آیتاللّه تهرانی: روحانیت شیعه گشنگی کشیده، اما گدایی نکرده/ماجرای عنایت امام رضا(ع) به حاجآقا
خبرگزاری تسنیم: آیتاللّه تهرانی بر استقلال مالی روحانیت تشیع تأکید میکرد و میگفت: روحانیت تشیع بهخاطر استقلال مالی خود میتواند سلطنت ۲۵۰۰ساله را ریشهکن کند؛ طلبه گشنگی کشیده، اما گدایی نکرده است.
میثم مطیعی از مداحان و ذاکرین اهل بیت(ع) است که سالها در جلسات حضرت آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی مداحی کرده است. او از مؤسسین دفتر حفظ و نشر آثار حاج آقا مجتبی است و اولین مدیرعامل این مؤسسه نیز بوده است . مطیعی هماکنون دانشجوی دکترای دانشگاه امام صادق(ع) و از اساتید همین دانشگاه است.
مطیعی با وجود آنکه رسانهای نیست و بهقول خودش تاکنون مصاحبهای نکرده، اما میگوید: در این مصاحبه لازم دانستهام تا درباره آیتالله تهرانی سخنانی را بگویم، آنهم بهدلیل اینکه احساس کردم شاید بشود گوشه مختصری از زوایای زندگی این مرد الهی باز شود. آخرین بخش گفتوگوی وی با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم را از نظر میگذرانیم:
* تسنیم: از ویژگی روضههای آیتالله تهرانی بفرمایید!
حاجآقا چند ویژگی بارز داشت: اولاٌ اینکه یک مرجع تقلید و یک استاد اخلاق بخواهد روضه بخواند، در نوع خود بسیار جالب توجه است. روضهخوانی مختص شب بیست و سوم رمضان ایشان نبود، روضه خواندن روند همیشگی ایشان بود. با روضههای تکراری گریه میکرد و مردم را هم میگریاند. نکته دیگر که جزو معجزات و عنایات خدا محسوب میشود این است که ایشان هر بحث اخلاقی که مطرح میکردند تطبیق و نمود عینی آن حتماً در روضه آخر ایشان بود، بدون اینکه ایشان روضه را تغییر بدهند.
یعنی ما همه میدانستیم که شب 5 رمضان روضه چیست. شب 27 رمضان روضه چیست. میدانستیم چون روضههای ایشان یک روند ثابتی داشت. ولی خدا میخواست و آن بحثی که ایشان مطرح میکردند، بهروشنی در روضه تبلور پیدا میکرد؛ یعنی اگر کسی روضه را نمیشنید از قسمت نتیجهگیری بحث محروم مانده بود.
من آن روز به ایشان گفتم که: من این مقتلخوانی را از شما یادگرفتهام. ایشان در جواب گفتند: سلیقه به خرج دادن و آرایش هنری خوب است، ولی اینکه آدم بخواهد از خودش درباره مقاتل حرف بزند، خوب نیست. بعد به من گفتند: «دقت کردی دیشب من چطوری روضه خواندم؟» منظورشان جلسه اخلاق بود که در آن فرمودند: «من این مطلب را بهتازگی ندیدهام و سالها پیش دیدهام، ولی یادم نیست کجا دیدهام». بعد فرمودند که: میدانی من این روضه را از چهکسی شنیده بودم؟ از شخص معتبری چون آقای فلسفی شنیده بودم. 50 سال پیش در دهه آخر صفر، ایشان در منزل آیتالله بروجردی منبر میرفت و من این مطلب را آنجا از ایشان شنیدم، ولی باز هم به همین اکتفا نکردم، رفتم و در منابع نگاه کردم.
من هم برای ایشان تعریف کردم که یکی از مداحان معروف به شیوه مقتلخوانیام اعتراض کرد و در واقع شوخی تلخی با من کرد و به من گفت: این کاری که تو میکنی فنی نیست که در جلسات منبع مطلب و مؤلف را ذکر میکنی و میگویی فلانی در فلان کتاب این را گفته است. من هم به او گفتم که از نظر من این شیوه فنی است و اگر چاره داشته باشم جلد و صفحهاش را هم میگفتم. حاجآقا خیلی خندیدند و خوشحال شدند و فرمودند: «بارک الله! احسنت! خوب جوابی دادی».
من بهدلیل اشتغالات شغلی و تحصیلیام هیچگاه مداحی را شغل خودم قرار ندادم و این مسئله را توفیقی برای خودم میدانم نه شغل. برای همین جاهای مختلفی که من را دعوت میکنند بدون تعارف همان ابتدا جواب منفی میدهم تا به درس و کارم برسم. محرمها تا سالها فقط در جلسات دانشگاه امام صادق(ع) مراسم میرفتم و صبح تا شب برای مقتل آنجا وقت میگذاشتم که این چندسال اخیر جلسات حاجآقا هم اضافه شده بود؛ یعنی من از دانشگاه میآمدم، حاجآقا نماز مغرب را میخواندند و من بینالصلاتین یک ربع تا بیست دقیقه روضه میخواندم و باز بعد از نماز عشاء به دانشگاه برمیگشتم و مراسم دیگری را قبول نمیکردم.
وظیفه شرعی شما مسائل علمی است
یکبار به حاجآقا گفتم: من با کسی تعارف ندارم، با اینحال مخاطبها همیشه به من میگویند که جلسه اهلبیت است، روضه حضرت زهراست، یادواره شهداست و... اگر میتوانی و نمیآیی باید جواب اهلبیت(ع) و شهدا را بدهی، اما برای من مقدور نیست که چنین کنم؛ من چکار باید بکنم؟ آیا این تکلیف شرعی من نیست؟ و اگر نروم بیاحترامی به مجلس اهلبیت نیست؟ حاجآقا در پاسخ گفتند: نخیر، وظیفه شرعی شما مسائل علمی است و شرکت در جلسات و اینها مسائل اخلاقی و عاطفی است که محکوم این وظیفه شرعی هستند.
حاجآقا گفتند: حاکم این است و هرچه با این منافات داشته باشد، نباید وجود داشته باشد. خود من بهترین مثال برای شما هستم؛ اولویت اولم درس خارجم است، بعد جلسات اخلاق و بعد مسجد. غیر از این هرجا دعوتم میکنند نمیروم و اصلاً و ابداً هم تعارف ندارم.
این توسلات نمک آش است
ایشان خودشان با اینکه مرجع تقلید و استاد اخلاق بودند و درس خارج میدادند، ولی همه کارهایشان اعتدال داشت و افراط و تفریط در کارشان نبود. یک دفعه وقتی از مسجد جامع برمیگشتیم حاجآقا فرمودند که: «این توسلات نمک آش است و اگر نمک نباشد، آش بیمزه است، اما همهاش هم نمیشود نمک باشد. چیزی که سیر میکند آش است و نمک چاشنی است».
در ادامه فرمودند: قبل از انقلاب عدهای مخالف روضه و سینهزنی بودند و من در جلساتم هم مسئله میگفتم و هم روضه میخواندم و عدهای به من اعتراض میکردند که این چهکاری است شما میکنید؟! بهجای اینکه این را به سینه بزنید، به سر دشمن بزنید و... و من رویّه خودم را هرگز عوض نکردم. بعد از انقلاب هم باب شد که دو سه ساعت سینه میزدند و از من هم انتظار چنین چیزی داشتند، اما من همان رویّه خودم را دارم. سینه میزنم، روضه هم میخوانم، اما بهنحو متعارف، نه افراط و نه تفریط. چون هیچکدام دوام نمیآورند، میفرمودند: من کمتر آدم معتدلی دیدهام.
در این اواخر که حاجآقا حال خوشی نداشتند، نیمه شعبان در دفترشان مداحی داشتم. حالشان خوب نبود و موقع مداحی نرسیدند و خیلی حال من گرفته شد؛ چون دوست داشتم در محضر ایشان مداحی کنم. برای یک مداح افتخار است که در حضور مستمعی روضه بخواند که وصل است و ارتباط و مودتش با اهلبیت خیلی زیاد است که در حضور او روضه بخواند و برای خود من مایه توفیق بود. وقتی حاجآقا به من پیشنهاد میکردند، همیشه باافتخار میگفتم البته که میآیم.
مطیعی: همان یک مستمع برای مداحی من بس بود
بنده مداحیام در محضر ایشان را توفیق بزرگی برای خودم میدانم و همان یک مستمع برای مداح بس است. تمام عشقم این بود که در خدمت ایشان بخوانم و ایشان در واقع مصداق «یکی مرد جنگی، به از صدهزار» بودند. من مجالس زیادی رفتهام و گریهکن بسیار دیدهام، اما ایشان عجیب بودند. اگر روحانی، استاد اخلاق و مرجع تقلید نبودند هم عجیب بودند، چه رسد به اینکه همه اینها را داشتند و آنگونه بودند. تعامل معنوی ایشان با اهلبیت(ع) عجیب بود. من همیشه وقتی میخواستم در محضرشان مداحی کنم پشت به جمعیت و رو به قبله مینشستم، یعنی دقیقاً پشت سر حاج آقا. برای آنکه حاج آقا را موقع روضه ببینم. تمام صورت ایشان سرخ میشد و پراشک میگشت، حاج آقا خیلی اهلبُکاء بودند برای مصائب اهلبیت.
حاجآقا همیشه باصفا بود، اما در دو سه سال اخیر یعنی در دوران بیماریشان انگار صفای خاصی گرفته بودند و آدم سوز درونیشان را احساس میکرد. این بیماری همان امتحان بزرگ خدا بود که حاجآقا با سرپا نگه داشتن خود و اخلاق خوششان از آن سربلند بیرون آمدند. نسبت به برپا کردن روضه و توسل برای اهلبیت(ع) اهتمام خاصی داشتند، حتی در ایامی که حال خوشی نداشتند.
محرم سال گذشته حاجآقا حال خوشی نداشتند. جلسات اخلاق را هم بهسختی اداره کردند تا جایی که بهیاد میآورم محرم و تا اواخر ماه صفر مسجد جامع تشریف نبردند. اواخر ماه صفر بود که از طرف ایشان فردی با من تماس گرفت و گفت: حاجآقا فرمودند که: اگر میآیی تا به مسجد برویم. من از خدا خواسته بودم، هیچجا مداحی نمیرفتم، اما وقتی حاجآقا مجتبی میگفتند، نهتنها بلافاصله قبول میکردم بلکه آرزویم بود. من بهعنوان یک مداح آرزویم بود که در جلسات حاجآقا مجتبی مداحی کنم.
برای رفتن به مسجد جامع در ماشین نشستیم، حاجآقا حال خوشی نداشتند و با صدای ضعیف گفتند که: من حالم خوش نیست، حالم طوری نیست که بیایم مسجد، اما امروز با خودم فکر میکردم که محرم تمام شد، صفر هم دارد تمام میشود و من مسجد نرفتهام و روضه برپا نکردهام. امروز به فلانی گفتم ببینید اگر مطیعی میآید من مسجد بروم که روضه برپا شود. بعد گریه کردند و فرمودند که: من برای امام حسین(ع) کاری نکردهام.
تسنیم: لطفاً از توصیههای شخصی و نکات ریز اخلاقی که به شما فرمودهاند، بفرمایید!
چند توصیه شخصی که از ایشان شنیدهام میگویم، شاید بهدرد رجال و آقایان و آنهایی که در معرض شهرتند، بخورد: یک بار که به خدمتتشان رسیده بودم، عرض کردم: حاجآقا، چه کنیم تا به شهرت و آفات شهرت گرفتار نشویم؟ فرمودند که: توجه نداشتن به آفت شهرت خود بزرگترین چیز برای انسان است. شهرتطلبی تمام کارهای انسان را از بین میبرد و ریشهکن میکند و توجه به این معنا خود لطف الهی است؛ چون بعضیها توجه ندارند و با غلتیدن در این وادی بهطور کامل دست خالی می شوند، نگذارید این توجه از بین برود.
حدیث نفس برای پرهیز از شهرت/ ماجرای مرحوم مامقانی
فرمودند: مقابله با نفس راههای مختلف دارد: راههای علمی و عملی، و بالاترین راه علمی این است که انسان با خودش حدیث نفس کند. ایشان با یک داستان این مطلب را برای من جا انداختند و فرمودند که: مرحوم مامقانی (که حاشیه بر مکاسب دارد) و اهل مامقان از دهات آذربایجان و ترکستان است، به نجف مشرف شد. طلبه بود، درس خواند و خداوند به ایشان توفیق داد و مرجع تقلید شد. آذربایجانیها همه بهسمت ایشان گرویدند و حتی بخشهایی از شوروی هم مقلد ایشان بودند. حاجآقا میگفتند: ایشان مرجع تقلید بود و وارد هرجلسهای که میشد، گوینده بالای منبر از ایشان تجلیل میکرد. مرحوم ممقانی در چنین مواقعی دستش را جلوی دهانش میبرد و با خودش نجوا میکرد.
هیچی نیستی! خودت میدانی که هیچی نیستی!
یک عده فهمیده بودند که وقتی بالای منبر از ایشان تجلیل میشود، این کار را میکنند و به خودشان میگویند: «ببین هیچی نیستی! خودت میدانی که هیچی نیستی!» حاجآقا مجتبی میگفتند: «وقتی که میبینی از تو تعریف میکنند به خودت بگو: برو گم شو! خودت میدانی که هیچی نیستی!». بعد فرمودند: مرحوم مامقانی کارهای عملی هم داشت. میگفتند که: از پدرم (مرحوم آمیرزا عبدالعلی تهرانی) شنیدم که مرحوم مامقانی زمانی که تازه به نجف آمده بود، ملبس به لباس روحانیت نبود و با همان لباس محلی خودشان آمده بود که عبارت از کلاهی بوده که هنوز در برخی روستاهای آذربایجان روی سر میگذارند.
بعدها که ایشان به مرجعیت رسید، وقتی که مطالعه میکرد و مطالعهاش تمام میشد و فردایش میخواست به چندصد مجتهد درس بدهد، این مرجع تقلید جلوی آینه میرفت و آن کلاه را روی سرش میگذاشت و خودش را در آینه نگاه میکرد و بعد میخوابید؛ یعنی «یادت نرود کی بودی و اهل کجا هستی و از کجا آمدی!».
در مورد اثرگذاری دینی حاجآقا مجتبی اصلاً قائل به کار تبلیغاتی نبودند، بلکه میگفتند: عمده خلوص است (خلوص اهمیت دارد) و این کارها (تبلیغات و...) بدون خلوص هیچ ارزش و فایدهای ندارد. خلوص که نباشد هیچ تأثیری ندارد. خلوص که باشد همین دهان به دهان پخش شدن اثر دارد. هرچه کار سادهتر باشد، اثرگذاریاش بیشتر است. هیاهو و شلوغی مانند طوفانی است که میآید و تمام میشود.
تواضعهایی که بوی تکبر میدهد
شما توجه دارید که گاهی برخی از تواضعهایی که ظاهراً ما میکنیم هم از روی تکبر است. برای مثال طرف آدم بزرگی است و زمانی که به مجلسی میرود و تعارفش میکنند تا در بالا و صدر مجلس بنشیند، میگوید: «نه، همین دم در خوب است» و شاید همین کارش از روی تکبر باشد. مثلاً زمانی حاجآقای بهجت «الاحقر» مینویسد و زمانی یکی مانند من؛ این «الاحقر»ها باهم فرق دارد و بعضی از این «الاحقرها» فوق «انا ربّکم الاعلی» است.
یک بار به حاجآقا عرض کردم که: احساس میکنم گاه تواضع کردن ما هم از روی تکبر است! حاجآقا فرمودند: بله این امکان وجود دارد. شیطان راههای مختلفی دارد، حواستان باید جمع باشد. حاجآقا در ادامه خاطرهای از خودشان نقل کرده گفتند: مدتی در جمع مردم که امام جماعت بودم، نماز نافله نمیخواندم. یک بار یکی از دوستان من که به رحمت خدا رفته گفت: من خلوت تو را دیدهام و میدانم که مستحبات را بهجا میآوری و نافله میخوانی، پس چرا در جمع اینچنین میکنی و نافله نمیخوانی؟ او به من گفت که: شیطان میخواهد توفیق را از تو بگیرد و تو در چنین مواقعی باید به شیطان بگویی که بله! اصلاً میخواهم برای مردم بخوانم. چندبار که این کار را انجام بدهی، چنین وسوسهای از سرت میپرد. حاجآقا فرمودند: او که نور به قبرش ببارد این نکته را به من یاد داد.
شبهای قدر من همیشه جوشنکبیر که میخواندم، بعد از آن جای دیگر نمیرفتم و هیچ مراسم دیگری را قبول نمیکردم. آن زمانی که مداحی نمیکردم، هم شب قدر را در محضر حاجآقا مجتبی بودم و استفاده میکردم و از سال 84 به بعد هم که توفیق داشتم که دعای جوشنکبیر مسجد جامع را بخوانم، در واقع خیلی برایم مهم بود که بمانم تا حاجآقا از جایگاه پایین بیایند و من پشت سر ایشان بنشینم. خیلی برایم مهم بود که در شب تقدیر هم ـ حتی از لحاظ مکانی ـ جایی باشم که یک مرد الهی قرار گرفته که میدانم احسن مقدرات در آن شب برایش رقم زده میشود.
عزای من را با عزای علیبن موسی الرضا(ع) بگیرید
در مورد ارتباط حاجآقا با امام رضا(ع) باید بگویم که ایشان قبل از جلسههای مهم خودشان مثلاً قبل از محرم، قبل از ماه مبارک رمضان و برخی از ایام دیگر مانند نوروز و... به مشهد میرفتند و مقید به زیارت امام رضا(ع) بودند و میرفتند و از امام رضا(ع) کمک میطلبیدند. معتقد بودند که انسان باید پیامی را که میخواهد به مردم منتقل کند از منبع تبلیغ بگیرد. من بارها از ایشان شنیدم که میفرمودند: من هرچه دارم از امام رضا(ع) دارم.
از اول تا آخر دوران بستری شدنشان در بیمارستان، تختشان رو به مشهد الرضا(ع) بود و ماهها قبل به پسرشان گفته بودند که: عزای من را با عزای علیّبن موسی الرضا(ع) میگیرید و تقدیر نیز چنین شد که شب هفتم درگذشت حاجآقا با شهادت امام رضا(ع) مصادف شد.
ایشان در بیمارستان مدام به ائمه(ع) سلام میدادند و در آخرین لحظات عمرشان بهطور خاص به امام رضا(ع) سلام دادهاند. در مشهد هم حاج آقا مجتبی مودت در زیارت و عتبهبوسی داشت و مانند عامه مردم جایجای حرم را میبوسید.
خاطرهای از عنایت امام رضا(ع) به آیتالله تهرانی
یک خاطره از عنایت امام رضا علیه السّلام را از خودشان شنیدم که نقل میکنم: سال 88 بود که خدمتشان بودیم، فرمودند: قبل از جلسات ماه مبارک رمضان در شب جمعه آخر ماه شعبان من همیشه به مشهد میروم و به امام هشتم عرض میکنم: آقاجان! شما میدانید که من هیچچیز بلد نیستم. به امام هشتم عرض میکنم که: آقا من هم میخواهم روزه بگیرم، هم میخواهم جلسهام را اداره کنم و هم میخواهم ظهرها مسجدم را بروم. دیگر خودتان میدانید، خداحافظ! یک حرم هم بیشتر نمیروم. همین یک حرم را میروم و این حرفها را میزنم و برمیگردم. شب میروم مشهد، صبح جمعه میروم حرم و بعدش صاف برمیگردم و میآیم.
همین امسال قبل از ماه مبارک رفتم و برگشتم و قصد داشتم در ماه رمضان همین بحث دعا را ادامه بدهم. خاطرم هم جمع بود. موضوع هم که مشخص بود. سال گذشتهاش هم بحث دعا را کرده بودم. شماره هم گذاشته بودم از یک تا 30. شب آخر سال قبلش هم گفته بودم که این موضوعات مانده است. خدا شاهد است که تمام اتاقم را زیر و رو کردم، ولی یادداشتهای سال گذشته را پیدا نکردم. لای همه کتابهایم را باز و بالا و پایین کردم، خبری نبود و پیدا نشد. خوب یادم است که آن روز، روز جمعهای بود که از مشهد برگشتم.
هرچه گشتم پیدا نشد، چند دفعه کتابها را زیر و رو کرده بودم. تا شروع ماه رمضان هم چیزی نمانده بود. مضطر مضطر شدم. فردایش به داخل اتاقم برگشتم و تا وارد اتاقم شدم، به ذهنم آمد که ما به امام هشتم گفته بودیم که... بیاختیار رویم را برگرداندم بهسمت مشهد و عرض کردم: یا امام هشتم! من که آمدم و به شما عرض کردم که چه میخواهم. شروع به صلوات فرستادن برای امام هشتم کردم. خدا میداند چهار یا پنج صلوات فرستاده بودم که کنار میزم دو کتاب روی هم بود. اولی را برداشتم دیدم مطالبم داخل این کتاب است و هر 30 جلسه هم روی هم است. اینها را میگویم که اگر مُردم بدانید خدا هست و این حرفها هم درست است.
روحانیت تشیع استقلال مالی دارد
وقتی مؤسسه حفظ و نشر آثار ایشان در سال 88 تشکیل شد، طلبگی اداره میشد و امکانات مالی زیادی نداشتیم. یک بار به ایشان عرض کردیم: پول و سرمایه در مؤسسه نیست و همیشه مشکل داریم. اگر اجازه میدهید از بودجههایی که برای مؤسسات هست یا هدایا یا کمک اشخاص استفاده کنیم. بههیچوجه اجازه ندادند برای راه افتادن مؤسسه چنین کنیم. مبلغی را از یکی از دوستانشان قرض کردند و گفتند: هروقت به بازدهی رسیدید قرض من را برگردانید تا من به او پس بدهم، فرمودند: فرق بین روحانیت تشیع و تسنن در استقلال مالی است. برای همین است که روحانیت تشیع بُرد دارد، بهخاطر اینکه استقلال مالی دارد، میتواند سلطنت 2500ساله را ریشهکن کند.
طلبه گشنگی خورد، ولی گدایی نکرد
روحانیت تشیع گشنگی خورده اما گدایی نکرده است. دارم صریح به شما میگویم، طلبه گشنگی خورد، ولی گدایی نکرد. من بههیچوجه راضی نیستم که اینجا از نظر اقتصادی وابسته به نهادی بشود. خدای ما نمرده است، اگر برای خدا کار میکنید خدا کمکتان میکند. کار شما از نظر مردمی بازده دارد. من دوست دارم ارتباط شما با خدا قویتر بشود. به خدا بیشتر اعتماد کنید، من چون یک مقداری و نه خیلی، معتقد به خدا هستم، میدانم که شما در کار مؤسسه لنگ نمیمانید.
خیلی دوست داشتیم حاجآقا یک روز به مؤسسه تشریف بیاورند تا از منویات ایشان در این رابطه از نزدیک آشنا شویم. در تاریخ هشتم دیماه 88 بعد از اینکه چند ماه از فعالیت مؤسسه حفظ و نشر آثار ایشان میگذشت، محبت کرده به مؤسسه تشریف آوردند. با اینکه پلهها زیاد بودند، بهسختی بالا آمدند. از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم. حدود یک ساعت و نیم بالا تشریف داشتند و مطالب زیادی رد و بدل شد.
در لابهلای مباحث خودشان فرمودند: در مباحث اخلاقم وقتی ابتدا بحث را مطرح میکنم، میدانم آخرش چه میخواهم بگویم و مباحث من مثل بند تسبیح سلسلهوار است. واقعاً هم همینطور بود و معلوم بود که مباحث مهندسی شده و منظم است و معلوم بود علاوه بر مطالعه، ساعتها صرف تفکر روی آن و نوع طرح مباحث شده است. میفرمودند: من مباحثی را که وارد میشوم فهرستش را از اول میگویم.
انتهای پیام/*