به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، درگذشت خسروعلیکردی، وکیل دادگستری، اگرچه درظاهر یک واقعه شخصی بود، اما درعمل خیلی زود به میدانی برای جولان مخالفان نظام تبدیل شد. میدانی که نشان داد چگونه یک مرگ طبیعی میتواند، درصورت مهیا بودن بستررسانهای، به سوخت یک پروژه سیاسی بدل شود.دراین میان، نمیتوان ازیک شباهت مهم چشم پوشید، الگویی که درذهن طراحان این پروژه تداعی میشود، بیشباهت به سناریوی درگذشت مهسا امینی نیست. همان الگو که درآن، پیش ازروشنشدن واقعیتها، یک روایت احساسی واتهامی با شتاب درافکارعمومی تزریق شد و سپس با تداوم رسانهای، به یک بحران اجتماعی بدل گردید. تمرکزسنگین وغیرعادی رسانههای معاند بر پرونده علیکردی نیز نشان میدهد که آنها درپی بازتولید همان فرمول قدیمیاند، فرمولی که اینبار،البته با مانع جدی شفافیت واسناد تصویری مواجه شده است.
انتشارویدئوی لحظه مرگ علیکردی دردفترکارش، تصویری ازآنچه رخ داده ارائه میدهد. دراین فیلم، بهوضوح دیده میشود که اودچارعارضه ناگهانی جسمی، از نوع سکته میشود و پس از ازدست دادن تعادل، از روی صندلی به زمین میافتد.
با این حال، همانطور که قابل پیشبینی بود، جریان ضدانقلاب تلاش کرد پیش از آنکه واقعیت تثبیت شود، روایت خود را به افکارعمومی تحمیل کند. روایت مطلوب آنها ساده و هیجانی ومحورآن «قتل یک وکیل بهدست حاکمیت» بود. این خط خبری، بهویژه با تکیه برسابقه علیکردی در پذیرش وکالت برخی زندانیان سیاسی، میتوانست درصورت فقدان شفافیت، بهسرعت درفضای مجازی جا بیفتد.
اما انتشارفیلم لحظه فوت ، هرچند که با کمی تاخیر انجام شد، عملاً ستون فقرات این سناریو را فروریخت. وقتی تصویر، بیواسطه وروشن، یک مرگ ناگهانی را نشان میدهد، امکان نسبتدادن آن به حذف فیزیکی یا قتل سازمانیافته بهشدت محدودمیشود. به همین دلیل، تلاش اولیه ضدانقلاب برای جا انداختن این روایت، دستکم درفاز نخست، ناکام ماند.نقطه قابل تأمل ماجرا، دقیقاً ازهمینجا آغاز میشود. برخلاف انتظار،رسانههای ضدانقلاب نهتنها ازاین سوژه عقبنشینی نکردند، بلکه تمام ظرفیت رسانهای خود را روی آن متمرکز کردند. ایراناینترنشنال، منوتو ورسانههای هم سو با آن ها، عملاً خطوط خبری دیگر را کنارگذاشتند وشبانهروز به تولید محتوا درباره این پرونده پرداختند؛ ازتحلیلهای تکراری گرفته تا گزارشهای احساسی و گفتوگوهای جهتدار، تا روایت قتل این وکیل را تثبیت کنند. در منطق حرفهای رسانه، چنین تمرکزی روی یک موضوع یک معنا دارد، که بخشی از یک پروژه است. پروژهای که هدف آن نه کشف حقیقت، بلکه زنده نگه داشتن بحران وجلوگیری ازبستهشدن پرونده درذهن افکارعمومی است.
اهمیت این موضوع زمانی دوچندان میشود که آن را دربافت زمانی پس ازجنگ تحلیل کنیم. درماههای اخیر، یکی ازمحورهای اصلی فضای رسانهای کشور، تثبیت روایت انسجام ملی وهمراهی جامعه با نظام بوده است.
درچنین شرایطی، شکلگیری تجمعی درمشهد هرچند محدود ومقطعی وبازنمایی اغراقآمیز آنها در رسانههای خارجی، تلاشی است برای شکستن این روایت کلان.
ضدانقلاب بهخوبی میداند که برای ضربهزدن به یک روایت مسلط، الزاماً نیازی به خلق یک واقعیت بزرگ ندارد، گاهی بزرگنمایی یک واقعه کوچک، اگر درست و مستمر انجام شود، کارکردی بهمراتب مؤثرتر دارد. تمرکز وسواسگونه روی مرگ علیکردی را باید درهمین چارچوب فهم کرد.
از این منظر مواجهه منفعلانه با این ماجرا صرفاً درحد تکذیب یا سکوت کافی نیست. ظرفیتی برای برملا ساختن ناکامی الگوهای تکراری جنگ روانی رسانههای معاند و همزمان تقویت سطح فهم وتشخیص رسانهای افکارعمومی است. واقعیت این است که انتشار فیلم، نمونهای ازقدرت شفافیت درخنثیسازی عملیات روانی بود. وقتی تصویر و سند وجود دارد، روایتسازیهای احساسی ناچار به تکرار، اغراق وبازی با عواطف میشوند؛ همان چیزی که اکنون درخروجی رسانههای ضدانقلاب بهوضوح دیده میشود.در نهایت، پرونده علیکردی بیش ازآنکه درباره علت مرگ یک وکیل باشد، درباره نحوه بهرهبرداری سیاسی ازمرگ است. این ماجرا نشان میدهد که ضدانقلاب چگونه منتظر فرصت میماند تا ازهر واقعه انسانی، آب را گلآلود بسازد وازآن ماهی بگیرد.
البته نباید از این نکته غفلت کرد که تمرکز وامید اتاق های فکر معاند به همین تجمع محدود درمشهد، بیش ازآنکه مبتنی برواقعیت میدانی باشد، ریشه در همان الگوهای ذهنی گذشته دارد. با این حال، تا این مرحله سناریوی طراحیشده آنها به بنبست خورده است. شرط تداوم این وضعیت اما، مدیریت هوشمند و کمهزینه فضا ازسوی نهادهای مسئول است، مدیریتی که با پرهیز از اقدامات شتابزده یا خطاهای محاسباتی، ازافزایش حساسیت وتنش جلوگیری کند واجازه ندهد جریانهای برانداز، پروژه شکستخورده خود را ازمسیرتحریک و التهاب دوباره احیا کنند.
سیرک سلطنت طلبان
شما میتوانید در قبال جریانهای اعتراضی و رادیکال مواضع مختلفی داشته باشید؛ میتوان با برخی همراه بود، میتوان با اعتراض برخی همراه بود ولی ازشیوه اعلام برائت کرد، میتوان کاملا آن اعتراض را رد کرد و ده ها حالت دیگر.
اما آن جا که اعتراض مثلا به نقطه "کینگ رضا پهلوی"میرسد یعنی ازعمق جان دارد بیمایه بودن را فریاد می زند. دارد فریاد میزند که درخوش بینانه ترین حالت داریم یک جمع احساسی وبیاطلاع ازتاریخ و تحلیل سیاسی را تماشا میکنیم. بدبینانه آن هم مشخص است.
حالا رفتهاند ختم یک انسان در مشهد که تلاش کردند بگویند مقتول جمهوری اسلامی است که اگر فیلم دوربین مداربسته دفتر طرف نبود تا الان ده جور داستان جنایی هم نوشته بودند کما این که نوشتند.
این ها به کنار،خودشان آن جا باهم دعوایشان شده، اینور طرف به عنوان عروسک دست مجاهد و اپوزیسیون دارد ولاگ پرمیکند وبا هوا صحبت میکند، آن طرف شعار میدهند: «مرگ بر چپی، ملا، مجاهد!»
همانجا -منهای نیروی امنیتی- خودشان با خودشان درگیرشدهاند ودارند شعارهای یکدیگر را هو میکنند؛ اینطرف بیانیه میخوانند، آنطرف کاسبی میکنند، آن طرفتر «پرسونال برندینگ» جدید سیاسی میسازند. چه واژهای بهتر ازسیرک این ماجرا را نمایندگی میکند؟
در همان ماجرای 401 هم رفتند باهم شورا تشکیل دادند اما به سال نکشید که از هم اعلام برائت کردند وخط و نشان کشیدند.
بعد استاد روشنفکر ما از مهرآیین تا نصیری نشستهاند که ته همه تحلیلهای چندوجهی خودشان را حواله بدهند به این که رضا پهلوی گزینه مطلوب دوران گذار است!
فیلم مربوط به نرگس محمدی که به عنوان یک اپوزیسیون شناسنامهدار دارد آن بالا حرف میزند، بخشی از این ها هم دارند فحشش میدهند که نه تو خودت کمونیستی با آخوندا هم بستی ... جاست کینگ رضا پهلوی.
بازطراحی یک پروژه ناکام
اول. تشکیل آن چه «جبهه مردمی» در سیستان و بلوچستان خوانده شده (که خود زمینه های بومی نیز داشته و نیاز به بررسی جداگانه است)
دوم. دیدار رضا پهلوی و برخی سرکردههای جریان سلطنت طلب با افسران رژیم صهیونیستی و درخواست تجهیز، هدایت و فعالسازی هستههای داخلی
و سوم. رایزنیهای موساد و واحدهای هوابرد سنتکام با برخی گروهکهای مسلح کردستان برای طراحی عملیات ایذایی، انتقال سلاح و ایجاد پوشش میدانی برای حملات خارجی نشان دهنده برنامه ریزی دشمن برای پیشبرد فاز جدیدی از اقدامات ضدامنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است.
هدف راهبردی این طرح، وقوع آشوب داخلی برای اتصال آن به حملات خارجی است زیرا جمع بندی حریف این است که سناریوی «حمله از خارج جهت فعال سازی گسل های داخلی» در جریان جنگ 12 روزه معکوس عمل کرده، نه تنها گسل های داخلی فعال نشد بلکه اتحاد ایجاد شده باعث دفع تهاجم خارجی شد، از این رو این بار باید معکوس عمل کرد.
از حیث تاکتیکی و عملیاتی نیز هدف این است تا با ایجاد ناآرامیهای اولیه، درگیریهای کوچکی شکل گرفته و هسته های تروریستی مسلح وارد درگیری شده و سناریوی کشته سازی را به طور گسترده پیش ببرند.
بدین ترتیب، در سطح امنیتی، اشراف اطلاعاتی و جلوگیری از تبدیل موضوعات مستعد به ناآرامی و در نطفه خفه کردن آن و بصیرت و انسجام ملی در سطح اجتماعی باطل السحر این نقشه خواهد بود.
منبع: خراسان
انتهای پیام/