خبرگزاری تسنیم ـ علی محمدی، فعال فرهنگی و اجتماعی| فرسایش بادی و هجوم ریزگردها در سیستان، مسئلهای نیست که با گزارشهای حداقلی و مدلهای ناقص مهار شود. این پدیده، محصول برهمکنش پیچیدهای از عوامل اقلیمی، زمینشناسی، پوشش گیاهی، کاربری اراضی، بادهای غالب، وضعیت منابع آب و مداخلات انسانی است؛ از همین رو هرگونه برنامهریزی مؤثر نیازمند رویکردی چندعاملی، میدانی و مبتنی بر مدلهای معتبر علمی است.
در ادبیات علمی روز شناسایی کانونهای بحرانی فرسایش بادی با ترسیم «نقشه خطر» آغاز میشود؛ نقشهای که حداقل 9 مؤلفه اصلی را بهصورت همزمان تحلیل میکند. سپس با در نظر گرفتن عناصر در معرض تهدید و میزان آسیبپذیری، «نقشه ریسک» و در نهایت «نقشه برنامهریزی اجرایی» استخراج میشود. هر روشی که این زنجیره را نادیده بگیرد، حتی اگر ظاهری دانشگاهی داشته باشد، در عمل فاقد قابلیت اتکا برای تصمیمسازی است.
اتکای صرف به یک یا دو شاخص، آنهم عمدتاً بر پایه تصاویر ماهوارهای، نهتنها دقت شناسایی رخسارههای فرسایشپذیر را کاهش میدهد، بلکه منجر به خطا در تعیین مسیرهای انتقال ماسه، اولویتبندی نادرست مناطق بحرانی و حتی شناسایی اشتباه کانونها میشود. تجربههای میدانی در سیستان بارها نشان داده که بسیاری از «کریدورهای بادی» تنها از دل پایش زمینی، شناخت جهتبادهای محلی و منشأیابی واقعی تپههای ماسهای قابل تشخیص هستند، نه از پشت مانیتور و نرمافزار.
مسئله دیگر، فاصله معنادار میان توصیه علمی و راهکار اجرایی است. راهحلهایی که بدون نقشه عملیاتی، مقیاس اجرایی مشخص، برآورد هزینه و زمانبندی ارائه میشوند، عملاً به فهرستی از توصیهها تقلیل مییابند؛ توصیههایی که نه دستگاه اجرایی میتواند بر اساس آن اقدام کند و نه مردم اثرش را در میدان میبینند. سیستان بیش از نسخهپردازیهای کلی به راهکارهای ساده، کمهزینه، آزموده و قابل اجرا نیاز دارد.
در این میان تکیه افراطی بر مطالعات پایاننامهای و رسالههای آموزشی برای حل یک بحران عینی به عنوان یک خطای رایج سیاستگذاری نیز قابل چشمپوشی نیست. این پژوهشها ذاتاً برای آموزش و تولید دانش طراحی شدهاند، نه اجرا. محدودیت بودجه، فقدان تعهد عملیاتی و فاصله از میدان، آنها را از تبدیل شدن به مبنای اقدام اجرایی بازمیدارد. رویه استاندارد کشور نیز نشان میدهد پروژههای مقابله با ریزگرد و ماسههای بادی، معمولاً از مسیر مهندسین مشاور دارای سابقه عملیاتی و تجربه میدانی به نتیجه میرسند.
نادیده گرفتن دانش بومی خطای بزرگ دیگر است. مردمان سیستان قرنها با اقلیم خشک، بادهای 120 روزه و کمآبی زیستهاند و راهکارهایی ساده اما کارآمد برای مهار شن و ماسه آزمودهاند. دیوارهای گلی، پخش خاشاک سنگین، استفاده از مالچهای رسی بومی و مدیریت خرد آب، روشهایی هستند که بارها کارایی خود را ثابت کردهاند و میتوانند در کنار دانش فنی روز، به بستهای عملیاتی و کمهزینه تبدیل شوند.
در شرایط بحرانی، زمان مهمترین متغیر است. وقتی آب وجود ندارد، بحث توزیع آن بیمعناست و هر جا آب هست، خود آب مؤثرترین عامل مهار فرسایش است. تاخیر در اقدام، حتی با بهترین مطالعات نظری، بهمعنای گسترش خسارت است. راهحل، اجرای تدریجی، پایش مستمر و اصلاح گامبهگام بر اساس چرخههای بهرهوری مانند PDSA است؛ مدلی که هم هزینه را کنترل میکند و هم اثربخشی را افزایش میدهد.
سیستان امروز بیش از هر زمان دیگر به عبور از «علم تزئینی» و رسیدن به «دانش حل مسئله» نیاز دارد؛ دانشی که زمین را بشناسد، باد را بفهمد و به جای تولید گزارش، گرد و خاک را از زندگی مردم کم کند.
انتهای پیام/