به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، در پی انتشار پیام تصویری مقام معظم رهبری انقلاب اسلامی به مناسبت هفته بسیج و تأکید ایشان بر پرهیز از اسراف در مصرف منابع، مباحث گستردهای حول این موضوع شکل گرفته است. این نوشتار بر آن است تا با رویکردی تحلیلی در چارچوب فلسفه علوم اجتماعی، به ابعاد کمتر بررسیشده این مسئله بپردازد.
مفهوم مصرف و لوازم آن، همچون سایر مفاهیم اعتباری، تطور تاریخی خاصی دارد که تحلیل آن، بدون توجه به نظام مفهومی حاکم بر هر دوره، با دشواری مواجه است. از این رو، مصرف در دوران پیشامدرن، معنایی متفاوت و عمدتاً ذیل چارچوبهای اخلاقی صورتبندی میشد. حال آنکه در عصر جدید، مصرف را میتوان پدیدهای ذیل ایده توسعه و مدرنیته قلمداد کرد. کارل مارکس نیز در تحلیل موقعیت کارگر در دوران مدرن، به پیوند ذاتی بین مفهوم تولید انبوه و الگوی مصرف فراتر از حد ضرورت اشاره دارد که موید این امر است.
ایده توسعه مدرن، با شتاببخشی به فرآیند صنعتیشدن، گسترش شهرنشینی، ظهور طبقه متوسط و انقلاب در تولید انبوه، بسترهای مادی و فرهنگی لازم برای شکلگیری جامعه مصرفی را فراهم آورد. به گونهای که میتوان جامعه مصرفی را تجلی و فرزند بلافصل مدرنیته دانست. در این گذار تاریخی، مصرف از کنشی صرفاً اقتصادی در جهت برآوردن نیازهای اولیه، به یک پروژه هویتساز مدرن تبدیل شد که در آن، افراد از طریق انتخاب کالاها و سبک زندگی، به تعریف و ابراز جایگاه اجتماعی خود میپردازند. همزمان، مدرنیته با ایجاد نهادهایی نوین همچون صنعت تبلیغات و مد، نظامهای اعتبارسنجی و مراکز خرید، مصرف را به یک الگوی فرهنگی مسلط ارتقا داد؛ الگویی که هم موتور محرک اقتصاد سرمایهداری است و هم ابزاری برای یکسانسازی و نظمبخشی به زندگی اجتماعی. بنابراین، جامعه مصرفی نه یک انحراف یا عارضه جانبی، بلکه تجلی منطق درونی توسعه مدرن در عرصه زندگی روزمره محسوب میشود.
ژان بودریار در تحلیل خود از مدرنیته و جامعه مصرفی متوجه این امر شده است لذا فراتر از نقدهای کلاسیک اقتصاد سیاسی میرود. وی با الهام از نشانهشناسی ساختارگرا، جامعه مصرفی را نه صرفاً به عنوان نظامی برای ارضای نیازهای مادی، بلکه به مثابه نظامی از نشانهها و نمادها تفسیر میکند. اگر مارکس ارزش کالاها را در ارزش مصرفی و ارزش مبادلهای میدید، بودریار مفهوم ارزش نشانهای را بر آن میافزاید؛ ارزشی که کالا نه به دلیل کارکرد عینی، بلکه به واسطه معنای نمادین و موقعیت اجتماعیای که القا میکند، کسب میکند.
در این ایده، مصرف به فرآیندی ارتباطی بدل میشود. افراد از طریق کالاها، پیامهایی درباره هویت، طبقه اجتماعی، سلیقه و منزلت خود ارسال میکنند. در این فضا، ما صرفاً به برآوردن نیاز نمیپردازیم، بلکه در حال تولید و مبادله معنا هستیم. بودریار استدلال میکند که در جامعه مصرفی، تصاویر، رسانهها و تبلیغات، واقعیتهای ثانویه یا Hyperreality میسازند که در آن، مرز بین امر واقعی و بازنماییهای نمادین محو میشود. کالاها دیگر به یک اصل عینی ارجاع نمیدهند، بلکه به شبکهای از دلالتهای دیگر ارجاع دارند. از دیدگاه وی، مصرف در عصر حاضر نه یک انتخاب آزادانه، بلکه یک اجبار اجتماعی و حتی وظیفه برای شهروندان تلقی میشود؛ جامعه افراد را به لذت بردن اجباری فرامیخواند. این نظام نشانهای بسته و خودارجاع، نابرابریها را نه فقط از طریق توزیع نابرابر ثروت، که از طریق دسترسی تفاوتیافته به نمادها و نشانههای مطلوب نیز بازتولید میکند و انرژی انتقادی جامعه را به سمت فعالیتهایی مصرفی هدایت و تا حدی خنثی میسازد.
با عنایت به هژمونی گفتمان توسعه در جهان معاصر و تاثیرپذیری الگوهای ملی از آن –که به طرق متنوع و گاه پیچیده، در فرآیندهای نهادسازی در کشور ما نیز بازتاب یافته است– به نظر میرسد فهم دقیق و همهجانبه مسئله مصرف و اسراف، مستلزم درنظرگیری این تحلیلهای نظری است. تنها از این رهگذر است که میتوان بدون تقلیلگرایی فردی و اخلاقی، به فرمایشات رهبری در عرصه عمل عمومی و نیز گفتمان آکادمیک ورود کرد. بنابراین، صورتبندی دقیق مفاهیم مدرنیته، توسعه و جامعه مصرفی، پیشنیاز ضروری برای شناسایی الگوهای مصرف با موضوع های متنوع، تحلیل ریشههای فرهنگی-اجتماعی اسراف و ارائه راهکارهای مؤثر و بومی در این حوزه به شمار میآید.
جامعه مصرفی مدرن صرفاً یک سبک زندگی نیست، بلکه نظامی جهانی و بههمپیوسته است که اقتصاد، فناوری، شهرنشینی، مناسبات اجتماعی و حتی ساختارهای ذهنی را شکل میدهد. خروج از این نظام مستلزم دگرگونی در زیرساختهای انرژی، حملونقل، ارتباطات و نظام مالی جهانی است. جذابیت مدل مصرفی مدرن که با وعده رفاه، انتخاب فردی و دسترسی بیسابقه به کالاها و خدمات همراه است، کنارگذاشتن آن را برای مردم دشوار میسازد. افزون بر این، نهادهای قدرتمند جهانی نظیر شرکتهای چندملیتی، نظامهای مالی و رسانههای غالب، بهعنوان ذی نفعان تداوم این تمدن هژمونیک، در برابر تحولات بنیادین مقاومت میکنند.
در مقایسه، بسیاری از تمدنهای پیشامدرن—از جمله تفکر بودایی، حکمت ایرانی-اسلامی و سنتهای یونانی—بر اقتصاد معیشتی، قناعت، تعادل با طبیعت و اولویتِ معنویت بر مادیت تأکید داشتند. مفاهیمی همچون کفاف در اسلام یا میانروی در فلسفه یونانی میتوانند مبانی نظری الگوهای مصرف غیرمصرفگرا را فراهم آورند. این تمدنها عموماً انسان را نه بهعنوان مصرفکنندهای منفرد، بلکه بهمثابه جزیی از شبکههای اجتماعی و طبیعی مینگریستند. چنین رویکردی میتواند اساس شکلگیری اقتصادهای تعاونی، اشتراک منابع و کاهش مالکیت فردی انباشتی باشد. همچنین، تاکید بسیاری از سنتهای پیشامدرن بر اقتصاد محلی، تولید دستی و رابطه مستقیم تولیدکننده-مصرفکننده، در تقابل آشکار با نظام ناشناس و جهانیشده کنونی قرار میگیرد.
در گام نخست، حرکت به سوی مدرنیتههای چندگانه ضروری است؛ بدین معنا که عناصری از سنتهای غیرمدرن ـ مانند اخلاق زیست محیطی خاص، قناعت یا همیاری ـ در قالب نهادهای مدرن بازتعریف شوند تا پیامدهای ضداقلیمی نظام موجود تخفیف یابد. این خود نیازمند ایدهپردازی و نظریهپردازی جدی در دانشگاه است. نمونههایی مانند اقتصاد چرخهای که گامهایی هرچند محدود در این مسیر به شمار میروند که عمدتاً در چارچوب کلان سیستم فعلی باقی میمانند.
در مرحله بعد، شکلگیری تمدنی پسامصرفگرا از طریق تحولی فرهنگی عمیق ـ احتمالاً در پی بحرانهای اکولوژیک یا اجتماعی شدید ـ مورد توجه قرار میگیرد. این سناریو مستلزم دگرگونی بنیادین در ارزشها است، بهگونهای که لذت نه در تصرف، بلکه در کیفیت روابط، غنای معنوی و مشارکت اجتماعی جستوجو شود. نمونههای کوچکمقیاسی مانند اکوویلیجها یا جنبشهای کاهش داوطلبانه مصرف، مصداقهای عینی این نگرش هستند. مهمترین مانع در این مسیر، ذهنیت انسان مصرفگرای مدرن است که هویت و سعادت خویش را در انباشت کالاها میجوید. هر برنامهریزی برای ایجاد جهانی متفاوت، نیازمند بازتعریف انسان از نقش مصرفکننده به جایگاه آفریننده، شهروند مسئول یا حافظ مشترکات است. چنین تحولی مستلزم دگرگونی در نظامهای آموزشی، روایتهای فرهنگی و نهادهای اجتماعی است.
اگرچه ایجاد جهانی کاملاً متفاوت بر پایه ظرفیتهای تمدنی غیرمدرن از نظر نظری ممکن است، در عمل با دشواریهای چشمگیری روبرو است. با این حال، بحرانهای زیست محیطی، پوچی معنوی و نابرابریهای ساختاری ناشی از جامعه مصرفی، خود میتوانند محرک جستوجو برای جایگزینها باشند. شاید آینده مطلوب نه در بازگشت به سلفی گری، بلکه در ترکیبی خلاقانه از دستاوردهای منتخب دنیای مدرن با حکمتهای کهن درباره تعادل، قناعت و زندگی جمعی نهفته باشد. پیمودن این مسیر مستلزم جسارت برای تجربهگری اجتماعی، مقاومت در برابر یکسانسازی جهانی و احیای خردهای محلی در قالبی انتقادی و گفتوگومحور با مدرنیته است.
دانشگاههای اسلامی با بهرهگیری از میراث غنی حکمت اسلامی و دیگر سنتهای فکری، میتوانند در عرصه نظری با تاسیس گفتوگوی انتقادی میانتمدنی نقشآفرینی کنند. این کنشگری مستلزم بازخوانی، صورت بندی و نظاممندسازی مفاهیمی مانند کفاف، توازن، امانتداری زمین و عدالت اجتماعی در چارچوبهای فلسفه اقتصاد، اخلاق زیست محیطی و جامعهشناسی مصرف است. آنها باید با خلق فضایی میانرشتهای، نه تنها به نقد گفتمان مسلط مصرفگرایی بپردازند، بلکه در مرحله اول با ترکیب خرد سنتی و دانش مدرن، الگوهای نظری زیستاقتصاد غیرمصرفمحور و مبتنی بر تعالی اخلاقی را طراحی و ارائه دهند. این فرآیند نیازمند حرکت از سخنرانیهای کلی به سوی میزگردهای تخصصی، متن خوانی متون عمیق و پرورش اندیشمندانی است که بتوانند این انگارههای بدیل را در گفتمان جهانی عرضه و ترویج کنند.
یادداشت از: حجتالاسلام سعید کریم داداشی، پژوهشگر
انتهای پیام/