برنامه‌ریزی جنگ افغانستان قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر؛ افغانستان و سودای سودآوری

برنامه‌ریزی جنگ افغانستان قبل از حادثه 11 سپتامبر؛ افغانستان و سودای سودآوری

خبرگزاری تسنیم: براساس گزارش‌ها، ایجاد خط لوله نفت و گاز جدید در آسیای میانه برای دسترسی ۷۵ درصدی شرکت‌های نفتی آمریکا به منابع آسیا، یکی از دلایل مهم حمله نظامی این کشور به افغانستان می‌باشد و حادثه ۱۱ سپتامبر فقط مهر تأییدی برای آن بوده است.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، براساس گزارش‌هایی که در ماه جولای سال 2001 در رسانه‌های انگلیس، فرانسه و هند منتشر شد، تهدیدات مقامات آمریکایی برای راه‌اندازی جنگ در افغانستان از تابستان آن سال (2001) آغاز شده بود.

در این گزارش‌ها که پیش‌بینی‌هایی از احتمال آغاز جنگ در افغانستان توسط آمریکا نیز آورده شده بود، فاش شده بود: اگر حضور نیروهای نظامی این کشور در افغانستان قطعی شود، آغاز حمله آمریکا به افغانستان قبل از زمستان یعنی در پاییز  و از ماه اکتبر (2001) خواهد بود. دولت «بوش» نیز بمباران هوایی خود را از 7 اکتبر و حملات زمینی خود به افغانستان را از 19 اکتبر آغاز کرد.

موضوع قابل توجه این است که در حوادث پس از 11 سپتامبر 2001 میلادی و حمله به افغانستان نه تنها آمریکا بلکه کشورهای دیگر نیز همزمان با آمریکا وارد عمل شدند درحالی که همه این کشورها قوانین حکومتی متفاوتی برای حفظ منافع ملی به خصوص منافع اقتصادی‌شان دارند.

پوشش خبری سیستماتیک رسانه‌های آمریکایی از حادثه 11 سپتامبر به گونه‌ای انجام شد که نشان دهد، جنگ افغانستان طی 2 هفته پس از حادثه، طراحی و عملیاتی شده است.

تنها 5 درصد از مردم آمریکا می‌دانند که علاوه بر ریزش «برج‌های تجارت جهانی»، ساختمان هفتم «تجارت جهانی» نیز بدون هیچ دلیلی در 11 سپتامبر سال 2001 سقوط کرد.

پس از 2 هفته از حادثه 11 سپتامبر، کارشناسان شبکه‌های تلویزیونی و روزنامه‌های اصلی این آمریکا، سقوط رژیم طالبان را جشن گرفتند و افکار عمومی را از حادثه برج‌های تجارت جهانی و تحلیل کارشناسان رسانه‌های مختلف منحرف کردند.

نتیجه‌ای که می‌توان از پوشش خبری رسانه‌های آمریکایی از پیروزی زود هنگام در جنگ افغانستان گرفت از برنامه‌ریزی دقیق سران پنتاگون و آمادگی نیروهای نظامی این کشور از مدت‌ها قبل برای حمله به افغانستان خبر می‌دهد.

در روز اول حمله به افغانستان، 4 جنگنده آمریکایی این کشور را بمباران کردند که نزدیک به 5 هزار نفر در این حملات قتل عام شدند و دخالت‌های آمریکا در مسائل افغانستان نیز در کمتر از یک ماه به شدت گسترش پیدا کرد.

این در حالی است که «پال ولفوویتز» معاون وزیر دفاع آمریکا، در مصاحبه تلویزیونی در هجدهم نوامبر سال 2001 مدعی شد: برنامه‌ریزی لشکرکشی نظامی به افغانستان فقط 3 هفته زمان برده است.

این اولین دروغ پنتاگون و کاخ سفید در مورد جنگ افغانستان بود. حقیقت این است که جزئیات جنگ افغانستان از مدت‌ها قبل طراحی شده بود و حمله به برج‌های تجارت جهانی فقط مهر تأییدی برای حضور نیروهای نظامی این کشور در افغانستان بود.

از سوی دیگر، وقوع جنگ در افغانستان در تاریخ برنامه‌ریزی شده توسط مقامات آمریکا اتفاق می‌افتاد حتی اگر حادثه 11 سپتامبر رخ نمی‌داد.

افغانستان و جستجو برای نفت

نخبگان حاکم در آمریکا از یک دهه پیش از حادثه 11 سپتامبر به دنبال راه‌اندازی جنگ در آسیای میانه بودند. در پی شکست عراق در جنگ «خلیج فارس»، در سال 1991، مجله «نیوز ویک» در مقاله‌ای با تیتر «عملیات سپر صحرا» فاش کرد: نظامیان آمریکایی در حال طراحی عملیاتی در قزاقستان مشابه «عملیات سپر صحرا» در عربستان، کویت و عراق  هستند.

شرکت‌های نفتی آمریکا نیز به مجوز دسترسی به حداقل 75 درصد نفت استخراجی از کشورهای آسیانه میانه نیاز داشتند و آمریکا نفت این مناطق را جایگزین خوبی برای نفت مناطق «خلیج فارس» اعلام کرد. برای نیل به چنین هدفی، نیروهای ویژه آمریکا عملیات‌های مشترکی با نیروهای قزاقستان در سال 1997 آغاز کردند و سال بعد از آن (1998)، عملیات‌های مشترک خود را با ازبکستان ادامه دادند و نیروهای این 2 کشور را برای انجام عملیات‌های ویژه به خصوص در مناطق کوهستانی نظیر قرقیزستان، تاجیکستان و شمال افغانستان آموزش دادند.

اما مهم‌ترین مشکل آمریکا در کشورهای آسیانه میانه، استخراج منابع به خصوص نفت و گاز و انتقال آن به آمریکا و روانه کردن آن‌ها به بازارهای جهانی بود. مقامات آمریکایی مخالف استفاده از خط لوله روسیه و یا مسیر زمینی ایران تا خلیج فارس برای انتقال نفت و گاز از کشورهای آسیای میانه به خصوص افغانستان به غرب و بازارهای جهانی بودند.

بنابراین، شرکت‌های نفت و مقامات آمریکا از یک دهه قبل راه جایگزین برای انتقال منابع طبیعی کشورهای آسیای میانه به کشورهای غربی را جستجو می‌کردند که از غرب مسیر آذربایجان-گرجستان-ترکیه و از آن‌جا به دریای مدیترانه و از شرق مسیر قزاقستان-چین و اقیانوس آرام و از جنوب مسیر ترکمنستان- شرق افغانستان و پاکستان و اقیانوس هند را انتخاب کردند.

شرکت نفتی «یونوکال» آمریکا که در دهه 1990 میلادی مذاکرات فشرده‌ای با «طالبان» انجام دادٰ و برای به اختیار در آوردن مسیر خط لوله افغانستان تلاش زیادی کرد اما این گفتگوها در سال 1998 میلادی به تنش انجامید و روابط آمریکا-افغانستان به خاطر بمب‌گذاری در سفارت‌های آمریکا در کشورهای کنیا و تانزانیا که «بن لادن» مسئولیت این حمله‌ها را به عهده گرفت، روز به روز تیره‌تر شد. در پی آن، در آگوست 1990 میلادی، دولت «کلینتون» حملات موشکی «کروز» به کمپ آموزشی بن‌لادن را آغاز کردند.

پس از اینکه طالبان با تقاضای مقامات آمریکا مبنی بر تحویل دادن «بن لادن» به این  کشور مخالفت کردند، گفت‌وگوهای «واگذاری خط لوله افغانستان به آمریکا» متوقف شد.

سقوط گروه طالبان

فشارهای آمریکا به افغانستان در سال 1999 به شدت افزایش یافت. در 3 فوریه همان سال (1999)، «کارل ایندرفورس» دستیار وزیر امور خارجه، و «مایکل شیهان» رئیس مبارزه با تروریسم وزارت امور خارجه آمریکا، برای دیدار با «عبدالجلیل» معاون وزیر امور خارجه وقت طالبان، به «اسلام آباد» پاکستان سفر کردند.

«دستیار وزیر امور خارجه» و «رئیس مبارزه با تروریزم وزارت امور خارجه» آمریکا به «معاون وزیر امور خارجه وقت طالبان» هشدار دادند که دولت افغانستان مسئول همه عملیات‌های تروریستی از سوی «بن لادن» است.

براساس گزارش «واشنگتن پست» در 3 اکتبر سال 2001، دولت «کلینتون» و «نواز شریف» نخست‌وزیر وقت پاکستان، برای انجام یک عملیات مشترک سری برای کشتن «بن لادن» به توافق رسیدند. در این توافق آمریکا پشتیبانی هوایی، جاسوسی ماهواره‌ای،‌ و سرمایه‌گذاری عملیات را به عهده گرفت و پاکستان نیز کشتن «بن لادن» را از طریق تربیت یک فرد نفوذی پشتون زبان در جنوب افغانستان انجام دهد.

گزارش افزود: کماندوهای پاکستانی اوایل ماه اکتبر 1999، آماده انجام عملیات و حمله به پناهگاه‌های بن لادن بودند. یکی از مقامات سابق آمریکا به «واشنگتن پست» گفت: آن عملیات یک اقدام مهم، یک جریان بزرگ بود. اگر ترور بن لادن با موفقیت انجام می‌شد، وعده‌ها و کمک‌های دولت کلینتون به پاکستان وسوسه‌انگیز بود. در یک کلام، آن وعده‌ها مثل «هدایای کریسمس» بود.

اما با کودتای نظامی در 12 اکتبر سال 1999 در پاکستان توسط «پرویز مشرف» و براندازی حکومت «نواز شریف»، علاوه بر بی نتیجه ماندن عملیات، این اقدام سری دولت «اسلام آباد» و «واشنگتن» نیز فاش شد.

پس از آن، دولت کلینتون مجبور شد قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر تحویل بن لادن به مقامات مسئول نه مقامات آمریکا را بپذیرد.

مک‌فارلین و عبدالحق

«وال استریت ژورنال» به نقل از «رابرت مک فارلین» مشاور امنیت ملی سابق دولت «ریگان»، در دوم نوامبر سال 2000 میلادی گزارش داد: تلاش آمریکا برای براندازی رژیم طالبان در آن سال ادامه یافت.

دیدار «ریگان» رئیس جمهور آمریکا، با مقامات طالبان و پاکستان در سال 1985 میلادی

«جنرال حمید گل» رئیس ISI، «ویلیام وبستر» رئیس CIA آمریکا، «کلر جورج» معاون رئیس عملیات در آمریکا، یک سرهنگ ISI و «میلت بردن» یکی از مقامات ارشد سازمان CIA آمریکا در کمپ آموزشی مجاهدین در پاکستان در سال 1987

به منظور همکاری برای استخدام و تشکیل یک گروه جنگجوی غیرنظامی از میان مهاجرین افغان در پاکستان، مک فارلین دو دلال کالای سرمایه‌دار در «شیکاگو» به نام‌های «جوزف و جیمز ریچی» را استخدام کرد.

اصلی‌ترین رابط افغانستانی در پروژه براندازی گروه طالبان، «عبدالحق» رهبر جهادی سابق که توسط طالبان پس از ناکامی در راه‌اندازی شورش علیه این رژیم اعدام شد، بود.

مک فارلین در پاییز و زمستان سال 2000 ملاقات‌هایی با عبدالحق و چندین رهبر جهادی دیگر برگزار کرد. پس از روی کار آمدن «بوش»، مک فارلین با رابط‌های «جمهوری‌خواه» خود در وزارت امور خارجه، پنتاگون و کاخ سفید دیدارهایی انجام داد و همه آن‌ها موافق زمینه‌سازی برای عملیات‌های نظامی ضد طالبانی بودند.

در تابستان سال  2000 میلادی، مدت‌ها قبل از آغاز حملات هوایی آمریکا به افغانستان، «جیمز ریچی» با سفر به تاجیکستان با عبدالحق و «پیتر تامسون» فرستاده ویژه آمریکا با اپوزیسیون‌های افغانستان، دیدار و گفت‌وگو کرد. آن‌ها همچنین در دیدار با «احمد شاه مسعود» رهبر جبهه شمال، نیز به دنبال جلب همکاری وی با عملیات پاکستان برای از براندازی طالبان تلاش کردند.

سرانجام، براساس گفته‌های مک فارلین در گزارش «وال استریت»، عبدالحق و مک فارلین تصمیم گرفتند که عملیات‌ها در افغانستان را از اواسط ماه آگوست سال 2001 میلادی آغاز کنند و عبدالحق برای آماده‌سازی نهایی عملیات به «پیشاور» پاکستان برگشت. به بیانی دیگر، عملیات برای براندازی طالبان مدت‌ها قبل از حادثه 11 سپتامبر آغاز شده بود.

اگرچه برادران ریچی در رسانه‌های آمریکا به عنوان «تاجران غیردولتی» شناخته می‌شدند که براساس رابطه احساسی که در مورد افغانستان داشتند به این کشور سفر می‌کردند اما گزارشی در آمریکا فاش کرد که آن‌ها در افغانستان با طالبان در خصوص خط لوله نفت این کشور مذاکراتی انجام دادند.

در سال 1998 میلادی، جیمز ریچی به همراه یکی از مقامات شرکت نفتی «دلتا» در عربستان سعودی که سال‌ها به دنبال ایجاد خط لوله گاز در افغانستان بود، تحت نام راه‌اندازی یک تجارت در این کشور با گروه طالبان دیدار و گفت‌وگو کرد.

یک جنگ سری سازمان CIA

فاش شدن پروژه سری مک فارلین همزمان با اتهام سازمان CIA به خیانت به عبدالحق مبنی بر حمایت نکردن از عملیات وی که موجب شکست و کشته شدن وی به دست طالبان شد، اتفاق افتاد.

از آن‌جایی که سازمان CIA به عبدالحق و مک فارلین اعتماد نداشت، یک جنگ سری در جنوب افغانستان که بیشترین جمعیت آن را پشتون زبانان تشکیل می‌دادند به راه انداخت.

براساس گزارش «واشنگتن پست» در 18 نوامبر سال 2000 میلادی، سازمان CIA از سال 1997 عملیات‌های غیرنظامی خود را در افغانستان گسترش داد.

«باب وود وارد» نویسنده این گزارش، از جمله کسانی است که با انتشار اخبار فاش شده از سران رده بالای ارتش و مقامات وزارت اطلاعات آمریکا شهرت زیادی پیدا کرد.

«وود وارد» در گزارش خود به جزئیات نقش CIA در عملیات‌های نظامی در افغانستان مثل اعزام «نیروی نظامی عملیات ویژه» به این کشور پرداخت و نوشت: این نیروهای نظامی، عملیات‌های خودشان را از 27 سپتامبر سال 2001 میلادی با عملیات‌های زمینی و حملات پهپادهای جاسوسی مجهز به موشک آغاز کردند.

گزارش افزود: «نیروی نظامی عملیات ویژه» سازمان CIA آمریکا از 6 جاسوس با لباس معمولی، 150 خلبان، متخصص و درجه‌داران بازنشسته این کشور تشکیل شده بود.

سازمان CIA آمریکا به مدت 18 ماه با سران قبایل و جنگ‌سالاران افغان در جنوب این کشور همکاری می‌کرد و نیروی عملیات ویژه این سازمان نیز تلاش زیادی برای ایجاد شکل جدیدی از بزرگترین قدرت طالبان در منطقه انجام داد.

شواهد حاکی از آن است که آژانس جاسوسی آمریکا نیز در حملات علیه رژیم طالبان در افغانستان شرکت داشته است.

آمریکا در حالی حمله به برج‌های تجارت جهانی و ساختمان پنتاگون را حمله تروریستی می‌خواند که سازمان‌ها، وزارت‌خانه‌ها و دولت این کشور انواع عملیا‌ت‌های نظامی را در افغانستان انجام دادند.

سازمان‌یافته شدن طرح‌های جنگ

از زمان روی کار آمدن دولت «بوش»، سیاست آمریکا در دستگیری و کشتن بن لادن به دخالت نظامی مستقیم برای براندازی طالبان تغییر کرد.

مجله انگلیسی «امنیت بین‌المللی جین» در 15 ماه مارس 2001 میلادی، گزارش داد: دولت جدید آمریکا با کشورهایی نظیر هند، و روسیه برای براندازی رژیم طالبان همکاری می‌کند.

گزارش افزود: علاوه بر این‌که هند جبهه شمال را با تجهیزات نظامی، مشاوران و مهندس‌های هلیکوپترهای نظامی حمایت می‌کرد اما با این وجود  این کشور به همراه روسیه نیز از پایگاه‌های نظامی در تاجیکستان و ازبکستان برای انجام عملیات‌های نظامی‌شان در افغانستان استفاده می‌کردند.

مجله انگلیسی فاش کرد: گروه‌های مشترک روسی-هندو و آمریکایی-هندو برای مبارزه لجیستیکی و تاکتیکی با طالبان تشکیل شد و منابع اطلاعاتی هند نیز اعلام کردند: هند و روسیه عملیات‌های زمینی علیه طالبان را رهبری می‌کردند و واشنگتن نیز از «جبهه شمال» حمایت اطلاعاتی و لوجیستیکی می‌کرد.

در بیست و سوم ماه می، کاخ سفید انتصاب «زلمی خلیل‌زاد» را به عنوان رئیس «شورای امنیت ملی» افغانستان، دستیار ویژه رئیس جمهور این کشور و مدیر ارشد مسائل خلیج فارس، جنوب غرب آسیا را اعلام کرد.

«خلیل‌زاد» یکی از مقامات سابق دولت «ریگان» و بوش در آمریکا بود که پس از جدایی از دولت آمریکا،به شرکت نفتی «یونوکال» پیوست.

در 26 ژوئن همان سال، مجله هندی «Indian Reacts» با فاش کردن جزئیات بیشتری از همکاری‌های هند، روسیه و آمریکا در براندازی  طالبان نوشت: اگر تحریم‌های اقتصادی دولت افغانستان را از پا در نمی‌آورد، هند زمینه را برای انجام عملیات‌های نظامی محدود علیه طالبان را برای آمریکا و روسیه فراهم می‌کردند.

در این مرحله از برنامه‌ریزی نظامی، روسیه و آمریکا کمک‌های نظامی مستقیم خودشان را از طریق ازبکستان و تاجیکستان به منظور به تله انداختن طالبان در شهر «مزار شریف» به جبهه شمال ارسال می‌کردند. پیش از ارسال کمک‌های نظامی به جبهه شمال توسط آمریکا و روسیه، یک کشور دیگر که نام آن هنوز فاش نشده، راکت‌های ضد تانک به این جبهه نظامی در افغانستان کمک کرده که در جنگ‌های ماه ژوئن علیه طالبان مورد استفاده قرار گرفته بود.

دیپلمات‌های آمریکایی فاش کردند: پس از اقدامات ضد طالبانی، مذاکراتی بین «کالین پاول» وزیر امور خارجه آمریکا، و «ایگور آیوانوف» وزیر امور خارجه روسیه و بعدها بین «پاول» و «جسونت سینگ» وزیر امور خارجه هند، در واشنگتن برگزار شد.

مجله «Indian Reacts» افزود: «پوتین» رئیس‌جمهور روسیه، در ژولای سال 2000 میلادی در نشست «کنفدراسیون کشورهای مستقل» گفت: عملیات نظامی علیه طالبان در حال بررسی است.

یکی از تأثیرات حادثه 11 سپتامبر این بود که شرایطی را فراهم کرد که آمریکا به تنهایی  و بدون مشارکت نظامیان روسیه به افغانستان حمله کرد.

تهدید جنگ در افغانستان توسط آمریکا قبل از حادثه 11 سپتامبر

بلافاصله پس از حمله به برج‌های تجارت جهانی در آمریکا در 11 سپتامبر سال 2001 میلادی، 2 گزارش در رسانه‌های انگلیس منتشر شد که فاش کرد، دولت آمریکا افغانستان را ماه‌ها پیش از این حادثه تهدید به حمله نظامی کرده بود.

«جورج ارنی» خبرنگار بی بی سی، در روز 18 سپتامبر سال 2001 گزارش داد: مقامات آمریکایی در اواسط ژولای سال جاری میلادی به «نیاز نیک» وزیر امور خارجه سابق پاکستان در مورد عملیات نظامی برای براندازی طالبان گفتند: برنامه حمله نظامی به افغانستان در «گروه رابط بین‌المللی» سازمان ملل در «برلین» نیز مطرح شد.

نیک به بی بی سی گفت: نماینده آمریکا در نشست برلین به من گفت که اگر بن لادن را به این کشور تحویل داده نشود، پنتاگون عملیات نظامی برای کشتن «بن لادن» و «ملاعمر» رهبر طالبان، به راه خواهد انداخت.

به عقیده وزیر امور خارجه سابق پاکستان، هدف بزرگتر آمریکا از این تبلیغات، براندازی حکومت طالبان و روی کار آوردن دولتی از افغان‌های میانه‌رو تحت رهبری «ظاهر شاه» پادشاه سابق این کشور، بود.

وی همچنین فاش کرد: مقامات آمریکایی به وی گفتند که عملیات این کشور در افغانستان از پایگاه‌های نظامی تاجیکستان که مشاوران آمریکا از قبل در آن‌ها مستقر شده بودند، آغاز خواهد شد.

نیک اظهار داشت: ازبکستان نیز قرار بود در عملیات‌های آمریکا در افغانستان شرکت کند و 17 هزار نیروی روسی به حالت آماده باش درآمدند.

به گفته وزیر امور خارجه سابق پاکستان و به نقل از مقامات آمریکایی، عملیات‌های نظامی آمریکا در صورت تصویب تا قبل از شروع فصل سرما یعنی حداکثر از اواسط اکتبر آغاز خواهد شد.

روزنامه «گاردین» نیز موضوع طراحی جنگ افغانستان قبل از حادثه 11 سپتامبر را تأیید کرد و نوشت: تهدیدهای جنگ علیه طالبان در افغانستان از نشست سران کشورها روسیه، پاکستان و آمریکا در هتلی در «برلین» در اواسط ماه ژولای آغاز شد که به سلسله کنفرانس‌های پشت پرده‌ای «طوفان ذهنی در افغانستان» معروف شد.

«نیک» به همراه 3 ژنرال ارتش پاکستان، «عبدالله عبدالله»‌ وزیر امور خارجه جبهه شمال، «نیکولای کازیروف»‌ فرستاده ویژه سابق روسیه در افغانستان، به همراه چندین مقام روسی، و 3 آمریکایی به نام‌های «تیم سیمون» سفیر سابق آمریکا در پاکستان، «کارل ایندرفورس»‌ دستیار سابق وزیر امور خارجه آمریکا در مسائل جنوب آسیا، و «لی کولدرن» رئیس دفتر مسائل پاکستان، افغانستان و بنگلادش در وزارت امور خارجه آمریکا تا سال 1997 در نشست برلین شرکت داشتند.

نشست برلین توسط «فرانسسک وندرل»‌ معاون نماینده سازمان ملل در افغانستان، برگزار شد و هدف از برگزاری آن، یافتن راه حل دیپلماتیک برای مسائل افغانستان بود و مقامات آمریکایی در این نشست اعلام کردند که با انتقال قدرت در آمریکا از کلینتون به بوش،حمله به افغانستان به عنوان یک گزینه مطرح است.

در حالی که هر 3 مقام آمریکایی حاضر در کنفرانس از ابراز هرگونه تهدیدی علیه رژیم طالبان خودداری کردند، روزنامه «گاردین» گزارش داد: نتیجه مذاکرات در در برلین این است که آمریکا در نظر دارد جنگی علیه طالبان به راه اندازد زیرا مقامات پنتاگون از حضور طالبان در کرسی قدرت افغانستان به شدت ناراضی‌اند.

نیک گفت: این بار مقامات آمریکایی بسیار مصمم بودند که عملیات نظامی‌شان را علیه طالبان را آغاز کنند. آن‌ها همه اطلاعات جاسوسی بن لادن را در اختیار داشتند و مطمئن بودند که این بار وی را شکار خواهند کرد.

بوش، نفت و طلبان

مذاکرات‌های سری دولت بوش و رژیم طالبان با چاپ کتابی به نام «بن لادن، حقیقت ممنوعه» نوشته «ژان شارل بریزر» و «گیوم دسکی» در 15 نوامبر در فرانسه فاش شد.

«بریزر» از سران سابق سرویس جاسوسی فرانسه، که گزارشی در مورد شبکه القاعده نوشته و مدیر استراتژیکی سابق شرکت رسانه‌ای مخابراتی فرانسوی «ویواندی» بود در حالی که «دسکی» فقط یک خبرنگار جستجوگر بود.

این دو نویسنده فرانسوی در کتاب خود نوشتند: اگر طالبان پروژه‌های توسعه‌ای آمریکا در خصوص منابع نفتی در منطقه آسیای مرکزی را می‌پذیرفت، دولت بوش با حفظ قدرت رژیم طالبان در افغانستان کنار می‌آمد حتی اگر آن‌ها از فعالیت‌های تروریستی حمایت می‌کردند.

بریزر و دسکی در ماه آگوست همان سال ادعا کردند: دولت آمریکا به طالبان به چشم یک نیروی پایدار در آسیای میانه که قابلیت ایجاد خط لوله نفت در این منطقه را داراست، نگاه می‌کردند. اما پس از مدتی، طالبان شرایط آمریکا را در این خصوص نپذیرفتند.

نکته قابل توجه این است هیچ اثباتی مبنی بر اینکه دولت کلینتون و دولت بوش، افغانستان را در لیست کشورهای  حامی تروریزم قرار داده باشند، وجود ندارد.

اگر چنین طراحی و سناریویی برای حضور آمریکا در افغانستان وجود نداشت، شرکت‌های نفتی و ساختمانی آمریکایی هیچ‌وقت نمی‌توانستند در زمینه نفت و گاز در افغانستان قرارداد امضا کنند.

مذاکرات طالبان و دولت بوش از فوریه سال 2001 میلادی، مدتی پس از مراسم تحلیف دولت جدید آمریکا، آغاز شد. طالبان در ماه مارس با یک «فرش دست باف» گران‌قیمت افغانستانی  به عنوان هدیه برای دولت جدید آمریکا به واشنگتن سفر کردند اما مذاکرات مثل همیشه گرم و صمیمی برگزار نشد.

بریزر نوشت: در مذاکرات واشنگتن, مقامات آمریکایی به طالبان پیشنهاد دادند که اگر پیشنهاد ما را مبنی بر ایجاد خط لوله به آسیای مرکزی را بپذیرید، با فرش طلای ما به عنوان پیشکش روبرو خواهید شد اما اگر نپذیرید، زیر فرشی از بمب دفن خواهید شد.

دو نویسنده فرانسوی افزودند: تا زمانی که مذاکرات ایجاد خط لوله در جریان بود، آمریکا جستجوی بیشتر در پی بن لادن را متوقف می‌کردند. به عنوان مثال، «جان اونیل» معاون رئیس FBI، به دلیل اعتراض به توقف عملیات در افغانستان اخراج شد. وی در مصاحبه خود در این خصوص گفت: منافع شرکت‌های نفتی آمریکا با دخالت عربستان سعودی، اصلی‌ترین مانع عملیات‌های آمریکا برای جستجوی بن لادن بود.

پس از مدتی «اونیل» به عنوان رئیس نیروهای امنیتی برج‌های تجارت جهانی انتخاب شد که در حادثه 11 سپتامبر کشته شد.

سیاست‌های فتنه‌انگیزانه

این زمینه‌سازی جنگ علیه افغانستان، دید ما را در خصوص حادثه 11 سپتامبر بازتر می‌کند اما آمریکا سعی داشت تا دلیل حمله به افغانستان را حمله تروریستی به برج‌های تجارت جهانی و آسیب رساندن به ساختمان پنتاگون جلوه دهد.

اگرچه آمریکا جنگ افغانستان را از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی کرده بود اما حادثه 11 سپتامبر به همه مردم دنیا شوک بسیار شدیدی وارد کرد که به آمریکا حق حمله به افغانستان را دادند.

پس از حادثه 11 سپتامبر، دولت آمریکا و دولت‌های اروپایی با شتاب اقدام به حمله به افغانستان تحت نام مبارزه با تروریسم کردند.

نکته جالب این‌جا است که بوش بدون ارائه هیچ مدرکی از استقرار بن لادن در کابل و یا اثبات جرم طالبان در حادثه تروریستی برج‌های تجارت جهانی به کابل لشکرکشی کرد و جنگ دراز مدت افغانستان را آغاز نمود.

هم‌اکنون هم هیچ مدرکی وجود ندارد که اثبات کند حادثه حمله تروریستی به آمریکا اتفاقی بوده است و نکته واضح این است جنگ افغانستان با جزئیات از مدت‌ها قبل طراحی شده بود و تنها کاری که آمریکا انجام داد فضای ایجاد سوال و مخالفت با جنگ افغانستان را در فضای جهانی از طریق طراحی حمله تروریستی 11 سپتامبر از بین برد.

پس از حادثه، رسانه‌های جهان اعلام کردند که سازمان جاسوسی آمریکا هشدارهایی تهدیدآمیز در خصوص انجام حملات تروریستی دیگر در این کشور را دریافت کردند.

سپس حقایقی طراحی شده در رسانه‌ها منتشر شد که براساس این اطلاعات، مقامات FBI بازجویی «زکریا موسوی» را متوقف کردند.

زکریا موسوی مهاجر فرانسوی-مراکشی بود که به اتهام آموزش دیدن در مدرسه هوانوردی آمریکا نحوه هدایت هواپیمای تجاری را آموخته اما فرود آمدن با آن را نیاموخته بود، دستگیر شد.

انتهای پیام/.

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان