بیداری غرب، بیهویتیِ سلطنتطلبان
سلطنتطلبان اکنون با بحران هویت مواجهند. در شرایطی که مردم دنیا علیه سیاستهای حکام خود در دفاع از رژیم منحوس اسرائیل و در دفاع از مردم مظلوم غزه قیام کردهاند، این سلطنتطلبان تمامقد از مواضع اسرائیل خونخوار دفاع میکنند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، پس از عملیات غرورآفرین حماس علیه مواضع رژیم خبیث صهیونیستی، اسرائیلیان طی اقدامی نابخردانه که برخاسته از روحیه جنگطلبانه و وحشیگری این قوم است، با حملات توپخانهای و هوایی خود، شروع به کشتار غیر نظامیان به ویژه زنان و کودکان کردند؛ کشتاری که تاکنون پس از گذشت هشت ماه همچنان ادامه دارد.
اما این اقدام وحشیانهی صهیونیستها از طریق شبکههای اجتماعی به سرعت در جهان انعکاس یافت و سبب بیداری وجدانهای خفته در مغرب زمین شد تا جایی که دنیا علیه اقدامات خبیثانه یهودیان صهیونیست بپا خاست و ملتها در قالب تظاهرات مردمی و دانشجویی در دفاع از مردم مظلوم غزه و علیه سیاستهای حکام خود درباره حمایت از رژیم کودککش اسرائیل دست به خیزشهای خودجوش زدند. این نوع خیزشها تصور ما را از جهان غرب به شدت تغییر داد؛ اگر روزی تصور میکردیم جهان غرب غرق در فساد و خوشی است و نسبت به حوادث عالم واکنشی از خود نشان نمیدهد، در ماجرای غزه دریافتیم هستند مردمانی که مستعد ظلمستیزی و دفاع از مظلومند و در این باره تا حدی پیش میروند که حتی موقعیت اجتماعی و شغلی خود را در معرض خطر قرار میدهند و از کار بیکار میشوند. شاید از این زاویه هم بتوان به دلیل بیداری وجدانهای بشری در ماجرای غزه نگاه کرد که خداوند به واسطه مظلومیت شدید مردم غزه، دلهای مردم دنیا را در دست گرفت و آنها را از خواب غفلت بیدار کرد تا علیه ظلم و استبداد قیام کنند و متوجه حقایقی شوند که تا آن زمان نسبت به آن نا آگاه بودند. این حقایقِ پنهان، شامل سرسپردگی سردمداران غرب به صهیونیستها و نیز سیطره انجمنهای یهودی صهیونیستی بر نظامات سیاسی و اجتماعی دنیا است.
اکنون که غرب در موضع ضعف قرار گرفته، سعی میکند به مردم دنیا القاء کند که این عده که برای محکومیت جنایتهای صهیونیستها به خیابانها آمدند، با یهودیان و آیین یهودیت مشکل دارند؛ مسئلهای که به روشنی گویای انفعال سیستم غرب در حمایت از صهیونیستهاست و نیازی به تبیین و توضیح ندارد.
اما در سوی دیگر این میدانِ وسیعِ مبارزاتی مردم غرب علیه صهیونیستها، عدهای قلیل از ایرانیان سلطنتطلب را میبینیم که با حیثیت نداشتهی خود مقابل تظاهراتکنندگان قرار میگیرند و تمامقد از مواضع اسرائیل خونخوار دفاع میکنند؛ مسئلهای که شاید برای آن دانشجوی غربی که از تمام ایرانیان تصویری حماسی داشت، در نگاه اول شوکهکننده بود. قطعاً از نگاه روانشناختی، این سلطنتطلبان که با افکار پریشان و فاقد ایدئولوژی خود، توهم براندازی حکومت ایران را در سر میپرورانند، دچار بیهویتی عمیقی شدهاند که از آن رهایی ندارند.
این چالش که با عنوان بحران هویت شناخته میشود، سبب کوری چشم و قلب آنها شده است؛ یعنی نه توانایی تشخیص حق از باطل را دارند و نه قلبی دارند که برای مظلومان عالم بتپد، همچنان که طبق یک تعریف علمی، «در بحران هویت، فرد از پیشرفت دور میشود و در مسیر تضاد، دوگانگی و پسروی گام بر میدارد. بحران به معنی تنش و تضاد یا خروج از حالت تعادل و انحراف از حقیقت است؛ به عبارت دقیقتر، بحران را میتوان موقعیت یا ظرف خاصی دانست که بر اثر آن گروه قومی مورد نظر [زنان، مردان…] به سبب شرایط خاص تاریخی و یا شرایط نوظهور، از شناخت دقیق حقیقت وجودی و حقوق خویش و نیز شناساندن آنها به دیگران باز مانده اند، به شکلی که نه تنهـا این گروه در این رهگذر، بین وهم و واقعیت معلق است، بلکه دیگران نیز از شناختن درست آن، عاجز هستند. وقتی عـدهای که به لحـاظ شخصیت از هم گسیختـه هستند و جامعه آنها را به عنوان یک انسان متعادل و بهنجار نمینگرد، در کنار هم جمع میشوند و یک گروه یا انبوهه را تشکیل میدهند.» (مقاله بحران هویت و انحرافات اجتماعی، حسن حاج حسینى) و این مسئله، توصیف این روزهای سلطنتطلبان از هم گسیختهای است که هر کدام از آنها ساز خود را مینوازند؛ نه با هم اتحادی دارند و نه برای آرمان خود هدف و برنامهای تعریف کردهاند بلکه تصور میکنند قبله آمال آنان در غربی است که اکنون مردمانش علیه سیاستهای خبیثانه آنان در کشتار مردم غزه قیام کردهاند.
یادداشت: سعید شیری
انتهایپیام/