«ناشئه لیل» از زبان استاد پرورش
خبرگزاری تسنیم: سحرخیزی و دلدادگی استاد پرورش در سحرگاهان با حضرت دوست بسیار زیبا بود و در این کار اهتمام عجیبی داشت، تلاوت قرآن، عبادت، تفکر و حمد و ثنای الهی را در دل شب بسیار دوست داشت و در حقیقت با این انس با شب برای فردای خود تجدید قوا میکرد.
«ناشئه لیل» عنوان دهمین قسمت از خاطرات اختصاصی تسنیم از استاد پرورش به قلم مرتضی نجفی قدسی را در ذیل از نظر می گذرانید:
"لقد کان لکم فی رسولالله اسوه حسنه لمن کان یرجوالله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا"
یعنی برای کسانی که امید به پروردگار دارند و خدا را بسیار یاد میکنند و میخواهند در روز رستاخیر و قیامت رستگار باشند، حقیقا در وجود پیامبر اکرم (ص) برای آنها اسوه و الگویی هست تا بتوانند به هدف خود برسند.
در دیداری که هفته گذشته خانواده مرحوم استاد پرورش با مرجع عالی قدر حضرت آیتالله نوری همدانی (دامت برکاته) داشتند، ایشان تاکید فرمودند که مرحوم استاد پرورش یک شخصیت علمی، سیاسی، دینی و فرهنگی ممتازی بودند که تشریح ابعاد وجودی ایشان میتواند برای نسل جوان و جامعه فرهنگیان و علاقهمندان به انقلاب اسلامی الگو قرار گیرد و باید جوانان ما بدانند برای این انقلاب و نظام چه تلاشهایی شده است و اشخاصی مانند آقای پرورش چه زحماتی کشیدهاند. علت اصلی این نوشتار که تاکنون ادامه یافته است، دقیقا همین معناست که ابعاد وجودی این شخصیتهای ارزشمند مانند استاد پرورش که از پشتوانههای معنوی و انقلابی و سیاسی کشور محسوب میشوند، بیشتر تبیین شده و قدر و منزلت آنان حتی برای دوستداران و ارادتمندانشان بیشتر روشن گردد تا انشاءالله بتوانیم با الگو قراردادن سیره علمی آنان در مسیر صلاح و سداد طی طریق نماییم.
استاد پرورش نمونه اخلاق عملی یک انسان مسلمان بود که حقیقتا خود را متخلق کرده بود و آنچه از مفاهیم آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) به دست آورده بود، آنها را عامل بود.
سحرخیزی و دلدادگی او در سحرگاهان با حضرت دوست بسیار زیبا بود و در این کار اهتمام عجیبی داشت، تلاوت قرآن، عبادت، تفکر و حمد و ثنای الهی را در دل شب بسیار دوست داشت و در حقیقت با این سحرخیزی و انس با شب برای فردای خود تجدید قوا میکرد.
ایشان در تبیین آیات سوره «مزمل» که به پیامبر اکرم (ص) تاکید مینماید که شب برخیزد، نصف شب یا قدری بیشتر و یا کمتر به عبادت و تلاوت قرآن مشغول شود. دلیل آن را قول ثقیل و رسالت سنگینی بر میشمرد که بر دوش پیامبر اکرم (ص) میباشد و حضرت برای انجام این وظایف نیاز به نیرو و قدرتی دارند که در پرتو «ناشئه لیل» حاصل میشود، چرا که فرموده است: «ان ناشئه اللیل هما اشد وطأ و اقوم قیلا» یعنی این «ناشئه لیل» دو خاصیت دارد اولا به پاهای شما نیرو و استواری میدهد و ثانیا بیان و گفتار قوی و محکم پیدا میکنید، و حالا این زانوی قوی و پای محکم و استوار و بیان قوی را برای چه میخواهد، آیه بعد مشخص میکند که «ان لک فی النهار سبحا طویلا» یعنی همانا شما در روز در یک دریای طولانی باید شناگری کنید (سبحا طویلا) شنا کردن طولانی نیرو و قدرت میخواهد برای اینکه انسان در دریای متلاطم زندگی بتواند به خوبی شنا کند و غرق نشود، پس نیازمند نیرویی است که در پرتو «ناشئه لیل» بایستی شبانگاهان کسب نماید.
در کتابی که استاد پرورش به بنده اهدا کردهاند این اشعار را قلمی فرمودهاند:
چنین شنیدم که هر که شبها نظر زفیض سحر نبندد
ملک زکارش گره گشاید، فلک به کینش کمر نبندد
سری که باشد ز صبح خیزان، دلی که باشد به یاد یزدان
لبی که باشد به صوت قرآن، خدا ز رویش نظر نبندد
چقدر این اشعار زیباست، افق فکری ایشان در دل شبها و سحرگاهان تلالو پیدا میکرد و میفرمود خدا شاهد است هیچ دو شبی مثل هم نیست و خدای متعال برای هر کس که هر شبی برخیزد،به یک صورت جلوهگری میکند، این دلدادگی به محبوب جهان در دل شبها غوغا میکند و این انسان ضعیف را به عرش خود میبرد.
صبحدمی که بر کنم دیده به روشناییات
بر در آسمان زنم حلقه آشناییات
به یاد دارم زمانی که ایشان وزیر آموزش و پرورش بودند، هر دو هفته یک بار به اصفهان میآمدند و سحرگاه شب جمعه مجلس دعای کمیل نیمه خصوصی با ایشان داشتیم که بسیار سحرهای نورانی و با معنویت بود، به طوری که شوق دیدار استاد پرورش و انتظار کشیدن تا دو هفته دیگر و دعای کمیلی دیگر و سعادت درک فیض و محضر ایشان، برای بنده بسیار سخت و طاقت فرسا بود تا اینکه شبی در عالم رویا به ایشان عرض کردم، حاجآقا شما تهران تشریف میبرید، دوری شما برای ما سخت است و تا این دو هفته طی شود ما واقعا اذیت میشویم، یا حضرت عالی تهران نروید یا ما هم با شما بیاییم و خلاصه این دوری و فراق دو هفتهای برای ما سخت است!
ایشان در همان عالم رویا جواب بسیار زیبایی دادند و فرمودند: عجب! شما دوری خدا رامیتوانی تحمل کنی، دوری مرا نمیتوانی!! ایشان با این بیان، مشکل ما را حل کردند و این جمله مانند آبی بود که روی آتش ریختند.
در پایان این مقال این نکته را بگویم که بودند در بین شاگردان ایشان افرادی که واقعا در غم فراق یار و محبوب جهان میسوختند که یک نمونه آن شهید جلال افشار بود که پیوسته گریههای عاشقانهای داشت تا اینکه به درجه رفیع شهادت نایل آمد و دیگری شهید هدایت بود که چون خانواده با رفتن او به جبهه موافق نبودند، ایشان هم نمیخواست خلاف نظر پدر و مادر کاری انجام دهد، فقط یک جمله گفت و آن اینکه میفرمایید جبهه نروم، نمیروم اما بدانید من در اینجا زنده نمیمانم و از فراق یار میمیرم و خانواده بالاخره به او اجازه جبهه رفتن دادند و او نیز به فیض شهادت نایل آمد و هستند دیگر شهدایی که نفس استاد پرورش آنها را زنده کرده بود و شراره عشق از تمام وجودشان شعله میکشید و هم اکنون «فی روضات الجنات» مأوی گزیدهاند.
مرتضی نجفی قدسی