«هگلِ» مصلح؛ فصلی نو برای آشنایی فارسیزبانان با جوانب متعدد اندیشه هگل
خبرگزاری تسنیم: علیاصغر مصلح معتقد است که کارِ آموختن هگل به زبان فارسی کار بسیار دشواری بوده که از چند دهه پیش شروع شده و کسانی چون کریم مجتهدی، حمید عنایت و... تلاش بسیاری در این عرصه داشتهاند و اثر جدید وی «هگل» نیز در مسیر همین کوششها است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علیاصغر مصلح، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است که علاوه بر تدریس دانشگاهی و راهنمایی رسالههای ارشد و دکتری و مسئولیتهای اجرایی و مدیریتی، در طرحهای پژوهشی متعددی مشارکت داشته که از جمله آنها میتوان به تهیه گزارش وضعیت علوم انسانی در ایران، بررسی وضعیت رشته فلسفه در ایران در فرهنگستان علوم، همکاری در سیرتکوین وبسط اومانیسم درغرب، طرح پژوهشی حوزه قونیه در قرن هفتم، جریانها ومکاتب فلسفی قرن بیستم، امکانات مختلف تلاقی اسلام و غرب، بازاندیشی عرفان ایرانی در عالم معاصر و بنیان مشترک عرفانهای جهانی اشاره کرد.
مصلح دبیر همایشهایی چون سمینار «فلسفه میان فرهنگی و عالم معاصر» و «انسان آینده» بوده و تاکنون حدود 60 مقا له چاپ شده در مجلات دانشگاهی یا قرائت شده درسمینارها داشته است. ترجمه برخی مقالات فلسفی از کتاب موسوعه الفلسفه (بدوی)، ترجمه از آلمانی نامه درباب اومانیسم (هیدگر)، ویراستاری علمی کتاب «ذهن و زبان» تالیف سیدعلی میرعمادی، تقریری از فلسفههای اگزیستانس، تمهیدی برای فهم انسان در فلسفه معاصر (رهیافتهای فکری- فلسفی در غرب)، پرسش از حقیقت انسان و جستجو و گفتگو (جستارهایی در فرهنگ) از جمله کتابهای منتشر شده از مصلح به شمار میروند.
به تازگی کتاب «گئورگ ویلهلم فردریش هگل» به قلم علیاصغر مصلح، از سوی انتشارات علمی در 730 صفحه و به قیمت 350 هزار ریال منتشر شده است. به بهانه انتشار این اثر بخشی از پیشگفتار آن به قلم مؤلف از نظر میگذرد تا انگیزه و سبب تألیف آن و وجه تمایز آن با معدود آثار فارسی منتشر شده در باب هگل روشن شود:
اغراق نکردهایم اگر بگوییم که هگل در زمان ما بیش از هر فیلسوف دیگری محل توجّه و مرجعِ استناد است. هر کس در حوزة فلسفه و مباحث نظریِ دورانِ جدید و معاصر وارد شود، دانسته و ندانسته، بیش از همه مشغول به هگل است. در تاریخ فلسفه، هگل از دو جهت مهم است: یکی اینکه وی همة سنّتهای فلسفیِ قبل از خود را بازاندیشیده و حاصل کار را به هیئت یک نظام درآورده است؛ دوم اینکه همة متفکران بزرگ پس از وی بهنحوی از وی تأثیر پذیرفتهاند.
پژوهشی که میخواهد درآمدی برای ورود به چنین فیلسوفی فراهم کند، باید بیش از هر چیز به همین نقش تاریخی توجه داشته باشد. نحوة معرفی یک فیلسوف بستگی به مقصودی دارد که از معرّفی وی در پیش است. کسی که میخواهد هگل را به مخاطبانی با دغدغهها و علایقی سیاسی معرفی کند، با کسی که وی را به قصد ورود به حوزة هنر یا دین معرّفی میکند، فرق دارد. مقصود از نگارشِ این کتاب، عرضة تصویری عمومی از هگل - با جوانبِ متعدّدِ اندیشه و آثارش - بوده است.
با توجه به مقصودی که در پیش داشتهایم، در این نوشته کوشیدهایم که در نحوة معرفی نظام فکریِ هگل، شیوه و جهتگیری خودِ وی نیز نمایان شود. برخی شارحانِ هگل در توصیفِ خصوصیاتِ فلسفة او بر دو وجهِ «تاریخی بودن و نظاممندی» تأکید کردهاند. به تعبیر پُگلر دو مسئلۀ همیشگیِ هگل همانا تاریخ و سیستم بوده است. بر همین پایه باید کوشش میشد تا پرسشها و دغدغههای اصلیِ فیلسوف با نظر به همین دو اصل شرح داده شوند. هگل فلسفه را «به ادراک درآمدنِ زمانهاش» میدانست. اندیشه و واقعیت هر دو تاریخیاند و هر فیلسوف نمودِ دمی از حیاتِ روح است. همین اصول را میتوانیم متوجّهِ خود وی کنیم. هگل و اندیشههای وی دمی است از حیاتِ روح، و پدیداری در تاریخِ روح.
در میانِ انبوهِ کتابهایی که درباب هگل نوشته شده است، برخی از نویسندگان به همین شیوه وی را معرّفی کردهاند. این شیوه در آلمان رایجترین شیوة معرّفی اوست. بعد از انتشار کتاب دیلتای در سال 1905 دربارة هگلِ جوان، پرتوِ جدیدی بر عرصة هگلپژوهی تابیدن گرفت. از آن زمان به بعد در تصویر هگل بهعنوانِ متفکّری انتزاعی، ستبر، توجیهگرِ دولتِ پروس و مانند آن تغییر بهوجود آمد. این تغییرِ تصوّر در کتابهایی که پس از آن دربارة هگل نوشته شده، اثری آشکار داشته است.
از آن پس، هگل فیلسوفی تمامعیار و بهمثابه میزانی برای فیلسوفان بعد از خود تلقّی شده است. در عمده کتابهایی که از آن پس برایِ معرّفی عمومیِ وی نوشته شده، مؤلّفان کوشیدهاند که ابتدا نحوة شکلگیریِ اندیشههای وی را توضیح دهند، نسبتِ وی با مسائلِ زمانهاش را نشان دهند و سپس واردِ نظامِ فکری و دقایق اندیشة وی شوند. دهها کتاب در زبانِ آلمانی، انگلیسی و دیگر زبانها به همین سبک نوشته شده است.
مقصودِ ما از نگارشِ این کتاب آن بوده است که هگل بهنحوِ عمومی به فارسی زبانان معرّفی شود؛ بنابراین، کوشیدهایم که به همان شیوة پیشگفته بنویسیم و البته در حینِ کار نیمنگاهی هم به وضعِ هگلپژوهی در ایران داشته باشیم. در ایران تاکنون آثار مختلفی دربارة هگل نوشته شده است- آثاری که بهلحاظِ مقاصد و شیوه و ارزش و محتوا، در سطوح مختلفی هستند. در میان کسانی که درباب هگل نوشتهاند، سه نفر ممتازند و بر بقیه فضلِ تقدّم دارند: کریم مجتهدی، حمید عنایت و جواد طباطبایی.
نگارندة این سطور اولین بار از طریق همین اساتید با هگل آشنا شده، اما به مرور با گستردگیِ دامنة اندیشههای هگل و استعدادِ آن برای روایت و قرائت و برداشتهای متفاوت آشنا شده است. انگیزة نگارنده برای مطالعۀ جدّیترِ هگل اوّلین بار در سال 1384 پس از گفتگو با پرفسور ولفرام هوگربه تقویت شد. نگارنده در آن زمان مشغول پژوهشی با عنوانِ «امکانات گفتگوی فرهنگ ایرانی با فرهنگ اروپایی» بود. بهنظرِ هوگربه، در تاریخِ تفکّر ما ایرانیان هنوز متفکّرانی چون هگل و شلینگ ظهور نکردهاند.
اینگونه متفکّران خود را در مقابل عناصر متعارض فکری و فرهنگی می یافتند که به ظاهر قابل جمع و تألیف نبودند. در سویی عناصر فرهنگ خویش و در سوی دیگر عناصر نوپدید در زمانه معاصر خویش. مهمترین کوشش هگل تألیف و آشتی همین عناصر متعارض به مدد فلسفه بود. با این توصیف از فلسفه هگل، وی علاوه بر همة جاذبههایی که داشت، برای صاحبِ این قلم برجستهتر و مهمتر از گذشته ظاهر شد.
همین توجّه باعثِ مطالعهای طولانیتر دربارة هگل شد، بهطوری که در چند سال گذشته بهطور مرتّب، در کلاسهایِ درس و نیز در مباحثه با دانشجویان و استادان، به هگل اندیشیده است. هرچه بیشتر به اندیشهها و آثار هگل پرداختهام، آموزندگیهای وی بیشتر بر من آشکار شده است. این نوشته حاصل کاری چند ساله درباب هگل است که در درجة اوّل به قصدِ فهمِ بهترِ هگل صورت گرفته است.
باید این درسِ موردِ تأکیدِ استاد کریم مجتهدی را یادآوری کنم که در فلسفه بیش از هر چیز باید گوشِ شنوا برای یادگرفتن داشت. هگل از این حیث معلّمی بزرگ است. باید کوششِ مرحوم عنایت را ارج نهاد که با شامّة تیز خود سالها پیش کارِ هگلپژوهی را در ایران آغاز کرد و یک تنه کارهای درخشانِ خود، بهخصوص ترجمة «عقل در تاریخ» را در اختیارِ اهل فکر گذاشت. باید آثار تحسینبرانگیز جواد طباطبایی را ستود که صبورانه مسیر را ادامه داده و از طریق هگل راههای ژرفاندیشی در تاریخ، فرهنگ و سیاست را نشان داده است. علاوه بر این باید از دو استادِ دیگرِ هگلپژوه، محمودِ عبادیان و شادروان ابولقاسمِ ذاکرزاده یاد کرد و کوششهای ایشان را ستود.
هگل در جایی گفته است که میخواسته به فلسفه، زبانِ آلمانی بیاموزد. رابطة فکر و زبان متقابل است. فهم و معرّفی یک فیلسوف بزرگ در یک زبانِ جدید، آموختنِ آن زبان به آن فیلسوف است. تنها بدین وسیله است که آن فیلسوف میتواند به زبان جدید، برای اهل آن زبان سخنی داشته باشد. با این وصف، کارِ آموختنِ هگل به زبانِ فارسی کار بسیار دشواری بوده که از چند دهه پیش شروع شده است.
این کتاب هم باید در مسیرِ همین کوشش فهیده شود. زبان فارسی امروز برای آموختن اندیشة فیلسوفانِ بزرگی چون دکارت و کانت و نیچه و هگل دورهای نسبتاً طولانی پشت سر گذاشته است. اگر امروز بهتر و مربوطتر از گذشته میتوانیم دربارة اندیشههای فیلسوفان سخن بگوییم به جهت کوششهایی است که برای فهم آنان صورت گرفته است. امروز میتوانیم از سنّتِ هگلپژوهی یا هایدگرپژوهی و مانند آن در ایران سخن بگوییم. این نکتهای است که بدونِ توجّه بدان، به توش و توانِ خود آگاهی پیدا نمیکنیم.
به همین جهت در پایان کتاب فصلی با عنوانِ هگل در ایران افزوده شده است. شاید این روش باعثِ اندیشیدن همراه با خودآگاهی به فیلسوف باشد. ما ایرانیان هرچه دربارة متفکّرانِ بزرگ بیشتر بدانیم، بر توانِ خود برای درکِ بهترِ زمانه افزودهایم. اما در چنین کوششهایی باید همواره توجّه داشته باشیم که خاکی که فکر و پژوهش و فلسفة ما در آن ریشه دارد، ایران است و درختِ فکر و فلسفه باید برای ثمربخشی به نحوی در این خاک ریشه پیدا کند و با ریشههای دیگر سنتها پیوند خورد.
انتهای پیام/