بعد از حزب جمهوری اسلامی، شکل درستی از تحزب سراغ ندارم/ با تحزب مخالف نیستیم

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم ، یک‌هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 29 بهمن سال 57، حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد.

این حزب که در طول حیات خود دو دبیرکل و ده‌ها تن از اعضایش به شهادت رسیدند، در سال 1366 تعطیل شد.

بر همین اساس در ذیل به بازخوانی دیدگاه‌های مقام معظم رهبری درخصوص تحزب پرداخته‌ایم. ایشان می‌فرمایند که من به حزب به معناى صحیحش معتقدم؛ اما آن چیزى که امروز در جامعه‌ ما مى‌گذرد - این تشکیلات حزبى‌اى که الان به وجود مى‌آید - شکل غلط حزبى است.

ایشان تحزبی را منطقی می دانند که در آن مجموعه‌اى از صاحبان فکر سیاسى یا اعتقادى و یا ایمانى مى‌نشینند و تشکّلى درست مى‌کنند و میان خودشان و آحاد مردم کانال‌کشى مى‌کنند و مردمى را با خودشان همراه مى‌کنند، تا فکر خود را به آنها برسانند. کانونهاى حزبى تشکیل مى‌شود، هسته‌هاى حزبى تشکیل مى‌شود، سلّولهاى حزبى تشکیل مى‌شود و اینها در این مرکز مى‌نشینند و افکارى را که خودشان به آن اعتقاد دارند و پاى آن ایستاده‌اند - چه فکر سیاسى، چه فکر غیرسیاسى، چه فکر دینى، چه فکر غیردینى - در این کانالها مى‌ریزند و این افکار به تک‌تک افراد مى‌رسد و آن مردمى که اینها را قبول مى‌کنند، با اینها پیوند پیدا مى‌کنند. به نظر من، این سبک تحزّب، منطقى است. «حزب جمهورى اسلامى» بر این اساس تشکیل شده بود و همین‌طور بود.

گزیده‌ای از بیانات مقام معظم رهبری به شرح زیر است:

*** با تحزب مخالف نیستیم***

یک مسئله‌ دیگر هم در ذهنم بود که مطرح کنم - مسئله‌ حزب و تحزّب - گمان می‌کنم وقت کم است؛ لذا مختصر عرض می‌کنم. در کشورهائى که ملاحظه می‌کنید انقلاب شده، احزاب وسط می‌دانند. این سؤال پیش مى‌آید که نگاه ما به تحزّب و حزب چیست. الان وقت کم است و من نمی‌توانم تفصیلاً بگویم؛ ان‌شاءالله یک وقتى در این باره به تفصیل صحبت می‌کنم. به طور اجمال بگویم ما با تحزّب مطلقاً مخالف نیستیم. این که خیال کنند ما با حزب و تحزّب مخالفیم، نه، اینطور نیست. قبل از پیروزى انقلاب، پایه‌هاى یک حزب بزرگ و فعال را خود ما ریختیم؛ اول انقلاب هم این حزب را تشکیل دادیم، امام هم تأیید کردند، چند سال هم با جدیت مشغول بودیم؛ البته بعد به جهاتى تعطیل شد.

***تحزب با وحدت منافات ندارد***

همان وقت به ما اشکال می‌کردند که تحزّب با وحدت عمومى جامعه مخالف است. من آن وقت یک سخنرانى مفصلى کردم، که بعد هم پیاده شد و چاپ شد و پخش شد؛ تحت عنوان «وحدت و تحزّب». تحزّب می‌تواند در جامعه انجام بگیرد، در عین حال وحدت هم صدمه‌اى نبیند؛ اینها با هم منافاتى ندارد. منتها آن حزبى که مورد نظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتى که نقش راهنمائى و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمانهائى ایفاء می‌کند.

***تشریح  انواع حزب ***

ما دوجور حزب داریم: یک حزب عبارت است از کانال‌کشى براى هدایتهاى فکرى؛ حالا چه فکرى به معناى سیاسى، چه فکرى به معناى دینى و عقیدتى. اگر چنانچه کسانى این کار را بکنند، خوب است. قصد عبارت از این نیست که قدرت را در دست بگیرند؛ می‌خواهند جامعه را به یک سطحى از معرفت، به یک سطحى از دانائى سیاسى و عقیدتى برسانند؛ این چیز خوبى است. البته کسانى که یک چنین توانائى‌اى داشته باشند، به طور طبیعى در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأى خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیکن این هدفشان نیست. این یک جور حزب است؛ این مورد تأیید است. میدان باز است؛ هر کس می‌خواهد بکند، بکند.

یک جور حزب، تقلید از احزاب کنونى غربى است - حالا من گذشته را کارى ندارم - احزاب کنونى غربى به معناى باشگاه‌هائى براى کسب قدرت است؛ اصلاً حزب یعنى مجموعه‌اى براى کسب قدرت. یک گروهى با هم همراه می‌شوند، از سرمایه و پول و امکانات مالىِ خودشان بهره‌مند می‌شوند، یا از دیگران کسب می‌کنند، یا بندوبست‌هاى سیاسى می‌کنند، براى اینکه به قدرت برسند. یک گروه هم رقیب اینهاست؛ کارهاى مشابه اینها را انجام می‌دهد تا آنها را از قدرت پائین بکشد، خودش بشود جایگزین. الان احزاب در دنیا غالباً اینگونه‌اند.

***ادعای جلوگیری نظام از تحزب دروغ است***

این دو حزبى که در آمریکا به نوبت در رأس کار قرار می‌گیرند، از همین قبیلند؛ اینها در واقع باشگاه‌هاى کسب قدرتند. این نه، هیچ وجهى ندارد. اگر کسانى در داخل کشور ما با این شیوه دنبال تحزّب می‌روند، ما جلویشان را نمی‌گیریم. اگر کسى ادعا کند که نظام جلوى تشکیل احزاب را گرفته است، یک دروغ واضحى گفته؛ چنین چیزى نیست؛ اما من اینجور حزبى را تأیید نمی‌کنم. اینجور حزب‌سازى، اینجور حزب‌بازى معنایش عبارت است از کشمکش قدرت؛ این هیچ وجهى ندارد.

اما حزب به معناى اول، یعنى یک کانال‌کشى در درون جامعه، براى گسترش فکر درست - چه فکر عقیدتى و اسلامى، چه فکر سیاسى و تربیت کادرهاى گوناگون - بسیار خوب است؛ این چیز نامطلوبى نیست. اجمال قضیه این است؛ حالا تفاصیلش را ان‌شاءالله در وقتهاى دیگرى عرض می‌کنیم.

***حزب به دنبال دعوا و اختلاف‌افکنی نیست ***

بعضى از مشکلات ما ناشى از ضعف بعضى از مدیریتهاست که به کارهاى جزئى و فعّالیتهاى سیاسى و حزبى سرگرم و مشغول مى‌شوند. این‌قدر که من در این خصوص تأکید مى‌کنم، بعضى کسان مى‌گویند فلانى با حزب و تحزّب مخالف است؛ در صورتى که پس از پیروزى انقلاب اسلامى، اوّلین حزب را ما درست کردیم.

اگر تحزّب به معناى واقعى کلمه وجود داشته باشد، من طرفدار آن هستم. منتها من تحزب را این نمى‌دانم که عدّه‌اى از داعیه‌داران سیاسى، به دنبال کسب قدرت، دور هم جمع شوند - ده نفر، پانزده نفر، بیست نفر - و با شعار و ایجاد هیجان و جذّابیت‌هاى دروغین، مردم یا گروه‌هایى از مردم را به این طرف و آن طرف بکشانند و مرتّب دعوا و اختلاف راه بیندازند و براى اینکه بى‌کار نمانند، یک مسأله کوچک را بزرگ کنند؛ یک چیز کم‌اهمیت را پُراهمیت جلوه دهند و روزها و هفته‌ها درباره‌اش بحث و تحلیل کنند؛ بر اساس آن، دوست و دشمن معیّن کنند؛ فلان کس، فلان طرفى است، پس دشمن است؛ فلان کس، فلان طرفى است، پس دوست است. بنده اینها را تحزّب نمى‌دانم. اینها روشهاى غلط سیاسى است که در دنیا هم رایج است.

***ما شکل غلط حزبی را داریم***

اما راجع به خودِ تحزّب. اوّلاً بدانید من خودم قبل از پیروزى انقلاب، سالهاى متمادى دنبال همین تحزّب بودم. بعد هم دو، سه سال به پیروزى انقلاب مانده بود که ما نشستیم و یک حزب را پایه‌ریزى کردیم. البته آن وقت تشکیل حزب خیلى خطرناک بود؛ چون به ما که اجازه نمى‌دادند؛ باید مخفى مى‌بود و کار مخفى هم واقعاً خطر داشت. کافى بود که یک مجموعه‌ مثلاً ده نفرى، بیست نفرى دور هم جمع شوند ولو برود؛ هرچند هنوز هیچ کار هم نکرده باشند، یا یک کار سیاسى خیلى ساده کرده باشند، که هر کدام به سالهاى متمادى زندان محکوم شوند و بعضى از آنها زیر شکنجه‌ها تلف گردند. لذا این‌طور بود که ما آن وقت مصلحت نمى‌دانستیم که بیاییم اساسنامه‌ حزبى براى این تشکّل درست کنیم. البته تشکّل بود، ارتباطات بود؛ حتّى بعد از آن هم که من در سال پنجاه و شش به ایرانشهر تبعید شده بودم، ارتباط حزبى ما برقرار بود؛ یعنى مثلاً گاهى اوقات مرحوم باهنر از تهران به آن‌جا مى‌آمدند و با هم تبادل نظر مى‌کردیم.

در آن زمان بعضى مواقع بحثهایى مطرح مى‌شد و مثلاً مى‌گفتند که این موضوعات را شما بررسى کنید؛ اما نه روى کاغذ. تا این‌که پیروزى انقلاب شد و ما همان چند روز اوّل نشستیم و آن اساسنامه را تدوین کردیم و حزب را راه انداختیم. بنابراین، من به حزب به معناى صحیحش معتقدم؛ لیکن آن چیزى که امروز در جامعه‌ى ما مى‌گذرد - این تشکیلات حزبى‌اى که الان به وجود مى‌آید - شکل غلط حزبى است؛ و این هیچ حسرت و تأسّفى ندارد که شما بگویید این کار به جایى نرسیده است؛ نرسد! این‌طور تحزّب و این‌گونه حزب‌بازى، اصلاً لطفى ندارد.

من در یک تقسیم‌بندى، حزب را به دو نوع تقسیم مى‌کنم - این اعتقاد من است؛ شما هم آزادید که این را قبول بکنید یا قبول نکنید؛ چون نه قانون است و نه من اصرار دارم که مردم حتماً قبول کنند؛ لیکن اعتقاد خودم این است - یک حزب این است که مجموعه‌اى از صاحبان فکر سیاسى یا اعتقادى و یا ایمانى مى‌نشینند و تشکّلى درست مى‌کنند و میان خودشان و آحاد مردم کانال‌کشى مى‌کنند و مردمى را با خودشان همراه مى‌کنند، تا فکر خود را به آنها برسانند. کانونهاى حزبى تشکیل مى‌شود، هسته‌هاى حزبى تشکیل مى‌شود، سلّولهاى حزبى تشکیل مى‌شود و اینها در این مرکز مى‌نشینند و افکارى را که خودشان به آن اعتقاد دارند و پاى آن ایستاده‌اند - چه فکر سیاسى، چه فکر غیرسیاسى، چه فکر دینى، چه فکر غیردینى - در این کانالها مى‌ریزند و این افکار به تک‌تک افراد مى‌رسد و آن مردمى که اینها را قبول مى‌کنند، با اینها پیوند پیدا مى‌کنند. به نظر من، این سبک تحزّب، منطقى است. «حزب جمهورى اسلامى» بر این اساس تشکیل شده بود و همین‌طور بود.

البته به طور طبیعى اگر حزبى با این خصوصیات، در مرکز خودش توانست آدمهاى با فکرتر و زبده‌تر و خوشفکرترى داشته باشد، مى‌تواند تعداد بیشترى را با خودش همفکر کند. نتیجه این خواهد شد که وقتى انتخاباتى پیش آمد، تا از طرف مرکزیت این حزب چیزى گفته شد، آن مردم از روى اعتقاد خودشان بر طبق آن عمل مى‌کنند؛ یا حتّى بدون این‌که آن مرکزیت چیزى بگوید، چون معیارهایشان یکى است، با یکدیگر همفکرند. این شکل درستِ تحزّب است و البته چنین چیزى الان در کشور ما نیست. شاید به شکل خیلى ناقصش یکى، دو نمونه در گوشه و کنار پیدا شود؛ اما بعد از «حزب جمهورى اسلامى» - که ما تعطیلش کردیم - دیگر چنین چیزى را به این شکل من سراغ ندارم.

***در غرب احزاب عضو مصلحتی دارند***

یک‌طور حزب هم هست که همان حزبهاى رایج امروز اروپا و امریکاست؛ مثل حزب جمهوریخواه، حزب دمکرات، حزب کارگر انگلیس، حزب محافظه‌کار انگلیس. این احزاب مبنایشان بر این پایه‌اى که ما گفتیم، نیست. مجموعه‌اى از خواص، با یک منفعت مشترکى که بین خودشان تعریف مى‌کنند - ولو در خیلى از مسائل با یکدیگر همفکر هم نیستند؛ گاهى خیلى هم با هم مخالفند! - مى‌نشینند با همدیگر قرارداد مى‌گذارند و یک حزب به وجود مى‌آورند.

این حزب در میان مردم معروف است؛ اما عضو مصلحتى دارد، نه عضو فکرى. تفاوت اساسیش این‌جاست. عضو مصلحتى یعنى چه؟ یعنى این‌که فلان سرمایه‌دار، فلان کاسب، فلان استاد، فلان فیلسوف، احیاناً فلان روحانى، از این حزب حمایت مى‌کند. مثلاً فلان روحانى مى‌گوید من به مریدهاى خودم دستور مى‌دهم که به کاندیداى شما رأى بدهند، اما در مقابلش شما باید فرضاً به مسجد یا کلیساى من این امتیاز را بدهید؛ آنها هم قبول مى‌کنند! آن مردمى که رأى مى‌دهند، نه آن کاندیدا را مى‌شناسند، نه فکر حاکم بر او را مى‌شناسند، نه مؤسّسان حزب را درست مى‌شناسند، نه مى‌دانند آن کاندیدا چه کار مى‌خواهد بکند. به صرف این‌که امام جماعت مسجد گفته مثلاً به «حزب کنگره» در هند رأى بدهید، اینها هم رأى مى‌دهند! این‌که مى‌گویم، اتّفاقاً درست همین قضیه در هند اتفاق افتاد و برخى از مسلمانان به کاندیداى «حزب کنگره» رأى دادند! چند میلیون مسلمان به کاندیداى «حزب کنگره» رأى مى‌دهند؛ در حالى که نه با آنها هم‌عقیده‌اند، نه همفکرند، نه ایمانشان یکى است، نه اصلاً مى‌دانند آنها در مملکت چه کار مى‌خواهند بکنند؛ اما چون آن آقا گفته مصلحت مسلمانان این است، این کار را مى‌کنند!

یا مثلاً فلان سرمایه‌دار مى‌گوید من این‌قدر پول به شما مى‌دهم و به حزبتان کمک مى‌کنم؛ اما مرا در فلان‌جا سفیر کنید! بحث سفیر معیّن کردن، بازرس فلان‌جا معیّن کردن، فلان شغل سیاسى را دادن، جزو شرایط حتمى حزب‌بازى به شکل غربى است؛ چون کسى از روى ایمان کار نمى‌کند؛ از روى قرارداد کار مى‌کند!

***اصرار بر وجود احزاب سیاسی در مجلس سوغات بی‌ارزش است***

مجالس کشورهاى غربى همچنانکه از لحاظ اخلاق سیاسى، صلاحیت آن را ندارند که الگو قرار گیرند، از لحاظ ترکیب سیاسى نیز لزومى ندارد که در کشور بزرگى چون ایران که از لحاظ اخلاق و سیاست و ارزشهاى متعالى، از منبع فرهنگى سرشارى برخوردار است، مورد تبعیت و تقلید واقع شوند.
تعبیرهاى چپ و راست یا اصرار بر وجود احزاب سیاسى در مجلس قانونگذارى و مانند اینها، سوغاتهاى بى‌ارزشى است که شأن مجلس شوراى اسلامى بالاتر از پذیرش کورکورانه‌ى آنها است.

راجع به مسأله احزاب، انتخابات شوراها و غیره باید گفت که قانون اساسى تکلیف همه اینها را معیّن کرده است. مگر کسى مى‌تواند قانون اساسى را قبول نداشته باشد؟ قانون اساسى، تکلیف شوراها و تکلیف احزاب را معیّن کرده است. اگر طبق آنچه که در قانون اساسى هست و بعضى هم قانون عادّى دارد، عمل شود، من موافقم و به آن معتقدم.

***دولت نباید محل بلند کردن پرچم احزاب باشد***

آدمهاى مسأله‌دارِ جنجالىِ وابسته به فلان جناح و فلان حزب را نیاورید؛ اینها بروند کار خودشان را جاى دیگر بکنند. دولت نباید به جایى تبدیل شود که احزاب مى‌خواهند دیدگاهها و گرایشهاى خودشان را در آن‌جا رسمى و پرچمش را بلند کنند. این درست نیست؛ نتیجه‌اش این خواهد شد که از کار مى‌مانید و آن وظیفه‌اى که بر عهده شماست، به بار نخواهد نشست.

***چرایی تاسیس حزب جمهوری اسلامی***

این را نگه دارید و قدر بدانید. حالا شما حق دارید از بنده بپرسید که خوب شما که اینقدر دم از وحدت می‌زنید، چرا حزب جمهوری اسلامی را درست کرده‌اید؟ آیا تشکیل حزب به معنای انتخاب کردن یک عده از مردم و دیگران را کنار گذاردن، کسانی را زیر یک نام گردآوردن و کسان دیگری را بیگانه شمردن، نیست؟

بنده به شما حق می‌دهم که این سؤال را بکنید، شما هم به من حق بدهید که به این سؤال پاسخ بدهم. یک توده انبوه از نیروی فعال بدون تشکل و سازماندهی سیاسی امکان ندارد بتواند کارش را انجام بدهد. نقیصه بزرگ مبارزه ما تا قبل از پیروزی همین بود. رهبری قاطع و پیامبرانه‌ امام بود که توانست مردم را در یک خط حرکت بدهد، و مشخص بودن دشمن. و همیشه وضع چنین نیست، همین امروز دشمن برای همه مشخص نیست، ممکن است برای جمع ما مشخص باشد، برای خیلی‌ها مشخص نیست، آیا غیر از این است؟

آن چیزی که می‌تواند همه نیروها را در یک جهت حرکت بدهد و نیز می‌تواند نیروهای خفته و مرده را زنده کند و به نشاط بیاورد و نیروهای بالقوه را بالفعل کند.

توی این کوچه بازار، توی خانه‌ها، حتی توی این دانشگاه‌ها، حتی توی این مدارس دینی،‌خیلی نیروهای بالقوه خوابیده بود، این‌ها باید بالفعل بشوند یعنی به صحنه کشانده بشوند و نیز می‌تواند نیروهای کم‌کار و راکد را شتابنده کند و فعالیت بدهد و بالاخره می‌تواند از انحراف نیروها جلوگیری کند. چیزی که این چهار خاصیت و این چهار هنر را دارد چیست؟ یک سازمان و یک تشکل سیاسی.

***خصوصیات تشکل سیاسی***

یک بار دیگر این چهار خصوصیت را تکرار می‌کنم: سازمان سیاسی اولاً می‌تواند نیروها را در یک جهت بسیج کند و به همه آنها جهت بدهد. ثانیاً می‌تواند نیروهای بالقوه را، نیروهای خفته را بالفعل کند، زنده کند، فعال کند.

ثالثاً می‌تواند نیروهای کند و بطئی را شتابنده کند، و رابعاً و بالاخره می‌تواند نیروها را از تغییر مسیر دادن و منحرف شدن حفظ و مصون کند. این چهار خاصیت از آن یک تشکل سیاسی با یک فرماندهی و تمرکز رهبری و هدایت جمعی است و حزب یعنی این.

***سابقه تشکل اسلامی***

ما مدتها روی این مسئله فکر کردیم، حسن مسئله این بود که ما به فضل پروردگار هیچ وقت از بیرون گود به مسائل نگاه نکردیم، ماجراها را از نزدیک لمس می‌کردیم، از روزی که این مبارزه آغاز شد در گیرودار آن بودیم، برادران ما همه اینچنین بودند، مشکلات را می‌فهمیدیم و از سال 1342 فکر سازماندهی به نیروهای اسلامی فعال، فکر برادران ما را مشغول می‌داشت. ما در سال 42 در قم یک تشکیلاتی را بنیان‌گذاری کردیم و این تشکیلات با هجوم امنیتی‌های رژیم پیش متوقف ماند. یازده نفر، از جمله خود من، تحت تعقیب قرار گرفتیم. چهار نفر را از جمله آیت‌الله منتظری و بعضی دیگر از برادران و اساتید را گرفتند، مدتها نگهداشتند، بقیه هم مدتها تحت تعقیب بودند. این فکری بود که از سال 1342 یعنی آن وقتی که امام در زندان بودند و بعد در قیطریه با همه خانواده‌شان در خانه‌ای محصور و زندانی بودند در مغز برادران ما بود.

باری پرداختن به مسائل مقدماتی حزب از آنچه نوشتنی است و آنچه اندیشیدنی است و آنچه مشورت کردنی است همگی با این مشکل روبرو بود و پیوسته به تعویق می‌افتاد. بدین ترتیب بود که در دوران پیش از محرم گذشته (سال 1399 هجری قمری) در روزهای سیاه حکومت ازهاری هم کار ایجاد و اعلام آن سازمان و تشکیلاتی که از مدت‌ها پیش طرح‌ریزی شده و بعضی مقدماتش فراهم شده بود به تاخیر افتاد و همین طور در هفته‌های بعد تا روزهای ورود امام به ایران و جوشیدن کارهای بزرگ و سنگین از همه طرف ولی احساس می‌شد که فرصت کار هر لحظه تنگ‌تر و مجال‌ها محدودتر می‌شود.

جای درنگ نبود برادرانی که از آغاز در این اقدام همقدم و همراه بود غالبا دست اندرکار مشاغل اجتناب ناپذیر شده بودند، و بعضی در نقاط دیگری از ایران فعالیت می‌کردند. بالاخره از آن جمعی که از پیش با هم همکاری می‌کردیم آن چهار نفری که بیشتر همدیگر را می‌دیدیم و بیشتر با هم بودیم و بیشتر در تنظیم مواد اساسنامه و مرامنامه همکاری کرده بودیم و همدیگر را بیشتر  در دسترس پیدا می کردیم. گرد آمدیم و آخرین مراحل آمادگی را برای اعلام حزب گذراندیم و حزب را اعلام کردیم.

***هدف از تاسیس حزب جمهوری اسلامی***

حزب به چه منظور اعلام شد؟ به منظور ایجاد آن تشکل سیاسی -ایدئولوژیک بالاخره یک تشکلی لازم است. و یک جمعی باید آن را به‌وجود بیاورند. یک عده باید پیشقدم شوند آن روزی که ما اقدام می‌کردیم، نمی‌گفتیم: فلان گروه اقدام نکند. فلان کانون و فلان انجمن دست به کار نشود. بقایای فلان حزب قدیمی تجدید سازمان نکنند. به عکس ما می‌گفتیم اینها هر کدام آمادگی و انگیزه دارند اقدام کنند. اگر کسی یا گروهی ایدئولوژی درست، با خط فکری و سیاسی درست بر روی همان خطی که امام ما روی آن خط می‌رود که این برای ما امروز از هر چیزی مهمتر و عزیزتر است- دست به این مهم می‌زدند به آنها می‌پیوستیم قبلاً این را به کسانی که گمان داشتیم ممکن است به فکر چنین کاری بیفتد و درصدد این کار بر بیایند گفتیم بکنید ما دنبال شما می‌آییم. باید صریحا بگویم کسی اقدامی نکرد. نمی‌شد بنشینیم تا دیگران روزی اقدام کنند.

در آن صورت اشکال بر ما هم وارد می‌بود. لذا وارد عمل شدیم و بعد هم دیگران پیوستند. گروه‌های مترقی، دانشجویان، دانشگاهیان، معلمین، کارگران، پیشه‌وران دعوت ما را اجابت کردند. از خواهران کارآمد کاردان به تعداد زیادی پیوستند الان در داخل دفتر مرکزی و شعبه‌های حزب خواهران ما نقش‌های اساسی و فعالی را دارند. و این تشکیلات مفصل و معظم روز زن عمدتا به وسیله خود خواهرها انجام گرفت و این تشکیلات وسیع را خودشان راه انداختند. این کارآیی می‌‌خواهد کار کوچکی نبود.

انتهای پیام/