شیفتگی و نفرت، دو مانع مهم معرفتی در گفت‌وگوی فرهنگی با غرب است

شیفتگی و نفرت، دو مانع مهم معرفتی در گفت‌وگوی فرهنگی با غرب است

خبرگزاری تسنیم: عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: تا زمانی که نسبت به غرب شیفتگی محض داشته باشیم و از آن سو نسبت بدان نفرت داشته باشیم، گفت‌و‌گو امکان‌پذیر نخواهد بود؛ راه میانه ما «غرب‌شناسی» است.

خبرگزاری تسنیم:

به موازات رویارویی سیاسی دنیای شرق و غرب در چند سده اخیر، مواجهه فرهنگی و اندیشه‌گی آن نیز نمود یافت و در این میان، شارحان فلسفه و حکمت صدرایی در صدد پاسخ به مسائلی برآمدند که فلسفه‌های جدید غربی مطرح کرده بودند. به هر حال این مواجهه سبب بالندگی و تکامل فلسفه صدرایی شد و برخی از این جزیان جدید با عنوان نوصدرایی یاد کردند. برخی آقاعلی حکیم را آغازگر مکتب نوصدرایی می‌دانند و معتقدند او اولین کسی است که در اندیشه خود فلسفه صدرایی را با فلسفه غرب درگیر کرده و کوشیده است تا به پرسش‌های فلسفه‌های معاصر پاسخ دهد. اما بسیاری برآنند که وی تنها یک نقطه عطف بود و موسس حقیقی فلسفه نوصدرایی علامه طباطبایی است که فلسفه صدرا را با مکاتب ماتریالیستی، مارکسیستی و دیگر مکاتب نوظهور غربی درگیر کرد و شاگردانش این راه را ادامه دادند.

در هر حال امروز کمتر پژوهشگر حوزه فلسفه اسلامی است که فلسفه، مکتب یا حکمت «نوصدرایی» را نشنیده باشد. گرچه برخی دیگر بر آنند که شارحان صدرا در طول چند قرن گذشته هر یک به سهم خود سعی در تکامل فلسفه صدرایی و شرح و بسط آن داشته‌اند و آنقدر استقلال فکری ندارند که بتوان در توصیف ایشان از «نو»صدرایی استفاده کرد. قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر حوزه فلسفه اسلامی معتقد است علی‌رغم مخالفت برخی با عنوان مکتب نوصدرایی، ما جریان نئوصدرایی داریم که در آن حجم بزرگی از تقریرات، تبیین‌ها، ابتکارات و مناقشات را می‌بینیم که گرچه در درون سنت فلسفه صدرایی فکر می‌کنند، اما این گونه نیست که تابع و مقلد آن باشند و در این جریان کشمکش و مناقشه‎هایی بین نئوصدرایی و خود ملاصدرا و حکمت او وجود دارد.

بخش دیگری از سخنان پورحسن به ارائه سابقه مواجهه فرهنگی و اندیشه‌گی دنیای اسلام و مشخصا ایران با دنیای غرب مربوط بود، زمانی که شارحان فلسفه و حکمت اسلامی و به ویژه متفکران صدرایی در صدد پاسخ به مسائلی برآمدند که فلسفه‌های جدید غربی مطرح کرده بودند؛ و این‌که پیشگامان و آغازگران مکتب نوصدرایی چه کسانی بودند که کوشیدند فلسفه صدرایی را با فلسفه غرب درگیر کنند و با مبانی فلسفه صدرا به پرسش‌های امروز پاسخ دهند؟ به لحاظ اجتماعی و سیاسی ارتباط بین فلسفه غرب و شرق از زمان صفویه ایجاد شد و به لحاظ فلسفی در دوران قاجار و در درون مکتب تهران، با آقاعلی مدرس این مسئله صورت گرفت؛ اما پورحسن معتقد است که این مواجهه تنها یک آغاز و تلنگر بوده و نمی‌توان آن را مواجهه جدی فلسفه غرب و فلسفه اسلامی در دوره جدید محسوب کرد. چرا که دیالوگ و مقایسه جدی شکل نگرفته است.

به اعتقاد پورحسن اصل آشنایی ما با غرب با دارالفنون شروع می‌شود و زمانی که ما به طور جدی با فلسفه غرب آشنا شدیم، احساس کردیم که فلسفه غرب انضمامی است و از قِبَل آن گفتیم که فلسفه اسلامی انتراعی است. به عقیده من ذات فلسفه اسلامی این نیست که انتزاعی باشد و دغدغه فلسفه اسلامی اخلاق و زندگی است. اما مخالفت‌هایی که علیه عقل و فلسفه از زمان غزالی به بعد شکل گرفت، باعث شد که فلسفه اسلامی کارکرد انضمامی‌اش را از دست بدهد. این مخالفت‌ها تا جایی رسید که چراغ فلسفه را رو به خاموشی برد و آنچه ما امروز از تداوم سنت فلسفه بیان می‌کنیم، هنوز زیر سایه سنگین انتقادات شدید غزالی و دیگران، به حیاتش ادامه می‌دهد.

البته وی تصریح می‌کند که در کنار تفکر اشعری، تسلط تفکر فقهی (به ویژه فقه اهل سنت) هم در تنزل فلسفه در جهان اسلام و از میان رفتن کارکرد انضمامی فلسفه اسلامی مؤثر بوده است. فقها هستند که سهروردی را به قتل می‌رسانند و فقها هستند که به حکومت موحدون فشار می‌آوردند که هر آنچه را که تحت عنوان فلسفه است، از بین ببرند و ابن‌رشد را به محله یهودیان تبعید کنند و تمام کتاب‌هایش را بسوزانند. جریان اخباری‌گری نیز که در دوران صفویه به بعد به اوج خود می‌رسد، بسیار عقل‌ستیزتر از جریان اشعری است. 

عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در تبیین راهکارهای احیای فلسفه اسلامی و کارکرد انضمامی آن گفت:  غرب 400 سال تلاش کرد تا حجم مناقشاتش درباره علوم انسانی، اخلاق و زندگی، شهر و شهرنشنی و... را بیان کند. این مدت زمان کمی نیست و ما نمی‌توانیم فکر کنیم که امروز با چند اصطلاح، همان دستاورد 400 ساله را داشته باشیم و بتوانیم به دوران چهار و پنج قرنه ساله ای که در دوران فلسفه تمدن اسلامی شکل داشتیم. این کار مقدماتی می‌خواهد و اولین پله و مقدمه این است که به فلسفه توجه داشته باشیم و بدانیم بدون فلسفه همه چیز مرده خواهد بود. بدون جریان عقلی، جامعه نمی‌تواند به بازسازی عقلی دست بزند و نمی‌تواند عنصر عقل را در همه ساحت‌هایش جست‌و‌جو بکند.

وی اضافه کرد: در این صورت به این نتیجه خواهیم رسید که کارکرد فلسفه اسلامی لزوما انتزاعی نیست، فلسفه جهت عقلی به حیات انسانها می‌دهد و این‌گونه نیست که فلسفه اسلامی را انتزاعیِ انتزاعی دانسته و عنوان کنیم که راه بسته بوده و با انسداد مواجه است. با بازخوانی اندکی به این نتیجه خواهیم رسید و در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، حکمت مشرقی نسبت مستقیمی با زندگی انسان‌ها یاد داشته است. پله دوم این است که باید صورت‌بندی خاصی به دست بدهیم که این صورت‌بندی هم زمان‌بر است و هم تلاش زیادی را می‌طلبد. ما نمی‌توانیم در عین حالی که قائل به این هستیم که از فلسفه اسلامی نظام تربیتی حاصل نمی‌شود تلاشی برای آن بکنیم. یعنی ما معتقدیم که بر اساس پاردایم‌هایی که در آموزه‌های فلسفه اسلامی داریم، می‌توانیم نظام تربیت و تعلیم را شکل بدهیم.

پورحسن افزود: نظام تعلیم و تربیت عناصر مشترکی دارد که برای عقل جمعی است. عناصر خاصی دارد که مربوط به یک پارادایم (خط مشی خاص فکری) است. این عناصر مشترک قواعد عامی هستند که با اصول عقل جمعی سازگار هستند، اما در عین باید پارادایمی که مجموعه‌ای از عناصر و آموزه‌ها شکل می‌دهند به‌وجود آورد. ما باید در درون پارادایم تمدن اسلامی نظام تربیت و تعلیم را دریابیم. باید مقدماتی را شکل بدهیم و در این مقدماتی که شکل می‌دهیم باید مولفه ها و عناصری را سامان بدهیم و انتظار نداشته باشیم در باب علم نتیجه یک‌شبه یا پنج ساله به دست آوریم.

وی در پاسخ به این سوال که «حکمت و فلسفه اسلامی و مشخصا حکمت نوصدرایی ادعای پاسخ‌گویی به نیازهای امروز دارد، در حالی که هنوز هم گفت‌وگوی مسالمت‌آمیز ایده‌آلی بین شرق و غرب ایجاد نشده است. نظر شما درباره وضعیت فعلی و آینده گفت‌وگوی شرق و غرب چیست و این تقابل (سیاسی و فرهنگی) تا چه حد می‌تواند به تعامل بینجامد؟» گفت: من نظام عقلی تمدن اسلامی را مساوی با نظام عقلی صدرایی نمی‌دانم.  نظام عقلی اسلام را نظام برگرفته از فلسفه اسلامی می‌دانم که هم فارابی دارد و هم ابن‌سینا و هم سهروردی و هم خواجه نصیر و علامه طباطبایی و... . فلسفه اسلامی مرادف با فلسفه صدرایی نیست و فلسفه ملاصدرا بخشی از این فلسفه است.

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی عنوان کرد: نکته دیگر اینکه باید میان نزاع‌های سیاسی و مسئله دیالوگ تفاوت قائل باشیم. ما می‌توانیم حتی در درون نزاع‌های سیاسی منطق مکالمه را بپذیریم. غرب منطق مکالمه را بلد است، اما ما همچنان داریم از غرب فرار می‌کنیم، گریز داریم و نمی‌خواهیم که همچنان غرب را به درستی بشناسیم. ما غرب را مساوی با طاغوت، ظلمت، انحطاط و نیهلیسم می‌دانیم. این یک طرف ماجراست. من با هیچ یک از دیدگاه‌های فردی درباره غرب موافق نیستم. این نشان‌دهنده این است که ما هیچ میلی به گفت‌وگو نداریم. ما تا زمانی که گفت‌وگو نکنیم نمی‌دانیم افق مقابل را بشناسیم. این افق باید انتزاعش پیدا شود تا ثمره بدهد. اگر شما هیچ بهره عقلی برای طرف مقابل قائل نباشی گفت‌وگویی ایجاد نخواهد شد. پس در نتیجه باید اول گفت‌وگو را شکل بدهیم. ما باید بیاموزیم که منطق مکالمه چگونه است و درباره طرف مقابل اینگونه بیندیشیم که تو دارای جایگاهی است که  قابل شناختن است نه اینکه «تو» را به عنوان امر مطرود نگاه کنیم.

وی اضافه کرد: غرب دستاوردهای بزرگی داشته و ما نباید به این دستاوردها بی‌اعتنا باشیم. ما معمولا نسبت به غرب رفتار جهالت‌آمیزی و ناآگاهانه در پیش می‌گیریم. غرب از یکسو همه چیز نیست و از آن سو، مساوی با عیاشی و کفر هم نیست و دستاوردهای بزرگی در قالب تمدن عقلی و فلسفه داشته است. همینطور در روانشناسی، جامعه‌شناسی و اخلاق هم حوزه غرب دستاوردهای مهمی برای جامعه امروز داشته است. اگر غرب مساوی با عیش و نوش بود که نمی‌توانست این تفکرات را داشته باشد. پس باید غرب را یک جور دیگر هم بشناسیم و تا زمانی که درست نشناسیم منطق گفت‌وگو به‌وجود نمی‌آید. ما تا زمانی که نسبت به غرب شیفتگی محض داشته باشیم  و از آن سو نسبت بدان نفرت داشته باشیم، گفت‌و‌گو امکان‌پذیر نخواهد بود؛ راه میانه ما «غرب‌شناسی» است.

پورحسن تصریح کرد: غرب‌شناسی این نیست که با چند سمینار تاریخ غرب را فقط بیان کنیم؛ هم‌چنان که آنها در شرق‌شناسی خود تلاش کردند که با ما زندگی کنند و آمدند در درون ما. کربن با علامه و مرحوم آشتیانی زندگی کرد، گوبینو همین‌طور. ما باید با آنها زندگی کنیم و تا زمانی که نحوه معیشت آنها را نشناسیم، نمی توانیم حیات فکری و فلسفی آنها را بشناسیم. از همان ابتدا نباید غرب را امری مذموم بشماریم؛ چون این روند نشان‌دهنده این است که ما هیچ تلاشی برای فهم آنها نخواهیم کرد. غرب‌گریزی و غرب‌ستیزی آفت‎هایی هستند که به ما امکان گفت‌وگو و شناخت را نمی‌دهند. من اعتقاد دارم که این آسیب‌ها وجود دارد، اما این اعتقاد را ندارم که امکان گفت‌وگو با غرب به لحاظ فکری وجود ندارد. ولی یک مانع معرفتی دارد و این مانع معرفتی آن است که نباید غرب را سراسر امری مذموم بدانیم و سراسر طاغوت و غفلت‌زدگی، نمی‌توانیم غرب را بشناسیم. بنابراین معتقدم دو طرف باید جایگاهی برای هم قائل باشند تا گفت‌وگویی بتواند شکل بگیرد.

وی در پاسخ به این سؤال که «شما به شرق‌شناسی غربیان اشاره کردید و گفتید ماهم باید غرب‌شناسی از نوع آنان داشته باشیم. بسیاری از محققان ایرادات مهمی به شرق‌شناسی غربیان وارد کرده و معتقدند غربیان نگاه وارونه‌ای از شرق و بخصوص شرق اسلامی ارائه کرده‌اند. آیا همان اشکالات به غرب‌شناسی ما وارد نخواهد بود؟» گفت: زندگی ما مندرج در غرب است و ما در ذیل غرب زندگی می‌کنیم. اما غرب نسبت به ما این‌گونه نیست. ما باید رابطه یکسانی داشته باشیم. ما زندگیمان و حیات‌مان غربی است. همه آموزه‌ها و نظریه‌های ما غربی است، پس باید غرب را بشناسیم. همه پیکره علوم انسانی امروز در غرب شکل گرفته است. رابطه غرب با ما اینگونه نیست و همه حیات غرب، شرق نیست.

پورحسن تصریح کرد: آنها چه غلط و چه درست تلاش کردند که ما را بشناسند، در حالی که آنها خودشان را مدیون به شرق نمی‌دانستند. در حالی که ما مدیون غرب هستیم و بسیاری از علوم و تکنولوژی و زندگی جدید ما از غرب است. به عنوان مثال حیات مدنی از غرب است. لوازم رسانه و صنایع از غرب است و ما هیچ راهی غیر از فهم غرب نداریم. نیچه و هگل توانستند گذار بکنند و غرب را به درستی شناختند. آنها تلاش بسیار کردند و بنیان‌های غرب را شناختند. من اعتقاد ندارم که باید پیرو غرب باشیم، باید بشناسیم و بعد اقتضائات و پرسش‌هایمان از غرب را سامان بدهیم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران