به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، شناخت اراک و استان مرکزی، صرفاً مرور جغرافیا یا یادآوری چند نام تاریخی نیست؛ اراکشناسی و استان مرکزیشناسی به معنای بازخوانی هویت یک سرزمین است که در تلاقی تاریخ، فرهنگ، صنعت، دین و اندیشه شکل گرفته است. سرزمینی که هم ریشه در تمدن کهن فلات ایران دارد و هم در تاریخ معاصر، نقشی تعیینکننده در تحولات سیاسی، علمی و صنعتی کشور ایفا کرده است.
اراک از دل تاریخ برخاسته است؛ شهری که با نام سلطانآباد، نماد نظم شهری، تفکر مدیریتی و شکلگیری یکی از مهمترین مراکز صنعتی کشور شد. استان مرکزی نیز خاستگاه اندیشمندان، علما، مراجع دینی، شاعران، سیاستمداران و مدیرانی بوده که هر یک بخشی از تاریخ ایران را رقم زدهاند. از مفاخر علمی و دینی تا چهرههای برجسته فرهنگی و انقلابی، این استان سهمی فراتر از جغرافیای خود در تاریخ ایران دارد.
استان مرکزی را نمیتوان تنها با صنعت شناخت؛ هرچند اراک بهعنوان «پایتخت صنعتی ایران» شناخته میشود، اما پشت این صنعت، فرهنگ کار، عقلانیت، نظم اجتماعی و سرمایه انسانی نهفته است. مفاخر این دیار نشان میدهند که توسعه صنعتی بدون پشتوانه فکری، دینی و فرهنگی شکل نمیگیرد. این پیوند میان علم، ایمان و کار، یکی از ویژگیهای ممتاز استان مرکزی است.
اراکشناسی، ضرورتی برای نسل امروز است؛ نسلی که اگر گذشته خود را نشناسد، در آینده دچار گسست هویتی خواهد شد. شناخت مفاخر، تاریخ محلی، نقش استان در انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و توسعه کشور، به جوانان اعتمادبهنفس، تعلق اجتماعی و انگیزه مسئولیتپذیری میبخشد. این شناخت میتواند سرمایهای نرم برای توسعه فرهنگی، گردشگری تاریخی و حتی دیپلماسی فرهنگی استان باشد.
امروز بیش از هر زمان دیگری، اراک و استان مرکزی نیازمند روایت درست از خود هستند؛ روایتی که نهتنها از چالشها سخن بگوید، بلکه ظرفیتها، افتخارات و داشتههای تاریخی و انسانی این خطه را برجسته کند. دانشگاهها، حوزههای علمیه، رسانهها و نهادهای فرهنگی باید پرچمدار این جریان باشند و «استان مرکزیشناسی» را از یک موضوع حاشیهای به یک گفتمان علمی و فرهنگی تبدیل کنند چراکه اراک و استان مرکزی، فقط یک نقطه روی نقشه نیستند؛ اینجا بخشی از حافظه تاریخی ایران است. شناخت این حافظه، شرط ساختن آیندهای آگاهانه، متوازن و مبتنی بر هویت ایرانی ـ اسلامی است.
نشست نقد و بررسی کتاب «از اراک تا ایراک» در دفتر خبرگزاری تسنیم استان مرکزی با حضور ابوالفضل عباسی بانی، نویسنده این کتاب و ایرج احمدی هزاوه، از نویسندگان و منتقدان استان ضمن بررسی ابعاد کتاب، به بررسی وضعیت تاریخ شناسی استان مرکزی و شهر اراک پرداخته شود که مشروح آن در زیر میآید:
عباسی بانی: سپاسگزارم که این نشست را برای نقد و بررسی کتاب برگزار کردید. همانگونه که استحضار دارید، استان مرکزی و شهر اراک با وجود ظرفیتهای فراوان و بالنده، متأسفانه به دلایل مختلف از نوعی واگرایی و نبود انسجام رنج میبرد. من ریشهٔ بخشی از این مشکل را در ناآگاهی عمومی مشاهده کردم و به همین دلیل در این زمینه به مطالعه پرداختم و به نگارش کتاب رسیدم.
اگرچه بنده در حوزهٔ صنعت فعال هستم، اما از اوایل دههٔ 70 شمسی به تاریخ استان مرکزی و بهویژه شهر اراک علاقهمند شدم و مطالعات خود را در این حوزه آغاز کردم. از اوایل دههٔ 90 نیز این مسیر را بهصورت جدیتر دنبال کردم تا بتوانم اثری جامع تقدیم کنم. نتیجهٔ این تلاشها کتاب «از ایراک تا اراک» است که اکنون در اختیار شماست.
این کتاب پس از حدود 7 - 8 سال پژوهش و گردآوری اطلاعات، در سال 1401 منتشر شد و در قالب هفت فصل جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، سیاست، صنعت و اقتصاد، بهداشت و درمان، و جاذبههای گردشگریِ 12 شهرستان استان مرکزی را بررسی میکند. چاپ نخست کتاب در قالبی وزین و در هزار نسخه منتشر شد و در 10 شهریور 1401 مراسم رونمایی آن برگزار گردید؛ مراسمی که فرهنگسرای شهر را تقریباً بهطور کامل پر کرده بود و با استقبال گستردهٔ مخاطبان روبهرو شد.
در بخش نخست کتاب که به «جغرافیا» اختصاص دارد، استان مرکزی از منظر جغرافیایی بهطور کامل معرفی شده است: سرزمین، مساحت، کوهها، درهها، غارها، رودخانهها و دیگر مؤلفههای طبیعی این منطقه.
بسیاری از مردم ایران، وقتی به استان مرکزی و بهویژه شهرستان اراک میرسند، این شهر را شهری جدید و حدوداً 200 ساله میپندارند؛ در حالی که واقعیت تاریخی و اسناد معتبر چیز دیگری را نشان میدهد. هرچند شهر فعلی اراک در سال 1187 هجری خورشیدی به دستور فتحعلیشاه قاجار و به دست یوسفخان گرجی بنا شد، اما پیش از آن در همین محدوده، 9 قلعه وجود داشته که محل استقرار و حکمرانی حاکمان بوده است.
افزون بر این، باید تأکید کنم که «اراک» در گذشته نه نام یک شهر، بلکه نام سرزمینی پهناور با وسعتی بیش از 200 هزار کیلومتر مربع بوده است؛ سرزمینی که از کرمانشاهان تا همدان، از اصفهان تا تهران و از آن سوی تا آذربایجان امتداد داشته است. این نام دستکم از دورهٔ اشکانیان بر این منطقه اطلاق میشده و معنای آن «سرزمین هموار دامنهٔ کوه آریایی» است. من این موضوع را با استناد به حدود ده تا دوازده منبع معتبر در کتاب شرح دادهام: اینکه این واژه نخستینبار در کجا به کار رفته، در دورههای مختلف چه کسانی از آن استفاده کردهاند و چه نقشی در سیر تاریخی منطقه داشته است.
در پایان نیز اشاره کردهام که در سال 1317، هنگامی که راهآهن سراسری ایران در شهر سلطانآباد افتتاح شد، در جشنی که به همین مناسبت برگزار گردید، نام ایستگاه را «اِراک» گذاشتند؛ زیرا بیتردید تصمیمگیران آن زمان با پیشینهٔ تاریخی این سرزمین آشنا بودهاند.
نام ایستگاه را «اِراک» گذاشتند و پس از مدتی نیز دولت وقت بخشنامهای صادر کرد و نام شهر سلطانآباد را هم به «اراک» تغییر داد و این واژه دقیقاً همان «اراکی» است که بنده خدمت شما عرض میکنم. در کتاب من، اگر در جایی «ایراک» نوشته شده، اولاً بر اساس یک نقشهٔ جغرافیایی است که خود آن نقشه را از مؤسسهٔ گیتاشناسی تهیه کردهام و اکنون نیز در «کافهموزه اراک» بر دیوار نصب است و دوستان میتوانند مشاهده بفرمایند. ضمن اینکه در کتاب نیز چاپ شده است. در آن نقشه، «اراک» با حروف I-R-A-K نوشته شده و کاملاً با «عراق عرب» متفاوت است؛ آنجا q دارد و اینجا k، و درست همان «اراکی» است که من عرض میکنم. افراد بسیار زیادی هم دربارهٔ این موضوع پیش از این صحبت کرده بودند.
اما مطالعاتی که من آغاز کردم، به واسطهٔ حضور پررنگی که در شبکههای اجتماعی و همچنین در فضای واقعی داشتم، و به دلیل برگزاری نشستهای مختلف فرهنگی با موضوع استان مرکزی، باعث شد که مدام دربارهٔ این واژه صحبت کنم. به همین دلیل، مردم ــ دستکم کسانی که به شبکههای اجتماعی دسترسی دارند ــ امروز تقریباً با این واژه و با کتابهای من آشنا هستند.
پس از بخش تاریخی که عرض کردم، بخش «فرهنگ» است که در آن مولفههای مربوط به فرهنگ استان را توضیح دادهام. سپس بخش «صنعت و اقتصاد» است. استان مرکزی و بهویژه شهرستان اراک، بیشتر با صنعت شناخته میشود. همانطور که استحضار دارید، اینجا «پایتخت صنعت» نیز خوانده میشود. اما تصور عموم این است که دلیل این عنوان، وجود مجموعههایی چون ماشینسازی، واگنپارس، هپکو و یا کمباینسازی است؛ جایی که خودِ من هم در آن کار میکردم و البته بهتازگی از کمباینسازی بازنشسته شدهام. من نسبت به تمام صنعت استان ادعا و اشراف دارم، همانگونه که نسبت به استان مرکزی و ایران چنین ادعایی دارم.
اما واقعیت این است که ــ و در کتاب نیز اسناد معتبر آن را معرفی کردهام ــ اگر از صنعت سخن بگوییم، ردپای صنعت در این سرزمین به حدود چهار هزار سال پیش از میلاد بازمیگردد. تمام این شواهد را در کتاب مطرح، معرفی و دربارهشان توضیح دادهام. در دوران جدید نیز، از دههٔ 40 به اینسو، صنایع مادر در اینجا شکل گرفتند و آثارشان را میبینیم. البته باید قدردان صنعت و سطح اشتغالی که ایجاد کرده هستیم، اما واقعیت این است که در حوزهٔ فرهنگ، استان مرکزی ظرفیتهای بالنده تری از صنعت دارد.
در بخش «بهداشت و درمان» نیز موضوع را از دورهٔ باستان شکافته و تا شرایط امروز ادامه دادهام. آخرین فصل کتاب که فصل هفتم است، «جاذبههای گردشگری» 12 شهرستان استان مرکزی را به تفکیک معرفی کردهام: اراک، آشتیان، تفرش، خمین، خنداب، شازند، فراهان، کمیجان، دلیجان، محلات، ساوه، زرندیه و … امیدوارم موردی را از قلم نینداخته باشم. در این فصل جاذبههای فرهنگی هر شهرستان را بهتفکیک نام بردهام. از جمله اینکه در استان ما بیش از دو هزار اثر تاریخی وجود دارد که حدود 1040 مورد از آنها ثبت ملی شده است. در کتاب هم به همهٔ اینها اشاره کردهام. همچنین دو اثر ثبت جهانی داریم: یکی «قنات ابراهیمآباد» در شهرستان اراک، و دیگری «باغ شیخ ساوه» که آن نیز سال گذشته ثبت جهانی شد.

ابوالفضل عباسی بانی، نویسنده اراکی و خالق کتاب از ایراک تا اراک می گوید: در سال 1317، هنگامی که راهآهن سراسری ایران در شهر سلطانآباد افتتاح شد، در جشنی که به همین مناسبت برگزار گردید، نام ایستگاه را «اِراک» گذاشتند؛ زیرا بیتردید تصمیمگیران آن زمان با پیشینهٔ تاریخی این سرزمین آشنا بودهاند.نام ایستگاه را «اِراک» گذاشتند و پس از مدتی نیز دولت وقت بخشنامهای صادر کرد و نام شهر سلطانآباد را هم به «اراک» تغییر داد و این واژه دقیقاً همان «اراکی» است که بنده خدمت شما عرض میکنم...
تسنیم: حالا به عنوان یک منتقد و نویسنده، میفرمایید که فکر میکنید کتاب تا چه اندازه توانسته در معرفی تاریخ و فرهنگ استان و شهر اراک موفق باشد و چه ضرورتی داشته که اساساً این کتاب چاپ شود؟
احمدی هزاوه: اگر بخواهیم درباره اراک صحبت کنیم چه از نظر جغرافیا و چه تاریخ واقعاً منابع زیادی وجود دارد آنچه در کتاب از ایراک تا اراک آمده بیشتر نگاه شهروندی دارد و خوشبختانه نوشتههای فوق العادهای در دورههای مختلف توسط افراد مختلف با رویکردها و ادبیات متفاوت ارائه شده است اگر بخواهم روشنتر بگویم از همان سفرنامه ناصرالدین شاه شروع میشود که در خاطرات سفر عراق عجم با جزئیات فراوان وارد منطقه میشود از قم و دلیجان عبور میکند به محلات و کاروانسراها میرسد و حتی روستاهایی مثل امان آباد و انجیرک را ذکر میکند جالب است که در این کتاب میگوید: «من سمت راستم که نگاه کردم، دریایی را دیدم» و در واقع در مسیر به نمکزارها اشاره دارد و میگوید بهترین نمک ایران از همین منطقه است بعد وارد سلطان آباد میشود و توضیحات مفصلی درباره محلات اطراف مثل ساروق و نظام آباد و آشتیان ارائه میدهد.
بعد از آن حسن تبریزی کتابی به نام تاریخ تبر نوشته که دست نویس بوده و سالها گم میشود تا اینکه ایرج افشار ستوده آن را پیدا میکند و چاپ مقدماتی انجام میدهد سپس محمد کلاس کتاب تاریخ عراق را معرفی میکند که یکی از منابع مهم در این زمینه است بعدها پژوهشگران دیگری مثل ابراهیم مفصل و محتاط با کتاب سیمای اراک و اجتماعی با مطالعات اجتماعی و فرهنگی کارهای ارزشمندی انجام میدهند.
در پانزده سال اخیر با گسترش فضای مجازی افراد بیشتری وارد این حوزه شدهاند و کتابهای تازهای منتشر کردهاند در میان همه اینها کتاب از اراک تا ایراک جایگاه خاصی دارد چون نویسنده سالها زحمت کشیده، منابع قدیمی و جدید را گردآوری کرده و کتاب را به صورت دسته بندی شده و دانشگاهی تنظیم کرده است. این کتاب فقط یک روایت شخصی نیست بلکه ساختاری علمی دارد و برای کسانی که به تاریخ و فرهنگ استان مرکزی علاقه دارند بسیار ارزشمند است.
ببینید این کتاب از نظر چاپ و طراحی واقعاً در سطح عالی منتشر شده است، هم از نظر فونت و صفحه بندی و هم از نظر ویراستاری هیچ ایراد جدی در آن دیده نمیشود حتی غلطهای املایی تقریباً وجود ندارد و این چیزی است که در شهر اراک کمتر دیده میشود، چون معمولاً کتابها دچار مشکلاتی در این زمینه هستند اما این کتاب انصافاً استاندارد و فاخر چاپ شده است.
من عادت دارم کتابهایی که در حوزه استان نوشته میشوند را بخوانم و نقدهایی هم بر آنها نوشتهام مثل کاری که آیتالله سبحانی انجام میدهد و کتابها را نقد و بررسی میکند این علاقه سبب شده همیشه دنبال آثار مرتبط با منطقه باشم، از همین جهت وقتی این کتاب منتشر شد برای من اهمیت داشت چون دستهبندی کامل و جامعی دارد و همه چیز را از روستاها تا استان در بر میگیرد و وقتی آن را میخوانید به شناخت کلی از افراد و منطقه میرسید.
البته نمیگویم همه چیز را پوشش داده اما به عنوان یک منبع جامع کمک بزرگی میکند در کنار آن کتابهای دیگری هم هستند مثل کتاب آقای علمدار درباره اصطلاحات و واژههای مردم که فقط به زبان و کلمات پرداخته یا آثار دهقان که گاهی به بخشی از موضوعات توجه کرده اما جمع بندی کامل ارائه نداده در حالی که این کتاب از اراک تا ایراک دقیقاً همان چیزی است که ابتدای صحبتهایم عرض کردم یک اثر دستهبندی شده و کامل که تاریخ فرهنگ صنعت و جاذبههای منطقه را یکجا در اختیار خواننده قرار میدهد.
تسنیم: بعنوان نویسنده کتاب بفرمایید بهنظر شما وضعیت آشنایی مردم استان، یا حتی مردم اهواز و دیگر مناطق، با تاریخ خودشان چگونه است؟ بهعنوان یک نویسنده، فکر میکنید کتابهایی مانند «از ایراک تا اراک» تا امروز چقدر به مردم در شناخت هویت و تاریخشان کمک کرده است؟
عباسی بانی: پاسخ پرسش شما را در ابتدای صحبتها بیان کردم، اما باز هم توضیح میدهم: اگر به منابع کتاب دقت کنید، میبینید بیش از 125 منبع در آن معرفی شده است و من همهٔ آنها را خواندهام و برای تألیف کتاب خریداری کردهام—الان هم در کتابخانهی «کافه موزه اراک» موجود است. میدانستم که وقتی کتاب چاپ شود، حتماً چالش برانگیز خواهد بود، بنابراین مبنای کار را بر دقت گذاشتم.
اما درباره چرایی چاپ کتاب باید بگویم استان مرکزی با وجود ظرفیتهای فراوان، هنوز برای بسیاری از مردم، بهدرستی شناخته نشده است. دلیل آن ناآگاهی عمومی است. مردم نمیدانند استان مرکزی خاستگاه 17 نخستوزیر بوده است؛ دانستن چنین موضوعی، حس افتخار و تعلق ایجاد میکند. نمیدانند این استان خاستگاه 33 «پدر علمی» و 2 «مادر علمی» است. این در حالی است که در کل کشور تنها حدود 110 تا 115 پدر و مادر علمی داریم؛ بیش از یکسوم آنها متعلق به استان مرکزی است! اینها جذابیتهایی بود که هنگام مطالعهٔ منابع تاریخی، در میان ردپاهای «عراق عجم» به چشمم آمد و مرا ترغیب کرد چنین کتابی را بنویسم.
نسخهٔ اولیهٔ کتاب 470 صفحه بود. با نقدهای آقای احمدی و برخی دوستان دیگر، بخشهایی را حذف و بازنگری کردم. آقای احمدی درست میگفت: برخی مطالب تکراری بود؛ مثلاً دربارهٔ استان مرکزی توضیح داده بودم و دوباره هنگام پرداختن به شهرهایی مثل اراک، آشتیان یا تفرش همان مطالب را تکرار کرده بودم. این بخشها را پالایش کردم و نسخهٔ دوم کتاب بسیار شستهرفته و مورد قبول خودم شد.
چرایی نگارش این کتاب مشخص است: اگر یک دانشآموز، پژوهشگر، نمایندهٔ مجلس یا هر مسوولی بخواهد دربارهٔ استان خود اطلاعات «جامع و مانع» داشته باشد، این کتاب دقیقاً پاسخگوی همان نیاز است. «جامع» بودن یعنی هرآنچه بهصورت عمومی لازم است در کتاب وجود دارد؛ «مانع» بودن یعنی از ورود اطلاعات غیرضروری و حاشیهای پرهیز شده است.
اطلاعات بسیاری وجود دارد که اساساً برای بخشی از مردم کاربردی نیست و در کتابهای بعدی، آوردن آنها فقط وقت خواننده را میگیرد. در بسیاری از کتابهایی که دربارهٔ استان مرکزی نوشته شده—و جناب استاد احمدی نیز مثال زدند—مطالب بسیار گستردهای ارائه شده که لزوماً مورد توجه عموم نیست؛ شاید برای پژوهشگران مفید باشد، اما برای مخاطب عمومی ضرورتی ندارد. به همین دلیل من بسیاری از آن اطلاعات را در کتابم نیاوردم، چون واقعاً لازم نمیدیدم.
دلیل دیگر تألیف و چاپ کتاب نیز این بود که وقتی شما به یک سازمان، اداره یا کارخانه مراجعه میکنید، معمولاً مجموعهای از کتابها را بهعنوان هدیه دریافت میکنید. بسیاری از ما بارها دیوان حافظ هدیه گرفتهایم. در حالی که شایسته و بایسته است کسی که از استان مرکزی بازدید میکند—استانی که بهواسطهٔ صنعتیبودن و قرارگرفتن در شاهراه ارتباطی ایران، پذیرای بازدیدکنندگان فراوان است—هدیهای مرتبط با همین استان دریافت کند. وقتی چنین کتابی به کسی هدیه داده میشود و او آن را در مسیر سفر مطالعه میکند، کتاب بهراحتی به اقصینقاط ایران و حتی جهان میرود. همین اتفاق افتاده و من بازخوردهای فراوانی دریافت کردهام. بسیاری برایشان جذاب بوده، زیرا اطلاعاتی که دربارهٔ استان مرکزی ارائه شده برایشان تازه و شگفتانگیز بوده است. فکر میکنم این توضیح، پاسخ کاملی باشد به این پرسش که چرا تصمیم گرفتیم این کتاب را چاپ کنیم.
تسنیم: آقای احمدی به عنوان یک منتقد بفرمایید بهنظر شما وضعیت آشنایی مردم استان، یا حتی مردم اهواز و دیگر مناطق، با تاریخ خودشان چگونه است؟ بهعنوان یک نویسنده، فکر میکنید کتابهایی مانند «از ایراک تا اراک» تا امروز چقدر به مردم در شناخت هویت و تاریخشان کمک کرده است؟
احمدی هزاوه: واقعیت این است که آشنایی مردم اراک و استان مرکزی با تاریخ و هویتشان هنوز فاصله زیادی با وضعیت مطلوب دارد درست است که در دهه اخیر به واسطه فضای مجازی و رسانهها کمی شرایط بهتر شده اما همچنان آگاهی عمومی نسبت به گذشته و میراث فرهنگی منطقه ضعیف است، اگر بخواهیم مقایسهای کنیم؛ با استانهای همجوار مثل همدان یا اصفهان یا قم عقبماندگی آشکاری داریم.
من خودم سالها پیش با یکی از روسای دانشگاه اراک صحبت کردم و پیشنهاد دادم تاریخ بومی و محلی را رایگان برای دانشجویان رشته تاریخ تدریس کنیم چون معتقدم کسی که در این شهر درس میخواند باید حداقل با گذشته همین منطقه آشنا باشد، وقتی شما درباره مادها یا تحولات دویست سال اخیر صحبت میکنید میبینید که این منطقه در بالاترین سطوح سیاسی و اجتماعی کشور نقش داشته و شخصیتهای بزرگی از همین جا برخاستهاند.
اما متأسفانه در شهر حتی خیابانی یا میدانی به نام بسیاری از این بزرگان وجود ندارد، میرزا محسن هاشمی یا قوامالسلطنه یا حتی حکیم نظامی هیچ نشانی در فضای شهری ندارند در حالی که اینها بخشی از هویت ما هستند.همین که یک خیابان به نام دکتر حسابی وجود دارد، خودش کافی است؛ همه میدانند این نام در شهر هست و همین حضور یک تلنگر در ذهن ایجاد میکند. نامگذاری وقتی انجام شد، اثرش را میگذارد. مثل خیابان قائممقام که چند بار تغییر نام داد اما در نهایت همان نام ماندگار شد.
شرایط امروز کمی بهتر شده اما هنوز فاصله زیادی تا نقطه مطلوب داریم. اختلاف و دعوا بر سر این مسائل بیفایده است، آنچه ما نیاز داریم هویت و تعلق است. وقتی با دانشآموزان ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان صحبت میکنیم، میگوییم شخصیتهایی مثل امیرکبیر، دکتر حسابی یا اقبال آشتیانی از آسمان نیامدهاند. اقبال تا چهاردهسالگی درس نخوانده بود، مادرش رخشو بود، اما بعد وارد مسیر تحصیل شد و به یکی از بزرگترین نویسندگان و استادان تاریخ ایران تبدیل شد و این نشان دهنده هویت استان است.
اینطور نیست که هر زبانی فقط برای شوخی و مسخرهکردن باشد. متأسفانه گاهی در تلویزیون زبان اراکی به شکل جوک استفاده میشود، در حالی که شاعرانی مثل محمدآکریم علمدار به زبان اراکی شعر میگویند و اشعارشان آنقدر پرشور و دراماتیک است که اشک آدم را درمیآورد. مثل محتشم کاشانی که دوازدهبند معروفش را با لهجهای میخواند که سرشار از احساس است. پس میشود، اما چرا کم میشود؟ چون این ظرفیتها دیده نمیشوند و جایگاهی برای عرضه پیدا نمیکنند. این دقیقاً یکی از نکات طلایی کتاب است.
کتابهایی مثل از ایران تا اراک یا از اراک تا ایراک میتوانند کمک بزرگی باشند چون یک جمعبندی کامل و دستهبندی شده از تاریخ و فرهنگ منطقه ارائه میدهند و خواننده بعد از مطالعه آنها به شناخت کلی از استان میرسد اما مشکل اینجاست که میزان کتابخوانی در جامعه پایین است اگر خیلی تلاش کنیم شاید پانزده درصد مردم کتاب بخوانند، بنابراین باید هویت و تعلق را از مسیرهای دیگری مثل آموزش در مدارس یا نامگذاری خیابانها و میدانها یا حتی برنامههای رسانهای تقویت کرد.
تسنیم: میزان حمایت از کار شما چقدر بوده و به عنوان نویسنده اثر اگر بخواهید باصراحت صحبت کنید مهمترین نقاط قوت و ضعف کارتان را چه می دانید که در آثار دیگر آنها را رفع کنید؟
عباسی بانی: راجع به انتشار کتاب و حمایتها باید عرض کنم: اینکه فکر کنید دولت از این کتاب حمایت کرده باشد، اینطور نیست. من فکر میکنم جزو معدود کسانی بودم که خودم کتابهایم را منتشر کردم. تا به حال ندیدهام کسی که آثارش توسط دولت یا سازمانها حمایت شود. من و آقای احمدی خودمان کتابهایمان را چاپ کردیم و خودمان هم فروش آنها را مدیریت کردیم. بحث فروش هم طبیعتاً تحت تأثیر حضور ما در شبکههای اجتماعی و جامعهٔ واقعی بوده است. اما هیچ حمایتی از سوی دولت—نه خرید، نه پشتیبانی مالی—برای این کتاب انجام نشده است.
از نظر نقاط قوت، باید بگویم که یک مطلب را برای نخستینبار در این کتاب مطرح کردم: واژهای که معرفی شد. حتی دوستان نزدیکم، از جمله آقای احمدی، در ابتدا با این رویکرد مخالفت کردند و موافق نبودند. در آغاز، تقریباً کسی موافق این طرح نبود؛ حتی آقای احمدی. اما اکنون این موضوع فراگیر شده است. مثلاً در هفتهٔ اراک، آقای دکتر جلالالدین کزازی حضور داشتند و دربارهٔ این موضوع صحبت کردند و وجه تسمیهٔ اراک که من در کتاب ارائه کردهام را تأیید نمودند. ایشان بارها این موضوع را به زبان آورده و حتی کلیپ تصویری دربارهٔ آن برای من فرستادهاند؛ اسناد و صحبتهای ایشان نیز در کتاب آمده است.
در مورد نقاط ضعف: این مسئله باید توسط دیگران ارزیابی شود. آقای احمدی در این زمینه کمک کردند و من خودم نمیتوانم بیطرفانه قضاوت کنم. من تمام تلاشم را کردهام و بسیار روی کتاب کار کردهام. باور کنید، همین حالا که چاپ اول منتشر شد، بلافاصله فایل جدیدی برای چاپ دوم باز کردم و شروع به کار روی آن کردم. حداقل صد صفحه از چاپ دوم حذف شد و فقط عصارهٔ ناب مطالب باقی ماند. اکنون نیز روی چاپ سوم کار میکنم و اگر آقای احمدی یا هر فرد دیگری نقدی داشته باشند که وارد باشد، حتماً آن را در کتاب اعمال میکنم.
از چاپ دوم به بعد، هیچ غلط املایی، نگارشی یا نکتهای که ایراد داشته باشد، باقی نمانده است. تمامی اصلاحات چاپ اول توسط من و با نظر آقای احمدی اعمال شد و تاکنون هیچ نقدی وارد نشده است. امیدوارم هر کسی نقدی داشته باشد، آن را ارائه دهد؛ من با کمال میل و احترام؛ نقدهای سازنده را میپذیرم، زیرا به بهبود و ارتقای آثار بعدی کمک میکند.
کتاب، بهنوعی یک پکیج جامع و کامل است؛ تمام اطلاعات مورد نیاز یکجا و بهصورت منسجم در آن ارائه شده است. چنین بستهای در جای دیگری به این شکل یافت نمیشود و این نکته، واقعاً نقطهٔ طلایی کتاب است.
تسنیم: فکر می کنید نقد کتاب چقدر به بهتر شدن کار کمک می کند؟ از نظر یک منتقد محور خوب و مطلوب کتاب را چه می دانید؟
احمدی هزاوه: اساساً کار نقد، نه عیبجویی است و نه تعریف و تمجید صرف. نقد علمی یعنی «خراش دادن» و بررسی دقیق آثار؛ باید بپذیریم که وقتی کتابی منتشر میشود، کار نقادانه باید جدی و دقیق باشد. گاهی ما تعارف میکنیم و میگوییم «این کتاب خوب است»؛ در حالی که در جهان، چنین کتابی ممکن است بههیچوجه چاپ نشده باشد. از طرف دیگر، برخی نقدها صرفاً به عیبجویی شخصی یا حاشیهای مربوط میشود—مثلاً نقد به چشم و ابرو یا ظاهر نویسنده—که هیچ ارزش علمی ندارد و نه به درد نویسنده میخورد و نه به خواننده.
نقد علمی استاندارد، پذیرفتهشده و منصفانه است. اگر بخواهید نقدی ارائه دهید، باید دقیق، مستند و مستدل باشد؛ نه اینکه صرفاً از روی تعصب یا ظاهر قضاوت کنید. برای مثال، فراستی در نقد فیلم، فقط از روی تیتراژ یا ظاهر فیلم قضاوت میکند که این کار اصلاً علمی نیست.
واقعاً نقد کردن کار سختی است. شما اول باید کتاب را بخوانید، یادداشتبرداری کنید، دستهبندی کنید، خوبیها و بدیها را مشخص کنید و تحلیل کنید. حتی پیدا کردن نقاط ضعف واقعی کتاب، کاری طاقتفرسا است.
یکی از اصول مهم در تحقیق این است که پژوهشگر حق قضاوت و ارزشگذاری ندارد. مثل کسی که درباره امام حسین(ع) مینویسد؛ او باید روایت کند، نه اینکه احساساتش را دخالت دهد. ممکن است خواننده در پایان گریه کند، اما این نتیجه روایت است نه دخالت نویسنده.
عباس بانی نویسنده کتاب به دلیل علاقه شدید، که گاهی به تعصب نزدیک میشود، در بعضی جاها این مرز را رد کردهاند. تعصب به خودی خود بد نیست؛ من هم آدم متعصب و علاقهمندم. اما باید به انسجام برسیم. یک مرکزیت پذیرفته شود و حول آن انسجام استانی شکل بگیرد. بعضی استانها این انسجام را دارند، اما در استان ما واگرایی دیده میشود. بارها شنیدهاید که محلات خودش را جدا میداند. این تعصب قابل درک است، اما اگر مدیریت نشود، انسجام را از بین میبرد.
اجازه بدهید چند عبارت از کتاب ایراک تا اراک را بخوانم که نشان میدهد اثر قصد دارد علمی باشد اما لحنش گاهی احساسی میشود؛ مثل «خطه اراک زیبا»، «وسعت پژوهش نشاندهنده بزرگی اراک است»، «اراک بزرگ»، «حماقت فتحعلیشاه»، «موجبات حیرت»، «باعث غرور و شعف»، «تمدن بالنده»، «سرزمین خورشید»، «خطه کهن دیار آریایی» و «لهجه شیرین اراکی». این تعابیر در رادیو یا مصاحبه مطبوعاتی بد نیستند و حتی میتوانند جذاب باشند، اما در متن علمی جایشان نیست. همچنین عباراتی مانند «پیشتاز فرهنگ و مدنیت»، «سرزمین پاکنژادها»، «سبک عراقی از عراق عجم گرفته شده»، «عراق در شعر حافظ»، «اراک بزرگ خاستگاه خط عراق»، «خواستگاه صنعت» و «خواستگاه تشیع» بهتر است بهجای تأکید نویسنده، در داوری خواننده یا نقلقولهای مستند بیایند.
وقتی چنین لحنهایی وارد متن علمی میشود، ممکن است خواننده عمومی لذت ببرد، اما استاد دانشگاه یا پژوهشگر تاریخ مکث میکند. نمونه روشنش آثار فریدون آدمیت است؛ معلوم است دیدگاه دارد، اما هیچوقت نمینویسد «ناصرالدینشاه الاغ» چون این کار از نظر علمی غلط است. نویسنده باید داده و سند بدهد و قضاوت را به خواننده بسپارد تا اگر خواست، خودش هزار برابر قضاوت کند. همین مرزبندی میان روایت مستند و لحن احساسی، معیار تفاوت یک متن پژوهشی با یک متن تبلیغی است.
پس نقد اصلی این است که کتابهای محلی و استانی اگر میخواهند جایگاه علمی پیدا کنند باید از زبان تبلیغی و احساسی فاصله بگیرند و به روایتگری مستند و بیطرفانه نزدیک شوند. این کار هم به انسجام استانی کمک میکند و هم سبب میشود مردم استان با تاریخ خودشان آشنا شوند بدون اینکه احساس کنند نویسنده فقط در حال ستایش یا شعار دادن است.
از طرف نوشتن کتاب خودش کار بزرگی است و هر کسی توانش را ندارد. حتی خاطرات سادهای مثل همسایهای که برای شما آب میآورد وقتی وارد متن میشود ارزشمند است چون نشان میدهد نویسنده تجربه زیسته را به متن آورده. اما این تجربه باید با روش علمی همراه شود.
در پژوهشهای تاریخی و اجتماعی روش مشاهده اهمیت زیادی دارد. نویسنده در این کتاب به چهار نوع مشاهده اشاره کرده است؛ مشاهده انفعالی یعنی پژوهشگر فقط از بیرون نگاه میکند مثل تماشای یک مستند طبیعت، مشاهده فعال یعنی پژوهشگر در جریان رویداد حضور دارد و جزئیات را ثبت میکند، مشاهده مشارکتی یعنی پژوهشگر خودش وارد فعالیت میشود مثل کسی که برای شناخت بازیهای سنتی خودش الک دولک بازی میکند و مشاهده ترکیبی که هم نگاه بیرونی دارد و هم تجربه درونی.
این همان کاری است که برخی محققان خارجی در ایران انجام دادند؛ زبان یاد گرفتند، در زندگی روزمره مردم شرکت کردند و از دل مشارکت توانستند روایت دقیقتری ارائه دهند. بنابراین نقد شما بر کتابها این است که باید از سطح خاطرهگویی یا شعار فاصله بگیرند و به سمت روشهای علمی مشاهده و تحلیل حرکت کنند تا هم ارزش روایت حفظ شود و هم اعتبار پژوهشی اثر بالا برود.

ایرج احمدی هزاوه، نویسنده و منتقد در استان مرکزی معتقد است: واقعیت این است که آشنایی مردم اراک و استان مرکزی با تاریخ و هویتشان هنوز فاصله زیادی با وضعیت مطلوب دارد درست است که در دهه اخیر به واسطه فضای مجازی و رسانهها کمی شرایط بهتر شده اما همچنان آگاهی عمومی نسبت به گذشته و میراث فرهنگی منطقه ضعیف است، اگر بخواهیم مقایسهای کنیم؛ با استانهای همجوار و دیگر عقبماندگی آشکاری داریم...
تسنیم: به عنوان منتقد بفرمایید به نظر شما برای بهتر شدن و بهبود این وضعیت چه باید کرد و در مجموع نگاهتان به این اثر چیست؟
احمدی هزاوه: در نهایت آنچه ما نیاز داریم ایجاد انگیزه و تعلق خاطر است، وقتی نوجوانی میشنود که یکی از بزرگترین مورخان ایران در همین شهر بزرگ شده یا وقتی میبیند زبان و شعر محلی میتواند اشک به چشم بیاورد آن وقت احساس میکند شهر و استانش چیزی کم ندارد و همین حس تعلق است که او را به سمت مطالعه و شناخت بیشتر سوق میدهد.
باید درباره ایرادهای کتاب هم صحبت کرد. بخشی از متن به همین موضوع اختصاص دارد. طبیعی است که کتاب در چاپ اول ایرادهایی داشته باشد؛ من چاپ دوم را هنوز ندیدهام، اما بعضی ایرادها اساساً قابل رفع کامل نیستند. بخشی از این ایرادها هم به توقعات ما برمیگردد؛ توقعات من یا شما. من نمیخواستم پیش از بیان نظر، پیشداوری کنم، اما حالا که بحث مطرح شد توضیح میدهم.
من خودم نوشتههایی دارم، اما هیچوقت روی کار خودم نقد نمیگذارم. نقد با تعریف یا عیبجویی فرق دارد. کسی که فقط تعریف میکند نقد نکرده، کسی هم که فقط ایراد میگیرد باز نقد نکرده است. نقد یعنی بررسی دقیق و شکافتن اثر. نه اینکه بدون خواندن درست، درباره کتاب چیزی نوشته شود. گاهی ما فقط تعارف میکنیم، طوری تعریف میکنیم که انگار چنین کتابی در جهان بینظیر است؛ این نقد نیست. از طرف دیگر، بعضیها فقط ایراد میگیرند، انگار میشود از هر چیز حتی ظاهر آدمها ایراد گرفت؛ این هم نقد علمی نیست.
برای نقد باید اثر را کامل دید. نمیشود مثل کسانی که از روی تیتراژ فیلم کل اثر را نقد میکنند. این کار نه به درد نویسنده میخورد و نه به درد منتقد. نقد کار سختی است. همانطور که استادانی مثل ساریخانی گفتهاند، نقد کتاب یکی از دشوارترین کارهاست، چون خودِ کتابخواندن سخت است. باید بخوانید، یادداشت کنید، تحلیل کنید و بعد نظر بدهید. نقد یعنی جرأت داشتن؛ حتی اگر دوستانتان برنجند یا دشمن پیدا کنید.
حالا برویم سراغ کتاب از اراک تا ایراک؛ یکی از ایرادهایی که هنوز با آن دارم، اسم کتاب است. در منطق و فلسفه رابطهای داریم بین مفهوم و مصداق. مفهوم کلی است، مثل «اسب» که همه اسبها را دربر میگیرد. وقتی میگویید «اسب سفید»، دامنه محدود میشود. اگر بگویید «اسب سفید سهساله ماده»، باز محدودتر میشود. همینطور که در داستان قرآن درباره گاو بنیاسرائیل آمده، آنقدر ویژگیها محدود شد که پیدا کردنش سخت شد.
اسم کتاب هم همینطور است. در متن، «ایراک» تعریف شده، اما وقتی وارد جزئیات میشوید، ایراک مساوی گرفته شده با عراق عجم، استان مرکزی و اراک. در حالی که اینها یکی نیستند. اگر ایراک این است، پس همدان، کرمانشاه و قم کجا هستند؟ اینها بخشی از همان محدوده بودهاند، اما در کتاب نیستند.
واژهپردازی نویسنده بسیار خوب است؛ واژهها جذاب و خوشساختاند. اما اسم کتاب محدودیت ایجاد کرده و اجازه نداده حوزههای دیگر وارد متن شوند. انتخاب اسم اهمیت زیادی دارد. هر اسم باید جامع و مانع باشد. به نظر من، اسم این کتاب جامعیت لازم را ندارد. ایراد اصلی کتاب همین است؛ ایرادی درونی، نه اینکه کتاب بد باشد، بلکه عنوان آن سبب شده گستره واقعی پوشش داده نشود.
ما امروز با چهار واژه روبهرو هستیم: ایراک، عراق عجم، اراک بزرگ و استان مرکزی. این چهار اصطلاح با هم تداخل دارند اما یکسان نیستند. عراق عجم همان استان مرکزی فعلی نیست، اراک بزرگ هم عراق عجم نیست. اصطلاح «اراک بزرگ» که آقای بانی به کار بردهاند، دقیقاً معلوم نیست از کجا آمده است. وقتی صحبت از محدودهای با وسعت دویست هزار کیلومتر مربع میشود، باید مرزها و تعریف آن روشن باشد.
این موضوع را بارها نوشتهام. اسم هر اثر مسیر تحلیل را مشخص میکند. مثل ایران که هم تعریف دارد و هم مرز و مصداق. اگر بخواهید ایران را توضیح دهید باید مشخص کنید افغانستان، آذربایجان، ترکمنستان و قفقاز در کدام بخش قرار میگیرند. یا باید دقیق جدا شوند یا اگر کنار هم آورده میشوند، کتاب باید جامع و مانع باشد. از نظر محتوایی کتاب جامعیت دارد و من آن را میپذیرم، اما نقد من فقط به اسم است.
برای نمونه کتاب آقای محمدجواد مرادینیا درباره استان مرکزی را در نظر بگیرید. اگر از زاویهای دیگر نوشته میشد، شاید میتوانست نظر گروههای مختلف را جلب کند. چون میدانید که فراهانیها حساسیت زیادی دارند. من کاری به این حاشیهها ندارم، مهم این است که کتاب طوری نوشته شود که همه آن را بخوانند و بپذیرند. اما باز هم تأکید میکنم، انتخاب اسم اگر دقیقتر بود، برد بیشتری داشت.
تسنیم: بعنوان یک نویسنده و پدیدآورنده کتاب از ایراک تا اراک به نظر شما میزان استقبال از کتابتان و کتبی از این دست چگونه است؟ و باید نبایدهای این اقدام را چه می دانید؟
عباسی بانی: در مورد اسم کتاب، خودم هم بخشی از نقد استاد احمدی را قبول دارم. اگر نام کتاب این نبود، احتمالاً کتاب توسط ساوجیها، زرندیها و دیگر شهرستانها—12 شهرستان—با استقبال بیشتری مواجه میشد. با اینکه در کتاب مفصل درباره این واژه توضیح دادهام، باز هم متوجه شدم که نتوانستهام مفهوم «ایراک» را به خواننده منتقل کنم.
پیش از چاپ کتاب، در شبکههای اجتماعی نظرسنجی هم انجام شد و در آن زمان تعداد مخالفان زیاد بود. اما من اصرار کردم، زیرا دنبال حفظ واژه «اِراک» بودم. هنوز هم هستم. در کتاب توضیح دادهام که اراک در گذشتههای دور سرزمینی به وسعت بیش از 200 هزار کیلومتر مربع بوده و بعدها تحت عنوان «عراق عجم» شناخته شده است. در قالب «عراق عجم»، این سرزمین برای همه، حتی مردم عادی، قابل شناسایی است و هیچکس به این موضوع اعتراضی ندارد.
وقتی به سال 1356 و تشکیل استان مرکزی میرسیم، میخواستم نشان دهم که وسعت این سرزمین کاهش یافته، اما واژهٔ اراک همچنان به اینجا تعلق دارد. نام فعلی «اراک» نیز از همین واژه گرفته شده و تلاش شده موقعیت و محتوای تاریخی آن حفظ شود.
با اینکه مفصل در کتاب توضیح دادهام، شاید هنوز برای خواننده کاملاً روشن نشده باشد. نقد استاد احمدی در این زمینه کاملاً وارد است، اما من اصرار کردم این موضوع را جا بیندازم و اعتقاد دارم که اهمیت تاریخی واژه اراک باید حفظ شود.
اگر قرار بود نامی جامعتر انتخاب کنم، قطعاً از نظر اقتصادی نیز نفع بیشتری میبردم، چون من کتابهایم را خودم چاپ میکنم، قطعاً ساوجیها، زرندیها و دیگر شهرستانها هم استقبال بیشتری نشان میدادند. با این حال، نقد جناب آقای احمدی را وارد میدانم.
تسنیم: این روزها شاهد افزایش کتبی هستیم که به محوریت معرفی شهرهای استان و استان مرکزی پرداخته است، بفرمایید نظر شما در این باره و این وضعیت چیست؟
احمدی هزاوه: آنچه نویسنده میگوید در واقع تصویری روشن از یک «رنسانس فرهنگی» در اراک است. امروز برخلاف گذشته که تعداد نویسندگان و آثار محدود بود، شاهد موج تازهای هستیم؛ کتابهایی از سفرنامهها و خاطرات گرفته تا داستانهایی با لهجه اراکی و حتی آثار آشپزی و مردمشناسی. این تنوع نشان میدهد که نوشتن به یک جریان اجتماعی تبدیل شده و هر متن، فارغ از موضوع، ارزش خواندن پیدا کرده است.
خوشبختانه کمیت آثار در سطح بالایی قرار گرفته و همین کمیت در آینده میتواند به کیفیت و به تاریخ اجتماعی تبدیل شود. وقتی داستانی در فضای اراک نوشته میشود، در آینده به منبعی برای جامعهشناسی و تاریخ محلی بدل خواهد شد. این همان نقطهای است که شما به آن اشاره کردید؛ هر نوشته امروز، سندی برای فرداست.
با این حال مشکل اصلی در مدیریت رسمی فرهنگی است. نویسندگان با عشق و تلاش مینویسند، اما نهادهای رسمی مثل اداره کل فرهنگ یا استانداری و حتی مراجع اجتماعی و مذهبی کمتر حمایتی نشان میدهند. نتیجه این میشود که شکاف میان نویسنده و مخاطب باقی میماند؛ نویسنده نیاز دارد اثرش دیده شود و خواننده به آن دسترسی پیدا کند، اما سیاستگذاریها و حمایتها ضعیف است.
با وجود این، امیدواری شما به جاست. موجی که امروز در اراک شکل گرفته، در دو قرن گذشته سابقه نداشته است. نویسندگان بیشتری پای کار آمدهاند، آثار متنوعتری منتشر میشود و تاریخ و فرهنگ شهر بیش از پیش ثبت میگردد. اگرچه مشکلات ساختاری وجود دارد، اما همین جریان نوشتن و چاپ کتابها خود بهترین نشانه از زنده بودن فرهنگ و هویت اراک است.
گفتوگو از: مبین جلیلی، فاطمه ساریخانی
انتهای پیام/711/