داستان‌هایی عمیق و گیج‌کننده در «عاصف و اِلدار»

داستان‌هایی عمیق و گیج‌کننده در «عاصف و اِلدار»

داستان‌های کوتاه محمدقائم خانی یادگرفته‌اند عمیق باشند. چندان که انگار از الزامات این گونه‌ی ادبی به نظر می‌رسد. هشت داستان تازه‌ی خانی در مجموعه‌ی «عاصف و اِلدار» با محوریت داستان موسوم به پست مدرن، شاهد ادعا است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم،کتاب «عاصف و الدار» شامل 8 داستان کوتاه از محمدقائم خانی است که نشر صاد آن را در 162 صفحه منتشر کرده است. علیرضا ارسنجانی، نویسنده و منتقد ادبی، یادداشتی بر این کتاب نوشته است. این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته، در ادامه می‌خوانید:

داستان‌های کوتاه محمدقائم خانی یادگرفته‌اند عمیق باشند. چندان که انگار از الزامات این گونه‌ی ادبی به نظر می‌رسد. هشت داستان تازه‌ی خانی در مجموعه‌ی «عاصف و اِلدار» با محوریت داستان موسوم به پست مدرن، شاهد ادعاست. منسوب کردن پیشوند پست مدرن، صرفاً به جهت فرم قصه‌گویی‌ است، چراکه محتوای داستان‌ها جذاب و پرکشش و خواندنی‌ است. جهت کوتاهی سخن، به عنوان مشتی نمونه‌ی خروار، در این نوشتار به داستان آخر این مجموعه با عنوان «بند آخر» می‌پردازم؛

«بند آخر» شبه‌فیلمنامه پیش می‌رود. پنج شخصیت، پیش داوود، روایت‌های خود را از مرگ عاصف پسر داوود روایت می‌کنند. یک خطی داستان کفایت می‌کند بتوانیم به گسترش فرمی کار بپردازیم. داوود عین یک قاضی نشسته و پنج شخصیت روبروی او می‌نشینند تا راضی‌اش کنند پسرش را ببخشد. ننه ناهید، مادر عاصف با زبان مادری و زنانه و عاجزانه تلاش می‌کند پسرش آمرزیده شود. ابزار مادر، دعا است و توکل به خدا و توسل به پیامبر. ننه ناهید زبان و فرهنگ مازندرانی دارد. اینجای قصه، دیالوگ ننه ناهید تمام می‌شود. انگار نفر بعدی می‌آید پیش داوود و روایت خودش را ارائه می‌کند. نفر دوم نماینده ناشر است که آمده از داوود، اجازه بگیرد کتاب عاصف را منتشر کند. زبان نماینده ناشر متفاوت است از زبان ننه ناهید. جذابیت زبان نماینده ناشر آنجاست که فقط می‌گوید. در واقع داوود نیز حرف می‌زند، اما نمی‌شنویم. از حرف‌های نماینده ناشر، متوجه می‌شویم که داوود چه سوالی پرسیده و چه حرفی زده. سپس و به طور ناگهانی وارد متون مقدس می‌شویم و می‌خوانیم: «ای داوود! مگر ندیدی که نشانه‌ها از بالای سر و زیر پا آشکار شد؟» و چند بند از کتاب مقدس در ادامه می‌آید. اینجای کار خواننده تازه ملتفت می‌شود که با یک داستان دینی روبرو شده است. خواننده از این پس پی‌جور نشانه‌های دیگری از داستان دینی می‌گردد. راویِ بعدی داستان که رو به داوود نشسته، راننده آمبولانسی است که جسد را برای دفن آورده و هرچه دیده را به داوود می‌گوید. آخرین راوی، دوست عاصف است. عاصف یک داستان نیمه‌کاره داشته و به دوستش سپرده تا تمامش کند. اما در خواب و رؤیا به دوستش این مسئولیت را سپرده. همزمان آمده تا از داوود بخواهد که عاصف را ببخشد.

ریخت نوشتاری این داستان، «در بیشه» اثر آکوتاگاوا را یادآوری می‌کند. با این تفاوت که در آن داستان پلیسی، معمای قتل حل نمی‌شود. اینجا نیروهای فرافیزیکی گرهی را شکل می‌دهند که زمینی‌ها می‌توانند گره‌گشایی کنند؛ جنازه‌ی عاصف را زمین پس می‌زند و دوست عاصف باید پایان‌بندی داستان عاصف را دست‌کاری کند تا زمین عاصف را بپذیرد.

اگرچه «بند آخر» خطی روایت نمی‌شود، اما هسته‌ی اصلی، یک روایت واقعی و خطی دارد که ‌فهمش چندان دشوار نیست. آنچه «بندآخر» را به ریخت موسوم به پست مدرن نزدیک می‌کند، دو روایت موازی است که باهم پیش می‌روند. عاصف نویسنده است. داستانی نوشته که زمین جسد یک نویسنده‌ی ملحد را پس می‌زند. زمین جسد عاصف را پس می‌زند. یک خواننده هرچقدر حرفه‌ای باشد و زبان و جهان داستانی آقای خانی را بشناسد، باز نمی‌تواند با قاطعیت بگوید کدام جسد واقعی و کدام جسد در داستان عاصف آمده. (همچنان که این نوشتار گیج‌کننده شده.)

به کارگیری از نام‌های قصه‌های کتاب مقدس، از جمله اشاره به حضرت داوود، که خداوند قدرت قضاوت را به وی عطا کرد، یا اشاره به خواب و رویای یک شرابخوار و قرابتش به داستان حضرت یوسف و همچنین قرابت نام عاص به آصف پسر برخیا، می‌طلبد که داستان را بازخوانی کنیم و لایه‌های مستتر و محتوای عمیق «بند آخر» را کشف کنیم و لذت داستان‌خوانی ببریم.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران