دغدغه تنهایی نویسنده در «تریو بدون هارمونی»
سیاوش پاکراه معتقد است «تریو بدون هارمونی» به دغدغه همیشگی در نشان دادن تنهایی آدمها و عادت به چیزهایی که دارند پرداخته است. در این گفتگو به واکاوی زیرمتنها و شخصیتهای نمایش تازه این نویسنده جوان پرداختهایم.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم
نمایش «تریو بدون هارمونی» نوشته و کارگردانی سیاوش پاکراه مدتی است در تماشاخانه باران با حضور سه بازیگر شناخته شده تئاتر، ایوب آقاخانی، نگار عابدی و حمیدرضا نعیمی روی صحنه رفته است. در حالی که متن دیگری از سیاوش پاکراه با موضوع جنگ و انسان و با عنوان «صوراسرافیل» در تماشاخانه ایرانشهر اجرا میشود، او در «تریو بدون هارمونی» به روابط انسانی میان اعضای یک گروه تئاتر میپردازد. گروهی که در استانه آخرین اجرای هملت هستند، خود تبدیل به شخصیتهای این اثر شگفت شکسپیر میشوند و شب آخر به واسطه این همانی شدن، پایانی پیشبینی ناپذیر مییابد.
برای درک بهتری از زیرمتنهای این اجرا بر آن شدیم با سیاوش پاکراه مصاحبهای ترتیب دهیم که به شرح زیر است:
***
تسنیم: به یاد ندارم در سالهای اخیر متنی ایرانی را به یاد نمیآورم که موضوعیتش تئاتر باشد و به کنکاش درونیات جهان تئاتر بپردازد. نمایش «پسران آفتاب» را داشتیم که آن هم برآمده از یک متن آمریکایی نوشته نیل سایمون بود. به هر حال این متن ایرانی است. چه چیزی تو را وسوسه کرد به سراغ چنین داستانی بروید؟
پاکراه: در ابتدا باید بگویم که «تریو بدون هارمونی» متولد سال 89 هست. من دغدغهای برای کارهای خودم همیشه دارم و این دغدغه را به کارهای دیگران نیز اضافه میکنم. این دغدغه همیشه با من بوده است و آن تنهایی آدمهاست و عادت کردن به چیزهایی که دارند و قدر آنها را نمیدانند از دست دادن آنها. من اولین بار در «آشویتس خصوصی» این را نوشتم. در سال 83 که اجرای خیلی موفقی هم داشت. در «حدود مبهم ذهن راه رفتن روی طناب باریک» که در سایه اجرا شد به نوعی به این دغدغه بازمیگردد. تمام کارهای بعدی نیز به نوعی به این دغدغه برمیگردد. در «تریو بدون هارمونی» هم همین دغدغه وجود دارد. در مقدمه کتابم نیز این مساله ذکر شده است.
من به سراغ هملت نرفتم، به نوعی از آن سوءاستفاده کردم
من این بار تصمیم گرفتم در فرمولی که میخواهم اجرا کنم، داستانم را پیوند بزنم با داستانهای دیگری که میشناسیم. نمایشنامهای را انتخاب کردم که حداقل برای همه شناخته شده باشد. من به سراغ هملت نرفتم، به نوعی از آن سوءاستفاده کردم به نفع داستان خودم، و از آن مثلث بهره بردم و کاراکترهایش را به نام خودم ثبت کردم. اما لایرتیسی که در داستان من وجود دارد، لایرتیسی نیست که در داستان هملت وجود دارد. لایرتیس هملت دمدمی مزاجی و سادهانگارهای است؛ ولی لایرتیسی که من شکل میدهم کاملاً برعکس هملت، متفکر است و احساسگرا نیست.
تسنیم: به غیر از آخرش.
پاکراه: به غیر از آخرش.
تسنیم: و عملاً نمایش نیز پایان پیدا میکند.
پاکراه: بله، که لایرتیس و دن با هم پیوند میخوردند. برای همین درامی میخواستم که بتوانم از آن استخراج کنم. هملت بهترین چیزی بود که در اختیارم قرار میگرفت. به سراغ شکسپیر رفتم و بهترین گزینه هملت بود. وقتی سراغ هملت رفتم، دنبال سه نفر دیگر بودم که بتوانم این سه نفر رو به داستانی رئال بچسبانم. ناخودآگاه بهترین این بود که ارتباط سه بازیگر را داشته باشم که بتوان یک پیوند دیالکتیک پیدا کنم میان هملت و بستر رئال کارم تا بتوانم این دو رو همسو پیش ببرم و اگر فاصله گذاری میکنم بیرون زننده نباشد.
آمدم سه بازیگر تئاتر را خلق کردم که در واقع این سه بازیگر 20 سال کنار هم زندگی میکردند و شما قرار است که آخرین اجرای هملت آنان را ببینید. چیزی که به شما نشان دادم در واقع یک ساعت پیش از اجرای تئاتر است. این نمایشنامه چهار پردهای میشود که در هر پرده یک منحنی سینوسی ارسطویی را طی میکنید. پرده اول یک اتفاق داریم و اتان میخواهد با یک دختر برود. به یک کنش میرسد، اوج میگیرد و میایستد. در بخش دوم رابطه دن و کی را میفهمیم ، اوج میگیرد و میفهمیم دختری که با اتان میرود کی هست. پرده بعدی دوباره میفهمیم که چرا اتان میخواهد برود، سرطان دارد و میخواهد باقیمانده زندگیش را این گونه بگذراند. پرده آخر نیز به اتمام و تخریب این رابطه منجر میشود. یعنی یک نمایشنامه چهار پردهای که در هر یک اتفاق و یک اطلاع داریم و باعث کنش میشود. باعث دعوا و ستیز میشود تا آن ستیز به سرانجام رسد.
تسنیم: ولی به نظر میرسد بیشتر از هملت در متن میبینیم. میشود به رابطه فاوست و مارگریت و برادرش نیز برسیم.
پاکراه: فاوست را خیلی قبول دارم؛ چون فکر کردم.
تسنیم: دنی بیعمل نیست. فاوست هم بیعمل نیست.
پاکراه: اما هملت را موازی کردم تا سوختن همهی آدمهایی که در هملت اتفاق میافتد دیده شود. اوفلیا برای چه در داستان هملت باید بمیرد. کجای این داستان است. هملت برای چه باید او را کنار بگذارد. این کار را میکند و باعث مرگ، هملت است.
تسنیم: خوانشهای متفاوتی وجود دارد. برخی معتقدند که عامل مرگ گرترود است.
پاکراه: به هر حال اینها چیزهایی نیستند که در درام باشد؛ بلکه به درام وارد میکنند. ولی درام قابل تقدیری است ولی رویکرد من این بوده، بله، یکسری از داستانها مثل هملت که اصلش برای من هملت بوده و به فاوست فکر کرده بودم. مارگریت را خیلی معادل نگرفته بودم.
تسنیم: ولی القا میشود. اتفاقی که برای اتان رخ میدهد بسیار یادآور برادر سرباز مارگریت است. حتی برای من اتان تداعیگر جان وین در «جویندگان» جان فورد است که اتفاقاً آنجا هم اسمش اتان است. در آنجا هم اتان باید دختر را بگذارد و برود.
پاکراه: چون چند سالی است که به فضای بینامتنی و فرامتنی شخصاً عقیده دارم و تنها رویکردی از پستمدرن است که به آن علاقه دارم ، البته به جز دیالوگنویسی هجوگرا و گروتسکمآبانه.
تسنیم: ولی تریو اجرای پستمدرنی نیست.
در تریو یک سری نگرههای پستمدرنی وجود دارد
پاکراه: تریو بدون هارمونی به هیچ عنوان کار پست مدرنی نیست و قرار هم نبوده که باشد. متن هم متن پستمدرنی نیست. صوراسرافیل چرا، با قطعیت میگویم متن یک متن کاملاً پستمدرن است و اجرا هم نگرههایی از پستمدرن دارد. البته در ابتدا باید بگوییم که پستمدرن یک چیز تکمیل نشده است و هرگاه در مورد پستمدرن صحبت میکنیم باید از نگرههای پستمدرن صحبت کنیم که چقدر در یک کار حاصل شده است یا نه. در تریو یک سری نگرههای پستمدرنی وجود دارد و شما نمیتوانی با یکی دو نگره پستمدرنی بگویید که این اثر پستمدرنی است؛ اما خودم اصلاً آن را پستمدرنیستی نمیدانم. یک متن ارسطویی است که دارای شکست زمان شده و روایت خطی دارد که آن را بازگشایی میکند.
تسنیم: به ملودرام آمریکایی نزدیک است.
پاکراه: نزدیک است؛ ولی کمی واژه ملودرام برایم سخت است. لزوماً چون اینکه یک مثلث شکل میگیرد، نمیتوانیم نامش را ملودرام بگذاریم. ملودرام وقتی است که تو احساسات را خیلی نازل کنی؛ ولی به نظرم در اینجا احساسات نازل نشده است. به عنوان تماشاگر منطق تو کار میکند و آنها همچنان بیمنطق هستند.
تسنیم: یکی از ویژگیهای کار تو سه بازیگری است که روی صحنه حضور دارند. شاید از یک نظر ناهمگن به نظر برسند و یاد ندارم این سه با هم در یک نمایش بازی کرده باشند.
نگارعابدی برای من یکی از توانمندترین بازیگرهای تئاتر ایران است.
پاکراه: ایوب و نعیمی در کنار هم بازی کردهاند. در نسخه قدیمی فاوست نعیمی، فاوست را خود نعیمی و ایوب نقش مفیستو را بازی میکرد. به نظرم بهترین کار نعیمی بود و بهترین بازی ایوب آقاخانی تا به امروز. ولی من دنبال سه بازیگر میگشتم که بیست سال حداقل در تئاتر کار کرده باشد و شما به عنوان مخاطب این را باور کنید. نه سن بالای داشته باشند، نه خیلی جوان باشند. برای مخاطب شناس باشند که این سه نفز این ویژگی را داشتند. بازی بازیگر زن برایم خیلی مهم بود. بازیگر توانایی میخواستم. نگارعابدی برای من یکی از توانمندترین بازیگرهای تئاتر ایران است.
تسنیم: چه ویژگیهایی داشت که این گونه از نگار عابدی تعریف میکنی؟
پاکراه: این ویژگیها صرفاً در این کار نیست. نگار را من پیشتر میشناختم و در نمایش روشا من نیز بازی کرد بود..از نظر من نگار یک سری خصوصیت دارد. توی تمرین نگار آدم راحتی نیست؛ چون در تمرین همیشه در حال اتود زدن است. اتودهای که ممکن است بیرون از نگرش کارگردانی تو باشد؛ اما در نگرش تو قرار میگیرد. دوم اینکه بازیگری است که جنس زندگی در لحظه را خیلی خوب میشناسد و در اجرا دچار کشف است؛ یعنی حتی در اجرا هم در حال تغییر است. به طوری که شب اول با شب دهم متفاوتتر است.
تسنیم: پس باید شب سیام برای دیدن اجرا بیاییم.
ایوب آقاخانی تکنیکال و میل به بازی ناتورالیستی دارد
پاکراه: در عین حال میخواهم چیزی غیر از زندگی وجود داشته باشد. من سه بازیگر را در صحنه دارم که تماشاگر متوجه میشود که اینها از تکنیک بازیگری استفاده میکنند. حتی حالت طبیعشان. در نتیجه دو بازیگر را باید میگذاشتم کاملاً در تضاد یک دیگر باشند. ایوب آقاخانی تکنیکال و میل به بازی ناتورالیستی دارد و چند صباحی که در این کار خیلی خوب عمل میکند. نویسنده مرده است یکی از نمونههاست.
تسنیم: به نظر من هم نسبت به سه چهار کار فراموششدنی به خصوص دو کار اخیرش با کوروش زارعی، در نمایش تو درخشان ظاهر میشود.
حمیدرضا نعیمی نیز یک بازی اکسپرسیونیستی دارد
پاکراه: ایوب از نظر من خیلی بازیگر باهوشی است و حرفهای بازیگر مقابلش را خوب گوش می دهد. ویژگی که دارد این است که یک لول مشخصی را به کارگردان ارائه میدهد و این لول پایینتر نمیرود و صرفاً بالاتر میرود. این به خاطر خصوصیت نویسنده بودنش است. بر متن اشراف دارد. حمیدرضا نعیمی نیز یک بازی اکسپرسیونیستی دارد. بازی بیرونی دارد. در جنس کار من باید خیلی مراقبش بود؛ حتی ممکن خیلی جاها ازش باید بگیری ولی چراغ را به او بدهی. اتفاقاً فرمال بودن این آدم را می خواست. صدایش در آن سطح را میخواستم. ولی باید نسبت به کار جمع شود. معتقدم این بازی که در اینجا از حمیدرضا نعیمی دیدهاید در هیچ کار دیگری ندیدهاید. یعنی حمیدرضا نعیمی نسبت به خودش کاملاً مینیمال شده است.
تسنیم: ولی سعی میکند کمدی خودش را حفظ کند.
پاکراه: آره ولی آن چیزی هست که تا یک مقدارش را من به عنوان کارگردان میخواهم، یعنی آن بازیگر کلاسیک بودنش به چشم بیاید نسبت به دهند. یعنی سه تا نگاه بازیگری مختلف روی صحنه که حالا دارند در کنار همدیگر زندگی میکنند؛ ولی تضادی که بینشان بوده، در انتخاب بازیگر دیده شود.
تسنیم: آیا این منوط به این نیست که تماشاگر یک آگاهی نسبت به بازی این سه نفر داشته باشد؟ برای کسی که تاکنون بازی آقاخانی را ندیده باشد به این خوانش دست پیدا میکند؟
بازخوردهای تیوال برایم جالب بود.
پاکراه: به این خوانش دست پیدا نمیکند و این برمیگردد به من به عنوان کارگردان تئاتر که آیا توانستهام آنان را به عنوان بازیگر تئاتر معرفی کنم یا نه؟ این بازیها را قبول کنند. باید ما به این فکر کنیم که چقدر میخواهیم به مضمون اهمیت بدهیم یا به تاثیرگذاریش. بازخوردهای تیوال برایم جالب بود. مثلاً پس از سه شب ده نفر از کار خوششان آمده بود و یک نفر نه. کسی یک مقالهطور نوشته که من جا خوردم. درباره مگاتئاتر سخن گفته و نمیدانم تحسین کرده یا نه.
تسنیم: احتمالاً منظورش فراتئاتر بوده؛ ولی کار شما به زعم من هم فراتئاتر نیست.
پاکراه: به نظر من هم فراتئاتر نیست؛ ولو این فرد مطلب تحسین کنندهای نوشته بود.
تسنیم: یکی از چیزهایی که شخصاً با آن به خوبی ارتباط برقرار نکردم ضرباهنگ کند کار بود. نکته دیگر صدای فلزی است که به واسط دکور منتشر میشود. احساس من بر این بود که شما در اینجا به دنبال نوعی موسیقی هستید؛ ولی این آوا فلزی به کار نمیخورد.
سردی فضا را میخواستم
پاکراه: این بستگی دارد که ما میخواهیم به مضمون بپردازیم یا تصویر. حالا نقدی را از تو خوانده بودم که به نظرم واژه انتهایی که به کار بردی، ناجوانمردانه است؛ ولی به نوعی حتی آن واژه را قبول میکنم. اما نه به آن معنی که تو به کار بردی؛ بلکه به این معنایی که خودم آن را تعریف میکنم. عدم هارمونی را میخواستم؛ یعنی تریو بدون هارمونی. من نمیخواستم به موسیقی برسم، سردی فضا را میخواستم، فلز زنگزدهای که اینها روی آن بازی میکنند. آن فوکوسی می خواهم که من کارگردان برای تماشاگر ایجاد میکنم، آن اتمسفری می خواهم که قرار است به سکوت برسد؛ اما این فلز اجازه نمیدهد. یعنی هر وقت که میخواهی وارد یک فضای احساسی بوی تو را کات کند و تو را از فضا به بیرون پرت کند و من این را میخواستم. این صداها خواسته شده است.
من حتی در نویسندگی این کار را انجام میدهم. من اهل تعریف کردن از خودم نیستم؛ ولی اگر بخواهم یک خصوصیت را در کارهای خودم بارزتر از دیگر مشخصهها ببینم، قدرت دیالوگ نویسی است. هم در صوراسرافیل و هم در دیگر آثار من این بارزترین خصوصیت من است. در دیالوگنویسی هرجایی که تو را به احساسگرایی نزدیک میکنم، با یک دیالوگ تو را بیرون میکشانم. در جا تو را در عین احساس با یک خنده بیرون میکشم. این کار را هم در دیالوگ میکنم و هم در صحنه به واسطه آهن و هم صحنههای هملت میکنم. یعنی عدم هارمونی را به واسطه اینها به وجود میآورم.
تسنیم: این انفعال زن نمایش در انتهای نمایش بخشی از عدم هارمونی است؟ آن هم زن کنشگری مثل کی؟
پاکراه: انفعال چی؟
تسنیم: اینکه در کل نمایش کنشگر است؛ ولی در انتها دست به سکوت میزند. اقدامی نسبت به موقعیت موجود نمیکند.
پاکراه: یک سوال؟ تو به عنوان یک نویسنده میتوانی خوب بگویی که او چه اقدامی میتواند کند. دو قطب کنشگر نمایش چیزی در این وسط را رو میکنند. در صحنهی آخر دو نفر در حال جنگند. نویسنده اینجا چه میخواسته؟ کی زیر فشار این دو نفر است. شاهد خرد شدن است. همه چیز آنجا از بین رفته است. کی آنجا فقط افسوس میخورد. چیزی جز افسوس هم نمیتواند باشد. چیزی که نباید رو شود، رو شد. کی با اینکه من به او حق میدهم و حق دارد، آرزویش را سالها با دن دنبال میکرده و از نرسیدن دیگر خسته شده و آرزویش را با اتان در میان گذاشته است. حالا این در صحنه آخر رو شده است. حالا آرزویش را با هر دو در میان گذاشته است. حال هیچ کدام را ندارد. تلاش برای چی؟ کی یکی از پایهای این خرد شدن است.
تسنیم: شاید اگر من نویسنده این متن بودم، مونولوگ نهایی را به کی میدادم.
پاکراه: یعنی مونولوگ هملت را به افلیا میدادی؟
تسنیم: بله. چون به هر حال کی انفجاری درونی داشته و به هر حال خودش میداند که دن را بیشتر دوست دارد؟
پاکراه: دن را بیش تر دوست داره؛ ولی در پرده سوم میگوید «من دیگه نمیتونم نگاهت کنم».
تسنیم: ولی کی میگوید که هر وقت دن میگوید عزیزم، دلش میلرزد.
پاکراه: کی این را می گوید؟ این را در پرده دو وجود دارد. به نظر من برای این سکوت میکند که همه چیز را از دست داده است.
تسنیم: کی در پرده سوم به اتان میگوید که بیست سال کار کرده است و نمیتواند کسی را برای خودش داشته باشد و گویی در انتخاب میان بد و بدتر قرار گرفته است و در نهایت کسی را انتخاب کرده که ماندنی نیست. ابراز علاقه چندانی هم به اتان نمیکند و به این آگاه است که دن زنده میماند.
پاکراه: یکی چیز را نگه دار. در پرده دو به دن ابراز علاقه میکند و پیش از این هم سالهاست که این کار را انجام داده است. اما در همان پرده دوم میگوید این آخرین باری است که دارم تلاش میکنم.
تسنیم: مخاطب این برداشت را هم میتواند بکند که دن تلاش میکند او را نگه دارد.
پاکراه: اتان در اول نمایش که با دن صحبت میکند، میفهمیم که می خواهد با دختری برود آن دختر کی هست. پس اتان و کی تصمیمشان را گرفتهاند و کی میآید روی صحنه تا با دن صحبت کند تا آخرین تلاشش برای بدست آوردن دن را داشته باشد. در صحنه بعد اتان میآید و ما میفهمیم که کی اتان را صادقانه دوست ندارد، عشق ندارد؛ ولی به خاطر اینکه خسته شده است، میخواهد آرزویش را بدست بیاورد. با دن نمیتواند به این آرزو برسد، پس به درک با اتان به آن میرسد. در پرده آخر خودخواهی هر کدام از اینان رو میشود. اتانی که میخواسته گروه را ترک کند. کی که رازش را به هر دو نفر گفته و دنی که به هیچ چیز جز حفظ گروهش فکر نمیکرده است. کی از نظر من نویسنده کاری جز سکوت نمیتواند بکند. تمام شد تلاشش را کرد برای اینکه دن را بدست بیاورد؛ حتی در پرده سه تلاش میکند که اتان نرود. در پرده آخر دن میآید و شوک آخر را میزند.
تسنیم: من فکر میکنم که اینها در نهایت نمیتوانند راستگو باشند.
پاکراه: جز پرده آخر.
تسنیم: باز ملاحظاتی وجود دارد. باز اتان به شخصه نمیگوید سرطان دارم. این را کی میگوید.
پاکراه: چون دیگر برای اتان مهم نیست سرطان دارد.
--------------------------------------------------
مصاحبه از: احسان زیورعالم و حسامالدین قاسمی
انتهای پیام/