پدیدارشناسی و هرمنوتیک سروش با هم جمع نمی‌شود/ نقدی بر نسخه پروتستانی برای وحی

پدیدارشناسی و هرمنوتیک سروش با هم جمع نمی‌شود/ نقدی بر نسخه پروتستانی برای وحی

خبرگزاری تسنیم: رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: پروتستانیسم با عقلانیت خودبنیاد بعد از رنسانس گرفت و دین را به حاشیه راند و اکنون برخی از روشنفکران از جمله آقای سروش همان نسخه‌ پروتستان‌ها درباره کتاب مقدس را درباره قرآن تجویز می‌کنند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجت‌الاسلام و المسلمین خسروپناه، رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چندی پیش با حضور در خبرگزاری تسنیم از بخش‌های مختلف این خبرگزاری بازدید کرد و پس از گفت‌وگو با مدیران و خبرنگاران، در جریان فعالیت‌ها و دستاوردهای این رسانه قرار گرفت.

حجت‌الاسلام خسروپناه در بخشی از سخنان خود به بیان کلیاتی درباره ارتباط فلسفه و رسانه پرداخت که گزیده آن به‌شرح ذیل است: فلسفه هر کشور زیربنای اندیشه و علم و فرهنگ آن جامعه است. تحقق رنسانس هم با شکل گیری یک تفکر فلسفی همراه بود که در هنر، سیاست و حتی دین هم تاثیرگذار بود، اما البته این به این معنا نیست که ما در عرصه، انتزاعی بمانیم و از عرصه کاربردی غفلت کنیم. از زمان شروع به کار در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران دغدغه فلسفه‌های مضاف داشتم و یکی از فلسفه‌هایی که جای کار دارد فلسفه رسانه است که خود مولود ترکیب هنر و تکنولوژی است و طبیعتا در پرداختن به آن باید به مبانی فلسفی و انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی آن توجه کرد.

کار رسانه ترویج و تبلیغ و فرهنگ‌سازی است؛ رسانه‌ها باید رصد دیده‌بانی داشته باشند تا از مسیر اسلام و اصول اسلامی خارج نشوند و بهترین شاخصه ارزیابی رسانه‌ها هم فرمایشات رهبر انقلاب درباره هنر و رسانه است، چون فرمایشات ایشان به مقتضای شرایط جامعه است. یک سری از بحث‎ها بلندمدت هستند مانند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مردم‌سالاری دینی، اسلامی‎سازی علوم انسانی و تحول این علوم، نهضت نرم‌افزاری و تولید علم و در نهایت تمدن نوین اسلامی و البته همه این بحث‌ها در دل بیداری اسلامی نهفته‌اند.

بنابراین می‌توان فرمایشات رهبر معظم انقلاب و منظومه فکری ایشان را مد نظر داشت و مخاطب حداکثری را هم جذب کرد؛ در عین حال با توجه به شرایط بیداری اسلامی که ملت‌های منطقه تشنه معارف اسلام و انقلاب هستند، باید زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، عربی، اردو، ترکی و... را مد نظر قرار داد.

بخش دوم گفت‌وگوی حجت‌الاسلام خسروپناه با خبرنگاران تسنیم به نقد و بررسی آخرین نوشته عبدالکریم سروش در باب وحی الهی با عنوان «محمد؛ راوی رؤیاهای رسولانه» اختصاص داشت که به تازگی از سوی او مطرح شده و خسروپناه نیز طی یادداشتی با عنوان «قرآن کریم؛ تنزیل ربوبی» آن را نقد کرده است. نخستین قسمت این گفت‌وگو بدین شرح منتشر می‌شود:

تسنیم: برخی انتساب لفظ و محتوای قرآن به پیامبر(ص) را خطایی بی‌سابقه در تاریخ اسلام می‌دانند و برآنند در تاریخ اسلام کسی نبوده که هم لفظ و هم محتوای قرآن را منسوب به پیامبر(ص) بداند و از نقش پیامبر در فرآیند تولید قرآن سخن بگوید. آقای سروش چند سال قبل در اظهار نظرهایی عجیب قرآن را نه کلام خدا، بل کلام پیامبر(ص) دانست و چندی پیش نیز در نوشتاری پیامبر را «راوی رؤیاهای رسولانه» خواند. تاکنون چندین پاسخ به این خطا داده شده است، از نظر شما عمده‌ترین خدشه وارد بر این مدعا چیست و اساساً  از کجا نشأت گرفته است؟

از انزوای عقلانیت در قرون وسطی تا حاشیه‌نشینی دین از دوره رنسانس

اتفاقی به نام رنسانس در غرب رخ داد؛ رنسانس عقلانیت خودبنیاد را مطرح کرد و عقبه خود را که دوره قرون وسطی بود کنار زد. در قرون وسطی می‌گفتند ما ایمان می‌آوریم تا بفهمیم، ایمان را مقدم بر فهمیدن می‌دانستند. متأسفانه در قرون وسطی آن قدر کلیسا بر ایمان تأکید کرد که عقلانیت به انزوا کشیده و به حاشیه رانده شد. انسان دوره رنسانس خود را یافت و گفت من می‌خواهم عقلانیت را احیا کنم؛ «من فکر می‌کنم و می‌اندیشم پس هستمِ» رنه دکارت در مقابل «من ایمان می‌آورم تا بفهمم» بود.

این دو جمله، دو جمله ساده، اما دو پارادایم فکری کاملا متفاوت و دو مدل عقلانیت است؛ یکی عقلانیت مبتنی بر ایمان و یکی عقلانیت مستقل است که ممکن است این عقلانیت مستقل به ایمان هم برسد (کمااینکه دکارت خود فردی مؤمن بود) و ممکن هم هست که نرسد و حتی نسبت به ایمان نوعی شکاکیت و انکار پیدا کند.

با توجه به این تفکر، غرب بعد از رنسانس هرچه جلوتر رفت، دین بیشتر به حاشیه رانده شد؛ یعنی آن بلایی که قرن وسطی بر سر عقلانیت آورد و عقلانیت را خانه‌نشین و حاشیه‌نشین کرد، در دوره رنسانس بر سر دین و وحی آمد. البته قدری هم حق داشتند، چون منبع دینی مسیحیت یک منبع الهی آسمانی و مصون از تحریف نبود. به اعتقاد مسیحی‌ها، عیسی مسیح اصلا کتاب آسمانی نداشته است، در صورتی که ما می‌گوییم داشته و بعد تحریف شده است.

معنویت‌های نوظهور از عوارض رویکرد بعد از رنسانس به دین

اما خودشان معتقدند که حضرت مسیح کتابی نداشته، بلکه بعداً برخی از یاران، حواریون و دوستداران عیسی اناجیلی نوشتند و از تعداد اناجیل متعدد 4 انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا را برگزیدند و اینها کتاب مقدس عهد جدید شدند؛ البته در عهد جدید اعمال و نامه‌های رسولان و مکاشافات یوحنا هم هست. در قرون وسطی هم با عقلانیت بد رفتار کردند و هم دینشان گرفتار آسیب‌هایی بود؛ از جمله آنکه تعارض علم و دین پیدا کردند و... و این عوامل سبب شد تا رنسانسی پدید بیاید که عقل را حداکثری تعریف کند و دین را حداقلی و کم‌کم دین فردی و گرایشات معنوی جدید و معنویت‌های نوظهور پیدا شدند تا اینکه  رسیدند به جایی که گفتند دیگر نیازی به دین نداریم.

پروتستانی که دین را به حاشیه راند

این اتفاقی است که در غرب افتاد و اصلا پروتستانیسم هم با همین عقلانیت خودبنیاد شکل گرفت که وحی را به حاشیه راند. پروتستان گرچه وحی و کتاب مقدس را پذیرفته، ولی کتاب مقدس را مرتب به تأویل می‌برد و هرگاه یک آموزه‌ای یا دستاوردی در علم جدید یا عقل نوین بود که با آموزه‌های دینی در تضاد بود یا می‌آمدند آن آموزه‌های کتاب را به تأویل می‌بردند (یعنی طوری معنا می‌کردند که با عقلانیت مدرن سازگاری داشته باشد) یا اینکه کلا می‌گفتند که اینها جزء دین نیست و باید کنارشان بزنیم.

برای مثال در آموزه‌های دینی مسیحیت صریحا چنین آمده بود که زمین مرکز عالم و خورشید در گردش است، اما پروتستان‌ها وقتی دیدند که آموزه کتاب مقدس با نظریه گالیله و علم جدید تعارض دارد، گفتند اصل همان علم جدید و نظریه گالیله است و آنچه را در دین مسیحیت آمده بود، به تأویل برده و مثلا گفتند اینکه در کتاب مقدس زمین مرکز دنیا ذکر شده، منظور مرکز معنوی است نه مرکز جغرافیایی. یا اینکه گفتند این آموزه‌های علمی که در دین آمده، اصلا دین نیست و طرداً للباب آمده است. مثلاً اگر یک معلم فیزیک، در حین درس خود، یک مثال غیرفیزیکی هم بزند، این دیگر جزء درس فیزیک نیست؛ یا اگر یک سخنران مذهبی در خلال سخنرانی خود برای عوام خود سخنی از علم فیزیک بگوید، این دیگر جزء مذهب نیست، بلکه صرفاً یک مثال است.

روشنفکران در تجویز نسخه پروتستانی برای قرآن اشتباه کرده‌اند

پروتستان به این شکل ایجاد شد و ادامه پیدا کرد، البته پروتستان‌ها گرایش‌های مختلفی دارند، اما پروتستان رایج این است. در واقع بعضی از روشنفکران ما از جمله آقای سروش آمده‌اند همان نسخه‌ای را که در زمان رنسانس به بعد پروتستان‌ها برای کتاب مقدس تجویز کرده بودند، اینان برای قرآن تجویز کرده‌اند. البته پروتستانها بر اساس علل و دلایلی آن کار را کرده بودند، اما آقای سروش بدون هیچ دلیل و علتی همین کاری که پروتستان‌ها نسبت به عهدین کرده بودند، نسبت به قرآن انجام دادند، بدون اینکه اصلا شباهتی بین قرآن و کتاب مقدس باشد.

شائبه راهیافت خطای علمی در آموزه‌های قرآن: نمونه «آسمان‌های هفت‌گانه»

برای مثال قرآن به هفت آسمان اشاره می‌کند و عده‌ای از مفسران در تفسیر آیات ناظر بر هفت آسمان،  آن را به هیئت بطلمیوسی تفسیر کرده‌اند. آقای سروش کأنه این تفسیر را درست دانسته و با توجه به آشکار شدن بطلان هیئت بطلمیوسی، نتیجه گرفته که آیات ناظر بر هفت آسمان هم باطل شده و دیگر اعتبار ندارد و پیغمبر(ص) از اول خطا کرده است.
در حالی که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان صریحاً تصریح می‌کند که خداوند هرگاه از آسمان دنیا صحبت کرده، آن را مفرد به کار برده است: «إنّا زیّنّا السماء الدنیا بزینة الکواکب»(صافات/6) و از آسمان دنیا و نه آسمان‌های دنیا سخن گفته است و از همین روی نظریه هیئت بطلمیوسی درباره افلاک و آسمانها باطل است. وانگهی آن افلاک بطلمیوس 9 گانه هستند و نه هفتگانه و ربطی به هفت آسمان ندارند.

دنباله‌روی سروش از نصرحامد ابوزید

بنابراین خطا از آنجا آغاز شده که یک تفسیر غلط از آیات قرآن بر اساس هیئت بطلمیوس گرفته شده و بعد بر مبنای آن گفته شده که پیغمبر(ص) ـ نعوذ بالله ـ خطا کرده و آموزه‌های قرآن دارای خطای علمی است؛ یعنی خشت اول را کج گذاشته‌اند و تا ثریا هم کج رفته‌اند و در مورد برخی از آیات دیگر نیز چنین خطایی انجام شده است. یا مثلاً در مسیحیت پروتستان بحث‌های زبانشناسی‌ و هرمنوتیک مطرح شده که این مباحث زبان‌شناسی و بحث‌های هرمنوتیک را نصرحامد ابوزید مصری بر قرآن تطبیق کرده و حالا آقای سروش همانها را عیناً با ادبیات خاص خودش مطرح کرده است.

تعامل قرآن با فرهنگ عصر نزول چگونه است؟

مثلاً گفته شده که پیغمبر(ص) در بیان حیوانات در قرآن از فیل و شتر حرف زده، اما مثلاً از کانگورو چیزی نگفته و همین امر نشان می‌دهد که پیامبر(ص) متأثر از فرهنگ زمانه‌اش بوده است. و یا این که قرآن از حورالعین و زنان سیاه‌چشم سخن گفته و از زنان چشم‌آبی و موزرد و بولوند حرفی نزده است و همه اینها نشان‌دهنده متأثر بودن پیامبر از فرهنگ زمانه خود است!

خود قرآن به این شبهه جواب داده که خدای سبحان با زبان هر قومی با آنها صحبت می کند تا حقایق را به آنها بفهماند، در این بیان حقایق قرآن راست و درست صحبت می‌کند؛ یعنی فرهنگ زمانه یک سری آموزه‌های درست و یک سری آموزه‌‌های غلط دارد و یک سری آموزه‌هایی هم دارد که از زمان حضرت ابراهیم(ع) درست بوده، اما تحریفش کرده‌اند و پیغمبر(ص) همان آموزه‌های درست را می‌گیرد. مثلاً بیع در زمان جاهلیت حلال بوده و در اسلام هم حلال است و ربا در جاهلیت حلال بوده، اما اسلام می‌گوید حرام است.

برخی از آموزه‌های متعلق به انبیای گذشته نیز بود که تحریف شده بود، مانند حج؛ پیغمبر(ص) آمد و گفت حج اینگونه نیست که شما انجام می‌دهید، بلکه حج درست حجی است که اسلام می‌گوید. جدای از اخذ نکات درستی از فرهنگ زمانه، نکات جدیدی را هم می‌آورند؛ برای نمونه در زمان جاهلیت چیزی به نام خمس و زکات وجود نداشت، اما پیغمبر آمد و اینها را اضافه کرد و مواردی چون جهاد و حج را نیز اصلاح کرد.

پیامبر وقتی در مورد نعمت‌های بهشتی صحبت می‌کند، باید با زبانی بگوید که قومش بفهمند؛ چون خود خدا می‌گوید که با لسان قوم با آن‌ها صحبت می کنیم، اما بعد از آن این را هم اضافه می‌کند: آنچه نفستان بخواهد ما در بهشت به شما می دهیم. یعنی شما اکنون این نعمت‌ها را می‌شناسید و نعمت‌هایی هم ممکن است که بعدا بخواهید و ما نام نبردیم و ما همه اینها را در بهشت به شما می‌دهیم.

یعنی قرآن نمونه‌هایی را ذکر کرده و درست هم ذکر کرده است؛ چون در آنجا که نمونه‌ها غلط بوده، قرآن گفته که غلط است. آیات متعدد در قرآن داریم که صریحا قرآن را نازل شده از جانب خداوند معرفی می‌کند: "تنزیل من رب العالمین" این قرآن نازل شده از جانب پرودگار و وحی و کلام الهی است. جالب است که آقای سروش ادعا می‌کند که می‌خواهد قرآن را پدیدارشناسه بررسی کند.

سروش و تهافت روشی بین پدیدارشناسی و هرمنوتیک

سروش بحث وحی‌شناسی را پدیدارشناسانه معرفی می‌کند؛ ولی هم از هرمنوتیک گادامر ــ که با روش پدیدارشناختی متفاوت است ــ بهره می‌برد و هم به‌صراحت از خطای در وحی نبوی دم می‌زند؛ در حالی که پدیدارشناس باید پدیده را اپوخه کرده و بین‌الهلالین قرار داده و بدون پیش‌فرض، آن را آن‌گونه که نمایان است، معرفی کند. سروش، روش تحقیق خود را پدیدارشناسانه مطرح می‌کند.

پدیدارشناسی روشی است‌که پدیده را بین الهلالین (اپوخه) قرار می‌دهد تا بدون هرگونه پیش‌فرضی و آن‌گونه که پدیده هست، نمایان شود و از طرف دیگر، وی، همان‌گونه که در قبض و بسط تئوریک شریعت دنبال کرده، از هرمنوتیک فلسفی متأثر شده و هرگونه فهم را مبتنی بر پیش‌فرض می‌داند. ترکیب این دو روش، نوعی تهافت روشی را در بردارد؛ زیرا پدیدارشناسی با هرمنوتیک فلسفی با یکدیگر جمع نمی‌شود.

غیر از این اشکال نکته مهم آن است که ما وقتی از پدیدارشناسی سخن می‌گوییم یعنی باید ببینیم که خود این پدیده خود را چگونه معرفی می‌کند؟ اینجا باید از آقای سروش پرسید که قرآن خود را چگونه معرفی می‌کند؟ مثلاً آقای سروش می‌گوید خداوند در قرآن هیچ کجا نگفته است که ای پیغمبر بگو خدا یکتاست. در حالی که ما در همه نمازهای خود می‌گوییم: "قل هو الله احد" خود خدا صریحا می‌گوید: بگو خدا یکتاست. آقای سروش می‌گوید پیامبر(ص) در آیات قرآن مخاطب نیست؛ در حالی که «قل...» و «یا ایها النبی...» و «یا ایها الرسول...» همه نشان از مخاطب قرار گرفتن پیامبر است و اگر بخواهیم با رویکرد پدیدارشناسانه با قرآن موجه شویم، باید ببینیم که پدیده خود را چگونه معرفی کرده است.

ادامه دارد... .

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران