ماجرای نگارش دایرهالمعارف سوالات فقهی-پزشکی با نظارت آیتالله تهرانی
خبرگزاری تسنیم : این مجموعه دائره المعارفی از سؤالات در حوزههای مختلف پزشکی از جمله اخلاق پزشکی، روابط بیمار و پزشک و مسائل جدید پزشکی است که با نظارت آیتالله تهرانی از دیدگاه فقهی مورد پردازش واقع شدهاند.
محسن پورحسین از جمله جوانانی است که از دهه هفتاد به بعد در جلسات مرحوم آیتالله تهرانی حضور داشته است. او بعدها با توجه به تحصیلات پزشکیاش پیشنهاد کاری علمی را به مرحوم آیتالله تهرانی میدهد که با موافقت ایشان مواجه میشود. پورحسین از سیر این کار علمی و نیز برخی از خاطرات خود در ارتباط با سیره عملی و اخلاقی این مرجع فقید و استاد وارسته اخلاق به خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم میگوید:
آشنایی با آیتالله تهرانی
آشنایی من با حاج آقا مجتبی مربوط به سال چهارم دبیرستان سال 1373 میشود. در آن زمان جسته و گریخته جلسات خیابان ایران را میرفتیم. اما از سال 76-77 که دانشجو شدم این ارتباط بیشتر شد. بیشترین ارتباط من با حاج آقا مجتبی مربوط به دهه 80 میشود که به طور مستمر در جلساتشان حضور پیدا میکردم. ایشان هم عنایت خاصی به بنده داشتند که این برای من هم تعجببرانگیز بود؛ چون من ویژگی خاصی در خودم نمیدیدم. همین لطفهای ایشان باعث شد تا من ناخواسته مجذوب ایشان بشوم.
جمال و صفایش از سیرت به صورت آمده بود
اخلاق و رفتار ایشان طوری بود که انسان در محضر ایشان جز زیبایی هیچ چیز نمیدید. این جمال و صفای وجودی از سیرت به صورت آمده بود و حاج آقا را به شدت آسمانی کرده بود. به حدی تحت تاثیر حاج آقا قرار گرفته بودم که هر هفته از کرج با آن همه سختی برای شرکت در جلسه به تهران میآمدم و موقع بازگشت که تا مسیری پیاده روی میکردم احساس خوشبختی و آرامش میکردم.
دائره المعارف سوالات فقهی-پزشکی
من در سال 82-83 یکبار خدمت ایشان رسیدم و گفتم که یک سری موضوعات پزشکی روز است که خیلیها به شما مراجعه میکنند و یا برخی مسائل است که در جهان مسئله روز هستند. مثلاً مورد سقط جنین از جمله سؤالاتی بود که زیاد پرسیده میشد و یا شبیهسازی از جمله مسائل مطرح در عرصه جهان بود که موجب مشاجره و بحث میان پروتستانها و کاتولیکها در اروپا و آمریکا شده بود.
گفتم شما چرا در این باره کاری نمیکنید. اجازه بدهید من با دوستان و اساتیدی که دارم صحبت بکنم و یک سری از مسائل را جمع آوری وسازماندهی کنیم. ایشان هم گفتند اقدام کنید، ولی تحت نظارت من. بدین ترتیب من از همان زمان با همکاری گروهی از دوستان شروع کردم به جمعآوری دائره المعارفی از سوالات پزشکی در حوزههای مختلف پزشکی از جمله اخلاق پزشکی، روابط بیمار و پزشک و از همه مهمتر مسائل جدید پزشکی اقدام کردم؛ یعنی سوالاتی که هم برای مردم و هم برای متخصصین و پزشکان، و نیز قضات و حقوقدانان سؤال برانگیز و مبهم است.
بنابراین مخاطبان ما، هم عموم مردم بودند و هم متخصصانی که به نحوی با موضوعات پزشکی در جنبههای مختلف آن سروکار داشتند. سوالات هم از طریق اولا تجربههای شخصی من که در بیمارستان و محیط های پزشکی مواجه شده بودم و هم از طریق قضات و حقوقدانان و نیز روحانیان و طلابی که مورد رجوع افراد بودند جمع آوری شد.
برای کاملتر کردن سوالات من به قم رفتم و از دفاتر مراجع سوالات و احکام پزشکیای که داشتند را جمع آوری نمودم که به این ترتیب یک گروه وسیعی از سوالات عمومی و تخصصی در ارتباط با گروههای مختلف حرفهای و عمومی جمعآوری کردیم.
پس از جمعآوری سؤالات، حاج آقا فرمودند نظرات تمام مراجع در این موضوعات را نیز جمعآوری کنید. یعنی ما بعد از سوالات به دنبال پاسخهایی که به آنها داده شده بود رفتیم، این مراجع هم اعم از مراجعی در قید حیات و مراجع فوت شده بود. ما هم به هر طریقی که بود به جمعآوری جوابها پرداختیم، از آیات عظام خویی و امام خمینی گرفته تا مراجعی که هم اکنون در قید حیات هستند.
پس از جمعآوری پاسخها خدمت حاج آقا رسیدیم و این بار ایشان فرمودند تا سوالات از حالت حقوقی و پزشکی خارج شده به قالب فقهی برود. بالاخره بعضی سوالات خیلی تخصصی بود و در حیطه شغلی من نمیگنجید. بعضی شان حقوقی بودند و سر رشته حقوقی نیاز داشت. برای همین با کمک گروهی از دوستانی که عموما طلبه بودند و در مباحث فقهی حقوقی هم آشنایی داشتند سوالات را به قالب فقهی بردیم. در این مرحله من نقش سرپرست تیم را داشتم تا فعالیت ها هماهنگ جلو برود.
کار به این نحو در حال پیشروی بود که با دوره اول بیماری حاج آقا مواجه شدیم. بعد از جمع آوری جوابها و تغییر شکل سوالها ما مجموعه را تقدیم حاج آقا کردیم و ایشان به مدت 6 ماه به مطالعه این مسائل پرداختند. و پس از مطالعه به اظهارنظرهایی در مورد نوع سوالها و نیز برخی پاسخها پرداختند، و رهنمودهایی را به من دادند. بعد از این ما وارد فاز دوم شدیم. ایشان گفتند که تحت نظر حاجحسین آقا، فرزندشان کار ادامه پیدا کند و حجتالاسلام حسینآقا تهرانی سوالهای بازبینی شده را به خدمت حاج آقا ببرد و حاج آقا جوابها را بیان بکنند که متأسفانه مواجه با بیماری حاج آقا شدیم و کار از ادامه بازماند.
البته همین مقدار هم که مانده، گنجینهای است که برای اولین بار در ایران در این موضوع انجام شده و هماکنون در دفتر ایشان محفوظ است. ان شاء الله ما تصمیم داریم با همکاری جمعی از دوستان متخصص در زمینههای مخلف اعم از دوستان متخصص در پزشکی و دوستان حقوقدان و نیز دوستانی که تحصیلات فقهی دارند، به اتفاق این کار را به سرانجام برسانیم.
الان در بخشی از سوالها پاسخهای حاج آقا را داریم، تا افرادی که بخواهند در نظرات فقهی ایشان تحقیقاتی داشته باشند میتوانند به آن رجوع کنند. گروهی از سوالات هم بدون پاسخ است اما روی سوال کار شده و حالت حرفهای به خود گرفته است. که از طریق دوستانی که هستند باید به یک سرانجامی برسانیم.
فقط «حاج آقا»
من از بچگی عضو ستاد نماز جمعه بودم و در مساجد و هیئات و جمعهای مذهبی فعالیت داشتم. یعنی حضور بزرگان و علما برایم غریب نبود. اما نخستین چیزی که در اولین دیدار برای من جالب بود، این بود که همه میگفتند برویم به جلسه حاج آقا مجتبی، مثلا هیچ کس نمیگفت آیتالله تهرانی و یا حجتالاسلام تهرانی که این نشان از جایگاه ایشان در قلبها و حس صمیمیتی بود که نسبت به حاجآقا داشتند.
تاثیر در دلها
از جمله مسائل جالبی که در مورد حاج آقا تهرانی من مشاهده کردم تاثیری بود که ایشان در دلها داشت. حتی در افرادی که هیچگاه ایشان را ندیده بودند. و هیچ حظ حضوری از محضرشان نبرده بودند. من افرادی را دیدم که زمانی که روضه حاج آقا را از تلویزیون پخش میکردند، هم برای روضه و هم برای این که چرا ما این کوه با عظمت را در نیافته بودیم گریه میکردند.
غیرت دینی در برابر تساهل و تسامح
من در زمان دانشجویی خیلی خدمت حاج آقا میرفتم و به ایشان میگفتم که این آقایان با مطرح کردن تساهل و تسامح در حال به انحراف کشاندن دانشجوها هستند که ایشان در پاسخ به این وضعیت بحث بینظیر غیرت دینی را یک دهه سخنرانی کردند و در آنجا گفتند که خداوند تمام گناهان را میبخشد مگر بدعت در دین. این گناهی غیر قابل بخشش است. مخاطب این بحثها مشخص بود و همه میدانستند که چه کسانی جوانان را به سهله و سمحه میکشانند.
گوشه مسجد جامع را با هیچ جای دنیا عوض نمیکنم
گاهی اصرار میکردیم تا در دانشگاه و یا مجامع دیگری حضور پیدا کنند که میگفتند: من این گوشه مسجد جامع را با هیچ کجای دنیا عوض نمیکنم. میگفتند: گاهی اوقات می شود که یکی از شهرستان با امید یک استخاره آمده تهران تا برایش استخاره بگیرم. این امید را از اینان نمیتوانم بگیرم.
سایت mojtabatehrani.ir
ایشان پس از اصرارهای جوانانی که دور برشان بودند نهایتا راضی شدند تا سایتی برایشان طراحی و فایل های جلسات از آنجا منتشر شود.
بعد از راهاندازی سایت بود که متوجه شدیم هیچ عکس به درد بخوری از حاجآقا نداریم. برای همین یک بار یکی از دوستان را به مسجد جامع بردم و گفتم حاجآقا که این جا ایستادند زود عکس بگیر و اتفاقا حاج آقا سرشان را بالا آوردند و عکس گرفتیم و از قضا عکس ماندگاری هم شد.
بعد از راه افتادن سایت تصمیم گرفتیم تا فایلهای جلسات خیابان ایران را در سایت بگذاریم. بسیار جالب بود که بعد از هر چهارشنبه تعداد کاربران سایت تا 13-14 هزار نفر هم افزایش مییافت و این برای خود ما حیرتانگیز بود. سایتی که تازه یکی دو ماه است راه افتاده تا این حد بازدید کننده جذب میکند. بدین ترتیب گروهی متشکل شدیم و کار جدی و حرفه ای پیگیری شد.
باید بگویم که حجتالاسلام خاموشی هم در راهاندازی و هم پشتیبانی سایت حاج آقا از هیچ کمک و اقدامی فروگذار نکردند. زمانی که خدمتشان رفتیم برای راه اندازی سایت گفتند: هر کمکی که از دستم بر بیاید دریغ نمیکنم و همین طور هم شد. از هیچ کمک فنی و اداری دریغ نکردند.
نخستین جلسه
اولین بار که در جلسه ایشان حضور پیدا کردم، هیچ چیز نفهمیدم. فکر کنم موضوع سخنرانیشان مساله سنگین رضا بود. اما با این وجود شدیدا مرا تحت تاثیر قرار داد. احساس کردم این آقایی که بالای منبر است اول خودش از گفتههایش لذت میبرد و بعد این حس را به مستمعان انتقال میدهد. برای خودش صحبت میکند نه برای مردم.
افسوس...!
همیشه افسوس میخوردم که خدایا چرا هیچ کس این مرد را نمی شناسد؟ اما جوابم را روز تشییع جنازه گرفتم واین بار از اینکه چرا نتوانسته بودم از ایشان که شبیهترین مردم به حضرات معصومین بودند استفاده بکنم افسوس میخوردم.
بگویید به مراسم شب قدر بیاید
چند سال پیش یکی از همکارانم در محیط پزشکی به من گفت: من نماز نمیخوانم و تمام هرزگیها را هم میکنم. به آقایی که پیشش میروی بگو عجیب تحت فشار هستم، چکار کنم که راحت شوم؟
من هم جریان را به حاج آقا گفتم. گفتند: در همین شبهای قدر بیاورش به مراسم احیا، مشکلاتش حل می شود. من هم شب 23 ماه رمضان به مسجد جامع بردمش. زمانی که ساعت 3 شب بعد از مجلس حاج آقا در کوچه های بازار در حال بازگشت بودیم، همکارم گفت: دکتر! برای اولین بار آرامش را در زندگیام در این کوچه ها در حال احساس هستم، نوعی آرامش که در لوزان سوئیس هم آن را درک نکرده بودم. او توبه کرد و سال بعد به حج مشرف شد.
یک بار حاج آقا از من پرسید از دوستت چه خبر، گفتم که این طور شد. گفتند از طرف من به او بگو از امام صادق(ع) روایتی داریم که میفرماید اول گناه نکنید و بعد عبادت کنید. به او بگو اگر عبادت هم نمی کند سعی کند گناه هم نکند. این فرد بعدها از ایران رفت و یک هفته بعد از رحلت حاج آقا به ایران آمد، و در حالی که به شدت متاثر بود، سر مزار حاج آقا رفت.
در جلسات خیابان ایران رسم این بود که حاج آقا قبل از مراسم میآمدند و یک چایی صرف میکردند و بعد از چند دقیقهای استراحت بالای منبر تشریف میبردند. سال 84 یک شب در حالی که حاج آقا در حال چای خوردن بودند، یک پسر 13-12 ساله آمد و روبروی حاج آقا نشست و شروع به پرسیدن سوال از حاج آقا کرد.
رسم حاج آقا این بود که بلافاصله بعد از پایان قرائت قرآن شروع به صحبت میکردند. ولی آن شب پنج دقیقه گذشت دیدیم خبری نیست، 10 دقیقه شد باز هم حاج آقا بالای منبر نرفتند، دیگر همه مجلس متوجه مسئله شده بودند و برمیخواستند تا ببینند که علت تاخیر یک ربع، 20 دقیقهای حاج آقا چیست.
من کنار حاج آقا بودم برگشتم ایشان را نگاه کردم، دیدم آن چنان دقیق و عمیق با این بچه بحث میکند که گویا با یک عالم و روحانی و طلبه متخصص در حال صحبت است، جالب این که بچه از جواب حاج آقا راضی نمیشد و باز سوالات دیگری مطرح میکرد، و باز حاج آقا جواب را بیشتر توضیح داد. من هر از گاهی متوجه صدای حاج آقا میشدم که میگفتند: فهمیدی چی گفتم؟ اینجا رو متوجه شدی؟ دیگر کلافه شده بودم.
تصمیم گرفتم بعد از جلسه از این پسر در مورد این که چه سوالی را از حاج آقا پرسیده بود بپرسم. بعد از جلسه پیدایش کردم و گفتم، آقا شما در چه موردی با حاج آقا صحبت میکردید؟ گفت: هیچی، معلممان سر کلاس در مورد این که خدا همه جا هست یا نیست توضیح داد، و بچهها هم ازش سوال کردند، اما نتوانست جواب دهد، آمدم تا از حاج آقا جوابش را بپرسم. حاج آقا هم جوابش را داد و فهمیدم، فردا میخواهم در کلاس هم به همکلاسیها و هم به معلممان جوابش را بگویم.
زیر نور ماه
یک بار من برای همین مسئله سوالات پزشکی باید خدمت حاج آقا میرسیدم. قرار را به ساعت 5 در دفتر ایشان گذاشته بودیم. من در ترافیک گرفتار شدم و دیر کردم ، نهایتا ساعت 7 توانستم خودم را با موتور برسانم.
دیدم حاج آقا همچنان منتظر من هستند. من هم بسیار شرمنده شدم و گفتم که این طور در ترافیک گیر کرده بودم. حاج آقا گفتند متوجهم و به اقامه نماز پرداختیم. بعد از نماز گفتند، دیروز در جلسه بودی؟ گفتم بله. گفتند: شب پیش برقها رفته بود، و من برای این که برای منبر فردا به چند روایات نیاز داشتم، کتاب را برداشتم و زیر نور ماه در حیاط تا دیر وقت مطالعه کردم. ایشان برای هر منبری ساعتها مطالعه میکرد.
مراسم عقد
یکی از خاطرات شیرینی که از حاج آقا دارم مربوط به مراسم عقدم است. مرحوم آیتالله تهرانی معمولا چهار نفر-چهار نفر در مسجد جامع بازار افراد را عقد میکردند. من هم برای عقد به محضرشان رسیدم و گفتم که حاج آقا ما قصد عقد داریم. گفتند من کمرم درد میکند و از طرفی هم عازم قم هستم، ولی شب در جلسه نتیجه را اطلاع میدهم. شب در جلسه خیابان ایران مرا صدا کردند و گفتند، فردا در این آدرس باش. آدرس برای دفتر کنونیشان بود که آن زمان هنوز راه نیفتاده بود. گفتند هر چند نفر هم که خواستی با خودت بیاور.
فردا ما هم با اعضای خانواده خودم و همسرم رفتیم. متوجه شدیم که به آقای هوایی که یکی از دوستان جلسه و نزدیکان حاج آقا بودند ماموریت دادهاند با سرعت دفتر را آمده کند، تا مراسم عقد ما در آنجا منعقد شود. آن روز ایشان با همان کمر درد آمدند و صیغه عقد ما را جاری کردند. سفر قم را هم لغو کرده بودند. به آقای هوایی هم سپرده بودند تا شیرینی تهیه کنند. بعد از مراسم هم برای هر کدام از حاضران یک سکه 50 تومانی هدیه دادند. این خاطره از جمله خاطرات شیرین من از حاج آقاست.
هیچ شکوهای از درد نکرد
برای ماها که پزشک هستیم کاملا معلوم بود که با وضعیت بیماری حاج آقا و بزرگی تومورشان ایشان چه میزان بالایی از درد را تحمل میکنند، اما از این که این مرد اصلا به روی خودش نمیآورد و اصلا هیچ شکوهای نمیکرد، همه متعجب بودیم. چون با توجه به میزان گسترش بیماری در بدنشان و از کار افتادن تدریجی کبد و به هم ریختن ترشح آنزیمها طبیعی بود که حتما حاج آقا آه و ناله کنند، اما هیچ به روی خودشان نمیآوردند.
یک بار که در بیمارستان به خدمتشان رسیدم، دستم را گرفتند و گفتند: «لگن، لگن» بعد هم فقط یا زهرا(س)، یا حسین(ع) و یاالله میگفتند. ناحیه اصلی تومور منطقه لگن ایشان بود و حرکت و حتی نفس کشیدن برایشان همراه با درد بود اما به همین مقدار اظهار درد اکتفا کردند.
یکی از پرستارهای بیمارستان که بعد از به عیادت رفتن مقام معظم رهبری و سایر بزرگان متوجه شده بود که این فرد بستری انسان بزرگی است، با تعجب از من پرسید: دکتر! این آقا چه کسی هستند؟
گفتم انسان بزرگی است، چطور؟، گفت: با وجود حجم دردی که تحمل میکند، اما اصلا ما را به زحمت نمیاندازد و هیچ اذیتی نسبت به ما ندارد. پرستارها شدیدا تحت تاثیر رفتارهای حاج آقا قرار گرفته بودند.
انتهای پیام/