به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، ورق زدن تاریخ انقلاب اسلامی بدون توجه به نقش زنان روایتی ناقص خواهد بود بهویژه زنانی که بیهیاهو اما تأثیرگذار، بسترهای فکری و فرهنگی این نهضت بزرگ اسلامی را شکل دادند.
اینبار در قراری عارفانه قصد آن داریم دفترچه خاطرات گیلان را ورق بزنیم و به زنانی بپردازیم که در متن تاریخ این دیار حماسه آفریدند؛ زنانی که شاید نامشان در روایتهای تاریخ معاصر کمتر به میان آمده باشد اما ایرانزمین به وجودشان میبالد و تاریخ، وامدار ایستادگی و ایمان آنان است؛ زنانی که باید از حماسههایشان نوشت، از مادرانههایشان گفت و مجاهدتهایشان را روایت کرد.
در میان برگهای زرین و پرافتخار تاریخ گیلان، نام حاجیه خانم مجتهده "شهربانو صفری" همچون مرواریدی ناب میدرخشد؛ بانویی از دیار باران، از سرزمین میرزا کوچکخان جنگلی که با روحیهای انقلابی و ایمانی راسخ برای اسلام و نهضت امام خمینی(ره) به پا خاست و از تمام وجود خویش در این راه هزینه کرد؛ بانویی که علم، تقوا و جهاد را در کنار هم معنا کرد و صدای حقطلبیاش، همنوا با فریاد حقطلبی امام راحل، بر دلها نشست و دلهای بسیاری را با خود همراه ساخت.
شیرزنی گیلان که از جوانی پای درس علمای بزرگ نشست، مسیر علم و فقاهت را با همت و اخلاص پیمود و برای اسلام و حفظ و تثبیت انقلاب اسلامی، از جان خویش مایه گذاشت و در سایه ایمان و آگاهی، شیرزنانی چون خویش تربیت کرد، زنانی که پرچمدار آینده انقلاب اسلامی شدند.
اکنون در این روایت قرار است زندگی، مجاهدتها و اندیشههای این بانوی عالم و مجاهد را از زبان "دکتر مریم صادقیپری" استاد دانشگاه جامع انقلاب اسلامی و پژوهشگر حوزه زن و تاریخ معاصر ایران، بازخوانی کنیم.

از رشت تا تهران؛ نخستین درسهای ایثار و مقاومت از دستان پدر
صادقیپری پژوهشگر حوزه زن و تاریخ معاصر ایران در جمع خبرنگاران بسیج رسانه گیلان سخنانش را از سالهای دور آغاز میکند و میگوید: در سال 1308 دختری در دیار باران متولد میشود که سالها بعد، نامش در تاریخ علم و دیانت زنان ایران درخشید؛ شهربانو صفری بانویی از گیلان، کودکیاش را در هیاهوی تحولات سیاسی سپری کرد؛ هنوز چهار ساله نشده بود که سایه ناامنیهای ناشی از حضور بلشویکها بر شهر رشت سنگینی کرد و خانوادهاش ناچار شدند راه هجرت پیش گیرند و به تهران پناه ببرند.
پدر شهربانو صفری از تجار خوشنام رشت بود، خاطرات تاریخ شفاهی منتشرنشده بانو صفری روایت میکند که در سالهای سخت جنگ جهانی دوم، زمانی که مردم تهران با کمبود کالا و اقلام خوراکی دست و پنجه نرم میکردند، پدرش درب نانوایی خود را به روی مردم باز گذاشت و نان و قند بین مردم و نیازمندان تقسیم میکرد؛ صحنههایی که نخستین درسهای ایثار و وقف را در ذهن بانو صفری حک کرد.
صادقیپری ادامه میدهد: بانو صفری، تحصیلات خود را در مدرسه حسنات در خیابان گمرک تهران آغاز کرد و تا پایه هفتم ادامه داد و در سن کم، ازدواج کرد اما مسئولیتهای زندگی مشترک، پایانی بر عطش دانایی او نبود، مسیر تحصیل او از کلاسهای مدرسه، آرام آرام به سمت مکاتب دینی و جلسات معرفتی تغییر جهت داد؛ نقطه عطف این تحول، حضور در کلاسهای تفسیر قرآن خانم مدرسی در خیابان نعمتیه تهران بود؛ حضوری که به گفته خود بانو صفری، سرنوشت او را دگرگون کرد. گویی در آن جلسات، پنجرهای تازه به زندگی او گشوده شد؛ پنجرهای برای فهم عمیقتر دین، مسئولیت اجتماعی و نقش زن مسلمان در جامعه.
به گفته صادقیپری، در اواخر دهه 1330، شرایط محیطی تهران برای بانویی دیندار و دغدغهمند چون صفری، روز به روز سنگینتر میشد. گسترش بیبند و باریها و شرایط نامناسب اجتماعی، او را در مسیر تصمیمی بزرگ و هجرتی آگاهانه به سوی مشهد قرار داد، ایشان به همراه همسرش شهر امام رضا(ع) را برای زندگی انتخاب کرد؛ شهری که قرار بود فصل تازهای از حیات علمی و جهادی او را رقم بزند.
تاسیس نخستین مکتب دینی زنان با همت یک بانوی گیلانی در دهه 40
در مشهد بانو صفری تنها به تحصیل اکتفا نکرد، او همزمان با آموختن، به آموزش نیز پرداخت. خانه سادهاش بیهیچ تشریفاتی به کلاس درس تبدیل شد؛ جایی که بانوان مشهدی پای تفسیر قرآن و معارف اسلامی مینشستند. این حلقههای درسی، بهتدریج عمق یافت و دامنه تأثیرگذاری آنها چنان گسترش پیدا کرد که در اوایل دهه 1340، نام شهربانو صفری بهعنوان بانویی عالم و اثرگذار بر سر زبانها افتاد؛ در همین سالها بود که آیتالله العظمی میلانی و آیتالله سید حسن قمی دو تن از مراجع بزرگ از او خواستند تا حوزه علمیه ویژه بانوان تأسیس کند؛ حوزهای که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با عنوان «مکتب» شناخته میشد. آیتالله سید حسن قمی حتی پیشنهاد تقبل هزینههای ساخت و اداره این مکتب را مطرح کرد، اما بانو صفری، با تکیه بر باور عمیق خود، بخش عمده هزینهها را شخصاً پرداخت کرد و بعدها در خاطراتش نوشت: «من هیچوقت از هیچکس پولی برای خودم نگرفتم.»
عصمتیه؛ مکتبی که شهر به شهر پیام اسلام و انقلاب را رساند
به گفته پژوهشگر حوزه زن و تاریخ معاصر ایران، بانو صفری تمام داراییهایش را تا زمانیکه زنده بود وقف کرد؛ ایشان در اوایل دهه 1340، نخستین مکتب دینی زنان مشهد را با نام مکتب عصمتیه راهاندازی کرد؛ اقدامی که در شرایط خاص و خفقان دوران پهلوی شجاعت بسیاری میخواست، اگرچه بانو امین اصفهانی در سال 1344 مکتب حضرت فاطمه(س) را در اصفهان راهاندازی کرد، اما بانو صفری چهار سال پیشتر، این راه دشوار را طی کرده بود و نام خود را بهعنوان نخستین زن بنیانگذار مکتب دینی بانوان ثبت کرد.
وقتی کلاس درس، به قرارگاه بیداری تبدیل شد
درست در زمانی که بسیاری از سیاستهای رسمی کشور در دوران پهلوی، زن ایرانی را به سوی بیهویتی سوق میداد و بودجههای فرهنگی صرف غربیسازی، ابتذال و تحقیر نقش زن میشد و اسلام از عرصه عمومی کنار زده میشد. در چنین فضایی، بانو مجتهده شهربانو صفری، آرام و استوار، هویت زن مسلمان را بازتعریف کرد.
شاگردانی که اسلام را با "شهربانو صفری" شناختند
صادقیپری در ادامه سخنانش با اشاره به شرایط خاص دهه 40 گفت: در سالهایی که فضای سیاسی و فرهنگی کشور در تنگنای خفقان رژیم پهلوی بود درست در همین شرایط، بانو صفری در مشهد، قدمی برمیدارد که بعدها آثارش نهتنها در تاریخ انقلاب اسلامی بلکه در خاطره جمعی زنان این سرزمین ماندگار میشود. او در همان سالها، حدود 300 شاگرد را در مکتب عصمتیه گرد هم میآورد؛ زنانی که بسیاری از آنان بعدها اعتراف میکنند: ما اسلام را با شهربانو صفری شناختیم.
این جمله که در مصاحبههای تاریخ شفاهی شاگردان او در مشهد بارها تکرار شده نشاندهنده عمق نفوذ و تاثیرگذاری فکری و معنوی این بانوی ایرانی و گیلانی است که نه با شعار بلکه با تربیت، تاریخ ساخت. شاگردانی که از پای درس او برخاستند تبدیل به مبلغان آگاه شدند و از سوی بانو صفری به سراسر کشور اعزام شدند؛ به این ترتیب، شبکهای گسترده از مبلغان دینی شکل گرفت؛ شبکهای که شامل حدود 35 شعبه در داخل کشور و حتی یک شعبه در بحرین بود.
در خطه شمال کشور نیز 9 شعبه و در استان فارس، 4 شعبه از مکتب عصمتیه شکل گرفت و پیام این مکتب شهر به شهر گسترش یافت؛ از شاهرود و خرمشهر گرفته تا اهواز، بجنورد، سمنان و یزد. این گسترش نتیجه پشتکار، ایمان و مدیریتی بود که حتی حمایت علمای بزرگ زمانه را نیز با خود همراه کرد. سه تن از علمای برجسته آن دوران بهصورت جدی از فعالیتهای بانو صفری پشتیبانی کردند و نخستین شهری که پس از مشهد میزبان مکتب عصمتیه شد، خرمشهر بود.
خرمشهر پیش از جنگ؛ زنانی که برای مقاومت تربیت شده بودند
خرمشهر؛ شهری که بعدها در دوران دفاع مقدس، زنان بزرگی را به تاریخ ایران معرفی کرد. نگاهی به خاطرات سیده زهرا حسینی در کتاب دا، نشان میدهد که ایستادگی و مقاومت زنان این شهر در برابر رژیم بعث ریشه در تربیت و بسترهای فکری و اعتقادی همچون مکتب عصمتیه در پیش از آغاز جنگ تحمیلی دارد که زنانی مقاوم، آگاه و شجاع را تربیت کرده بود. بسیاری از این زنان از شاگردان یا متولیان مکتب عصمتیه بودند از جمله خواهران شهید محمد جهانآرا که نقشآفرینان اصلی فعالیتهای فرهنگی عصمتیه در خرمشهر بودند.
در اسناد به جامانده ساواک، نام شاگردان عصمتیه دیده میشود. در همان زمان ساواک، صدیقه جهانآرا و چند تن از بانوان فعال این مکتب را در خرمشهر بازداشت میکند چراکه روشنگریها و فعالیتهای آگاهیبخش آنان از حد تحمل رژیم فراتر رفته بود، حتی پس از آزادی از زندان، این بانوان همواره تحت رصد و کنترل شدید ساواک قرار داشتند.
وقتی پرچم اسلام توسط مکتب عصمتیه روز به روز بالاتر میرفت
به گفته صادقیپری، سخنرانیهایی که با پرچمداری این بانوان انقلابی در خرمشهر برگزار میشد رنگ و بوی قرآنی داشت. آنان با تبیین مفاهیمی چون «یزید زمانه» و بیانِ مصادیق فرعونهای ذکرشده در قرآن، چهره طاغوت عصر خود را برای مردمان جامعه ترسیم میکردند و از این طریق، سطح بینش دینی و سیاسی مخاطبانشان را بالا میبردند.
پرچم اسلام توسط مکتب عصمتیه روز به روز بالاتر میرفت و هراسی عمیق به دل شیاطین انداخته بود؛ در یزد هم بانو صفری با دعوت علماء بزرگی همچون آیتالله صدوقی وارد این دیار میشود و چندین روز پیاپی سخنرانی میکند؛ آیتالله صدوقی وقتی استقبال گسترده و پرشور بانوان یزدی را میبیند بعد از مراسم با حسرت و تأثر گفته بودند «کاش زودتر این کار را کرده بودم؛ اگر میدانستم خانمها اینقدر طالب علم هستند» بانو صفری به ایشان میگوید: هنوز هم دیر نشده؛ هر زمان که شما بخواهید، میتوانیم این مکتب را در یزد ایجاد کنیم.
و در ادامه، دو تن از شاگردانش را از مشهد به یزد میفرستد تا مکتب عصمتیه را در این شهر راهاندازی کنند.
به گفته صادقیپری، این مسیر نورانی در شهرهای دیگر نیز ادامه یافت؛ آیتالله محمد شاهچراغی و علمای بزرگی همچون آیتالله عالمی هم از بانو صفری برای راهاندازی مکتب عصمتیه دعوت کردند و ثمره این تلاشها سالها بعد نمایان شد و ما بعدها شاهد بودیم که بسیاری از زنان متعهد و نقشآفرین در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی پس از دیگری از دل همین مکتب برخاستند.
عصمتیه شاهرود؛ پایگاه مهم تربیت زنان مؤمن و آگاه
یکی از مکتبهای خوب عصمتیه در دوران پیش از انقلاب، مکتب عصمتیه شاهرود بود؛ مکتبی که پیش از پیروزی انقلاب به یکی از پایگاههای مهم تربیت زنان مؤمن و آگاه تبدیل شد؛ در شاهرود، عذرا جلالی همسر بزرگوار شهید محمدحسین افتخاری و مادرِ خانم لاله افتخاری از زنانِ جهادگری بودند که در این مکتب تدریس میکردند و شاگردان زیادی تربیت کردند؛ شهید والامقام محمدحسین افتخاری هم در کنار فعالیتهای انقلابی خود، مسجدی بزرگ در شاهرود بنا میکند و در جوار آن، حسینیه، کتابخانه و حوزه علمیهای برای خواهران راهاندازی میکند که به پایگاه فرهنگی و دینی شهر تبدیل شد.
اما دغدغه دینی بانو صفری به حدی زیاد بود که هر جا نشانی از مظلومیت و محرومیت میدید، خود را موظف به اقدام و فعالیت میدانست. هنگامی که مطلع شد رژیم پهلوی، خانواده و فرزندان شهید نواب صفوی را به نیشابور تبعید کرده، بیدرنگ راهی نیشابور شد. وقتی مادرِ خانواده گفت "رژیم اجازه نمیدهد دخترانم در مدارس تحصیل کنند".. همین یک جمله کافی بود تا بانو صفری، مکتب عصمتیه نیشابور را بنیان بگذارد تا دخترانی که از تحصیل محروم شده بودند از آموزش دینی و علمی بیبهره نمانند؛ این اقدام، جلوهای دیگر از روحیه خستگیناپذیر و مسئولیتمدار این بانوی مجاهد بود.
پیام اسلام از ایران تا بحرین؛ وقتی فرصتها تبدیل به رسالت میشوند
به گفته صادقیپری، خستگیناپذیری یکی از بارزترین ویژگیهای بانو صفری بود و با پشتکار، روحیه توکل و معنویتی عمیقی که این بانوی بزرگوار داشتند، بنبستی برای او وجود نداشت. همین روحیه بود که او را تا بحرین کشاند؛ سفری که خود، روایتی شنیدنی دارد. بانو صفری در خاطراتش مینویسد: به دعوت اهالی بحرین به این کشور سفر کردم. متوجه شدم مردم، بهویژه دختران جوان، نسبت به مسائل دینی کمسواد هستند. بسیاری از آنان اندکی فارسی میدانستند، حدود 300 دختر در دورههای آموزشی شرکت کردند و من طی مدت 21 روز، دروس احکام را به آنها آموزش دادم. پس از امتحان، 30 نفر قبول شدند که از میان آنها 10 نفر معلم برجستهای شدند. برایشان کلاسهای ویژهای ترتیب دادم و پس از 40 روز، با ساماندهی فعالیتها به ایران بازگشتم و قول دادم برایشان معلم بفرستم." این روایت، تنها یک سفر تبلیغی نیست؛ تصویری است از بانویی که هر فرصت را به رسالت تبدیل میکرد؛ هر جا که امکان نشر اسلام وجود داشت، بانو صفری بیاعتنا به سختی راه، فشارها یا تهدیدها خود را مامور به تکلیف میدانست.
در گفتوگو با برخی از شاگردان او از جمله خانم طاهره خرسندی از اساتید مکتب عصمتیه ابعاد پنهانتری از این جریان آشکار میشود، او میگوید: "اگر بخواهیم به نقش چنین مکتبها و فعالیتهای خانمهایی مانند حاج خانم صفری در روند پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کنیم، باید بگوییم ظاهر کار ما علمی و آموزشی بود، اما در حقیقت زمینهساز پرورش دخترانی مؤمن، انقلابی و آشنا با مبانی اسلام شد، این آموزشها نیروهایی تربیت کرد که در بطن جامعه اثرگذار بودند و همین تربیت فکری و فرهنگی پشتوانهای برای حرکت سیاسی و اجتماعی انقلابی محسوب میشد. او ادامه میدهد: در دوران اوج انقلاب، من در یزد بودم و بهدلیل داشتن فرزندان خردسال، کمتر توان فعالیت مستقیم داشتم اما حاج خانم صفری با وجود همه محدودیتها و حتی احضار به ساواک، کار خود را ادامه دادند و زمانی که فشارها شدت گرفت و بخشی از فعالیتهای مکتب مشهد تعطیل شد، همان جلسات علمی و آموزشی خانمها خود نوعی مقاومت فرهنگی و انقلابی بود.
به گفته صادقیپری، اسناد ساواک نیز مهر تأییدی بر این واقعیتها هستند؛ در گزارشهای متعدد ساواک، نام مکتب عصمتیه و بانوان وابسته به آن به وضوح دیده میشود. ساواک این مکتب، فعالیتها و شاگردانش را بهطور مستمر تحت کنترل و رصد داشت چرا که این بانوان در کنار آموزش علوم دینی، دختران را با مسائل سیاسی و نهضت امام خمینی(ره) آشنا میکردند.
در اوج خفقان، جلسات سخنرانی عصمتیه همچنان برگزار میشد؛ تا اینکه در سال 1355، ساواک بهطور رسمی عصمتیه مشهد را تعطیل کرد. دلیل این اقدام، مراسمی بود که در همان سال برگزار شد؛ مراسمی که در آن، یکی از بانوان انقلابی و شاگرد مکتب عصمتیه، پشت تریبون رفت و پس از خواندن دعای ندبه نسبت به وضعیت جامعه اعتراض و درباره حجاب بانوان صحبت کرد و در پایان، این جمله را از امام حسین(ع) نقل کرد: "مرگ با عزت بهتر از زندگی ننگین است."همین کلمات کافی بود تا پس از آن مراسم، ساواک بیدرنگ عصمتیه مشهد را تعطیل کرد اما تعطیلی یک ساختمان به معنای پایان یک جریان نبود. بانو مجتهده شهربانو صفری با وجود همه ممنوعیتها دست از مبارزه نکشید و مسیر خود را ادامه داد.
زنان جلوتر از مردان نخستین صداهای اعتراض خود را علیه اقدامات ننگین پهلوی بلند کردند
فاجعه مسجد گوهرشاد در سال 1314 زخمی بود که سالها بر حافظه جمعی مشهد سنگینی میکرد و شهر را در سکوتی تحمیلی فرو برده بود، با اینحال در تمام آن سالها، مشهد شاهد اعتراضهای گسترده مردمی شبیه سال 1356 نبود؛ اما اینبار، فضا متفاوت بود. آنچه آرام آرام در لایههای پنهان جامعه شکل گرفته، اکنون به سطح آمده است. سالها آموزش و افزایش آگاهی سیاسی که در مکاتب دینی زنانه بهویژه مکتب عصمتیه جریان داشت، ثمر داده و زنان، اینبار نه در حاشیه که در صف اول اعتراض ایستاده بودند. در این مقطع تاریخی، زنان مشهد جلوتر از مردان نخستین صداهای اعتراض خود را علیه اقدامات ننگین رژیم پهلوی بلند میکنند؛ صداهایی برخاسته از فهم دینی و شجاعتی که سالها در جلسات درس و تفسیر رشد کرده بود. این حضور شجاعانه برای ساواک قابل تحمل نبود.
در همین فضاست که بانو مجتهده شهربانو صفری به همراه یکی از شاگردانش توسط ساواک دستگیر میشوند و بازجوییها از ایشان برای خاموشکردن یک جریان فکری آغاز میشود؛ ساواک از آنان تعهد میگیرد که "هیچ فعالیتی در مشهد نداشته باشید، حق خروج از مشهد را ندارید و حتی حق نوشتن کتاب را هم ندارید." این محدودیتها برای بانو صفری که نویسندهای توانا بود و پیش از آن موفق شده بود برخی متون و کتب حوزوی را برای طلاب جوان تدوین کند سخت بود اما باز هم دست از مبارزه نکشید.
با نزدیک شدن به روزهای پایانی رژیم پهلوی، درست زمانی که صدای فروپاشی رژیم از هر سو به گوش میرسید، بانو صفری در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به دیدار علما و شخصیتهایی چون آقای صادقی، نیکنام، عبدخدایی و آیتالله میلانی میرود و پرسشی راهبردی مطرح میکند؛ پرسشی که کمتر کسی در آن روزها به آن اندیشیده بود او میگوید: فرض کنید امروز انقلاب پیروز شد. شما برای اداره عرصه فرهنگی کشور چه برنامهای دارید؟ متولیان فرهنگیتان چه کسانی خواهند بود؟ اجازه بدهید من بانوان را از سراسر کشور جذب کنم، در مکتب عصمتیه آموزش بدهم تا بعد از پیروزی انقلاب، شما بتوانید از ظرفیت آنها در مراکز فرهنگی استفاده کنید.
به گفته صادقیپری، این پیشنهاد یک برنامه عملیاتی بود؛ بانو صفری بلافاصله دست به کار شد و بانوانی از نقاط مختلف کشور در مکتب عصمتیه تحت آموزشهای فشرده قرار گرفتند. برای این دورهها، از اساتید بزرگ دعوت شد تا این زنان را نه صرفاً بهعنوان طلبه بلکه بهعنوان بانوی فرهنگیِ تاثیرگذار تربیت کنند. نکته قابلتوجه آنکه تمامی هزینههای این آموزشها را خود بانو صفری تقبل کرد؛ بیهیچ چشمداشتی.. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هر یک از این بانوان به شهر و دیار خود بازگشتند و هستههای فرهنگی، آموزشی و تبلیغی را شکل دادند. بسیاری از فعالیتهای اثرگذار فرهنگی زنان در سالهای نخست انقلاب ریشه در همین آموزشهای پیش از پیروزی داشت؛ آموزشهایی که در سکوت و بیهیاهو اما با نگاهی عمیق و آیندهنگرانه انجام شده بود.
از ایران تا افغانستان؛ تربیت 700 شاگرد افغانی
دامنه فعالیتهای بانو صفری به مرزهای ایران محدود نماند. ایشان در مکتب عصمتیه، حدود 700 شاگرد افغانی تربیت کردند؛ زنانی که در شرایط سخت مهاجرت و غربت، از این مکتب جان تازهای گرفتند. بانو صفری، خستگی نمیشناخت؛ او این بانوان را بهعنوان مبلغ به نقاط مختلف کشور اعزام میکرد و برای پشتیبانی آموزشی آنان، سازوکاری خلاقانه طراحی کرده بود به این ترتیب، شبکهای زنده و پویا از آموزش دینی شکل گرفت؛ شبکهای که بدون نیاز به حضور فیزیکی، اندیشه را منتقل میکرد.
جریان عصمتیه جریانی زنده و اثرگذار بود که با شخصیتهای بزرگ انقلاب اسلامی نیز پیوند داشت. از جمله این ارتباطات، ارتباط مکتب عصمتیه با آیتالله خامنهای بود؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی هرگاه که رهبری به مشهد سفر میکردند، در دیدارهای مختلف ایشان، بانو مجتهده صفری نیز حضور داشت؛ حضوری که نشاندهنده استمرار پیوند یک بانوی مجاهد فرهنگی با جریان اصیل انقلاب اسلامی بود.
مقابله با جریانهای منحرف؛ جهادی که تا مرز جان ادامه یافت
با پیروزی انقلاب، مأموریت عصمتیه نهتنها متوقف نشد بلکه وارد مرحلهای تازه شد زیرا تهدیدها علیه انقلاب اسلامی روز به روز بیشتر میشد. در سالهایی که منافقین در شهرهای مختلف کشور فعالیت میکردند و تلاش داشتند جوانان و حتی زنان انقلابی را منحرف کنند، بانو صفری بار دیگر در خط مقدم مبارزه ایستاد. او، اینبار نه در برابر ساواک بلکه در برابر انحراف فکری به میدان آمد.
در خاطرات منتشرنشده بانو صفری، روایتهایی وجود دارد که عمق مجاهدت او را آشکار میکند. او خود نقل میکند: وقتی متوجه شدم برخی از شاگردان من در مکاتب شمال مورد نفوذ و سمپاتی منافقین قرار گرفتهاند، به شمال کشور رفتم. ساعتها برایشان سخنرانی میکردم؛ آنقدر که از حنجرهام خون بیرون میآمد و مجبور شدم به تهران بیایم و چندین بار تحت درمان قرار بگیرم تا دوباره بتوانم صحبت کنم.
این جملات نشاندهنده ایثار تا مرز جان بود. بانویی که برای جلوگیری از انحراف شاگردانش، از جسم و سلامتی خود گذشت و لحظهای میدان را خالی نکرد. برای او، حفظ ایمان و هویت شاگردانش بر هر رنجی اولویت داشت. او در بخش دیگری از خاطراتش اشاره میکند که تأمین هزینه این فعالیتهای گسترده انقلابی و فرهنگی، با کمک برخی شخصیتهای علمی، دینی و نیکوکاران مؤمن انجام میشد؛ اما مدیریت، پیگیری و بار اصلی این رسالت، همواره بر دوش خود او بود.
پرچمدار جهاد تبیین زنان
به گفته صادقیپری، حاجیهخانم مجتهده "شهربانو صفری" در زمان خود با تمام توان در برابر پروژههای اسلامزدایی، سکولاریزه کردن جامعه و بیهویتسازی زن ایرانی ایستاد. او پیش از آنکه واژه «جهاد تبیین» به عنوان یک رسالت مطرح شود عملاً وارد این عرصه شده و مجاهد این عرصه بود و با آموزش، روشنگری، تربیت نیرو و حضور میدانی، اجازه نداد اندیشههای انحرافی ریشه بدوانند.
امروز، روایت زندگی این بانوی بزرگ ایرانی و اصالتاً گیلانی یک مسئولیت است چراکه باید بتوانیم این بانوی بزرگوار را به عنوان یک اسوه بانوی جهادی، اسوهای که اسمش در تاریخ معاصر ما مغفول مانده است، به بانوان مسلمان ایرانی معرفی کنیم؛ بانویی که سالهای سال، عمر خود را وقف اسلام، وقف هویت، عفت و کرامت زن ایرانی کرد.
و اکنون، این روایت، ما را به تأمل و تعهد فرا میخواند؛ تعهدی برای ادامه مسیر این زنان بزرگ، برای زنده نگهداشتن یادشان، و برای آنکه ما نیز، در حد توان خود، رهرو راه بانوانی باشیم که بیهیاهو، اما استوار، تاریخ را ساختند.
به گزارش تسنیم، حاجیهخانم مجتهده "شهربانو صفری" پس از 84 سال زندگی پربرکت، سرانجام در سال 1392 در مشهد مقدس چشم از جهان فروبست؛ این بانوی عالمه وصیت کرده بودند که در قم تدفین شوند و مراسم تشییع پیکر ایشان با حضور اقشار مختلف مردم به سمت حرم حضرت فاطمه معصومه(س) برگزار شد و سپس بر آستان مقدس کریمه اهل بیت(ع) طواف داده شد و در گلزار شهدای شیخان قم به خاک سپرده شد.
گزارش از: زهرا رستگار
انتهای پیام/