«بیضایی»، بیضایی نیست

«بیضایی»، بیضایی نیست

نمایش بیضایی، بیضایی نیست. مساوات از کوچه بیضایی گذر کرده است. برای نزدیک شدن به بیضایی باید زمانی در آن کوچه درنگ کرد.

خبرگزاری تسنیم_ وحید شیخی یگانه

در پنجمین روز از هفدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی دو نمایش «بیضایی» و «ناسور» بر روی صحنه رفتند.روز پنجم جشنواره را می توان روز اجراهی خوب نامید. در تالار حافظ «ناسور» به کارگردانی «افسانه زمانی» و در تالار سنگلج «بیضایی» به کارگردانی «محمدمساوات» میزبان علاقمندان به تئاتر بودند. در این نوشتار کوتاه نگاهی به این دو نمایش می افکنیم.

1. بیضایی

من چرخنده، من تیر، من داد، من تیرداد، من کمانکش، من اکنون به بام جهان البرزکوه خواستمی تیر از چله برهانم نگه که دیدمش اکنون نیستم دست. نمایشنامه «سه برخوانی» نوشته بهرام بیضایی برای علاقمندان به تئاتر بسیار آشناست. مساوات «سه برخوانی» را الگوی خود قرار داده است و در سه اپیزود به داستان های «سیاووش» ، «رستم و سهراب» و «ضحاک» می پردازد. نویسنده متن جدید عملا سعی داشته است که زبان آهنگین بیضایی را سرمشق قرار دهد. اما نا حد در تولید یک اثر جدید و مشابه موفق بوده است؟ اول به این نکته اشاره کنیم که ریتم دیالوگهای متن جدید یکنواخت نیست و در بسیاری جاها لحن دیالوگها تغییر می کند. دیالوگها با لحنی حماسی نگاشته شده اند اما این لحن تداوم ندارد و در برخی دیالوگها شکل دیالوگی عادی به خود می گیرند. حتی تلاش در کارگردانی که با وقفه های خاص این کمبود جبران شود، ثمرچندانی ندارد. دیالوگهای نمایشنامه بیضایی وزن آهنگین و حماسی خود را حفظ نمی کنند.

باید به این نکته اشاره شود که بیضایی تولید یک اثر مستقل است یا رونویسی از یک اثر دیگر است. و اگر رونویسی است چه اصراری بر آن بوده است. آیا «سه برخوانی» بیضایی کشش لازم برای اجرا نداشته است. یا اینکه نویسنده «بیضایی» مشق خود را از روی دلبستگی به اصل اثر جهت اجرا انتخاب کرده است. نمی توان کسی را بخاطر مشق از روی آثار بیضایی سرزنش کرد. چون آثار این نویسنده چنان کیفیتی حداقل از لحاظ زبانی دارند که ممکن است این تمنا را در دل هر کسی افکند که ای کاش من نیز یک بیضایی بودم.

مساوات کارگردانی است که در اجرای آثار خود طی چندسال اخیر سبک و سیاق خاصی یافته است. در آثار اخیر او به استثنای «قصه ظهرجمعه» که ویژگی های ناتورالیستی آن عیان بود، می توان ویژگی سبکی این کارگردان را یافت. «قیاس الدین مع الفارق»، « خانواده» و «بیضایی» این سه نمایش به یک شیوه مشترک کارگردانی شده اند که می توان از آن به عنوان ویژگی سبکی این کارگردان یاد کرد.  اغراق درصورت پردازی، حالات بدنی همراه با حرکات فرم که نمودی از گروتسک درونی شخصیت هاست، از ویژگی های کار مساوات است. این کارگردان جوان در اجرای آثار خود همواره موفق بوده است که آن هم نشات گرفته از همان ویژگی سبکی است. اما در امر نویسندگی او در حال آزمودن است. تجربه های او در قالب های مختلف نویسندگی موید این نکته است.نمایش بیضایی، بیضایی نیست. مساوات از کوچه بیضایی گذر کرده است. برای نزدیک شدن به بیضایی باید زمانی در آن کوچه درنگ کرد.

2. ناسور

با دیدن نمایش هایی در قالب جشنواره آیینی سنتی می توان به این درک رسید که نگارش یک نمایش با ویژگی های خاص این ژانر ویژه چه اندازه می تواند سخت باشد. نگارش نمایشنامه ای که در این حال نو و تازه باشد و هم المانهای این قالب نمایشی را داشته باشد. بسیار در این دوره از جشنواره دیدیم که نمایش هایی بر روی صحنه رفتند که محتوای آنها مستقل از قالب های آیینی و سنتی بود. اما با تحمیل شبیه خوانی، سیاه بازی، نقالی، پرده خوانی و .... سعی کرده بودند که همپای قالب های جشنواره گام بردارند. اگر رویه بعضی ازنویسندگان این جشنواره را بر مبنای داستان اصلی(مستقل از قالب های آیینی و سنتی) و داستان فرعی ( مرتبط با قالب های آیینی سنتی) برشماریم. چنین رویه ای نیاز به تفکر و نگاه تیزبینانه ای دارد که اساس آن همخوانی داستان اصلی و داستان فرعی است.

نمونه چنین کاری در نمایش «ناسور» دیده می شد. این نمایش داستان دلدادگی ملک خاتون دخترخدمتکار و  پری بانو دختری اشراف زاده در عصر قاجار، به جوانی مشروطه خواه است که پیشه مطربی دارد. داستان با یک فلاش بک و روایت ملک خاتون از روزگار گذشته و عشق ورزیدن به ذبیح آغاز می شود. ملک خاتون که از عشق ذبیح ناامید شده است، سبب می شود که پسرجوان مشروطه خواه ناخواسته توسط حکومت چی ها کشته می شود، در حالیکه هرگز متوجه نمی شود که ذبیح عشق او را پذیرفته است.

در لابه لای داستان اصلی با توجه به رونق شبیه خوانی و نوازندگی و شعر و آهنگ در دوره مشروطه خواهی، نویسنده بستر این کار را با توجه به ویژگی های شخصیتی نمایشنامه ایجاد می کند. مجلس شبیه خوانی یوسف و ذلیخا برای این نمایش کاملا با داستان اصلی همخوانی دارد و به نوعی خبر از حال نهان کارکترها می دهد.داستان اصلی ناسور بسیار شبیه داستان یوسف و ذلیخا است. ذبیح از محبس می گریزد و به منزل یک اشرافزاد پناه می برد. دختر اشراف زاده عاشق ذبیح می شود اما ذبیح این عشق را نمی پذیرد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران