توفیق جنگیدن با ضد انقلاب به روایت «سردار شهید برونسی»

توفیق جنگیدن با ضد انقلاب به روایت «سردار شهید برونسی»

خبرگزاری تسنیم: سیدکاظم حسینی، همرزم شهید برونسی در نقل خاطرات شهید از اولین روزهای اعزام نیرو برای جریان خلق کُرد و کمک به شهر پاوه می‌گوید: چشم‌هایش گریان بود، گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت می‌ترسم اسمم در نیاید و از توفیق جنگیدن با ضدانقلاب محروم شوم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سیدکاظم حسینی، همرزم سردار شهید عبدالحسین برونسی در نقل خاطرات شهید، در کتاب خاک‌های نرم کوشک از اعتقاد خاص شهید برونسی می‌گوید: جریان خلق کُرد و حمله به شهر پاوه تازه پیش آمده بود همان روزها اولین نیروها را می‌خواستند اعزام کنند کردستان از مشهد. میان بچه‌های عملیات سپاه شور و هیجان دیگری بود شادی و خوشحالی توی نگاه همه موج می‌زد هیچکس صحبت از ماندن نمی‌کرد همه بدون استثنا حرف از رفتن می‌زدند هرکس را نگاه می‌کردی روی لبش خنده بود. ناراحتی‌ها از وقتی شروع شد که رستمی فرمانده وقت سپاه مشهد آمد پیش بچه‌ها و گفت: «متأسفانه ما 25 نفر بیشتر سهمیه نداریم».

یک آن حال و هوای بچه‌ها از این رو به آن رو شد. حالا تو هر نگاهی غم و تردید موج می‌زد. این که داوطلب‌ها بخواهند بروند، حرفش را هم نمی‌شد زد همه می‌خواستند بروند. قرار شد بچه‌ها خودشان با هم به توافق برسند و 25 را معرفی کنند این هم به جایی نرسید بالاخره آقای رستمی آمد و گفت خودمان 25 را انتخاب می‌کنیم یعنی برای اینکه حق کسی ضایع نشود قرعه کشی می‌کنیم.

شروع کردند به نوشتن اسم بچه‌ها. من گوشه سالن کنار عبدالحسین نشسته بودم. دیگر قید رفتن را زدم از بین آن همه اسم بخواهد دربیاید احتمالش ضعیف بود یکدفعه شنیدن صدای گریه‌ای مرا به خود آورد زود برگشتم طرف عبدالحسین صورتش خیس اشک بود چشم‌هایم گرد شد پرسیدم گریه برای چه؟ همانطور که آهسته گریه می‌کرد گفت: «می‌ترسم اسمم درنیاید و از توفیق جنگیدن با ضد انقلاب محروم شوم».

دست و پایم را گم کردم آن همه عشق و اخلاص آدم را گیج می‌کرد به هر زحمتی بود به حرف آمدم و گفتم: «بالاخره اصل کار نیت است باید نیت انسان درست باشد خدا خودش که شاهد قضیه هست». گفت: «بله خدا شاهد قضیه هست درست الاعمال بالنیات درست؛ ولی اینکه خداوند به آدم توفیق بدهد در چنین کاری باشد خودش یک چیز دیگر است». آهسته گریه می‌کرد و آهسته حرف می‌زد.

از جنگ بدر گفت و ادامه داد: «تا تاریخ هست و تا این دنیا هست آن‌هایی که توی جنگ بدر بودند با آن‌هایی که نبودند فرق دارند چه بسا بعضی‌ها دوست داشتند در جنگ باشند اما توفیق پیدا نکردند حالا در آن لحظه مدینه نبودند یا مریض بودند یا تب شدید داشتند یا هرچه که بودند نمی‌خواستند خلاف دستور پیغمبر(ص) عمل کنند ساکت شد. به صورتم نگاه کرد. با سوز گفت: «توی قیامت وقتی بدریون را صدا می‌زنند دیگر شامل آن‌هایی که در جنگ بدر نبودند نمی‌شود. فقط آن‌هایی می‌روند جلو که توی جنگ بدر شرکت کردند و علیه کفار و منافقان بدتر از کفار شمشیر زدند».

با آن بینش و با آن سطح فکر حق هم داشت گریه کند به حال خودم افسوس خوردم وقتی همه‌ اسم‌ها را نوشتند قرعه کشی شروع شد اسم او و 24 نفر دیگر در آمد من هم جزء آن‌هایی بودم که توفیق پیدا نکردند.

سی و چهار پنج روز دیگر برگشتند با بقیه بچه‌های عملیات رفتیم پیشواز اول بنا نبود عمومی باشد کم کم مردم جریان را فهمیدند خیابان تهران هم هرلحظه شلوغ‌تر می‌شد و رفتن ما مشکل‌تر. به هر زحمتی بود رسیدیم صحن امام. دیگر جای سوزن انداختن نبود یکدفعه دیدم عبدالحسین رفت توی جایگاه سخنرانی کلاه آهنی هنوز سرش بود از این بند حمایل‌ها هم سر شانه انداخته بود با لباس سبز سپاه. بچه‌های صدا و سیما هم آمده بودند برای فیلمبرداری. شروع کرد به صحبت.

حرف‌هایش بیشتر از قرآن بود و احادیث. همان‌ها را خیلی مسلط ربط می‌داد به جریان کردستان مردم عجیب خیره اش شده بودند هرچه بیشتر حرف می‌زد آدم را بیشتر جذب می‌کرد اوضاع کردستان را خوب جا انداخت از خیانت برخی پرده برداشت و آخر کار مردم را تشویق کرد به رفتن کردستان و جنگیدن با ضدانقلاب و قطع کردن ریشه فتنه.

سردار شهید عبدالحسین برونسی در سال 1321 در روستای «گلبوی کدکن»، از توابع تربت حیدریه، قدم به عرصه هستی نهاد. در کلاس چهارم دبستان، به خاطر بیزاری از عمل معلمی طاغوتی، و فضای نامناسب درس و تحصیل، مدرسه را رها می‌کند و با شروع جنگ تحمیلی، در اولین روزهای جنگ، به جبهه روی می‌آورد. به خاطر لیاقت و رشادتی که از خود نشان می‌دهد، مسؤولیت های مختلفی را برعهده او می‌گذارند که آخرین مسئولیت او، فرماندهی تیپ هجده جوادالائمه‌(س) است، که قبل از عملیات خیبر، عهده‌دار آن می‌شود. با همین عنوان، در عملیات بدر، در حالی که شکوه ایثار و فداکاری را به سر حد خود می‌رساند،در 23 اسفندماه 1363 به شهادت می‌رسد. جنازه مطهرش، با توجه به آرزوی قلبی خود، مفقودالأثر می‌شود و بعد از 27 سال پیکر مطهرش در تفحص مناطق عملیاتی جنگ هشت ساله در سال1390 پیدا شده و در شهر مقدس مشهد تشییع و به خاک سپرده می‌شود.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران