داستان یک دگردیسی؛ ملاقلی‌پور در مرز نبوغ و تکنیک

داستان یک دگردیسی؛ ملاقلی‌پور در مرز نبوغ و تکنیک

خبرگزاری تسنیم: هنوز هم رسول ملاقلی‌پور، کارگردان درگذشته سینمای ایران در تاریخ سینمای دفاع مقدس نام ویژه‌ای است. سیر روند تاریخی سینمای ملاقلی‌پور؛ نزدیکی زیادی به سیر تاریخ سینمای دفاع مقدس ایران دارد.

خبرگزاری تسنیم: شکوفایی و آرمان خواهی سینمای دفاع مقدس در ایران، وامدار نام های والای معدودی است؛ کسانی که توانستند ضمن تجربه در این رخداد بزرگ، زوایای پیدا و پنهان بسیاری را با هنرمندی هر چه تمام تر، در قالب مدیوم سینما به میلیون ها مخاطب نشان دهند.یکی از این هنرمندان معدود سینمای دفاع مقدس که سهم قابل توجهی در شکل گیری حرفه ای این سینما داشت، مرحوم "رسول ملاقلی پور" است؛ کارگردانی که تمام پارامترهای مورد نیاز برای قرار گرفتن در نقش سازنده یک فیلم سینمای جنگ را دارا بود؛ از تجربه بگیرید تا احساسات زاید الوصف او و مهمتر از همه اینها، جسارت مثال زدنی او که وی را از دیگر کارگردانان شاخص این حوزه مستثنی می نماید.

تلفیق این نشانه ها در سینمای رسول، سبب شد تا فیلم های او تکانه های عاطفی و رئالیستی بسیاری را به خود ببیند و بر همین مبنا، سینمای او، یک سینمای خاص شد؛ سینمایی که با وجود 7 سال از درگذشتش، باز هم مخاطبان بسیاری دارد و به همین دلیل مهم، فقر مفرط کنونی در سینمای دفاع مقدس در نبود او بیش از هر زمان دیگری به چشم می خورد.
رسول ملاقلی پور پیش از آنکه به شکلی حرفه ای وارد مقوله کارگردانی شود، عکاس بود و همین خود بهانه ای شد برای ورود او به جبهه و خلق هنرمندی های او در این میدان.اما کم کم به جایی رسید که دیگر دنیای عکس نمی توانست پاسخگوی نیازهای متعدد او باشد از این رو در سال 62 و برای نخستین بار، تجربه ساخت فیلم بلند سینمایی را با "نینوا" آغاز کرد.

فیلمی که به نسبت دیگر ساخته های جنگی آن سالیان، تفاوت های بسیاری داشت که مهمترین این تفاوت ها در تقطیع هدفمند سکانس ها و دوری از تطول در آنها بود؛ اتفاقی که تا آن زمان در سینمای نوپای جنگ که بیشتر با محوریت حوادث انقلاب اسلامی ساخته می شد، رخ نداده بود.این فیلم با درونمایه‌ای صرفاً جنگی در حالی موضوع اجتماعی خود را تحلیل می‌کند که به گونه‌ای خودخواسته، این موضوع تحت الشعاع اتفاقاتی در بستر جنگ قرار می‌گیرد.

رسول ملاقلی پور از آغازین ساخته های سینمایی اش نشان داده بود که کارگردانی متناسب با نیازها و شرایط روز جامعه ایران است.به همین دلیل بود که سوژه فیلم دوم خود را مرتبط با محاصره خرمشهر تعریف نمود و بدین ترتیب فیلمی را ساخت که جامعه منتقدان سینمای ایران، او را با این فیلم به رسمیت شناخت؛"بلمی به سوی ساحل"  فیلمنامه دقیق تری به نسبت ساخته اول کارگردان داشت و مکانیزم داستانگویی اش، از شتاب بیشتری برخوردار بود.رسول با این فیلم نشان داد که خیلی زود از مرحله آزمون و خطا بیرون آمده و اکنون می شود روی او حساب ویژه ای باز کرد.

این اعتماد اصلا بیراه نبود چرا که او در سومین ساخته سینمایی اش، "پرواز در شب" را کارگردانی کرد که زمینه آشنایی قشر گسترده ای از مردم با این فیلم را فراهم آورد.این فیلم به فروش قابل توجهی در آن زمان دست یافت و حال دیگر رسول کارگردانی بود که هم مردم عادی از او شناخت داشتند و هم انتظار جامعه سینمایی و منتقدان از او بیشتر شده بود چرا که توانسته بود در سومین ساخته خود، سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فجر را از آن خود نماید.

ملاقلی پور با فیلم چهارم خود، پاسخی درخور توجه به این میزان سطح انتظار از مردم و منتقدان داد."افق" تا امروز نیز یکی از قوی ترین ساخته های تمام عمر او به شمارمی رود؛ فیلمی پر از میزانسن های هوشمندانه که در کنار فیلمنامه دقیق آن و همچنین ارتقای سطح کارگردانی رسول، نوید چارچوبی از آرمانشهر ملاقلی پور در حیطه ساخت فیلمی در گونه دفاع مقدس را می داد."افق" فیلمی بود که منحصراً و فقط یک عملیات جنگی به حساب می‌آمد و اتفاقات آن به صورت فشرده و با لذت ساختاری خاصی همراه بود. به خاطر این فیلم، مردم در صف های طویل سینما ایستادند و وقتی بلیط به آنها نرسید، شیشه‌های سینما را شکستند و به داخل سینما هجوم بردند.این فیلم توانست سر و صدای زیادی در آن زمان به پا کند و در جشنواره فیلم فجر نیز توفیقات زیادی را به همراه بیاورد.

این میزان توفیق برای کارگردانی که مدام در جبهه ها حضور داشت و لذت تماشای فیلم های روز اروپا و آمریکا و یادگیری بسیاری از فنون کارگردانی را نداشت، منحصر به فرد تلقی می شد اما رسول کارگردانی بود که خود به همه این ریزبینی ها دست یافته بود و خیلی زود توانست خود را در زمره حرفه ای ترین کارگردانان این سینما بگنجاند.

از همین روی بود که مداوما تلاش می کرد تا ساخته های جدیدش با کارهای قبلی خود فرق داشته باشد؛ این مکانیزمی بود که از همان زمان رعایت شد و تا آخرین ساخته سینمایی وی نیز به چشم خورد.بنابراین جای هیچ تعجبی نیست وقتی ببینیم پنجمین ساخته ملاقلی پور به نسبت 4 ساخته قبلی او، از تفاوت های ساختاری قابل توجهی برخوردار است."مجنون" فیلمی اجتماعی بود، فارغ از هر گونه دغدغه‌های جنگی. این فیلم که در سال 69 ساخته شد اگرچه نتوانست موفقیت فوق تصور "افق" را تکرار کند اما جایگاه رسول را به عنوان کارگردانی با قدرت اجرایی متفاوت به همگان ثابت کرد.

ساخته بعدی این کارگردان، دنباله ای بود بر فیلم "مجنون"؛ "خسوف" تداوم پیگیری‌های رسول در ژانر اجتماعی آن زمان بود و توانست بر پایه سوژه بکر آن روز و حوادث جالبش، جایگاه کارگردان را در این ژانر تثبیت نماید ضمن اینکه این فیلم ها سبب شد تا ملاقلی پور تنها کارگردان آن سال ها باشد که مقوله جنگ را از دریچه اجتماع می نگرد؛ در حالی که در آن سال ها کارگردانان بسیاری هنوز سینمای دفاع مقدس را محدود به نشان دادن عملیات های جنگی می دانستند، ملاقلی پور با در پیش گرفتن چنین رویه ای، نه تنها این گونه سینمای را با دمی جدید مواجه ساخت بلکه زمینه ساز ورود بسیاری از کارگردانان ارزشی به این شاخه مخصوص از سینمای دفاع مقدس شد.

هت تریک اجتماعی ساختن های ملاقلی پور، "پناهنده" بود که اثری قوی‌تر نسبت به دو ساخته قبلی کارگردان محسوب می‌شد. در این زمان بود که وی به عنوان کارگردانی مولف با قدرت فنی بالا در هر دو حوزه تلفیقی اجتماعی - دفاع مقدس نزد همگان شناخته شد. به همین دلیل قوام ساختاری آن به گونه‌ای بود که شدیداً مورد استقبال قرار گرفت.شدت علاقمندی به این فیلم تا اندازه ای بود که سبب شد تا وی به عنوان چهره ای بسیار محبوب در میان اهالی منتقدان سینمایی مطرح شود.

در همان سال (1374) رسول ملاقلی پور فیلم "سفر به چزابه" را ساخت که با وجود نرم داستانگویی غیرمتعادف خود و کشاندن جمع خانوادگی به مناطق جنگی که تا آن زمان در سینمای ایران کم نظیر بود، چندان در گیشه با استقبال مواجه نشد البته فیلم با توجه به ساختار قابل قبول خود در فیلمنامه و اجرا، بلافاصله از سوی صدا و سیما خریداری شد و در قالب سریال به روی آنتن رفت که مخاطبان تلویزیونی آن بسیار بیشتر از مخاطبان سینمایی اش بودند.

پس از این شکست گیشه ای، رسول باز هم به سراغ خاکریزهای جبهه رفت و این بار در تجربه ای باز هم تازه، "نجات یافتگان" را ساخت که با توجه به مدیریت وقت آن سال های سینما، این فیلم تا مدتی در توقیف ماند و به اکران عمومی درنیامد.این اتفاقات ناخوشایندی که در دو فیلم آخر ملاقلی پور رخ داده بود، سبب شد تا او به لحاظ مالی، خسارت زیادی ببیند از همین روی تلاش کرد تا برای نخستین بار فیلمی را جلوی دوربین ببرد که هیچ نشانه ای از جنگ و آدم های آن نداشت.

"کمکم کن" تنها برای گیشه ساخته شد تا ضرر دو فیلم قبلی جبران شود.این فیلم اگرچه در گیشه با استقبال زائد الوصفی همراه شد اما آن فیلمی نبود که بتوان آن را به سینمای فاخر کارگردان ارزشی و بزرگی چون ملاقلی پور سنجاق کنیم.یکی از کارگردانان، خاطره ای از این فیلم نقل می کند که رسول پس از فروش قابل قبول این فیلم، خیلی خوشحال شد و به او گفته که با پول فروش آن توانسته یک خانه کوچک برای مادرش بخرد.رسول، بی شک احساسی ترین کارگردان سینمای ایران بوده و هست.

دیگر زمان عرض اندام دیگری از سوی این کارگردان بزرگ بود."هیوا" در سال 77 ساخته شد و جبران تمام این سال هایی که او یا توقیف بود و یا فیلمی غیر از جنگ ساخت را به عمل آورد. فیلمی که تا امروز هم احساسی‌ترین ساخته طول عمر هنری ملاقلی پور لقب گرفت؛ اثری خوش ساخت و با سوژه‌ای بسیار بکر که پرافتخارترین فیلم جشنواره ای ملاقلی پور تا همیشه شد. تقابل هیوا با همسرش در درون غار، یکی از برترین سکانس های سینمایی تاریخ دفاع مقدس ایران شمرده می‌شود.خیلی از منتقدان سینمای دفاع مقدس با تماشای این فیلم، گردشی بزرگ داشتند و نوع نگاهشان به سینمای جنگ تغییر پیدا کرد.

بعد از "هیوا" که به نوعی می توان آن را پیش زمینه ای برای ورود صرف او به سینمای اجتماعی عنوان کرد، رسول فیلم سه اپیزودی "نسل سوخته" را جلوی دوربین برد.فیلمی که به آدم ها جنگ در روزگار فعلی آن زمان می پرداخت و در عین ستایش هایی که از آنان به عمل می آورد، در بسیاری از مواقع، زبان به نقد آنان نیز می گشود.ملاقلی پور هنرمندی منقد نسبت به شرایط خود بود اما تا آن زمان این انتقادها را در لفافه بیان می نمود؛ "نسل سوخته" آغاز عصیان گری های آشکار مرد عاصی سینما بود.یک اثر به شدت خوش ساخت و مفهومی که هر سکانس آن، حرف های پنهان بسیاری در رد شرایط فعلی آن زمان و عملکرد برخی افراد جبهه و جنگ داشت.این فیلم تداوم خوب ساختن‌های ملاقلی پور به حساب می‌آمد. سه اپیزود کاملاً مجزا که ارتباط مفهومی بسیار جالبی میان آنها برقرار بود. این فیلم به شدت مورد توجه همه قرار گرفت و سبب شد تا دوازدهمین ساخته رسول، شاخص‌تر از سایر کارهای او به حساب آید.

فیلم های ملاقلی پور در این سالیان قهرمانی بزرگ داشتند .ملاقلی پور نخواست به مدد روایتی جدید از زندگی های جبهه ای، اغراق را وارد داستان هایش نماید و به همین دلیل است که "قهرمان" که در تمامی آثارش وجود دارد و در این قحطی قهرمان پروری در سینمای ایران قطعا غنیمتی گرانسنگ است، به راحتی برای مخاطب آشنا بوده و شخصیتی داستانی یا افسانه ای نیست.

ملاقلی پور فیلم به فیلم بر میزان جسارت و بلوغ سینمایی اش افزوده می شد و کارهایش به مرز شاهکار می رسید؛ "قارچ سمی" حقیقتا یک اثر فاخر بود که تماما به آدم های پس از جنگ می‌پرداخت و غلظت انتقادهایش به عملکرد این آدم ها، بیشتر از هر فیلم دیگر او بود. تیر خلاص ملاقلی پور پس از دو ساخته خیلی خوب، این بار دیگر کاملا یک شاهکار بود؛ یک داستان به شدت منطقی بر پایه اتفاقاتی که تا به آن روز بدین شکلی که در "قارچ سمی" مطرح شد، دیده نشده بود. این فیلم در ساختار اجرایی و نوشتاری، فوق العاده قوی ظاهر شد و  توانست رضایت قاطبه منتقدان و مخاطبان سینمایی را به همراه داشته باشد.

پس از سه فیلم به شدت موفق، حال باز زمان آن فرا رسیده بود که ملاقلی پور، روالی جدید را تجربه کند؛ بیگ پروداکشن "مزرعه پدری" دیگر شاهکارهای متوالی این کارگردان بزرگ سینمای دفاع مقدس را رقم زد.یک پروژه عظیم که به لحاظ پرداخت، اعجاب انگیز بود. "مزرعه پدری" با شیوه روایی راحت و بر مبنای فیلمنامه‌ای استثنائی و فاخر، تبدیل به یکی از پنج فیلم شاخص و بزرگ بیست سال سینمای دفاع مقدس شد. هر چند که این فیلم دو میلیارد تومانی به شدت در گیشه شکست خورد اما امتیازات خارق العاده فیلم نظیر فضاسازی‌های همگون با موقعیت های خاص و همچنین شخصیت پردازی های فوق العاده، موجب گردید تا کلیت اثر بسیار دلنشین و دوست داشتنی شود.

پرداختن به آدم های پس از جنگ در 4 فیلم متوالی به خوبی جواب داده بود و حال زمان آن فرا رسیده بود که موقعیت این آدم ها تغییر پیدا کند.بنابراین "میم مثل مادر" نوشته شد که اگرچه باز به انسان های پس از جنگ و تاثیرات آنها بر محیط و خانواده می پرداخت اما این بار راوی داستان، تفاوت های بسیاری با راوی 4 فیلم قبلی او داشت.سلسله موفقیت های کهکشانی ملاقلی پور برای پنجمین بار متوالی این بار با "میم مثل مادر" ادامه یافت و پرفروش ترین و پرمخاطب ترین فیلم وی تلقی شد. فیلمی احساسی و خوش ساخت که نمی‌توان نقطه ضعف مشهودی را از دل آن بیرون کشید.

رسول ملاقلی پور در سینما دیگر به مرزی از تکنیک رسیده بود که حتی آدم های فیلم هایش نیز برای او کوچک بودند.او از فیلم به فیلم تغییر را، محدود به سکانس به سکانس تغییر، کرده بود و اگر تا به امروز حیات می یافت، آثاری فوق استثنایی در این سینما را رقم می زد.ملاقلی پور را درست زمانی از دست دادیم که شاهکارهای متوالی می ساخت و مدام در پی تغییرهای رو به جلو بود.

او چندان عادت نداشت تا برای فیلم هایش پیش تولید طولانی انجام دهد اما برای فیلم "عصر روز دهم " که می خواست آن را در سال 86 جلوی دوربین ببرد زحمات بسیاری کشید که در همین راه، جان به جان آفرین تسلیم کرد و سینمای ایران را آشکارا از رسیدن به مرزهایی از نبوغ و شکوفایی عصر جدید محروم نمود.

رسول ملاقلی پور در آستانه یک دگردیسی فوق العاده بزرگ قرار داشت؛ "هیوا" شروعی بود بر آغاز این دگردیسی و "نسل سوخته" مرحله آزمون و خطا برای رسیدن به پله ای بالاتر که همین اتفاق مبارک با "قارچ سمی" در سال 80 به وقوع پیوست و آثار بعدی این کارگردان هم بر همین مدار باقی ماند."مزرعه پدری" و "میم مثل مادر" ریزبینی های نوشتاری و اجرایی بسیار خاصی دارند و عبوری موفق از دشواری تکنیکال بسیاری را به رخ می کشند و نوید از یک تحول بزرگ می دهند؛ همان مرزی که همه انتظار دارند تو دست به یک شاهکار بزرگ بزنی و از آن زمان به بعد هر چه می سازی در هیبت شاهکار باشد.یعنی اگر خودت هم بخواهی، دیگر نمی توانی به مرتبه پائین تری تنزل پیدا کنی.همه چیز آماده خلق شاهکارهایی استثنایی در این سینما بود که . . .

سینمای ایران، رسول را خیلی زود از دست داد و البته نتیجه اش را هم دید.خلاء نبود نگاه تکنیکی و مخصوصا احساسی مشابه با نگاه این کارگردان بزرگ در سینمای ایران سبب شد تا سینمای ما لطمات جبران ناپذیر بسیاری را شاهد باشد.

آن پلان آتش زدن جنازه‌ها در "بلمی به سوی ساحل"،آن نگاه‌های متاثر کننده و دیالوگ‌های فروریزنده در "سفر به چزابه"، آن عاشقانه‌های اشکبار در "هیوا"، آن شوق تطهیر در برابر لذت دنیا در اپیزود سوم "نسل سوخته" و مخصوصاً صحنه کور کردن چشم‌های شاهزاده به همراه آن موسیقی مسحور کننده در اپیزود اول، از خود به در شدن سلیمان روی قایق در "قارچ سمی"، آن گریه‌های محمود شوکتیان کنار حوض آتش گرفته "مزرعه پدری" و سکانس تزریق آمپول به علی در حالی که خود سپیده به شدت نیازمند آن بود، در "میم مثل مادر" را به یاد بیاورید. اینجا فقط با یک سوال مواجهید، منطقی و منصفانه پاسخ دهید: آیا نمونه‌های تکان دهنده این سکانس‌ها را قبلاً در جایی به جز در فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور دیده بودید؟

شاید حرف امروز ما و گله احساسی و فرانیازی امروز ما از رسول ملاقلی پور به مانند یکی از دیالوگ های به یاد ماندنی فیلم "قارچ سمی" باشد آنجایی که "بیتا صفیری" (میترا حجار) رو به "دومان قائمی" (جمشید هاشم پور) می کند و می گوید:"می خوای بری؟ منو میخوای بذاری به امید کی؟ بین زمین و هوا ولم می کنی؟ من که داشتم زندگیمو می کردم، تو به من گفتی ببین چیزی رو که من می بینم"

و چقدر سخت است که به یک دنیای خاص، خو بگیری اما وقتی شهروند آن دنیای خاص می شوی، دیگر نمی توانی امکاناتی بیشتر از آن دنیای خاص را داشته باشی.تنها یادگار ما از رسول، همان 15 فیلمی است که مجبوریم تا همیشه، فقط آنها را ببینیم و بر این جهان بینی روشن و مسلط غبطه بخوریم و آه حسرت بکشیم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران