به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، در روزگاری که آموزش و پرورش به یکی از کانونهای اصلی گفتوگو درباره آینده جامعه تبدیل شده است، مدرسه دیگر صرفاً مکانی برای انتقال دانشهای پایه نیست.
تجربههای تاریخی نشان میدهد که از همان زمانی که مدرسه بهعنوان نهادی رسمی برای آموزش شکل گرفت، همواره تحت تأثیر نیازهای اجتماعی، تعاریف حکومتها و افقهای فکری هر دوره قرار داشته است. همین تغییرپذیری، خود دلیل روشنی بر نقش اثرگذار مدرسه در شکلدهی به نیروی انسانی و در سطحی فراتر، در جهت دهی به مسیر تحول جامعه و حتی حکمرانی است. چرا که در دنیای امروز، مدرسه نه تنها محل آمادهسازی افراد برای ورود به بازار کار است بلکه نقطه آغاز ساختن جامعه آینده تلقی میشود؛ جایی که ارزشها، هنجارها و شیوه زیست اجتماعی نسلهای بعدی در آن شکل میگیرد.
نگاهی به تحولات نظری در حوزه آموزش نشان میدهد که مدارس در قالبهای متفاوتی قابل شناسایی هستند. برخی مدارس همچنان بر قوانین و مقررات رسمی، سلسله مراتب اداری و آموزش سنتی و منفعل تکیه دارند؛ برخی دیگر با تأکید بر روابط گرم و تعاملات دوستانه و آموزش حرفهای شناخته میشوند؛ و در سطحی پیشرفتهتر، الگوهایی پدید آمدهاند که محور اصلی آنها همکاری حرفهای، گفتوگوی صریح، احترام متقابل و مشارکت هدفمند و فعال برای بهبود یاددهی و یادگیری است. این سیر تحول، از تمرکز صرف بر دستورالعملها به سمت تعامل آگاهانه و همدلانه، بازتابی از تغییر نگاه به ماهیت تعلیم و تربیت در جهان معاصر است.
در کشور ایران نیز طی دهههای اخیر، تنوع مدارس به طور چشمگیری افزایش یافته است. گونههای مختلف مدارس دولتی، غیردولتی، هیئتامنایی و نمونه دولتی، هر یک با اهداف و سازوکارهای خاص خود شکل گرفتهاند. با وجود آنکه تنوع مدارس میتواند پاسخگوی تفاوت نیازها و شرایط متفاوت باشد ولیکن باید درنظرداشت که کدام الگوی مدرسه میتواند ما را به ایران قوی و پیروز نزدیکتر کند؟
در دهههای پایانی قرن بیستم، بازتعریف رابطه مدرسه و جامعه به یکی از محورهای اصلی سیاستگذاری آموزشی در بسیاری از کشورها تبدیل شده است. مدرسه به تدریج از نهادی بسته به یک سازمانی اجتماعی تبدیل شده است که با محیط پیرامون خود در تعامل مداوم است. این رویکرد، نقشهای تازهای برای مدیران مدارس، مهارتهای نوینی برای معلمان و تجربههای متفاوتی برای دانشآموزان به همراه آورده است. هدف، افزایش درک عمومی از کارکرد مدرسه، جلب حمایت اجتماعی، تقویت اعتماد عمومی و مشارکت شهروندان در حل مسائل آموزشی و اجتماعی است. تجربههای بینالمللی نشان میدهد که چنین تعاملی میتواند مدرسه را به بازیگری فعال و مؤثر در توسعه فرهنگی و اجتماعی تبدیل کند.
نمونههای متعددی از مدارس معاصر در نقاط مختلف جهان نشان میدهد که پیوند مدرسه با خانوادهها، دانشآموختگان، دانشگاهها و حتی مدارس دیگر کشورها چگونه میتواند افق یاددهی و یادگیری را گسترش دهد. مدارس بینالمللی با برنامههای تبادلی، مدارس فنی با همکاری صنعت و آموزش عالی و مدارسی که «یادگیری بدون مرز» را شعار خود قرار دادهاند، همگی بر این اصل تأکید دارند که آموزش، امری منزوی و محدود به چهاردیواری کلاس نیست. چنین تجربههایی، مهارتهای زبانی، فرهنگی و اجتماعی دانشآموزان را تقویت کرده و آنان را برای زیست در جهانی پیچیده و بههمپیوسته آماده میسازد.
در کنار این رویکردهای جهانی، اندیشه اسلامی نیز تصویری روشن از نقش مدرسه در تحقق جامعه مطلوب ارائه میدهد. در این نگاه، مدرسه بستری برای پرورش انسان صالح است؛ انسانی که رشد فردی او مقدمه ای برای اصلاح اجتماعی است. مفاهیمی مانند ایمان، عمل صالح و حیات طیبه، چارچوبی ارزشی برای تربیت ترسیم میکنند که در آن، آموزش تنها به انتقال معلومات محدود نمیشود بلکه همه شؤون و ساحتهای وجودی انسان را دربرمیگیرد؛ از اخلاق و عقلانیت گرفته تا مسئولیت اجتماعی. به بیان دیگر، نوعی زیست پاک و نورانی که ثمره ارتباط و پیوند باور و عمل است که بدون تردید، بدون یکی از این دو تحقق نمییابد.
براساس این فلسفه تربیتی، مدرسه یک فضای اجتماعی سازمان یافته است که باید زمینه کسب شایستگیهای فردی، خانوادگی و اجتماعی را فراهم کند. چنین مدرسهای، دانشآموزان را برای درک موقعیت خود و دیگران و برای مشارکت در بهبود آن آماده میسازد. تحقق این هدف، بدون توجه به محیط پیرامونی مدرسه ممکن نیست. خانواده، دانشگاه، نهادهای فرهنگی، مسجد و محله، هر یک بخشی از اکوسیستم تربیتی هستند که در تعامل با مدرسه معنا مییابند.
ارتباط با خانواده، یکی از ارکان اساسی این تعامل است. خانواده و مدرسه، دو فضای مکمل تربیتی هستند. در این رویکرد، واگذاری کامل مسئولیت تربیت به مدرسه مطلوبیت ندارد. مشارکت آگاهانه والدین، حفظ نقش محوری خانواده و طراحی سازوکارهایی برای همکاری مستمر، میتواند اثر تربیتی آموزش رسمی را چندبرابر کند. مدرسهای که برای والدین برنامه دارد و آنان را در مسیر تربیت همراه میسازد و سعی می کند که میان آن ها و فرزندان پیوند مستحکمی ایجاد کند، در واقع دایره اثرگذاری خود را به سطح جامعه گسترش میدهد.
تعامل با نهادهای علمی و فرهنگی، بهویژه دانشگاهها، نیز نقشی کلیدی دارد. این ارتباط، امکان پیوند نظریه و عمل، توسعه حرفهای معلمان، تولید دانش بومی و افزایش اعتماد متقابل را فراهم میکند. حضور دانشجویان و اساتید دانشگاهی در مدارس، از یک سو، به حل مسائل واقعی آموزش در عین آشنایی با نیازهای جامعه کمک میکند و از سوی دیگر، دانشگاه را ازحالت انزوا خارج میسازد. تجربههای موفق نشان میدهد که چنین همکاریهایی میتواند به شکلگیری شبکههای دانشی و نوآوریهای آموزشی در مدارس و دانشگاه ها بینجامد.
در سطح محلی، مدرسه میتواند به قلب تپنده محله بدل شود. استفاده مشترک از فضاهای آموزشی، ورزشی و فرهنگی، شناسایی نیازهای محله و مشارکت در حل آنها، احساس تعلق و مسئولیت اجتماعی را در دو سوی مدرسه و جامعه تقویت میکند. تجربههای سادهای مانند آشنایی دانشآموزان با محله و منطقه بومی خود، مشاغل محلی و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی محلی، زمینهساز اعتماد، وفاداری و همدلی میشود.
در مجموع، مدرسه فقط یک «مکان» صرف نیست بلکه فضایی فرهنگی و اجتماعی است که با شبکهای از روابط معنا پیدا میکند. اثربخشی مدرسه، پیوندی ناگسستنی با مسئولیت اجتماعی آن دارد. اگر آموزش قرار است بنیان توسعه پایدار و عدالت محور باشد، مدرسه باید در تعامل اخلاقمدارانه با همه ذینفعان و رابطان معنایی خود عمل کند. تنها در چنین چارچوبی است که میتوان به پرورش نسلی امیدوار بود که هم در رشد فردی موفق است و هم در اصلاح، پیشرفت و تمدن جامعه مصمم و نقشآفرین باشد.
یادداشت از: مریم اسماعیلی، پژوهشگر و استاد دانشگاه
انتهای پیام/