شیخ علی سلمان، دبیر کل مهمترین حزب مخالف آل خلیفه

شیخ علی سلمان

خبرگزاری تسنیم : هیچ کس باور نداشت که زمانی جوان محجوب و کم حرف روستای البلاد القدیم بحرین، دبیرکلی بزرگترین جمعیت معارض بحرینی را برعهده گیرد، کسی که در اولین خطابه‌اش از شدت شرم از هوش رفت.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم ، کسانی‌که او را می‌شناسد و با وی نشست و برخاست داشته‌اند، هیچ‌گاه نمی‌توانستند تصور کنند که آن جوان محجوب، روزی دبیرکلی بزرگترین جمعیت معارض بحرینی را برعهده بگیرد و در برابر رژیمی قد علم کند که برای از پیش رو برداشتن مخالفان خود از هیچ اقدامی واهمه ندارد.

 

 

این جوان محجوب کیست

هنگامی‌که 15 ژانویه 1995 «شیخ علی سلمان»، روحانی جوان بحرینی، در هواپیمایی می‌نشیند که شیخ «حمزه الدیری» و شیخ «حیدر الستری»، از انقلابیون بحرینی را به لندن تبعید می‌کرد، شیخ الدیری به او گفت: به خدا  تصور نمی کردیم، تو زبانی برای سخن گفتن داشته باشی».
شیخ سلمان از چنان شخصیت متین و کم‌ حرفی برخوردار است که به گفته خویش، طی اولین خطبه‌ای که در سال‌های تحصیلش در قم ایراد کرد، از خجالت بی‌هوش شد.

 

طلبه‌ها همچنان سوال می‌کنند، او کیست

در پاسخ باید گفت «علی سلمان احمد» است که در سال 1965 در روستای «البلاد القدیم» بحرین به دنیا آمد. کسانی که بلاد قدیم را می‌شناسند، می‌دانند این روستا به چهار بخش شمال، جنوب، شرق و غرب تقسیم شده است و شیخ ما در بخش شرقی بلاد قدیم سکونت داشت که بخش بزرگ‌تر را تشکیل می‌داد.
شیخ علی سلمان در خانه‌ای زندگی می‌کند که گاه جزو منطقه شرقی و زمانی جزو منطقه شمالی به شمار می‌آمد. هر بخش دو تیم فوتبال داشت که همیشه با یکدیگر مسابقه می‌دادند. گاهی این پیروز می‌شد و گاهی آن. تنها دو جا بود که دو بخش روستا یکی می‌شدند: مدرسه و صندوق خیریه.

 

 

دین و سیاست غذای روح شیخ سلمان


درباره دوران کودکی و منطقه‌ای که خانه‌ پدری شیخ در آنجا قرار داشت، خود چنین می‌گوید: «اینکه مشخص نبود، خانه ما تابع کدام بخش از روستاست، این فرصت را به من داد، در آن واحد هم در این بخش و هم در آن بخش باشم. در دو تیم بازی کنم و دو پیروزی به دست آورم». شیخ هم اکنون با این تجربه است که می‌تواند در چندین میدان حضور داشته باشد!
خانه پدریش بسان دیگر خانه‌های روستا ساده و فقیرانه بود، اما دو چیز هیچ‌گاه از آن رخ بر نمی‌بست و حضور آن دو همیشه در خانه مشهود بود، دو چیزی که غذای قلب و عقل و روح شیخ و خانواده بودند، یکی «دین» و دیگری «سیاست».
بلاد قدیم بسان بسیاری از روستاهای بحرین بافتی مذهبی داشت و همین باعث شد، سلمان هر بامداد جهت ادای فریضه صبح در مسجد روستا حضور پیدا کند. اما خانه شیخ جدای از جو مذهبی، بافتی سیاسی نیز داشت و برادران شیخ شیفته سیاست بودند و برادر بزرگتر «عبدالشهید» همیشه به خرید رونامه و پیگیری اخبار آن علاقه بسیار داشت، روزنامه‌های الوطن و الخلیج را می خرید و صدای رادیو هیچ‌ وقت از خانه‌ قطع نمی‌شد.

خودش می‌گوید: « این باعث شد، از کودکی با دنیای سیاست آشنا شوم و سیاست به بخشی از وجودم تبدیل شود». پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، صدای رادیو ایران همیشه در خانه به گوش می‌رسید و در آن فضا بود که شخصیت آرام و محبوب آن کودک شکل گرفت.
علی سلمان، به هیچ یک از گروه‌های مذهبی و دینی روستا ملحق نشد و تنها تیمی که او را جذب خود کرد، تیم فوتبال روستا بود که تا زمان تحصیلات دانشگاهی‌اش نیز در آن عضویت داشت و «کاپیتان» آن بود.

اولین تجربه رهبری شیخ سلمان


برعهده داشتن کاپیتانی تیم فوتبال روستا، درس‌های زیادی به او داد. خود می‌گوید که این رهبری کار بسیار سختی بود. رهبری تیم فوتبال به او یاد داد که در هیچ شرایطی دوراندیشی و تدبر و حکمت را فراموش نکند و چگونه با هرکس براساس خصوصیات اخلاقی و شخصیتی‌‌اش برخورد کند و مهمتر از همه چگونه انتقادها، سرزنش‌ها و توبیخ‌ها را بشنود و آرامش و متانت خود را حفظ کند.
به جرات می‌توان گفت، هدایت تیم فوتبال روستا بهانه‌ای شد تا شیخ جوان، هرآنچه را که برای به دست گرفتن رهبری بزرگترین جمعیت سیاسی بحرین در آینده نیاز است، فراگیرد.

 

 

شیخ عیسی قاسم سرمنشا تحول بزرگ در شیخ سلمان

در سال 1982 شیخ علی سلمان، در رشته ریاضیات، وارد دانشکده ریاض در پایتخت عربستان می‌شود. در آن زمان نیز خوی میتن و محجوب خود را حفظ کرده بود و همین موجب شد تا کاپیتانی تیم‌ فوتبال دانشکده برای سه سال به وی سپرده شود تا پس از آن تحولی بزرگ در زندگی‌اش روی دهد.
یازدهم محرم، روستای الدَراز،‌ از روستاهای اطراف منامه با اعلام ممنوعیت خروج دسته‌های عزاداری توسط رژیم آل خلیفه مواجه می‌شود و پس از آن به محاصره نیروهای امنیتی درمی‌آید.
در باشگاه روستا اعضای تیم فوتبال خود را برای شرکت در مراسم عزاداری و رفتن به الدراز آماده می‌کنند. آن سال (1985) اولین باری بود که سلمان می‌خواست در مراسم عزاداری خارج از روستا شرکت کند. از برگزاری مراسم ممانعت به عمل می‌آید، اما عزاداران بی‌توجه این اقدامات به سوگواری می‌پردازند و این دستاویزی برای نیروهای امنیتی می‌شود تا با شلیک گاز اشک‌آور و بازداشت شماری از عزاداران مابقی را وادار به متفرق شدن ‌کنند.

«حاج حسن جهرمی»، برگزارکننده مراسم فراخوانده می‌شود. همه چیز به هم می‌ریزد. وقت نماز فرامی‌رسد و شیخ سلمان مجبور می‌شود، برای اولین بار بیرون از روستا نماز خود را ادا ‌کند. اعلام می‌کنند که «شیخ عیسی قاسم» سخنرانی خواهد کرد.
سراپا گوش می‌شود تا سخنان شیخ بزرگ را بشنود: اهداف انسان مؤمن و نقش او در زندگی چیست. سخنانش قلب سلمان را به لرزه درمی‌آورد. آن سخنرانی بود که سرمنشا تحولی بزرگ در زندگی شیخ سلمان شد.
شب ‌درحالی به روستا بازمی‌گردد که تمام وجودش سؤال بود: چرا انسان باید بیش از پیش به خدا نزدیک باشد. چه چیز رضایت خدا را به همراه می‌آورد؟ خدا چه چیز از بنده خود می‌خواهد؟ چگونه می‌توان به خدا نزدیک شد؟

 

ترک تحصیل ریاضیات و پیوستن به حوزه علمیه قم

این سوالات موجب شد تا شیخ فراگیری ریاضی را رها کند و راه تحصیل علوم حوزوی را پیش گیرد. شیخ می‌گوید: «برای اینکه دریابم خدا از من چه می‌خواهد، تصمیم گرفتم، تحصیلاتی را پیش گیرم که مرا به خواست و اراده خدا نزدیک کند، به همین دلیل تصمیم گرفتم، با علما و فقهایی ارتباط پیدا کنم که می‌دانند خدا از من چه چیز می‌خواهد».
در حوزه نیز خوی و منش شیخ تغییر نکرد. اما کثرت افکار و دیدگاه‌ها و تنوع عقاید در حوزه به شیخ ‌یادآور می‌شود که باید خوی آرام و کم صحبت خود را کنار نهد و برای برخی مصالحه‌ها و آشتی دادن‌ها وارد عمل شود.
ورود یکباره او به عرصه همه را متعجب می‌کند، بسیاری سوال می‌کنند که او کیست و می‌شنوند: همانکه سخنی بر زبان نمی‌آورد و اگر لب به سخن گشاید صدایش به سختی شنیده می‌شد.

 

 

بازگشت از قم به بحرین

سال 1992 میلادی شیخ سلمان اجازه می‌یابد، به وطن باز‌گردد. ابتدا نمی‌خواست، اقامتش در بحرین به درازا بکشد، می‌خواست برای ادامه تحصیل دوباره به قم بازگردد، اما خواست خدا و جریان امور، تقدیر دیگری برای وی رقم زده بود. در آن سال شیخ عیسی قاسم راهی قم می‌شود و همین موجب می‌گردد تا شیخ علی سلمان برای ادای نماز و خطابه در مسجد «الخواجه» و همچنین مسجد «الدراز» به جانشینی شیخ قاسم انتخاب شود.
اگرچه فاصله میان این دو بسیار بود. سن، فن سخنوری و جایگاه علمی و مذهبی، هیچ یک با هم سنخیت نداشت. یکی آیت الله و مجتهد جامع شرایط، دیگری حجت الاسلام و نماینده مجلس؛ یکی رهبر و یکی گوش به فرمان؛ اما هر دو در یک نقطه مشترک بودند: محبوبیت مردمی.
شیخ درباره آن سال‌ها چنین می‌گوید: «اصلا آماده پذیرش چنین مسئولیتی نبودم، چون نه سخنران بودم و نه خطیب و علاقه‌ای هم به ایراد سخنرانی و خطابه نداشتم. در اولین خطبه‌ای که در قم ایراد کردم، از هوش رفتم، چون با خصوصیات و ویژگی‌های اخلاقی و روحی من منافات بسیار داشت. بیشتر به دنبال آرامش و تأمل و تفکر بودم.

رضای خدا شیخ را وارد عرصه می‌کند

اما آنچه باعث شد، شیخ سلمان این وظیفه را که با روحیاتش در تعارض بود، بپذیرد، «رضای خدا» بود. چه بنا به اذعانش هیچ چیز نمی‌توانست مرا به پذیرش این مسؤولیت راضی کند. ترسیدم، عدم پذیرش این مسؤولیت، فرار از خواست و اراده الهی باشد، بنابراین آن را پذیرفتم.
از آن زمان سکوت، سکون و آرامش از شیخ سلمان رخت بر بسته است، تمام وجودش تحرک و جنب و جوش است. با صدای گیرا و رسایش، بعد از هر نماز و در هر خطبه‌ای، ظلم آل خلیفه و آل سعود را فریاد می‌زند. گفتن از سیاست، برای او سخت نیست، چون از یک سو با آن بزرگ شده و از سوی دیگر سیاست را وسیله‌ای برای نزدیکی به خدا می‌بیند.
صدایش رسایش سراسر بحرین را فرا می‌گیرد تا پس از بحرین مظلومیت مردم ستمدیده‌اش را به گوش جهانیان برساند.

دبیرکلی جمعیت الوفاق

او هم‌اکنون دبیرکل جمعیت «الوفاق الاسلامی»، بزرگترین گروه معارض بحرینی است که در سال 2001 تأسیس شد و نفوذ بسیاری بین جوانان بحرینی دارد و شیخ با استفاده از تجارب برگرفته‌ از سال‌های گذشته‌اش هدایت آن در قبال ظلم و ستم رژیم آل خلیفه را برعهده دارد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان