را توضیح دهد؛ پوزیتیویسم، لیبرالیسم، کمونیسم، مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم و دیگر مکاتب.
هر یک از این مکاتب، خود را حقیقت مطلق میداند و هیچ اشتراک اساسی در مبانی وجودی با دیگری ندارد؛ «كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُون». به نظر میرسد این خودِ همان ابزاری است که در گفتمان دینی از آن تعبیر به وحی شیاطین میشود: «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِم»؛ به آنها آموختهاند که کار را سخت و پیچیده کنند تا انسانها اسیر درگیری میان این مکاتب شوند و فرصت جستجوی حقیقت یگانه را از دست بدهند.
توحید؛ محور وحدت اندیشه
در مقابل، اندیشه اسلامی، بهخصوص آنگاه که ریشه در وحی قرآنی دارد، همواره از «بداهت فطری» آغاز میکند. قرآن، کتابی است که برای همه انسانها در هر سطح از سواد نازل شده است. نهایت این سادگی در این سؤال تجلی مییابد: «أَفِی اللَّهِ شَكٌّ؟ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض»
نکته بنیادین این است؛ توحید مانع تکثرگرایی هستیشناختی است. دهها مکتب فکری در جهان اسلام، از مشاء و اشراق گرفته تا مکتب صدرا، و اندیشههای اجتماعی بزرگان دینی چون سید روحالله خمینی و خلف صالحش مقام معظم رهبری سید علی خامنهای، همگی یک وجه مشترک اساسی دارند: توحید. همه در پی تبیین نحوه تجلی توحید در مراتب هستی، معرفت، و اجتماع هستند.
حتی اوج حکمت در کلام علامه طباطبایی نیز با همین اصل آغاز میشود. ایشان با زبانی بسیار روشن، استدلال میکند که واقعیتهای متغیر جهان، باید از یک «واقعیت ذاتی، ثابت و غیرمتغیر» نشأت گرفته باشند که همان خداست.
سادگی آغاز (فطرت و بداهت)، عمقِ انجام (توحید ناب) است. پیچیدهسازی غرب، ابزاری برای سلطه و انحراف است، در حالی که شفافیت اندیشه اسلامی، انسان را به سوی یگانگی و اصالت هدایت میکند.
انتهای پیام/