نگاهی به مجموعه "مأموریتهای غیرممکن"|آیا حمله نظامی به روسیه، همچنان در دستور کار است؟
سیستمهای امنیتی دو کشور و موساد، دائماً دچار انشعاب میشوند و روایت محوری قسمت پنجم مأموریت غیرممکن درباره گروهی تحت عنوان سندیکاست که از این مجموعههای فسادانگیز برمیخیزد.
خبرگزاری تسنیم ــ ایمان هادی
پس از اکران نسبتاً متوسط فیلم «شوالیه و روز» و آزمودن فرمول بهکارگیری مأموران امنیتی در سینما توسط تام کروز، پس از قسمت سوم مجموعه مأموریت غیرممکن، وی به موفقیت قسمت چهارم این مجموعه نیاز داشت و برای دست یافتن به این موفقیت، از همان داستانهای کلیشهای ــ ایدئولوژیک هالیوودی استفاده کرد.
هنوز در اذهان عمومی تقابل جبهه شرق و غرب برای مخاطبان ایدئولوژیکزده در آمریکا جذاب است. دلیل بهکارگیری از عناصر مورد دلخواه مخاطبان ایدئولوژیکزده این است که تقریباً 90 درصد آثار سینمایی هالیوود، با روایتهای امنیتی، بدون هیچ انکاری بر اساس ایدئولوژی تقابلی آمریکایی با فرهنگها و ملتهای مستقل ساخته میشود و روشنفکران وطنی در مقابل این تحلیل سالها مقاومت کردند و میگفتند این قبیل آثار، سیاسی نیستند، بلکه برای سرگرمی صرف ساخته میشوند.
مدتی است این گروه تافته جدابافته از تحلیلگران داخلی کیفیت نظرات گذشته خودشان را تعدیل کرده و بهنوعی تسلیم شدهاند و پذیرفتهاند متفاوت بودن در هالیوود موفقیت نیست، استمرار بر نگرههای ایدئولوژیک آمریکایی در هالیوود بهصورت فرمولیزهشده سبب خواهد شد مخاطب از هر مضمون ایدئولوژیکزدهای در قالب بسته فیلم یا سریال استقبال کند و بر اساس این فرمول؛ اصیلترین ایدئولوژی آمریکایی در متن و محتوای آن اثر سینمایی باشد.
«تام کروز» به چنین موفقیتی در ادامه مجموعه مأموریت غیرممکن نیاز داشت. کروز مدتها با بدبیاری عجیبی روبهرو بود و آثاری که در آن بازی میکرد، علیرغم هزینههای فراوانی که روی دست استودیوها میگذاشت و دستمزد بالایی که خودش مطالبه میکرد، بازگشت مالی خوبی نداشت، در نتیجه کروز از هر گونه متفاوتنمایی پرهیز کرد و بهسراغ نویسندگان فیلمنامه همان قصههای مرسوم ایدئولوژیک، تقابل غرب و شرق، بدون زوائد سیاسی رفت.
قسمت چهارم این مجموعه را «براد برد» کارگردانی کرد، فیلمسازی که برای نخستینبار یک فیلم زنده سینمایی میساخت و بیشتر بهخاطر انیمیشن شگفتانگیزان و راتاتویی مطرح بود. کروز متوجه شد که «برد» بهخاطر تسلطش به استوری برد و تصویر کردن سکانسها روی کاغذ و تخیل بصری برای ساختن آثار اکشن بسیار مناسبتر است و «مجموعه مأموریت غیرممکن» هم بهخاطر سکانسهای اکشن آن مشهور شده است و در ادامه این مجموعه، لحظات اکشن است که ایدئولوژی آمریکایی مستتر در مجموعه را بزک میکند.
قسمت چهارم مجموعه سینمایی ــ سریالی مأموریت غیرممکن با حمله تروریستی به کرملین آغاز میشود و روابط ایالات متحده و روسیه را دچار مخاطره میکند و این حمله به کروز و گروه IMF نسبت داده میشود و آنها در مظان اتهام قرار میگیرند.
تلاش 4 عضو باقیمانده نیروهای مأموریتهای غیرممکن این است که مسببان حمله به کرملین را که در تدارک حمله کلاهکهای اتمی روسیه بهسوی ایالات متحده هستند به دام بیندازند و جهان را از خطر قریبالوقوع جنگ میان آمریکا و روسیه نجات بدهند و در این راه فقط میتوانند روی تواناییهای خودشان حساب کنند.
پیرنگ قسمت چهارم مجموعه غیرممکن نشان میدهد، کلیشهمحوری داستانی، چندین و چندبار در فیلمهای مختلف آمریکایی تکرار شده، از جمله فیلم «صلحجو» و مجموعه داستانهای «جک رایان». اغلب این روایتها تبدیل به فیلم سینمایی شدند و تقابل با بلوک شرق، دمدستیترین روایت ایدئولوژیک برای تبدیل به فیلم سینمایی است.
در واقع بخشی از کلیشه برآمده از نگرههای ایدئولوژیک در سینما، نمایش دوئل میان شرق و غرب است. با آنکه سه دهه از پایان این نبرد رسمی میگذرد، همچنان این وضعیت نمایشی روی پرده سینما حفظ شده است.
این روایت در اختیار تام کروز قرار میگیرد تا وجهه خود را بهعنوان قهرمانی سینما حفظ کند. فیلم «مأموریت غیرممکن؛ پروتکل شبح» با کارگردانی که صحنههای اکشن را طراحی میکند، در وادی روایتهای ایدئولوژیک همیشهتکراری هالیوود، موفقیت خوبی را کسب میکند و فرمول سینمای تجاری ــ ایدئولوژیک باز هم موفق میشود.
در تجارت سینما، ارائه یک محصول بهصورت مستمر با یک ترکیب عامهپسندانه، اعتماد علاقهمندان را به خود جلب میکند. ایدئولوژی تقابل با شرق (در قالب هر کشوری) بهعلاوه حدود دراماتیک حفظ امنیت جهانی و عدم برخورد اتمی دو تمدن، همان جنس تجاری خوشطعم همیشگی هالیوودی است که در پایانش آرامش بر دنیا حاکم میشود، بی آنکه اتفاق اتمی سهمگینی بیفتد.
چنین محتوایی میتواند متن هر اثر سینمایی را به اشعاری بصری تبدیل کند و در این رهگذر مهمترین چهرهها و برندهای سینمایی بدون هیچ سفارشی سازمانی این کار را انجام میدهند. «براد برد» هم کارگردان افسونگری است که با راتاتویی، موش آشپزی که به مهمترین سرآشپز رستوران پاریس تبدیل شد، میلیونها مخاطب را با فیلمی کاملاً سطحی اما هیجانانگیز افسون کرد.
اما نکته مهم حائز اهمیت این است که موضوع خطر جنگ اتمی از پسماندههای روایتهای جیمزباندی است که راجر مور در آن ایفای نقش میکرد و حتی گردش در دور دنیا به بمبئی و دوبی، ساختار سفرهای ابرجاسوسمشهور سینما را دربرمیگیرد که در فیلمهای«007» فرمولیزه شده است، با این حال بحران در رابطه آمریکا و روسیه دستکم در 14 سال اخیر خیلی بالا گرفته است و بسیاری منتقدان فرنگی موقعشناسی سیاسی چنین آثاری را ستایش میکنند.
تنها مزیت قسمت چهارم پول هنگفتی است که کشور امارات تقدیم به این فیلم میکند تا صحنههای هیجانی فیلم روی برج خلیفه رخ دهد تا یکی از بلندترین ساختمانهای جهان در محور فیلم قرار گیرد. سکانسهای طراحیشده براد برد هم به رویکردهای اکشنی جان وو (کارگردان قسمت دوم) شباهت دارد، البته هنر «جان وو» کمی قدیمیتر و کلاسیکتر است.
انشعاب فساد امنیتی یک سندیکای منشعب از MI6
پنجمین قسمت از مجموعه غیرممکن با موفقیت خاصی در گیشه توأم بود و پس از چندین ناکامی پیاپی برای تام کروز، روزنههای امید دوباره برایش گشوده شد.
قبل از اکران و نمایش قسمت چهارم مأموریت غیرممکن، فیلم «لبه فردا» تام کروز شکست سختی در گیشه خورد و کروز برای احیای کاراکتر سینمایی خودش در پنجمین قسمت از این مجموعه حضور پیدا کرد تا او همچنان در ردیف ستارههای پرفروش قرار گیرد.
کروز در پنجمین قسمت از این مجموعه همچنان سرپرستی گروه IMF را بهعهده دارد و اینبار با سندیکا، یک گروه تروریستی بینالمللی مواجه است، گروهی که چنان قدرت یافته که مثل یک کشور یاغی عمل میکند. از طرفی با تلاشهای رئیس سازمان سیا (الک بالدوین)، مبارزه میکنند که قصد دارد موافقت قانونگذاران را برای انحلال کامل گروه بالاتر از خطر جلب کند.
این مجموعه هرچند پر از صحنههای حادثهای است، اما همچنان شخصیتپردازی و داستان است که در نهایت حرف آخر را میزند، علیرغم اینکه کروز و سازندگان فیلم، از بهوجود آوردن تصاویر خارقالعاده اکشن لذت میبرند اما در محتوا به نوعی انحطاط در بازفراهمآوری پسماند کلیشهای قصههای جاسوسی مبتلا هستند.
فیلم کشور یاغی (پنجمین قسمت از مجموعه مأموریت غیرممکن) هر چند دقیقه تماشاگر را با صحنههای تعقیب و گریز و اکشنهای طوفانی غیرمتعارف میخکوب میکند، اما روایتش علیرغم چرخشهای بیشمارش همچنان باورپذیر باقی میماند.
پیام و سوژههای چنین فیلمهایی تکراری است، تماشاگر مفهوم حفظ ممتد امنیت جهانی توسط داروغههای آمریکایی را دریافت میکند و این پیام در اغلب فیلمهای هالیوودی با مضامین مختلف در حال انتقال است. اما در بخشی از آثار جاسوسی، ابرداروغههایی مثل ایتن هانت تماشاگر را به قصههای جاسوسی علاقهمندتر میکنند و پای فیلم مینشانند تا محتوایی مبتنی بر فسادانگیز بودن سیستمهای امنیتی دولتهای نزدیک به آمریکا و بریتانیا، در پسزمینه توجه مخاطب قرار میگیرد.
سیستمهای امنیتی دو کشور مذکور و موساد، دائماً دچار انشعاب میشوند و روایتمحوری قسمت پنجم مأموریت غیرممکن درباره گروهی تحت عنوان سندیکاست که از این مجموعههای فسادانگیز برمیخیزد.
سندیکا انشعاب سیاهی است از سیستم امنیتی دولت انگلیس. سندیکای تبهکاری متشکل از مأموران امنیتی کشورهای مختلف؛ و فساد عالیترین مقاماتی که در دولت انگلیس با پنهانکاری پارلمان و مطبوعات را پشت سر میگذارند.
پیامدهای فعالیتهای گسترده چنین سازمانهایی موضوع تازهای نیست و در فیلمهای فراوانی تکرار شده است. اما هالیوود در ابعاد بزرگتری، ایتن هانت تولید میکند. در جهان واقعی شخصیتی مثل هانت وجود ندارد که بتواند با بهخطر انداختن جان خودش فساد امنیتی را به پایان برساند.
از طرف پلیس مخفی انگلیس زنی مأمور شده است که در سندیکای تبهکاری نفوذ کند ولی این خط علاوه بر استفاده از یک جاسوسه اغواگر، جذابیتی ایجاد نمیکند.
چرخشهای قصه در چهارچوب یک روایت حتی شبهجیمزباندی نمیگنجد و استندهای مکرر فیلم را به هیچ عنوان توجیه نمیکند. موقعیت مأموریت غیرممکن از اصول اصلی فرانچایزها تبعیت میکند و تعلیقهای دوگانه بخشی از ذات فرانچیازها محسوب میشود. مأموریت مبارزه با یک گروه ترویستی و یا خرابکار یا افراد بریده از سازمانهای امنیتی که دست به اقدامات خرابکارانه میزنند، انهدام جاعلان بخشی از فرمول فرانچایزهای هالیوودی است.
فرمول هزاران بار تکرارشده نجات جهان از یک انفجار اتمی
ششمین قسمت از مجموعه سینمایی مأموریت غیرممکن به بارش ذرات رادیواکتیو پس از انفجار اتمی اشاره دارد و مطابق معمول وظیفه ایتن هانت سرپرست واحد مخفی MIF این است که از هر طریق ممکن از انفجار بمبی اتمی که بهدست یک گروه جامعهستیز افتاده، جلوگیری کند. وجه تسمیه این فیلم حضور کروز در جلوههای میدانی خطرناک فیلم است.
حرکات تام کروز ظرفیت افزایش آدرنالین در خون را بهشکل عجیبی افزایش میدهد و مخاطب هیجانزده، باز هم تام کروز را دنبال میکند تا جهان را نجات دهد. او در قسمت اول و پنجم، سیستم امنیتی ایالات متحده را نجات داد و در سایر قسمتهای دیگر او در حفظ موجودیت کره زمین بدون هیچ سلاح نابودگری است.
در قسمت دوم او جهان را از یک خطر ویروسی نجات میدهد و در قسمت سوم با ابرمافیای تکنولوژیک مبارزه میکند و در قسمت چهارم، دو قطب روسیه و آمریکا را از جنگ اتمی مستقیم نجات میدهد، در قسمت ششم قرار است که جهان را نجات دهد. فرمول نجات جهان بهوسیله فرد، بهاندازه کافی شوخی مشنگ و غیرباوری است، اما قسمت ششم مجموعه مأموریت غیرممکن، ابتدا با حرکات دیوانهوار کروز، آدرنالین مخاطب را بالا میبرد و در چنین شرایطی آمادگی ذهنی مخاطب فراهم میشود تا باور کند یک پیرمرد 56ساله آمریکایی با قیافه جوانمانده، میتواند جهان را نجات دهد.
کروز در 56سالگی میخواهد ثابت میکند سختکوشترین ستاره هالیوود و سختکوشترین ابرجاسوس سینماست،به همین دلیل مقامات ارشد پاریسی همه امکانات این شهر را در اختیار گروه فیلمبرداری قرار دادند و کروز و تیم سازنده از همه جنبههای شهر بهتر از جان فرانک هایمر فقید استفاده کردند تا فیلمشان از رونین (ساخته کارگردان مورد اشاره) در تعقیب و گریزجاسوسی دیدنیتر شود.
هوش یکی از شاخصههای همیشگی ایتن هانت است که در پنج مجموعه قبلی در زوایای مختلف داستانی مورد استفاده قرار میگیرد، اما در این مجموعه، ایتن هانت، شخصیت خود را از همان ابتدای روایت تبدیل به جکی چان بزنبهادر میکند و شخصیتی که کروز ارائه میکند فاصله فراوانی با 5 مجموعه قبلی دارد.
شاید از حیث بصری، فیلم در لحظات تعقیب و گریز شبیه رونین باشد اما کاراکتر بیاصالت کروزوار، جکیچانشده، نمیتواند مثل شخصیتهای افسونگر رونین باشد. گروه MIF از این گوشه دنیا به گوشه دیگری میجهد و جاذبه جلوههای ویژه میدانی فیلم و سنوسال قهرمان آن در هم آمیخته نمیشود. قهرمان روایت با لغزشهای دیوانهوار در هر صحنه از سایه مرگ میگریزد، یعنی بهجای کشف و شهود و یافتن که مبنای دراماتیک 5 قسمت قبلی فاقدش بود، بالا و پایین پریدن قهرمان و حرکات آکروباتیک با جستوخیز دوربین، تأکیدی بر اصالت ابراسطوره داروغه آمریکایی برای نجات جهان را ندارد.
تلاش برای خنثی کردن توطئه تروریستی انفجار سه بمب اتمی، جوک جیمزباندی همیشه چنین فیلمهایی است و طبق معمول پر از چرخشهای نابهنگام مأموران امنیتی، علیالخصوص مأموران سازمان سیا.
جوک بزرگی گریبان فیلمنامه را گرفته است، چون مأموران در کمتر از چند دقیقه از سازمانی به سازمان دیگر تغییر موضع وفاداری میدهند و از دوست به دشمن و از دشمن به دوست تغییر موقعیت میدهند.
حتی کاراکتر ایتن هانت بهعنوان شخصیت اصلی متهم میشود که خودش جزء گروه تروریستی است و پلوتونیومی که مافیاهای امنیتی قصد معاملهاش را دارند، کروز برای خودش میخواهد. پیچشهای سریع قصه، کنار استندهای متنوع جلوههای میدانی، شتابی ضددراماتیک پیدا میکند و هر لحظه باید منتظر معلق شدن بهکرّات تام کروز باشیم. تعقیب هلیکوپتری، فرار با موتورسیکلت شاید در قسمت دوم جالب و هیجانانگیز بوده، (با توجه به سبک خاص جان وو در قسمت دوم) اما تمام این موارد استندهای تکرارشده است که بر پوچی ساختاری بازتکرار شونده اثر میافزاید.
در واقع استندها، ویدئوهای تبلیغاتی برای شکل گرفتن چگونگی فیلم نیست، بلکه برشهای ویدئویی برای تام کروز است که همان کارهای مهیجی را که در چهلسالگی در مأموریت غیرممکن2 انجام داده، میتواند باز تکرار کند.
انجام کارهای خطرناک افتادن از هلیکوپتر و موتورسواری در پاریس یا پریدن از هواپیما در ارتفاع 30هزار فوتی که گیراترین فصلهای اول فیلم است، بزرگداشتی برای سینمای حادثهای دهههای گذشته است و اغلب قابل اغماض است، چون این تعقیب و گریزها به نتیجه نمیرسد و با قلب واقعیت باید بهسراغ قلب جوان ایتن هانت برویم که این رخدادها را مثل کامپیوتر،برنامهریزی کرده بود و به همین دلیل باورکردنی نیست.
فیلم تازه از مجموعه مأموریت غیرممکن، نم تواند نوستالژی اکشنهای پرشکوه اواخر دهه هشتاد و نود را زنده کند، چون این مدل از اکشنهای تولیدشده در دهه هشتاد و نود خاص همان دوران است و با جلوههای متظاهرانه و با خلأ گستردهای که فیلمساز مؤلف پشت دوربین نیست فیلمساز تکنسین، فیلم را با استوری بورد پیش میبرد نه با فیلمنامهای مدون.
در نتیجه محصول میشود یک تعهد ارضاکننده مخاطبپسند، با یک هنرپیشه معروف نسبتاً سالمند جواننما متکی به استندهای خطرناک، سختکوشی پیرمرد سرحال جوانمانده فیلم؛ و تماشاگر نخبه نتیجه میگیرد تام کروز همچنان جوان است و مخاطب عام نتیجه میگیرد که مأموران مخفی سازمانهای منشعبشده از سیا با بهخطر انداختن جان خود همچنان امنیت جهان را با آمادگی بدنی و ذهنی کامل حفظ میکنند.
تماشاگر عام همچنان هنر باستر کیتون و هارولد لوید را بدون استفاده از جلوههای ویژه فداکارانه دوست دارد. تام کروز بدون استفاده از پرده سبز و تروکاژهای تصویری بدون بدلکار، امتدادی برای هنر خاص کیتون و لوید است و همین مسئله تماشاگر عام را مجنون میکند.
انتهای پیام/*