در جستجوی فیلمی که نیست، «در دنیای تو ساعت چند است؟»

در جستجوی فیلمی که نیست، «در دنیای تو ساعت چند است؟»

خبرگزاری تسنیم: در دنیای تو ساعت چند است فیلم کم اشکالی نیست، اما اشکالاتش را پنهان میکند. همیشه هم برای مخفی کردن راهی دارد. نوستالژی، موسیقی، رنگ، جملات جالب و البته زوج مصفا و حاتمی.

خبرگزاری تسنیم: پوریا غفاری

اوایل فیلم، جایی هست که گلی (لیلا حاتمی) می‌گوید: پدرم کلمه خاموشو دوست نداشت،همیشه میگفت اون لامپو راحت کن. از این دست جمله ها توی فیلم کم نیست. اول که میشنوی فکر میکنی کارگردان دارد نقطه گذاری می کند،قرار است جایی به این نشانه ها برگردد، ازشان استفاده کند که درام را بیش ببرد، موقعیت را تقویت کند، به مسیر داستان شکل بدهد، اما واقعیت این است که این جملات را میشنوی و بعد باید رهایشان کنی، دقیقا همان کاری که کارگردان می‌کند.

این الگو در دیالوگهایی که شاید بیشتر متعلق به ادبیات باشند تا سینما در جای جای فیلم تکرار شده. متعلق به ادبیات چرا که از آنها استفاده سینمایی نشده. نتیجه اما برای فیلم دلگرم کننده نیست.این دیالوگها در نهایت شما را از فیلم دور میکنند. عجیب نیست اگر در نهایت از تمام فیلم همین دیالوگها و سایر تزئینات اش در ذهن باقی بماند.

البته که هیچ کس از شنیدن موسیقی متن زیبا یا تصاویر خوشرنگ و شنیدن جملات جالب(به معنای واقعی کلمه)بدش نمی آید. حداقل برایش یک حس خوب باقی می گذارد،اما سوال اینجاست،وجود این خصوصیات در فیلم،آن را به یک اثر قوی تبدیل می کند؟

 پاسخ این سوال منفی است. این اِلمانها امتیازهای مثبتی هستند اگر در ساختار فیلم حل شده باشند، اگر به فرم فیلم کمک کرده باشند و اگر درام را تقویت کرده باشند.درباره این فیلم اما،این مشخصه ها کاملا از فیلم جدا هستند و درواقع از فیلم جلوترند.کارکردشان مثل یک سری تزئینات است که صرفا برای قشنگی به فیلم آویزان شده است.

فیلم قرار است عاشقانه باشد و گویا به دنبال حال و هوایی مثل آمِلی ژان پیر ژونه است.حال و هوایی که فقط در رنگ آمیزی و تا حدی موسیقی به اثر ژونه شبیه است و البته فرانسه صحبت کردن شخصیتها!

به شاهکارهای سینمای عاشقانه که فکر میکنم،قبل از هر فیلمی یاد"فیلم کوتاهی درباره عشق" کشلوفسکی می افتم.یک فیلم خیلی جمع و جور و کم خرج،که عشق بین قهرمانهای داستان را به شما هم می چشاند،درگیرتان میکند،نفستان را بند می آورد و حرفش را بدون تکلف میزند.خبری از رنگ بندی عجیب و حرکات دوربین خارق العاده هم نیست.فراموش نکنیم که این شاخصه ها جزو دستور زبان این نوع سینما نیستند.کشلوفسکی اما کارش را بلد است،استاد جزئیات است،همان جزئیاتی که ما به خودنمایی تبدیلشان می کنیم.نمونه اش داستانِ روان نویسی است که قهرمان مرد فیلم قرمز هدیه میگیرد،موسیقی محشر فیلم آبی و..

مشکل اصلی فیلم از فیلمنامه ریشه میگیرد. هیچکس توقع دیدن سفینه فضایی یا سرقت مسلحانه از یک فیلم عاشقانه را ندارد و البته به صرف برچسب عاشقانه داشتن قرار هم نیست که فقط تماسهای تلفنی، قرارهای گاه و بیگاه، پرتاب جملات گل درشت و فلاش بک های بدون کاربرد را به خورد تماشاگر بدهیم. فیلم کمتر نشانه ای از ریزه کاری و خلاقیت دارد. اگر جایی هم قرار است دست به دامن نوستالژی شود، نهایت تلاش فیلم نشان دادن همان چیزهایی است که به دیدنشان در برنامه های تلویزیونی عادت کرده ایم.

فیلم همان درون مایه اندکش را هم تا مرزهای کسالت و تکرار‌کش میدهد و اجازه می دهد که تماشاگرهایش توی سیاهی سالن حداقل در یک حس به اشتراک برسند: خستگی. بازی علی مصفا طبق معمول خوب است، خیلی باور پذیر در موقعیتهایی بی تفاوت است، اما خلائی که در شخصیت پردازی‌ها هست بین فرهاد(مصفا) و تماشاگر فاصله می اندازد. فرهاد جاهایی از فیلم بسیار خویشتن دار و جاهایی بسیار عجول است.گاهی آدمی است که با عشق از دست رفته اش کنار آمده و گاهی مثل پسربچه ها لجوج و بی منطق.

شخصیت گلی فیلم اما از این هم متناقض تر است. دست نیافتنی هست و در عین حال نیست. صبور و ساکت است و آنجا که قرار است عصبی بشود،هرچقدر هم که تلاش میکند(لیلا حاتمی) بازهم باورپذیر نیست. دور گلی را شخصیتهای فرعی ای گرفته اند که عملا تاثیری در فیلم ندارند. شخصیت پردازی نشده اند و صرفا هستند.

فیلم عاشقانه است اما دو طرف این داستان عشقی کاملا از هم دورند و البته از تماشاگر دورتر هستند. سخت بتوان حسی از عشق در فیلم پیدا کرد.

فیلم پیش می رود و سوالهای زیادی را بی جواب میگذارد. مثل اینکه فرهاد خجالتی داستان چطور به خودش قبولانده که بعد از رفتن گلی،به مادر او نزدیک شود و به او از احساسش بگوید. اینکه مادر گلی چطور او را به زندگی اش راه داده و خیلی سوالهای دیگر.

فیلم بجای سوالهای اصلی به سوالاتی پاسخ می دهد که بسیار کم اهمیت ترند. اینکه چه کسی و چرا عکس مادر گلی را برایش فرستاده است. این البته شاید بزرگترین گره ایست که در فیلم باز می شود.

در دنیای تو ساعت چند است فیلم کم اشکالی نیست، اما اشکالاتش را پنهان میکند. همیشه هم برای مخفی کردن راهی دارد. نوستالژی، موسیقی، رنگ، جملات جالب و البته زوج مصفا و حاتمی.

انتهای‌پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران