شکنجه مهمترین سلاح آلخلیفه + تصاویر
خبرگزاری تسنیم: شکنجه معارضان بحرینی در بند رژیم آلخلیفه گوشهای از ظلم و ستم رواداشته توسط رژیم حاکم بر این کشور علیه مردم آن است. شماری از انقلابیون با وجود منع اعمالشده اقدام به افشای آن میکنند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از پایگاه خبری ملتقی البحرین، موضوع قضیه و شکنجه معارضان انقلابی بحرینی در زندانهای رژیم آلخلیفه از جمله موضوعاتی است که همواره حکومت بحرین به اعمال آنها محکوم شده و سازمانها و نهادهای مدافع حقوق بشر نیز آن را محکوم کردهاند.
آنچه در زیر میآید، گواهی و شهادت شماری از این معارضان انقلابی است که در معرض چنین شکنجههایی قرار داشتهاند.
عبدالجلیل السنکیس
«عبدالجلیل السنکیس» میگوید: از زمان دستگیری در 13 آگوست همیشه مورد ضرب و شتم قرار گرفتهام. مأموران زندان ضربات محکمی را به گوشهایم میزنند و مرا مدتهای طولانی و بسیار در سلولهای زیرزمینی زندانهای دستگاه امنیت ملی بحرین نگهداری میکنند. برای گرفتن اعترافهایی که مورد نظرشان بود، مرا تهدید کردند که به همسر، دختران و خواهرانم تجاوز میکنند و آنها را مورد تعرض و آزار و اذیت قرار میدهند. من بارها شبانه صدای نالههای افراد دیگری را شنیدهام که شکنجه میشدند.
یک بار قبل از بازجویی بهعمد درب سلول مرا باز گذاشتند تا صدای ناله افراد تحت شکنجه را بشنوم. این شکنجهها همیشه پس از نیمه شب تا صبح انجام میشد.
من 9 هفته با وجودیکه چشمهایم ضعیف هستند، از استفاده از عینک محروم شده بودم، همچنین داروهایی مصرف میکردم که از مصرف آنها هم منع شدم و این جدای از این است که مرا از شغلم در دانشگاه اخراج کردند.
عبدالجلیل در ادامه میگوید: من از دادگاه این تضمین را میخواهم که دوباره مورد شکنجه قرار نگیرم، چون در جلسه اول دادگاه وقتی همه اتهامات وارده به خود را انکار کردم، پس از بازگشت به زندان، به من اجازه خواب داده نشد و تا دو شب مرا سرپا نگه داشتند. همچنین مرا از رفتن به دستشویی و خواندن نماز منع کردند تا اینکه دوباره مورد بازجویی قرار گرفتم.
او میافزاید: مرا تهدید کردند که اگر اینبار نیز به حرف آنها گوش نکنم با من برخورد شدیدتری خواهند کرد. یکی از بازجوهای دستگاه امنیت ملی چشمانم را بست، مرا از گردنم گرفت و گفت: مراقب باش که فیلم شب قبل تکرار نشود.
عبدالجلیل در پایان گفت: در دادگاه بارها خواستم تا آنچه را بیان میکنم مستند کنند، اما اینکار را انجام ندادند، بلکه مرا وادار کردند تا سخنانی را بگویم که اصلاً واقعیت ندارد.
شیخ محمد حبیب المقداد
اما «شیخ محمد حبیب المقداد» در شهادتهای خود میگوید: در ابتدا اتهامات وارده به خود را رد میکنم. رژیم مرا به انجام اقدامات تروریستی متهم کرد، در حالیکه مرتکب هیچ اقدام تروریستی نشدهام، من تأکید میکنم که ما قربانی تروریسم هستیم.
شیخ میافزاید: مرا دستگیر و به زندانی زیرزمینی بردند. در آنجا مورد شکنجههای شدید قرار گرفتم، حتی برای شکنجهام از شوک برقی هم استفاده کردند. چشمانم و دستانم را از پشت بسته بودند. در 5 یا 6 اول روز بازداشت از خواب محروم بودم. پارچه سیاه بستهشده روی چشمانم را تا زمان خواب برنمیداشتند، اگرچه فرقی به حال ما نمیکرد، چون همیشه جایی که ما در آن بودیم، تاریک بود. من مدتهای طولانی سرپا بودم و گاهی بهخاطر سرپا ایستادن زیاد ضعف میکردم. من به افسر زندان میگفتم، میخواهم بخوابم حتی برای یک ساعت، اما او میگفت: حتی یک لحظه هم اجازه نمیدهم، تا اینکه ضعف میکردم و روی زمین میافتادم. آنها مرا میزدند و دوباره از من میخواستند سر پا بایستم.
شیخ ادامه میدهد: چندین بار زمین افتادم. مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و همچون گوسفند آویزان کردند و با وحشیگری مورد ضرب و شتم قرار دادند. آثار شکنجه تا امروز هم بر بدنم باقی مانده است. آنها در زمان حضورمان در دادگاه برای از بین بردن آثار شکنجه از کرم استفاده میکردند.
شیخ مقداد میگوید: زمانی که به دادگاه معرفی شدم، اتفاقاتی را که برایم رخداده بود به دادگاه اطلاع دادم و وقتی دوباره به زندان برگشتم، دوباره از سوی دستگاه امنیت ملی تهدید به شکنجه مجدد شدم. این موضوع را به وکیلم هم اطلاع دادم. حتی دادستان آثار شکنجه را بر بدنم نیز ملاحظه کرد و مرا به پزشکی قانونی معرفی کرد. اما در گزارش خود نوشت که آثار موجود در بدنم با گزارش پزشکی قانونی برابری نمیکند.
او ادامه میدهد: از شدت ضرباتی که به سر و گوشهایم وارد شده دچار مشکل شدم، به همین دلیل برای درمان مرا به بیمارستان نظامی منتقل کردند. در آنجا دکتر از وجود مشکل در گوشهایم خبر داد. اکثر مواقع شبها بهخاطر شدت ضربات وارده به من و شوکهای برقی از بدنم خون میرفت. اهانتهای زیادی به من میشد تا اینکه مجبور شدم اعترافهای مکتوبی را امضا کنم که آنها از من خواسته بودند. مرا مجبور به امضای این اعترافها کردند، من نیز مجبور شدم آنها را امضا کنم، بدون اینکه از محتوای آنها اطلاع داشته باشم.
شیخ مقداد میگوید: آنها مرا متهم به حمایت مالی از تروریسم کردند. اما من میگویم، اگر آنها بتوانند آنچه مرا به آن متهم کردهاند، ثابت کنند من آمادهام تا آخر عمرم در زندان بمانم. آنها به من میگفتند که به السنکیس کمک مالی کردهام. من این اتهام را رد کردم و بههمین دلیل آنها مرا شکنجه کردند و گفتند که باید حتماً به این موضوع اعتراف کنم. من نیز گفتم: هر مبلغی که دوست دارید بهعنوان کمک من به السنکیس بنویسید! آنها گفتند: مبلغ چقدر بود؟ من گفتم: سنکیس به شما گفته مبلغ کمک من به این سازمان چقدر بوده است؟ گفتند: 2000 دینار، من نیز گفتم: بنویسید 2000 دینار! من کاملاً مطمئنم که بیگناه هستم و قربانی تروریسم شدهام.
شیخ مبارز سعید النوری
«شیخ سعید النوری» در گواهیهای خود میگوید: مرا ربودند، نهاینکه دستگیر کرده باشند، زمانی که مرا به ساختمان دستگاه اطلاعات بردند، مستقیماً به سر و عمامهام ضربه زدند و بهمدت 2 روز سرپا نگهداشتند. آنزمان ماه رمضان بود، تا زمان افطار مجبور به سرپا ایستادن شدم. چشمانم را بسته بودند و تا زمان وضو و ادای نماز اجازه برداشتن پارچه از روی چشمانم را نمیدادند. بازجویم مرا دراثنای بازجویی مورد اهانت و سرزنش قرار میداد. آنها مرا تهدید به برهنه کردن و درآوردن لباسهایم کردند. به من میگفتند: دوست داریم تو را برهنه ببینیم. این سخن برای من بهعنوان یک روحانی از ضرب و شتم بدتر بود. مرا از ناحیه دست، پا و صورت مورد ضرب و شتم قرار میدادند و همچون گوسفند از سقف آویزان میکردند.
وی میافزاید: آنها تا حدی به پاهایم ضربه میزدند که رنگ پاهایم کبود و آبی میشد. اما قبل از اینکه مرا به دادگاه بیاورند، با استفاده از پماد و کرم تلاش میکردند آثار شکنجه را از بین ببرند، اما این آثار همچنان وجود دارد.
شیخ النوری میگوید: مرا در معرض شوک برقی قرار میدادند و مجبور به امضای اعترافهایی کردند که خودشان میخواستند، بهخصوص موارد مربوط به حمایت مالی از تروریسم و به من میگفتند که به برخی افراد پول دادهام تا به این کارهای تخریبی دست بزنند.
او میافزاید: من بهعنوان یک مرد روحانی به خدای آسمان و زمین قسم میخورم که من هیچپولی به کسی برای انجام اقدامات تروریستی پرداخت نکردهام. در دادگاه من گفتم که توسط بازجویم مورد شکنجه قرار گرفتهام. مرا به پزشکی قانونی بردند، اما پزشکی قانونی آثار شکنجه را نادیده گرفت.
محمد السهلاوی
«محمد السهلاوی»، یکی دیگر از انقلابیون بحرینی در بند رژیم آلخلیفه میگوید: پس از بازداشت تمامی لباسهایم را از تن درآوردند. از من خواستند که نیمخیز بشینم. سپس بازجو به من گفت: با تو آنکاری را میتوانیم انجام دهیم که با فاحشهها انجام میشود.
وی افزود: آنها درحالی از من بازجویی میکردند که چشمان و دستانم را بسته بودند. نمیدانم آنها چند نفر آنجا بودند. آنها مرا نیمهبرهنه روی زمین میانداختند، یک نفر روی من مینشست و فردی دیگر نیز پاهایم را میگرفت و فرد دیگری نیز به شکمم ضربه میزد. سپس با دست و پا به گوشم ضربه میزدند، بارها بهعلت ضربات شدید روی زمین میافتادم. بدنم پر از زخم شده بود... از دادگاه خواستم که مرا نزد پزشک قانونی بفرستد، زمانی که نزد پزشک قانونی رفتم، پزشک مربوطه حتی از جایش تکان هم نخورد و مرا معاینه ساده هم نکرد.
السهلاوی میافزاید: من به پزشک گفتم: تو بهعنوان یک پزشک وظیفه داری مرا معاینه کنی. اما او گفت: بازجوها چنین دستوری را به من ندادهاند.
شیخ عبدالهادی المخوضر
« شیخ عبدالهادی المخوضر» یکی دیگر از انقلابیون بحرینی است که اینگونه شکنجههای صورت گرفته را بر خود تعریف میکند: همان شکنجههایی که بر دوستانم اعمال شده، بر من نیز صورت گرفت. آنها مرا از سقف آویزان میکردند و ساعتها بهصورت آویزان قرار میدادند.
او میافزاید: من نیز مورد همان شکنجههایی قرار گرفتم که عبدالجلیل السنکیس و محمد سعید قرار گرفته بود. مرا در ماه رمضان مجبور به افطار میکردند. مرا بهدلیل شکنجه مجبور به نوشیدن آب و یا انتخاب گزینه مرگ میکردند. من از دادگاه تضمین میخواهم زیرا شب قبل یکی از افسران امنیت ملی نزد من آمد و مرا تهدید به شکنجه مجدد بدتر از قبل کرد. من اکنون اتهامات وارده به خود را انکار میکنم و خواهان خارجشدن از زندان انفرادی و دیدار با خانوادهام هستم.
عبدالغنی الخنجر
« عبدالغنی الخنجر» میگوید: من 7 روز در زندان انفرادی بودم. مرا مجبور به نشستن روی صندلی فلزی میکردند، در این صندلی در ناحیه کمر و مفاصل درد بسیاری به فرد وارد میشود. مرا بهعمد روی این صندلی مینشاندند، چون میدانستند که از مشکلات غضروفی رنج میبرم. مرا روی این صندلی مینشاندند و شکنجه میکردند. به سرم ضربه میزدند، گاهی از شدت ضربات بیهوش میشدم.
شیخ میرزا المحروس
«شیخ میرزا المحروس» در اعترافات خود میگوید که مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته است و از ناحیه شکم ضرباتی به او وارد شده که موجب خونریزی داخلی در او شده است و بههمین دلیل مأموران زندان او را به بیمارستان نظامی منتقل کردهاند و اینکه در اثنای شکنجه چشمها و دستانش را بستند و برای مدت طولانی سرپا نگه داشتهاند.
جعفر الحسابی
«جعفر الحسابی» میگوید که برای 23 روز بهصورت مستمر در زندان نخوابیده و فقط به من اجازه نشستن در زمان نماز و خوردن غذا داده میشد و اینکه تحت شکنجههای شدید قرار گرفته و آثار شکنجه روی دستهایش بهخوبی مشخص است.
او همچنین تأکید میکند که مأموران زندان او را تهدید به آزار جنسی میکردند و تنها اتهام او همراه بودن وی با «سعید الشهابی» در انگلیس است.
علی عبد الامام
«علی عبدالامام» نیز میگوید که در معرض شکنجه، ضرب و شتم و اهانت قرار گرفته و مأموران زندان او را تهدید کردهاند که همسرش را از محل کارش اخراج میکنند.
او میافزاید: در دادگاه بدون حضور وکیل مرا تحت بازجویی قرار دادند و دادستان همانند افسران دستگاه امنیت ملی عدمپذیرش اتهامات را رد کرد و هنگام بازجویی اجازه نشستن به من داده نشد.
عقیل الساری
«عقیل الساری» هم میگوید: من نیز مورد شکنجههایی قرار گرفتم که سایر برادران گفتند، مرا تهدید به جدایی از همسرم کردند و هماکنون بهدلیل شکنجههایی که شدم همچنان تحت درمان هستم... .
یوسف
«یوسف» میگوید: من مورد همان شکنجههایی قرار گرفتم که توسط برادرانم بیان شد. مأموران زندان بارها مرا برهنه و مجبور به امضای اعترافات تحمیلی کردند. در دادگاه هم دادستان مرا تهدید کرد که اگر این اعترافات را امضا نکنم، مرا مورد ضرب و شتم قرار خواهد داد و همچنان آثار شکنجه بر بدنم باقی است.
یوسف میافزاید: مرا از پاهایم آویزان میکردند و درباره خدمات ارائهشده توسط حکومت از جمله مسکن و شغل و غیره سؤال میکردند و میگفتند که همه آنها را مصادره خواهند کرد. شب قبل از دادگاه هم مرا تهدید کردند که در صورت بیان این اظهارات در دادگاه مرا مجدداً شکنجه خواهند کرد. آنها تهدید کردند که مانند دفعه قبل مرا برهنه و به من تجاوز میکنند.
احمد الفردان
«احمد الفردان» هم میگوید: من در حالی به زندان رسیدم که نمیدانستم کجا هستم، چون چشمها و دستهایم را بسته بودند. در زندان هم مرا مدت طولانی سرپا نگه داشتند. من به آنها گفتم که دچار فشار خون، قند و مشکلات غضروفی هستم، اما آنها ضرب و شتم مرا ادامه دادند. من پس از ضرب و شتم روی زمین افتادم. مرا تهدید به اخراج از کار و سلب تمامی خدمات دولتی کردند.
احمد میافزاید: در زندان مرا در سلول انفرادی قرار دادند و در دادگاه پس از آنکه این سخنان را بر زبان آوردم، در برابر محمد التاجر، وکیلم مرا تهدید به شکنجه مجدد کردند. پس از رفتن وکیلم پلیس با من تماس گرفت و مرا تهدید به ضرب و شتم کرد. شب قبل نیز یکی از افسران پلیس مرا تهدید کرد، اگر اتهامات را انکار کنم و یا از شکنجه خودم حرفی بهمیان آورم، مرا شکنجه خواهد کرد. بنابراین من از دادگاه در خصوص عدمشکنجه مجدد ضمانت میخواهم... .
علی الفردان
«علی الفردان» میگوید: یک شب قبل از بازداشتم آمده بودند تا احمد برادرم را دستگیر کنند. روز بعد نیز من در اتاقم دستگیر شدم و مورد شکنجههایی قرار گرفتم که دیگران قرار گرفته بودند.
احمد مال اللّه
«احمد مالاللّه» نیز میگوید: بهعلت شکنجه دو تا از انگشتانم را از دست دادم که یکی از آنها در اثنای شکنجه و دیگری در بیمارستان از بین رفت و آثار شکنجه تاکنون در جایجای بدنم باقی مانده است. در دادگاه و اتوبوس مرا تهدید کردند و پس از امضای اعترافات تحمیلی مرا بار دیگر به سلول انفرادی زیرزمینی منتقل کردند. آنها از من درباره استاد «عبدالوهب حسین» سؤال میکردند و مرا مورد شکنجه قرار دادند. از زمان بازداشت تاکنون این نخستین بار است که وکیلم را میبینم.
سلمان ناجی
«سلمان ناجی» هم میگوید: من هم مثل بقیه مورد شکنجه قرار گرفتم و دستها و پاهایم گواه این مدعاست. من نمیتوانم از شدت شکنجه پاهایم را تکان دهم و هرچقدر از آنها خواستم که مرا به بیمارستان ببرند. گفتند: تو مشکلی نداری. و شب قبل مرا تهدید کردند که در صورت انکار اتهامات مجدداً مورد شکنجه قرار خواهم گرفت.
عبدالامیر العرادی
«عبدالامیر العرادی» یکی دیگر از انقلابیون تحتبازداشت آلخلیفه هم میگوید: من بهدلیل زخمهایی که در غضروفهای بدنم و پشتم وجود داشت نسبت به بقیه کمتر شکنجه شدم، اما بهعلت همین ضرب و شتمها نیز روی زمین میافتادم.
او با بیان اینکه بهمدت سه روز در زندان و حمام پابرهنه بوده است، گفت: آنها همیشه درباره شغلم سؤال میکردند، من به آنها میگفتم که من رئیس بخش حفر چاه در وزارت کشاورزی بودم. آنها میگفتند: امید نداشته باش که به شغلت بازگردی! من از کلامش تبعیض علیه شیعیان را استنباط کردم و از این مسئله تعجب میکنم که در اثنای تحقیق و در دادگاه چیزی علیه من به اثبات نرسید، اما مرا در لیست متهمان قرار دادند.
حسن الحداد
«حسن الحداد» هم میگوید: من نیز مورد شکنجههایی قرار گرفتم که سایر دوستان در معرض آن قرار داشتند. در ابتدا رفتارشان با من بهاندازهای خشن بود که نتوانستم به آنها بگویم که بهدلیل بیماری روده قرص میخورم، موضوعی که باعث تشدید بیماریم شد. بههمین دلیل مرا به بیمارستان نظامی منتقل کردند و مورد عمل جراحی قرار گرفتم. از آنها خواستم که با یکی از وکلا تماس بگیرم، آنها تقاضایم را رد کردند و در دادگاه بدون حضور وکیل مرا مورد بازجویی قرار دادند. شب گذشته نیز آنها مرا تهدید به شکنجه مجدد کردند.
او میافزاید: من در طول مدت بازداشت در زندان انفرادی بودم و ملاقات اخیر با خانوادهام یک دقیقه بیشتر طول نکشید و دیدار من با خانواده فقط به «سلام و علیک» خلاصه شد، بهطوریکه حتی مانع از گفتوگوی من با وکیلم شدند.
حسین عمران
«حسن عمران» نیز میگوید: شش سال قبل یک عمل جراحی در کمرم انجام دادم و پاهایم فلج شد، شش ماه قبل عمل دیگری انجام دادم و اکنون بهدلیل شکنجه از دردهای شدید رنج میبرم. احساس میکنم که اکنون مجدداً بیماریم عود کرده و روشن شدن این امر فقط از طریق سونوگرافی امکان پذیر است نه پزشک حاضر در بازداشتگاه.
ابراهیم طاهر
«ابراهیم طاهر» هم میگوید: من نیز تحت شکنجه بودم و اکنون در زندان انفرادی بهسرمیبرم. در ماه رمضان بهعلت شکنجه 7 روز روزه نگرفتم. مأموران زندان هنگام شکنجه آب سرد و گرم به رویم میپاشیدند و با شوک برقی شکنجهام میکردند.
آنچه گذشت، گوشهای کوچک از شکنجهها و فشارهای روحی و روانی و جسمی است که انقلابیون و معارضان بحرینی در زندانهای رژیم آلخلیفه در معرض آن قرار دارند.
انتهای پیام/*