«آزادی» به درد «عشق» دچار شده/ مگر دنیا برای همه هگل و ابنسیناست
خبرگزاری تسنیم: علامه جعفری میگفت: «آزادی» مانند «عشق» مفهومی قدسمآب و باعظمت است؛ اسم غرایز را عشق گذاشتهاند در حالی که بیچاره فلاسفه میگفتند، عشق هدف جهان خلقت است. آزادی این مفهوم شگفتانگیز بشری هم به همین درد دچار شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جدیدترین شماره فصلنامه تخصصی «صدرا» (شماره 4 و 5/زمستان 91 و بهار 92) به مدیرمسئولی حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی به مدیرمسئولی حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی و سردبیری عطاءالله رفیعی آتانی با موضوع «مکتب آزاداندیشی» در قالبهای گفتوگو، مقاله و یادداشت منتشر شده است. «علامه جعفری و پاسخ به پرسشهای امروز ما؛ آزادی! از؟ برای ؟ تا کجا؟» عنوان یکی از مقالات مفصلی است که در این نشریه درج شده است.
محمدتقی جعفری از زمره آزاداندیشانی است که به علت تسلط عجیبش، از فلاسفه نامی در عرصه جهانی است و در اثبات شهرتش همین بس که حضرت امام خمینی (ره) او را ملقب به «ابنسینای زمان»1 میکند. شهید مطهری در مقام وصف او میگوید: «ما به مردم حرف تحویل می دهیم و (جعفری) روح تحویل می دهد»2 و شهید صدر او را نوری میداند و میخواند که « بر جهان اسلام با علم و فضل و نظریات و تحقیقاتش نورافشانی میکند» 3. برخی از فلاسفه غربی هم، تعابیر مطنطنی درباره توانایی و تسلط آن علامه تبریزی به کار بردهاند. آثار متعددی از علامه جعفری به یادگار مانده است از جمله آنها میتوان به «فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو»، «حیات معقول»، «ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه» (27 جلد)، «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی(15 جلد)»،«حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب»، «حکمت اصول سیاسی اسلام» و... اشاره کرد.
از همین رو بازکاوی و ترسیم نظرات این فیلسوف مسلمان به شکل عام و به صورت مشخص در باب آزادی و آزاداندیشی میتواند پاسخگوی دغدغههای امروز و رافع برخی ابهامات فراروی ما باشد. او از لزوم تفاوت قائل شدن بین آزادی طبیعی محض با آزادی تصعید شده و یا همان آزادی مسئولانه عاقلانه تحت ظل شخصیت ایدهآل انسان سخن میگوید. در منظومه فکری علامه باید بین سه مفهوم رهایی و آزادی و اختیار تمایز گذاشت؛ آزادی واقعی و حقیقی مورد نظر علامه در سایه اختیار قابل فهم و قابل تحقق میباشد؛ چیزی که در دنیای امروز متداول نیست و به همین خاطر چه جنایتها که به اسم آزادی علیه بشریت روا میشود.
در این مجال سخن بر سر کلمهای هم بنیادین و هم زیبا و دلرباست؛ مفهومی که از اعصار قدیم تا همین عصر به ظاهر ارتباطات و جهانیشدن(بخوانید جهانیسازی) چه به نحو سلبی و چه به شکل ایجابی، مدعیان زیادی داشته و دارد و چاشنی اصلی شکلگیری بسیاری از انقلابها و جنبشها در غرب و شرق، بوده است؛ واژه «آزادی» یک فیلسوف غربی میگوید: «در تاریخ بشر همه اخلاقیون آزادی را ستودهاند، اما معنی آزادی نیز مانند کلمات خوشبختی، خوبی، طبیعت و حقیقت به قدری کشدار است که با هر گونه تفسیری جور درمیآید»4. این واژه هم، همچون بسیاری از اصطلاحات دیگر علم الاجتماع، تعریف و تمجیدهای چندصدگانهای را با خود بدک میکشد.
کالبدشکافی تاریخ شرق و غرب به روشنی نشان می دهد که ردپای آزادی در متن همه تحولات کلان اجتماعی وجود داشته است. اما ورقهای تاریخ گویای حقیقتی هستند که ما معمولا بدان کمتر توجه داریم: افراط و تفریط در نیل به آزادی و موضعگیری له یا علیه آن. گاه آزادی بدون هیچ قیدی و به شکل نامتناهی و مطلقانگارانه نگریسته شده و به قدری موسع شده است که گویی هیچ خط قرمزی برای آن متصور نیست و پیامدش این شده است که رفتارهایی از انسانهای به ظاهر عصر ارتباطات و اطلاعات و قرن بیستویکمی سر میزند که آنها را مصداق «اولئک کالانعام بل هم اضل»5 ساخته است و گاه به قدری متصلبانه راه را بر آزادی بسته و آن را به اسارت گرفته و به مسلخ فرستادهاند؛ گو اینکه داشتن اختیار و اراده برای نوع بشر، جایز نیست و همه باید تحت سلطه و هژمونی اقلیتی مستبد باشند.
در اینجا بنای آن داریم که با کاوشی کوتاه به تشریح واژه جذاب آزادی در عرصه نظر و مظلومیت آن در عرصه عمل غرب و شرق تمرکز نماییم. ملاک ما در پرداختن به مفهوم آزادی، نه شرقی است و نه غربی بلکه از منظر دین اسلام به طور عام و از زبان تکاپوگر اندیشهها، علامه محمدتقی جعفری به طور خاص گریزی به آن خواهیم زد. و البته تا حدودی خارج از عرف معمول مقالهنویسی عمل میکنیم؛ سؤال از ماست و پاسخ از علامه؛ پرسشهای ما هرچند امروز طر ح میشود اما پاسخهای دیروزی علامه، به شکل کافی و وافی ما را به مقصود میرسانند. پاسخهایی که از متن سخنرانیها و آثار ایشان استخراج و در اینجا مورد استفاده قرار گرفته است. بخش قابل توجه از مطالب به شکل مستقیم از فایل صوتی سخنرانیهای ایشان اخذ گردیدهاند. بحثهای ایشان در باب آزادی بسیار مفصل است و در این مجال امکان پرداختن به همه آراء و نظرات وی نیست.
بحث ما در خصوص آزاداندیشی است. به نظر می رســـد آزادی یکــی از ارزشهای حیاتی و اساسی در دیدگاههای مختلف به شمار می رود از دیدگاه اسلام چه جایگاه و نقشی میتوان برای آزادی قائل شد و در یک نگاه کلان تر به لحاظ تاریخی مفهوم آزادی از چه زمانی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت؟
قرنها و دورانهای بسیار متمادی است که جوامع بشری با یک کلمه روبرو هستند؛ در کتابها، در سخنرانیها، حتی در گفت وگو با درون خود این کلمه را زیاد تکرار میکنند. آزادی! چه مفهوم زیبایی است این کلمه و چه کلمه قدسمآب و چه کلمه باعظمتی است مانند کلمه عشق. حتی گاهی هدف زندگی مطرح شده است. بعضی اوقات تعبیر دیگری میکنند. میگویند مرز واقعی و دقیق یک حیوان با انسان آزادی است. کلمهای بسیار متداول است اما چیست آزادی و آیا واقعا انسان در این دنیا به آزادی نایل می شود یا نه؟ همه جا پر از کلمه آزادی است. آزادی چه پدیده و مفهومی است که تاریخ بشری را اینطور دور خود میگرداند و مردم به امیدش میزیند و زیست میکنند. این آزادی چیست؟6 اى آزادى، که لفظت خوشبختترین لفظها و معنایت بدبختترین معانى است. اى آزادى، چه زنجیرهاى گرانبارى که به نام تو به دست و پاهاى انسانها نبستهاند. براى بررسى و تحقیق حق آزادى، نخست باید معناى آزادى را تا آنجا که ممکن است در نظر بیاوریم.7
در خصــوص آزادی و مصادیق و کارکردها و زوایای دیگر آن در جهان غرب و شرق و نیز در دنیای اسلام، صاحبنظران و اندیشمندان متعددی سخن گفتهاند و آثار متکثر و متنوعی از متقدمین و متاخرین در این باب می توان یافت. از نظر شما آزادی چیست و چه تقسیماتی را بر آن میتوان متصور گردید؟
براى تعریف یا توصیف آزادى، بررسى سه موضوع که عبارتند از رهائى و آزادى و اختیار، بسیار ضرورى به نظر مىرسد.8 ما یک رهایی داریم، یک آزادی داریم و یک اختیار. تا دورههای اخیر این سه با هم قاطی شده بود و میگفتند آزادی شامل اختیار و رهایی میباشد. در حالی که به نظر بنده باید این سه را تفکیک کنیم و بیش از این روا نداریم که بشر به آرزوی اختیار، از رهایی مطلق استفاده کند9.
مرحله اول رهایی است. رهایی یعنی چه؟ مفهوم رهایی یعنی یله شدن و نداشتن بند و قیدی به دست و پا چه از نظر فیزیکی و چه از نظر تعهدها و قوانین. وقتی این قیدها و حالت جبری برداشته شد ما رها هستیم.10 به عنوان مثال: شخصى را فرض کنید که به ماندن در یک محل یا شهر محکوم شده و نباید از حوزه قضائى آن، بیرون برود. هنگامیکه ممنوعیت مزبور برداشته شود، این شخص رها مىشود، با این حال ممکن است مجبوریت و ممنوعیتهاى دیگرى، آزادى را از وى سلب کرده باشد. خلاصه، رهایى باز شدن قید از مسیر جریان اراده به طور نسبى است و لذا هیچ حالت رهایى توضیح دهنده موقعیت بعد از برداشته شدن از قید نیست.11
مرحله دوم، آزادی است. براى شناخت آزادى دو درجه مهم آن را مطرح مىنمائیم: درجه یکم ـ آزادى طبیعى محض: عبارت است از توانائى انتخاب یک هدف از میان اشیایى که ممکن است به عنوان هدف منظور شوند و یا انتخاب یک وسیله از میان اشیایى که ممکن است وسیله تلقى شوند. با توجه به معنایى که براى درجه یکم از آزادى گفتیم، معلوم مىشود که این درجه از آزادى فوق حالت رهایى است که عبارت است از برداشته شدن قید و مانع از جریان اراده.
درجه دوم ـ آزادى تصعید شده که عبارت است از نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفى کار. با نظر به این تعریف، هر اندازه نظاره و سلطه مزبور بیشتر باشد، آزادى انسان در آن کار بیشتر خواهد بود و بالعکس هر اندازه از نظاره یا سلطه شخصیت درباره کار کاسته شود به همان اندازه از آزادى در آن کار کاسته مىشود. و هر اندازه که دو امر مزبور «نظاره و سلطه شخصیت» در طول کار یا ترک کار ادامه پیدا کند، به همان اندازه آزادى ادامه خواهد داشت. این درجه از آزادى با حالت رهایى خیلى متفاوت است، زیرا انسان در این درجه از آزادى از شخصیت خود در اجراى توانایى بر دو قطب مثبت و منفى کار یا ترک کارى بهرهبردارى مىنماید.12
آزادی یعنی شما قید و شرطی ندارید و بعد از این، توانایی انتخاب و گزینش دارید اما از نظر ارزشها ساکت است؛ یعنی توانایی این را دارید که «الف» را یا «ب» را یا «ج» را و... انتخاب کنید، اما اینکه کدامش خیر است یا شر، کدامش بایسته است و کدامش نابایسته و کدامش شایسته است یا ناشایسته؟ 13 [روشن نیست]. مرحله سوم اختیار است که از باب افتعال و به معنای جویندگی خیر است و از این جهت یک معنای بسیار عالی پیدا میکند. اختیار یعنی جویندگی خیر از آزادیای که به دست آورده است.14 من روی جبر و اختیار نُه سال تمام کار کردم و پیدا کردن یک تعریف برای اختیار شش ماه طول کشید.15
قید «شایسته» براى کار یا ترک آن با هدف گیرى خیر را مىتوان براى اختیار منظور نمود16. دو قید شایسته و هدف گیرى خیر آزادى را از اختیار تفکیک مى کند، زیرا آزادى محض هیچ کارى با این ندارد که آنچه آزادانه انجام مى گیرد، شایسته است یا ناشایسته و آیا از آن کار، هدف خیر منظور شده است یا نه. در صورتی که اختیار با دو قید مزبور عبارت است از توجیه آزادى و بهرهبردارى از آن در کار شایسته با هدف گیرى خیر. آن انسانى که مى تواند کار شایسته یا خوددارى شایسته از کارى را با هدف خیر انجام بدهد، اراده و تصمیم و اقدام چنین شخصى وارد در منطقه ارزشهاى والا است در صورتی که کسى که با آزادى محض کار انجام مى دهد یا از کارى خوددارى مىنماید، یک امتیاز طبیعى براى حیات طبیعى خود به دست آورده است17.
تمام انبیاء، حکما و انسانهای وارسته تاریخ این مرحله سوم را در نظر گرفتهاند که اول تا بتوانند بشر را از جبرهای شکننده رها کنند. بعد از رهایی، از نعمت والای آزادی برخوردار سازند و سپس آن آزادی بیاید و در اختیار به بار بنشیند اما امروزه آیا این مراعات می شود یا نه؟ نه! امروزه تا مرحله آزادی میآیند و در آن متوقف میشوند که این آزادی تفسیر نشده به شدت مورد انتقاد وایتهد هم قرار گرفته است و متاسفانه با همین مفهوم آزادیهای خیالی که یک لذت ابتدایی دارد چه حقایقی که از دست بشر دارد فوت می شود.
ما کلمه آزادی را به شکل مطلق و به طور مطلقالعنان برای بشریت آرمان نمیدانیم. 18 این آزادی به خود طبیعی مربوط می شود ولی آزادی نیست، با واژهها و الفاظ دارند بازی میکنند. این همان قدرت و همان اشباع غرایز است و نمیتوانم آن را آزادی بنامم. این که کسی بگوید: من این را میخواهم و این را نمی خواهم و این را می توانم به معنای آزادی نیست.19 اسم غرایز را عشق گذاشتهاند در حالی که بیچاره فلاسفه میگفتند، عشق هدف جهان خلقت است؛ این مفهوم شگفتانگیز بشری! آزادی هم به همین درد دچار شده است.20
بنابراین آزادی که برای ما بایستی دستور زندگی قرار گیرد و انگیزه زندگی باشد به معنی گسیختن زنجیرههای خود و خودپرستی است. من قبول دارم خیلی مشکل است. گداختن حلقههای این زنجیر گرانبار خودپرستی مشکل است اما میارزد. چرا؟ بگویم که شما بدانید که اگر این آزادی را به دست آورید به خدا شبیه میشوید. چون تشبه به خداست اگر کسی نمونهای از آزادی روحی را به دست آورده باشد. روایت دارد. مدرک دارد. خدا میداند و خدائی او که انسان وقتی از همین خاک متولد می شود موقعی شبیه به خدا می شود که آزادی روحی به دست بیاورد و خدا خود هم فرموده: « الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا». آری ار کند بنده بندگی کار آفریننده میکند.21
آزادی از موقعی شروع می شود که شخصیت ایدهال شما شروع کند به نمّو کردن و این مفهوم ایدهال تا بر شما به وسیله وجدان و عقل مطرح نباشد شما روی آزادی را نخواهید دید. و واقعا هم یک عبارتی است از سانت هیلر که خیلی عجیب است: میگوید: «ای آزادی با اینکه در عمر ما کم اتفاق میافتی! ما بسیار کم از تو بهرهوریم اما آن لحظات اندکی که ما میتوانیم تو را در خود احساس کنیم آن لحظه اندک بهره ما از تو از جهان به این عظمت، باعظمتتر و والاتر است» همین طور هم هست. آزادی خود طبیعی، زنجیر آزادی روح خود فرزندان آدم است. آزادی خود طبیعی زنجیر کشنده ماست. خداوند این زنجیرهای خود طبیعی درنده ما مثل حسادت و بخل را بگسلاند22.
سئوالی که ممکن است در خصوص آزادی اندیشه برای یک انسان مسلمان طرح شود این است که جایگاه آزادی اندیشه از منظر دین مبین اسلام چگونه است و به طور عام رابطه دین و آزادی چگونه می توان ترسیم نمود؟
اگر کسی ادعا کند که آزادی اندیشه از مختصات اساسی دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این مدعا صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر وتعقل وبه جریان انداختن شعور و فهم میدهد، اگر اندیشه در واقعیات عالم هستی اعم از واقعیات جهان برونذاتی ودرونذاتی و دیگر واقعیات عالم هستی، آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوی و تعیین چهارچوب صادر نمیفرمود.23
از نظر دین اسلام، آزادی هدف است یا وسیله و آیا ما آزادیم که بدون تعیین محتوی و چهارچوب مشخصی، هرگونه اندیشهای داشته باشیم؟
آزادی را ما وسیله میدانیم و کسانی که آزادی را به عنوان هدف قرار میدهند بزرگترین خیانت را به بشر میکنند چون آن سر در میآورد از بیبند و باری24. آیا میتوان حکم به آزادی اندیشه در حدی نمود که نتیجهاش بیهوده یا مضر بودن خود اندیشه بوده باشد! چنانکه بعضی از متفکرنماها ابراز کردهاند، یعنی گفتهاند: بشر از موقعی که اندیشیده و عواطف و احساسات را کنار گذاشته است، گرفتار نکبت و اضطرابات گوناگون گشته است! آیا میتوان ازآن آزادی اندیشه دفاع نمود که ثابتترین اصول علم و معرفت را مورد تردید واخلالگری قراربدهد؟! آیا منطقی است که من در اندیشیدن آن اندازه خودم را آزاد تلقی کنم که به اندیشه یا به آزادی دیگران صدمه وارد کنم؟ اگر ما به این قانون ثابت توجه داشته باشیم که خود به جریان انداختن قضایا و مفاهیم در مغز و کشف ارتباطات آنها یا جعل ارتباطات میان آنها به نام اندیشه، هیچگونه ارزشی ندارد، بلکه اینگونه فعالیتهای مغزی همان شطرنج بازیهای ذهنی است که جز بیهوده تلف کردن انرژیهای مغزی و فانی ساختن زندگی در خیالات و تداعی معانیهای بی نتیجه، ثمری نخواهد بخشید.25
تنها شرط و محدویتی که در قرآن مجید و دیگر منابع اسلامی آمده، این است که تفکرکننده باید از هرگونه غرضورزی، خودبینی، تخیلات پا در هوا، اصول تقلیدی و لذتپرستی در مبادی و مجاری تفکر اجتناب نماید و موضوعی را که برای تفکر خود انتخاب میکند باید طوری انتخاب کند که امکان بررسی و تفکر در آن واقعاً وجود داشته باشد. با مراعات این دو شرط ـ که عقل سالم و منطق قانونی نیز آن را تأکید میکند ـ هیچ قید و بند و شرط دیگری برای تفکر و موضوع تفکر در اسلام وجود ندارد.26
نهایت امر چنانکه آزادی در عقیده نباید به حدی برسد که حیات آدمی را از قابلیت تفسیر و توجیه ساقط نماید، به طریق اولی نباید آزادی اندیشه درحدی تجویز شود که منجر به سقوط یا بیاعتباری اندیشه گردد. نباید آزادی اندیشه مزاحم سایر فعالیتهای مغزی و روانی انسان بوده باشد.27
پس اگر بپذیریم که یکی از ملاکهای مهم آزاداندیشی به لحاظ سلبی، این باشد که از موضوعات و تفکرات بیهوده و یا مضر اجتناب نماییم در این صورت به لحاظ ایجابی معیار یک اندیشه مفید چیست که آزادانه می توان بدان پرداخت؟
آنچه که باید انجام داد اندیشه مفید است واندیشه مفید عبارت ست از آن فعالیت مثبت ذهنی که متفکر را برای کشف واقعیات نائل می سازد، بنابراین، اندیشه بهترین وسیله برای بهترین هدفها است که وصول به واقعیات است و خود به تنهایی هدف نیست، چنانکه خود شناخت واقعیات نمیتواند هدف نهایی از علم و معرفت بوده باشد، بلکه واقعیات پس ازشناخته شدن، باید مورد استفاده انسانی قرار بگیرد.28 در این صورت ممکن است این سئوال پیش بیاید که این مباحث موجب سلب آزادی اندیشه از انسانها خواهد شد و این قطعاً علیه بشریت خواهد بود.
پاسخ این اعتراض بسیار روشن است؛ زیرا این بیانات از هدر رفتن حیات آدمی و انرژیهای مغزی او درباره قضایای دارای محتویات فاسد و یا قضایای بینتیجه جلوگیری مینماید، نه از آزادی معقول اندیشه، زیرا اندیشه یکی از عالیترین فعالیتهای مغز انسانی است که باید در تنظیم «حیات معقول» بشریت به کار بیفتد. پس چنانکه نظریه «هنر برای حیات معقول انسانها» ارزش قائل شدن به «حیات معقول» انسانها است نه سانسور هنر، همچنین اندیشه برای حیات معقول انسانها، برای ارائه ارزش «حیات معقول» انسانهاست، نه سانسور اندیشه. چنانکه تحقیق و کاوش جدی برای تشخیص صلاحیت مواد نوعی قرص برای معالجه سردرد، بیان کننده ارزش جان آدمی است، نه سانسور شیمی و داروسازی و پزشکی.29
به نظر شما در چه شرایطی می توان در یک زندگی شایسته و یا به قول جنابعالی «حیات معقول» به طور مطلق اندیشید به تعبیر دیگر آزاداندیشی مطلق تا کجا مجاز هست؟ آیا استثنائاتی هم دارد؟
حتماً باید برای حفظ مغزها و روانهای افراد جامعه از اختلال و اضطراب و اجتناب ازغوطهورشدن درخیالات، قانونی برای اندیشه وجود داشته باشد که از محذورات فوق جلوگیری نماید. این قانون عبارت است از هدف قراردادن کشف و شناخت حیات معقول انسانها درجهانی معقول و هدفدار. فقط با مراعات این قانون است که یک انسان متفکر، نمیتواند هویت انسانی معنیدار در جهان معنیدار را مهرههای شطرنج مغز خود تلقی کند و یا موجودیت و ارزش شخصیت ابراهیم خلیل و موسی بن عمران و عیسی بن مریم و محمد بن عبدالله و علی بن ابیطالب(ع) را با موجودیت و ارزش فراعنه شهوتران و خودپرست و طواغیت ضد انسان یکی بشمارد و یا فطرت پاک و غریزه مقدس کمالجوئی انسان را با یک غریزه حیوانی تفسیر و توجیه نماید.
ما هیچ چارهای جز پذیرفتن این قانون نداریم که «چنانکه جهان با شناسائی جهان فرق دارد» همچنین هیچ راهی برای پیمودن راه معرفت نداریم؛ مگر اینکه باید بپذیریم که واقعیت با اندیشه متفاوت است و واقعیت قانون دارد و باید هر اندیشهای درصدد شناختن و شناساندن آن قانون باشد و با اصطلاح خوشایند«آزادی اندیشه» خود و دیگران را نفریبد، و باید این اصل را هم قبول کنیم که کسی که به جهت علاقه به لذت آزادی اندیشه بیثمر و بینتیجه، دست از تکاپو و تلاش قانونی اندیشه با نتیجه و مثمر بردارد، در حقیقت یا فلسفه و حکمت اندیشه را نفهمیده است و یا ضرورت وصول به واقعیت را.30
اگر بخواهیم از محدوده آزادی اندیشه خارج شویم و به مقوله آزادی بیان بپردازیم، آیا میتوانیم محدودیتهایی را برای آزادی بیان و قلم در باب موضوعات گوناگون و به صورت خاص در حوزه علوم انسانی و اجتماعی قائل گردیم؟ و اگر نه پیامدهای مطلق بودن آزادی بیان و قلم چه میتواند باشد؟
آزادی مطلق قلم و بیان ممکن است موجب توهین علیه شرافت انسان ها و مقدسات معقول و مقبول جوامع انسانی گردد. این احتمال همیشه هست حتی ممکن است به اهانت علیه بهترین ایدئولوژیها، تفکرات و عقاید عالی انسانها باشد. آزادی قلم و بیان را به عنوان وسیلهای بسیار عادی و مناسب برای وصل به هدفهای والای انسانی میدانیم ولی آن را مشروط به آن میدانیم که موجب اخلال به شرافت انسانها و کرامت انسانها نباشد، حتی در برابر اشخاصی که با ایدههای اسلامی مخالف باشند. در آن بحثها هم مراعات عفت و ادب و حکمت ضروری است «و جادلهم بالتی هی احسن». در تمام احتجاجات ائمه، یک اعتدال و ملاحظه کرامت و حیثیت طرف هست که بزرگترین عامل سازنده انسانهاست در موقع بیان افکار31.
آزادی بیان و آزادی قلم برای کی؟ اولین سئوال جدی ماست این سوال. جوامعی که هنوز نمیدانند حقیقتاً معنای آزادی چیست؟ شما تیغ را بدهید شمشیر را بدهید دست یک زنگی مست؟ کدام منطق این را تجویز میکند. مگر دنیا برای همه آقایان غربی هگل است؟ مگر جوامع انسانی برای همه عبارت است از ابنسینا و غزالی و میرداماد و ملاصدرا و سهروردی و ملای رومی؟32. آیا مىتوان از آزادى مطلق بیان بدون هیچ قید و شرطى، دفاع نمود و آن را براى هر کسى و در هر محیط و شرایطى تجویز کرد؟ آرى، مىتوان! ولى یک شرط دارد و آن این است که صاحبان این نظریه، نخست قهوهخانهها و سینماها و میکدهها و قمارخانهها و همه اماکن عمومى و خصوصى از کودکستانها و دبستانها و دبیرستانها و خیابانها و وسائل نقلیه و هر یک از خانههاى شخصی مردم را دانشکدهها و آکادمىهائى تلقى کنند که متجاوز از پنج میلیارد عضو به نام بشر در خود جاى داده است!
سپس هر چه به ذهنشان خطور مىکند بگویند! واقعا جاى شگفتى است که این گونه مطلقگوئى را از کسانى مىشنویم که به تفکر و فراوانى معلومات مشهور شدهاند و با کمال بىاعتنائى به کاربرد مغزها و توانائى روانى مردم، مىگویند: هر چه به ذهن تان مىآید و هر چه را دل تان مىخواهد، بدون قید و قانون و شرطى آن را بیان کنید!33 ما آزادی قلم را هم با وجود کمال اهمیت حیاتی که برای آزادی قائل هستیم مشروط به آن میدانیم که موجب اهانت و اخلال در شرف و کرامت انسانها نباشد باید روی مسلّمات طرف استدلال کنید و راه باز کنید برای گفتن حقیقت.34 بنابراین، آزادى بیان مانند هر آزادى عقیده و اندیشهاى که بر ضرر مادى یا معنوى انسانى مورد بهرهبردارى قرار بگیرد، آزادى نامعقول است که زنگىِ مستِ تیغ به دست هم آن را در خود احساس مىکند و اگر آزادى موافق اصول و قوانین مفید انسانى مورد برخوردارى واقع شود معقول است و اگر بخواهیم آزادى نامعقول را با یک عبارت گویاتر بیان کنیم مى گوئیم: آزادى به فعلیت رساننده هوى و هوسِ خودِ طبیعىِ محض.35
ولتر تعبیری در خصوص آزادی بیان دارد با این مضمون که: « من آنقدر به آزادی معتقدم که حاضرم شما حرفتان را آزادانه بزنید و من علیرغم اینکه با آن مخالفم، حاضرم زندگی خود را از دست بدهم و کشته شوم». تا چه حد این نظر ولتر پذیرفتنی مینماید؟
« من نمىدانم ارزش جان ولتر براى خود او چه بوده است که حتى اگر علت مخالفت او با سخن آن شخص، پایمال شدن حقوق انسان ها باشد که حق آزادى هم یکى از آنهاست، آیا باز ولتر حاضر است که جان خود را از دست بدهد تا آن کوه آتشفشان مواد گداخته خود را بر مزرعه روانها و مغزهاى بشر سرازیر کند و آنها را تباه بسازد؟!36 این است معناى آن ضربالمثل بسیار ساده که مى گوید: او از شدت حرصش به حلیم، خود را توى دیگ جوشان انداخت!! خود ولتر براى اداى همین جمله فریبنده که ایدهآلترین جمله براى ساده لوحان، مخصوصا به آنان که هنوز به سال بیستم عمرشان قدم نگذاشتهاند، مى باشد، از همان آزادى در بیان، استفاده کرده است که اجازه مىدهد کوه آتشفشان، هر چه از مواد سوزاننده در درون دارد بیرون بریزد و میلیونها جاندار را در راه آزادافشانى خود بسوزاند و تباه کند!! آیا واقعا اینگونه متفکران با اینکه مىدانند لازمه سخنانشان چیست، باز اینگونه حرفها را به زبان مىآورند؟! یا اینکه فقط مىخواهند سخنى گفته باشند و تبدیل به یک حکایت برجسته تاریخى شوند؟! افسوس!37
به صورت مشخص حد آزادی بیان از منظر دین اسلام چگونه است؟
« آزادی بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارشها و توصیه هایی است که از آن کشف می شود هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسانی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول خواهد بود.38 همین مقدار باید بدانیم که ابراز و بیان واقعیات مفید بر حال بشر چه در قلمرو مادى و چه در قلمرو معنوى، نه تنها آزاد است، بلکه کسى که اطلاعى از واقعیات و حقائق داشته باشد و قدرت بیان و تبلیغ آنها را در خود احساس کند و با این حال سکوت کند و مردم را از دریافت آن حقائق و واقعیات محروم بسازد، مجرم است و هم در این دنیا و هم در آخرت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. براى نمونه دو آیه از قرآن مجید را در اینجا متذکر مى شویم: «یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل! و تکتمون الحق و انتم تعلمون»39 اى اهل کتاب، چرا حق را با باطل مى پوشانید و حق را کتمان مى کنید «مخفى مى دارید» در حالی که شما مى دانید.
«انّ الذّین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون»40 .قطعا، کسانى که مخفى مىدارند آن دلائل آشکار و هدایت را که فرستادیم و پس از آنکه آنها را براى مردم آشکار کردیم، آنان هستند که خداوند بر آنان لعنت مىکند و لعنتکنندگان نیز به آنان لعنت مىفرستند. اگر چه مخاطب در آیه اول اهل کتاب است، ولى با نظر به عموم آیه بعدى، و با توجه به معناى حق و بیّنه «دلیل روشن» و هدایت که تامین کننده حیات حقیقى و حیات معقول انسانها مىباشد، نهى مزبور شامل هرگونه کتمان و مخفى داشتن هر نوع حق و بینه و هدایت بوده و نیز شامل هر شخص یا گروهى است که کتمان کننده امور بوده باشد. منابع حدیثى در لزوم بیان حقائق مفید به حال انسانها به قدرى فراوان است که نمىتوان همه آنها را در این مبحث آورد.41
خوب! رویکرد غربیان در خصوص آزادی هم یک قیدی دارد و آن این است که: «هر فرد تا زمانی که که به آزادی دیگران لطمه نزند، آزاد است و قوانین و مقررات باید به گونهای وضع و اجرا شود که آزادیهای فردی، در حد ممکن، تأمین شود.». یعنی آنها نیز اعتقاد به مطلق بودن آزادی ندارند. در این صورت آیا میشود باز هم بر آنها خرده گرفت ؟
«شاید بتوان گفت بیش از یک قرن است که برخی از جوامع، که خود را متمدن نامیدهاند، این آزادی را به طور مطلق ترویج نموده و آن را یکی از افتخارات ترقی و اعتلای جوامعِ خود تلقی کردهاند. جملهای که این آزادی را بیان میکند، این است: «فقط مزاحم حقوق دیگران مباش، سپس هر چه میخواهی، بکن.» در مقابل این جمله ضدانسانی، بایستی در نظر بگیریم که مشاهدات و تجارب دائمی اثبات می کند کهّ هرگز چنین نبوده است که تمایلات و خواستههای انسان ـ به طور عموم ـ موافق عقل و منطبق با واقعیات باشد، زیرا آن قسمت از خواستهها و تمایلاتِ 100 درصد موافقِ عقل و منطبق با واقعیات، در اقلیت است و به افرادی اختصاص دارد که پایبند دین و اخلاق و ارزشهای عالیِ انسانی هستند. این همه جرمها و خیانتها و جنایتها و حقکشیها، که سطورِ کتابِ تاریخِ بشری را پر کرده، با خواستهها و تمایلات بشری انجام گرفته است.
ممکن است گفته شود همه جرمها و خیانتها و جنایتها از مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران ناشی میشود و در جمله مذکور، عدم مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران، شرطِ آزادیِ مطلقِ رفتار ذکر شده است. پاسخ این اعتراض روشن است، زیرا زمانی که اراده (میخواهمِ) یک انسان برای هرگونه رفتار، آزاد قرار داده شد، معنای آن این است که برای جان و روح آن انسان هیچ اصل و قانونی که مراعاتش برای آن انسان واجب باشد، وجود ندارد! نتیجه چنین بیپروایی و بیاصل و قانون بودنِ ذاتِ انسانی این است که انسان درباره خودش (جان و روان و مغز خویشتن) هر کاری انجام بدهد، آزاد و بیمهار است؛ یعنی او میتواند، از میگساری گرفته تا خودکشی، تمام جرمها و خیانتها و جنایتها را درباره جسم و جان و روان و مغز خویشتن انجام بدهد!
اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا میتوان کسی را که کمترین حق و قانونی برای خویشتن قائل نیست، الزام کرد که او باید حق و قانون دیگران را بپذیرد؟! یا میتوان کسی را که مراعاتِ حق و قانونی را درباره خویشتن لازم نمیداند، درباره دیگران الزام کرد که باید حقوق و قوانینِ آنان را مراعات کند؟! شخصی که از درون فاسد می شود، محال است برای انسانهای دیگر حق حیات و حق کرامت و حق آزادی قائل شود. اصلاً چنین شخصی حق، حکم، حیات، کرامت و آزادی را نمیفهمد، چه رسد به اینکه آنها را مراعات کند. در حقیقت، این اشخاص فاسد، تجسمی از تزاحم و تعدی و خیانت و جنایتهای بالقوه هستند که کمترین انگیزهای، برای به فعلیت رسیدن پلیدیهای آنان کفایت میکند.»42
سئوال پایانی این است که از نظر شما قید اصلی در عرضه هرگونه اندیشه و تفکری در هر جامعه بشری چه باید باشد؟ به صورت مشخص در حوزه علوم انسانی چه باید کرد؟
یک راه مقدماتیاش این است که هر چیزی بخواهد در قالب اندیشه بشری در جوامع انسانی عرض شود چه طور برای یک بیماری جسمی مثل سردرد خوردن یک قرص، تجویز یک پزشک را لازم دارد. برای دردهای روحی بشر چطور؟ هر اندیشهای باشد محترم است اما باید بعد از بحث و تحقیق و کوششها و وقتی که احساس کردند ضرر ندارد مطرح شود. آیا جانهای آدمی به اندازه یک قرص سردرد ارزش ندارد؟ باید با متخصصین و متفکران و انسانهای باتقوا و داوران باتقوا بنشینند و لو یکسال طول بکشد بحثهایشان را مطرح کنند وقتی دیدند حق است آن را در جامعه مطرح کنند. این سانسور نیست این حمایت از جانهای آدمی است. این تفتیش عقاید نیست این ارزش دادن به جانهای آدمی است. چه وضعی است که برخی با یک سری الفاظ زیبا، جان ها را مختل میکنند. کودک و جوان و مردم عادی چه میفهمند آن چیست؟ مخصوصاً اگر اندیشهها تازه باشد. لذا برای رعایت حرمت جانها و کرامت انسانها، مسألهای که میخواهد در جامعه مطرح شود باید ملاحظاتی دربارهاش رعایت شود. حتی ممکن است مسأله حقی باشد ولی این هم باید تدریجاً گفته شود؛ ملاحظه ارزش انسانها را بکنیم، کرامت حقی است که برای انسانها تضمین شده است.43
آزادى در هر دو درجه که متذکر شدیم با در نظر گرفتن دو شرط مهم که ذیلا مطرح مىنمائیم مىتواند از باعظمتترین وسائل شکوفائى مغز و روان انسانى بوده باشد، نهایت امر آزادى درجه دوم که مرحله بالاترى از آزادى درجه یک مىباشد، عالیتر و براى شکوفا ساختن مغز و روان انسانى مناسبتر و نزدیکتر است. شرط یکم- که باید در بهرهبردارى از آزادى به طور جدى مراعات شود این است که آزادى، خواه به معناى آزادى طبیعى محض «درجه یکم» باشد و خواه به معناى آزادى تصعید شده «درجه دوم»، نباید مانع حرکت انسان «به وسیله اندیشه و تعقل و وجدان ناب» به سوى اختیار و گردیدنهاى تکاملى بوده باشد، یعنى نباید احساس لذتبخش آزادى ما را از حکمت وجودیمان غافل ساخته و بایستگیها و شایستگیهاى ما را در مسیر«حیات معقول» نادیده بگیرد.
شرط دوم ـ آزادى در هیچ مرحله ای نباید مخل آزادى طبیعى محض و آزادى تصعید شده و اختیار دیگران که بدون مزاحمت در شکوفائى مغز و روان به کار افتادهاند، بوده باشد. خلاصه، هر انسانى باید با تفکر درباره آزادى و امتیاز آن در به فعلیت رسانیدن استعدادهاى مغزى و روانى بکوشد تا آزادى را از مرحله طبیعى محض به مرحله عالیتر بالا برده و آن را به درجه تصعید شده برساند که عبارت است از «نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفى کار یا خوددارى از کار» و در این مرحله هم توقف نکند و بکوشد تا این آزادى را به درجه والاى اختیار برساند، اختیارى که ما مىتوانیم آن را آزادى معقول در مسیر حیات معقول هم بنامیم.
با این توضیح که براى آزادى و اختیار دادیم، قطعى است که هر انسانى با مراعات دو شرط فوق باید در حد اعلا از آزادى و اختیار برخوردار باشد و این حق مانند حق حیات و حق کرامت از عنایات خداوندى است که بر بندگانش مرحمت فرموده است، لذا با کمال صراحت مىگوئیم: مزاحمت با حق حیات و حق کرامت و آزادى، در حقیقت مخالفت با مشیت بالغه خداوندى است. بار دیگر به این قضیه بسیار بااهمیت تاکید مى کنیم که چنانکه انسانى از حیات و تکیه به کرامت سوءاستفاده نموده و موجب تباه ساختن حیات و کرامت خدادادى دیگران بوده باشد، حقى براى حیات و کرامت آن انسان وجود ندارد، همچنان که آزادى یک انسان در هر درجهاى که باشد اگر مخل حیات و کرامت و آزادى معقول دیگران و مخالف حیات معقول خود انسان بوده باشد حقى براى چنین آزادى وجود ندارد.44
آنچه به عنوان «جهت» میتواند در علوم انسانی، در اسلام مطرح شود، بهبود اخلاقی و روانی انسانهاست نه فقط شناخت نمودها و رفتارهای انسانی45. با توجه به نظرى بودن اغلب مسائل مربوط به علوم انسانى و هستىشناسى کلى از یکطرف و احتیاج شدید فهم مبانى اصیل و اصول اساسى آن مسائل به صدق و صفا و خلوص اعلاى حقیقتیابى از طرف دیگر، همه اندیشه ها و تحقیقات در پیرامون آن دو منطقه بسیار بااهمیت «علوم انسانى و هستىشناسى» در معرض خطا و اشتباه و خلط و تضادگوئى مى باشد، مخصوصاً با نظر به دخالت اصول پیشساخته و آرمانها و عقائد اشخاص در مسائل دو منطقه مزبور، هیچ چارهاى جز این نیست که همه اندیشهها و احتمالات و تئوریها و فرضیات و تحقیقات مربوط به مسائل در منطقه، در دیدگاه تحقیقات و بررسیهاى شخصیتهاى آگاه و متخصص و عادل قرار گیرد و با کمال صبر و متانت و تحمل اندیشهها و احتمالات مربوطه در مدت زمانى لازم و کافى از مجراى تجزیه و تحلیل و ترکیب بگذرد، آنگاه نتیجه را با مراعات کمیت و کیفیت وضوح صحت و بطلان آن، با ملاحظه صلاح وضع مغزى و روانى مردم جامعه، بیان نمایند، و بدانجهت که خداوند سبحان در هر دورانى آن مقدار از واقعیات را به وسیله علم و معرفت در اختیار انسان مى گذارد که موجب جدائى حق از باطل و سره از ناسره و زیبا از زشت و حقیقت از مجاز بوده باشد، فقط دو شرط اساسى لازم دارد:
شرط یکم - کوشش و تکاپوى مستمر بدون احساس خستگى و افسردگى.
شرط دوم ـ خلوص و صفا که قطعا موجب تابش فروغ ربانى در دل مى شود و با شفافیت معلومات، ارتباط انسان را با واقعیات مستقیم مى سازد.46.
…………………………………………………………..
• آزادی! چه مفهوم زیبایی است این کلمه و چه کلمه قدسمآب و چه کلمه باعظمتی است مانند کلمه عشق. حتی گاهی هدف زندگی مطرح شده است. بعضی اوقات تعبیر دیگری میکنند. میگویند مرز واقعی و دقیق یک حیوان با انسان آزادی است. کلمهای بسیار متداول است اما چیست آزادی و آیا واقعا انسان در این دنیا به آزادی نایل می شود یا نه؟ همه جا پر از کلمه آزادی است.
• تمام انبیاء و حکمــا و انسـانهای وارسته تاریخ این مرحله سوم را در نظر گرفتهاند که اول تا بتوانند بشر را از جبرهای شکننده رها کنند. بعــد از رهایی، از نعمت والای آزادی برخوردار سـازند و سپس آن آزادی بیاید و در اختیار به بار بنشیند اما امروزه آیا این مراعات می شود یا نه؟ نه!
• اگـرکسی ادعا کند که آزادی اندیشه از مختصات اساسی دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این مدعا صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر و تعقل وبه جریان انداختن شعور و فهم میدهد، اگر اندیشه درواقعیات عالم هسـتی اعم از واقعیــات جهان برونذاتی ودرونذاتی و دیگر واقعیات عالم هستی، آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوی وتعیین چهـــارچوب صادر نمیفرمود.
• آنچــه به عنوان «جهت» می توانــد در علوم انســانی، در اسلام مطـرح شود، بهبود اخلاقی و روانی انسانهاست نه فقط شنــاخت نمودها و رفتارهای انسانی
منابع
1. برلین، آیزایا(1368). چهار مقاله در باره آزادی. ترجمه محمدعلی موحد. چاپ اول، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ص 234.
2. اعراف، آیه179.
3. عارفیان، محمدتقی. نشریه گلبرگ،آبان، شماره 44، ص 165
4. به نقل از پایگاه جامع استاد شهید مطهری به نشانی: http://www.mortezamotahari.com
5. به نقل از پایگاه اندیشمندان اسلامی به نشانی: http://thinker.irc.ir
6. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان «بحثی در باره آزادی»
7. جعفری، محمدتقی. (1369). حکمت اصول سیاسی اسلام؛ ترجمه و تفسیر فرمان مبارک علی علیهالسلام به مالک اشتر، موسسه فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان، نسخه الکترونیکی کتاب، ص220
8. همان
9. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»
10. همان.
11. جعفری، 1369، ص 220.
12. جعفری، محمدتقی(1377). تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر، دفتر خدمات حقوق بینالمللی جمهوری اسلامی ایران، ص 403
13. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»
14. همان.
15. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان «بحثی در باره آزادی».
16. جعفری، 1369، ص 221
17. جعفری، 1377، صص 404 و 405
18. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»
19. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان «بحثی در باره آزادی».
20. همان.
21. همان.
22. همان.
23. جعفری، 1369، ص229.
24. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»
25. جعفری، 1369، ص 229
26. جعفری، محمدتقی(1383). علم و دین در حیات معقول. موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1383، ص 84
27. جعفری، 1369، ص 229
28. همان.
29. همان.
30. همان.
31. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»
32. همان.
33. جعفری، 1369، ص 236
34. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»
35. جعفری، 1369، ص 237
36. جعفری، 1377، ص 420
37. جعفری، 1369، ص 229
38. جعفری، 1377، ص 408
39. آل عمران، آیهى 71
40. بقره، آیهى 159
41. جعفری، 1369، ص 233
42. جعفری، 1377، صص 302-300
43. فایل صوتی سخنرانی علامه جعفری با عنوان « آزادی بیان و قلم همراه با رعایت کرامت انسانی»
44. جعفری، 1369، ص222.
45. جعفری، 1383، ص 66.
46. جعفری، 1369، ص 238
-----------------------------------------
انتهای پیام/