عقب‌افتادگی ما نتیجه مستقیم «تجدد» غرب است/ یک سال هم مرا تحمل کنید

عقب‌افتادگی ما نتیجه مستقیم «تجدد» غرب است/ یک سال هم مرا تحمل کنید

خبرگزاری تسنیم: استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است علوم انسانی ما از یک جمود و افسردگی سنگین رنج می‌برد. او می‌گوید: سخنی را ۲۰ سال فریاد زده‌ام و باز هم تکرار می‌کنم: به من یک‌سال فرصت فعالیت رسمی در جهت ایجاد تحول در علوم انسانی بدهید.

یحیی یثربی، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و مؤلف آثار متعددی در حوزه‌های فلسفه و معارف اسلامی معتقد است علوم انسانی باید متحول شود، اما بسیاری از راهکارهای موجود مطرح شده در فضای کنونی کشور برای برای تحول در علوم انسانی راه به جایی نمی‌برد و برای تحول بنیادین در علوم انسانی و حتی علوم دیگر، باید ابتدا فلسفه متحول شود. به گفته یثربی با این منطق، معرفت‌شناسی و روش تفکر فلسفی راکد راه به جایی نمی‌بریم و «باید قبول کنیم که با فیزیک ارسطو نمی‌توان به مقابله با صنعت عصر حاضر رفت!»

او دغدغه‌های خود را درباره وضعیت علمی و فرهنگی کشور را چندی پیش در قالب نامه‌ای به سیاستگذاران منتشر کرده و در اختیار رسانه‌ها قرار داد. در فقراتی از آن نامه تصریح شده بود که: علوم انسانی در جامعه ما چنان بی‌اثر است که گویی مرده است، تحول در علوم انسانی جز با تحول در منطق، معرفت‌شناسی و روش تفکر فلسفی امکان ندارد، حرکت تحول‌آفرین، نیازمند نقد و نظریه‌پردازی است و مادامی که ما به نقد میدان ندهیم، نظریه‌پردازی نخواهیم داشت و... .

یثربی به تازگی یادداشت دیگری با عنوان «دشواری‌های نوآوری»بدین شرح در اختیار خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم قرار داده است: 

اندیشه تازه و سخن نو، اگرچه بسیار کمیاب و گران‌قدر است، اما انسان‌ها خریدار چنین گوهر کمیاب و گرانقدری نیستند. انسان‌ها دوست دارند که از سنت خود کعبه‌ای ساخته و به گرد آن طواف کنند. قرآن کریم این سنت رایج اما ناپسند انسان‌ها را چنین بیان کرده و مورد سرزنش قرار می‌دهد که: «هرگروهی به آنچه دارند، دلخوش‌اند»(روم/32) و این دل‌خوشی بزرگ‌ترین مانع حرکت فکری اقوام و ملل مختلف است. این رضایت و دل‌خوشی انسان به آنچه دارد، از محیط محدود سنت وی برای او زندانی می‌سازد که تا پایان عمر، در آن زندان می‌ماند.

تاریخ تفکر بشر، صحنه درگیری‌ سنت‌پرستان با نوآوران

بدین سان نسل‌ها می‌آیند و می‌روند، درحالی که به حصار بلند جمود و تعصب، رخنه‌ای وارد نکردند بلکه با کمال آرامش و دلخوشی، به گرد آنچه داشته‌اند گشته و به خود بالیده‌اند. در چنین شرایطی اگر کسی پیدا شود که اندیشه نو یا سخن تازه‌ای بیاورد که به گونه‌ای برخلاف سنت موجود مردم باشد، طبیعی است که همه کسانی که به این سنت دل‌خوش کرده‌اند، با این نوآوری به مخالفت برمی‌خیزند و این سخن نو را برنمی‌تابند! تاریخ تفکر بشر، از این‌گونه درگیری‌ها، یعنی درگیری سنت‌پرستان با نوآوران، نمونه‌های زیادی دارد.

گالیله با هزار زحمت دوربینی ساخت که توانست به اسراری از ستاره‌شناسی پی ببرد از جمله این‌که دریافت کهشکشان از عده فروانی ستاره جداگانه تشکیل شده، نیز دریافت که سطح ماه صاف و صیقلی نیست و برجستگی‌هایی دارد، او نخستین کسی بود که جزئیات سطح ماه را با تلسکوپ مشاهده و ثبت کرد و فهمید که ماه از خود نوری ندارد و نور آن انعکاسی از نور خورشید است. گالیله اقمار سیاره مشتری را هم کشف کرد و معلوم شد که این اقمار از قوانین کپلر متابعت می‌کنند.  این اندیشه و سخن تازه‌ای بود، زیرا مردم آن روزگار، بر این باور بودند که هفت جرم سماوی وجود دارد که عبارت بودند از پنج سیاره و خورشید و ماه. به همین دلیل برای آن‌ها  عدد هفت عدد مقدس و اسرار آمیزی بود. مگر نه این است که هفته هفت روز است و شمعدان‌ها هفت‌شاخه دارند و کلیساهای آسیا هفت‌گانه‌اند! پس چگونه می‌توان عدد سیارات را با افزودن چهار قمر مشتری، یازده دانست! در حالی‌که عدد یازده هیچ خواص اسرارآمیزی ندارد و با تعداد شاخه شمعدان‌های کلیسا هم سازگار نیست!

به همین دلیل کهنه‌پرستان، که به باورهای خرافی دل‌خوش کرده بودند،تلسکوپ را محکوم کردند و از نگاه کردن در آن، سرباز زدند و مدعی شدند که این دستگاه چشم را می‌فریبد و آن‌چه با آن دیده می‌شود، فریب شیطان است و بس! چنان‌که گفتیم، تاریخ تفکر بشر، از این نمونه‌ها زیاد دارد. آن‌چه من در اینجا می‌خواهم بگویم، یک نکته دیگر است و آن این‌که بشر زمان گالیله، با بشر زمان ما، یک فرق اساسی دارد. بنابراین اگر چنین مقاومتی از آنان ناپسند باشد، از مردم زمان ما، بسی ناپسندتر خواهد بود. زیرا آنان نتایج سودمند سنت‌شکنی و نوآوری‌ها را ندیده بودند. بنابراین به سادگی می‌توانستند مدعیان نوآوری را فریبکار و منحرف و ضد خدا و دین بشمارند. اما مردم زمان ما عملا نتایج سودمند نوآوری‌ها را دیده و در زندگی خود از آنها بهره می‌گیرند مانند وسایل ارتباطی، بهداشت و درمان، وسایل حمل و نقل، فراوانی غلات و میوه‌ها و مواد غذایی و ازدیاد آرامش و امنیت و صلح و رفاه، برچیده شدن بساط حکومت‌های استبدادی و نظام برده‌داری و ارباب و رعیتی و هزاران مورد دیگر.

بیش از گذشتگان مورد سرزنش خواهیم بود

بنابراین اگر مردم زمان ما با این همه تجربه از نتایج سودمند نوآوری‌ها در برابر اندیشه و سخن نو ایستادگی کنند، بی‌تردید بیش از گذشتگان مورد سرزنش قرار می‌گیرند و سزاوار این سرزنش هم خواهند بود. اینک جهان اسلام و جامعه اسلامی ایران از نظر علوم انسانی، بسیار عقب‌مانده است. علوم انسانی ما نه تنها حرکت تحول‌آفرین ندارد، بلکه از یک جمود و افسردگی سنگین رنج می‌برد. به همین دلیل ما و جهان اسلام با دنیای امروز هماهنگ نیستیم. جهان اسلام دچار مشکلات بزرگی است همانند: اختلاف، استبداد، مدیریت‌های ناکارآمد، جنگ و خون‌ریزی و صدها گونه عقب‌ماندگی از غافله تاریخ!

علوم انسانی ما نه‌تنها حرکت تحول‌آفرین ندارد، بلکه از یک جمود و افسردگی سنگین رنج می‌برد

از این‌جاست که ما از نظر بسیاری از مسائل در دنیای کنونی جایگاه شایسته‌ای نداریم. از تولید علم و اعتبار و سطح علمی دانشگاه‌هایمان گرفته، تا میزان استفاده از اینترنت ‌پرسرعت. همیشه در رتبه‌بندی علمی کشورها، در جایگاهی قرار می‌گیریم که در شأن ما و ملت ما نیست. برای رسیدن به جایگاه شایسته‌ این ملّت، به یک تحوّل تکاملی نیازمندیم. به نظر من باید پیش از هرچیز به علوم ‌انسانی خود فکر کنیم که تحوّل در علوم انسانی، اساس هر‌گونه تحول علمی و فرهنگی جامعه است.

این‌که تحوّل در علوم انسانی پایه و اساس هرگونه تحول بوده و می‌باشد، جای تردید نیست. شما اگر تاریخ تمدن  بشر وتاریخ تحوّل تکاملی علوم جهان را مطالعه کنید، خواهید دید که پیشگام هرگونه تحول و سیر تکاملی در دانش و تمدن مردم دنیا، علوم انسانی بوده است. اگر کسانی مانند هیوم، بیکن و دکارت نبودند، سیر تکاملی انسان غربی در زمینه‌ دانش و مدنیت پدید نمی‌آمد. دریغا که ما، در علوم انسانی که این همه اهمیّت دارد، با مشکلات جدی روبه‌رو هستیم و به آشفتگی شگفت‌انگیزی دچار شده‌ایم، دریغا از یک حرکت و تحوّل که به آن دل خوش کنیم و دریغا از یک سخن و نظریه جدید که در جهان امروز بتوانیم آن را عرضه کنیم.

راستی چرا! چرا چنین شده است؟ پاسخ این پرسش بسیار دشوار است. زیرا آشفتگی علوم انسانی یک حادثه نیست که با عوامل محدودی تعریف گردد، بلکه یک جریان است که ریشه در اعماق تاریخ فرهنگ ما دارد. اگرچه دفع و رفع یک جریان، دشوارتر از حل مشکل یک حادثه است، اما غیرممکن نیست. زیرا هر جریان تاریخی در هر مقطعی به عنوان یک حادثه، قابل مطالعه و چاره‌جویی است. با همین مطالعه و چاره‌جوئی‌هاست که میتوان در جستجوی عالمی دیگر و آدمی دیگر بود.

عقب‌افتادگی ما معلول و نتیجه مستقیم «تجدد» غرب است

این آشفتگی در حوزه‌ علوم انسانی، در شرایط کنونی جامعه‌مان، با علل و عوامل گوناگونی پیوند دارد که باید آنها را شناخت و برانداخت. در میان علل و عوامل گوناگون، یک عامل محوری و بنیادی داریم که من آن را «عقب افتادگی» می‌نامم. این عقب‌افتادگی معلول و نتیجه مستقیم «تجدد» غرب است. توضیح این‌که انسان‌ها در قسمتی از این کره‌ خاکی در سایه‌ بیداری و تلاش خود در چهار قرن اخیر، دنیای دیگری ساختند و ما همچنان، تماشاگر ماجرا ماندیم. سرانجام در حوزه علوم پایه و پزشکی و صنعت و امکانات زندگی، از دستاورد آنان بهره بردیم و در حدّ توان اقتباس و یا مونتاژ کردیم. اما در حوزه علوم انسانی چنین کاری امکان نداشت و به صلاح ماهم نبود. به همین دلیل از یافته‌های آنان، جز در موارد اندک بهره نگرفته واز آن فاصله گرفتیم. متاسفانه خودمان نیز کاری نکردیم. نتیجه طبیعی این جریان آن شد که ما عملاً عقب افتادیم.

دچار توقف، رکود، تقلید و آشفتگی شده‌ایم

اکنون بیش از هر چیز نیازمند حرکت هستیم، تا عقب‌افتادگی‌ها را جبران کنیم. برای جبران این عقب‌افتادگی‌ها، پیش از هر چیز باید به سراغ فلسفه برویم. برای اینکه زیربنای همه تمدن‌ها و فرهنگها فلسفه است. اما متأسفانه فلسفه نسبت به علوم دیگر، در جامعه ما از آشفتگی و عقب‌افتادگی، بیشتری رنج می‌برد.

بدیهی‌ است که ما در تمامی رشته‌های علوم انسانی، به‌خاطر فقدان یک مدیریت علمی و کارآمد دچار توقف، رکود، تقلید و آشفتگی شده‌ایم. چنان که گفتیم، وضع ما در علوم تجربی تا حدودی بهتر از علوم انسانی است. زیرا در علوم تجربی، از روش و تدبیر دنیای غرب پیروی می‌کنیم، و درست هم، این است که پیروی بکنیم. زیرا راه رفته را دوباره رفتن خطاست. بنابراین، به پیروی از غرب و با هماهنگی آنان در علوم‌تجربی، تا حدودی می‌دانیم که باید چه بکنیم؟! یعنی دست‌کم مسئله‌ها تعریف شده‌اند و روش درست کار معلوم است و تحقیق‌ها هدف‌مندند. اگرچه مشکلات مدیریت در این زمینه نیز دامن‌گیر ما هست.

اما در علوم انسانی نمی‌خواهیم پیرو آنان باشیم و نباید هم باشیم. بنابراین باید خودمان کار کنیم ، حتی بیش از علوم تجربی. زیرا: اولا، باید علوم انسانی ما پایه و اساس علوم تجربی‌مان باشد. ثانیا در علوم‌ تجربی، ما با غرب هماهنگیم و نیز از دستاوردهای آنان بهره ‌می‌گیریم، در صورتی‌که در علوم ‌انسانی باید خودمان فعال بوده و روش‌آفرین و راهگشا باشیم.

نتوانسته‌ایم اجزای علوم انسانی را مهندسی کنیم

با این وصف، مشکل اصلی ما، در علوم انسانی، این است که اصلاً کار نمی‌کنیم! اگر کاری هم می‌کنیم، جز تقلید یا پراکنده‌کاری یا کارهایی شبیه‌بازی و بازیچه‌ نیست. ما هنوز نتوانسته‌ایم علوم‌ انسانی را برای خودمان تعریف کنیم و اجزای آن را مهندسی کنیم و مسأله‌های خود را در یکایک رشته‌های علوم‌ انسانی روشن سازیم. درحالی‌که این‌ها الفبای کار و قدم نخست تلاش و حرکت‌اند. به همین دلیل، هنوز آموزش و پژوهش ما با روش سنتی و در حال و هوای قرن‌ها پیش ادامه دارد. مراکز دانشگاهی ما که عهده‌دار آموزش و پژوهش در حوزه‌ی علوم انسانی میباشند، امروزه چنان دچار جمود، جزمیت، غفلت و سهل‌انگاری شده‌اند که شناخت و تحلیل ماهیت و علل و عوامل این جمود و غفلت، به آسانی ممکن نیست. از طرف دیگر تا این جمود و غفلت را نشناخته و آن را از میان برنداریم، به هیچ وجه امکان حرکت فکری و نوآوری نخواهیم داشت.

برشمردن مشکلات دردی را دوا نمی‌کند

به نظر من، در شرایط کنونی جامعه‌ دانشگاهی، لازم است به جای پرداختن به علل و عوامل پیدایش این مشکل، علل و عوامل استمرار آن را شناخته و در حد امکان با این علل و عوامل، مبارزه کنیم تا بتوانیم راه حرکت فکری و نوآوری را بگشاییم. من در اینجا به ذکر این علل و عوامل نمی‌پردازم؛ زیرا نام‌بردن از مشکل، دردی را دوا نمی‌کند. سال‌ها مردم از بیماری‌های واگیردار نالیدند، اما نتیجه‌ای از ناله خود نگرفتند. وقتی مردم به نتیجه رسیدند و این بیماری‌ها ریشه‌کن شدند که با این مشکل برخورد علمی نمودند و از راه و روش درست برای حل این مشکل یاری جستند.

یک سال هم مرا تحمل کنید

آری از این مشکل چیزی نمی‌گویم. اما سخنی را که حدود 20 سال است فریاد زده‌ام باز هم تکرار می‌کنم و آن این‌که به من حدود یک‌سال فرصت فعالیت رسمی در جهت ایجاد تحول در علوم انسانی بدهید. من اطمینان دارم که راهی برای حرکت خواهم گشود، اما اگر نتوانستم، جامعه چیزی از دست نخواهد داد. در حالی‌که سال‌هاست که با هزینه میلیاردها تومان پول، نتوانسته‌اند حرکتی ایجاد کنند اگر یک سال هم مرا تحمل کنند، در حالی‌که هیچ هزینه‌ای برایشان نخواهد داشت، ضرری هم نخواهند کرد. زیرا اگر من کاری کردم و توانستم راهی بازکنم، جامعه سود خواهد برد اما اگر نتوانستم، جامعه ما برای من چیزی هزینه نکرده است تا زیان ببیند، بلکه  همچنان در جای خود باقی مانده است! بنابراین  کارهای مرا همانند دوربین گالیله مورد بی‌مهری قرار ندهید، بلکه اجازه دهید که من با این‌همه عشق و علاقه که دارم کاری بکنم.

سیدیحیی یثربی/ دوم آذرماه 92

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران