«گفت‌وگوی تمدن‌ها» یا «منازعه ایده‌ها»؛ از توهّم تا واقعیت

«گفت‌وگوی تمدن‌ها» یا «منازعه ایده‌ها»؛ از توهّم تا واقعیت

خبرگزاری تسنیم: موسی‌نجفی گفت: غربی‌ها گفت‌وگوی تمدن گذشته‌ مرده را با تمدن زنده هم‌اکنون قبول دارند که نتیجه این گفت‌وگو هم مشخص است؛ آنها اصلاً قائل به وجود حیات در خارج از تمدن خود نیستند.

موسی نجفی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و صاحب تألیفات متعدد در حوزه تاریخ و اندیشه سیاسی ایران است و نظریه تکوین و تکون هویت ملی ایرانیان را در کرسی‌های نظریه‌پردازی به نام خود ثبت کرده است. وی در گفت‌وگوی تفصیلی با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، به بررسی نظریه تمدن نوین اسلامی و مسائل پیرامونی آن در سیر تاریخ ایران و نیز آینده مناسبات جهان اسلام و غرب پرداخته است:

* تسنیم: شما در سال جاری به‌لحاظ تعداد آثار چاپ‌شده سال پرکاری را داشته‌اید، لطفاً در مورد آثار منتشر شده خود و ارتباط موضوعی آنها توضیح دهید!

امسال در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پژوهشکده‌ای جدید با نام پژوهشکده فرهنگ، انقلاب و تمدن اسلامی راه‌اندازی شده است. این پژوهشکده یک مرکز میان‌رشته‌های علوم سیاسی، الهیات، فلسفه و تاریخ است که دوره دکتری هم در آن ایجاد شده است. برای اینکه منابع این دوره دکتری و نیز خود پژوهشکده را غنی کنیم، احتیاج به احصای منابع موجود و نیز نوشتن یک سلسله منابع جدید داشتیم. برای همین شروع به نوشتن منابعی در حوزه  تمدن اسلامی کردیم، اعم از تمدن اسلامی قرون اولیه اسلامی و  تمدنی که از انقلاب اسلامی برمی‌آید.

ماه قبل که مقام معظم رهبری بحث تمدن نوین اسلامی را مطرح کردند، باز انگیزه ما بیشتر شد. البته پیشتر نیز در فکر تمدنی که انقلاب اسلامی می‌خواهد ایجاد کند بودیم، ولی با تأکیدات ایشان و آن بحث سبک زندگی، موضوع برایمان حساس‌تر شد و بر اولویتش افزوده شد. کتاب‌هایی هم در این زمینه منتشر کردیم و به‌این‌ترتیب در حال حاضر در زمینه بحث‌های تمدنی، چه تمدن گذشته و چه تمدن آینده در حال فعالیت تحقیقی و پژوهشی هستیم.

* تسنیم: از جمله موضوعات مورد علاقه و تخصص شما چه در آثار تازه و چه در آثاری که پیشتر منتشر کرده‌اید، بحث تفکر سیاسی در تمدن اسلامی است. برخی اصالتاً وجود فلسفه سیاسی در تاریخ تمدن اسلامی را یا قبول ندارند و یا آن را فاقد هرگونه اثرگذاری در فعلیت جامعه آن روز تمدن اسلامی می‌دانند و شاهد مثالشان هم این است که به‌استثنای آثار معدود، تمام آثار سیاسی به‌جای مانده از گذشتگان آثاری هم‌چون پندنامه‌ها است، نظر شما دراین‌مورد چیست؟

من این حرف را قبول ندارم. توجه کنید که فرق است میان فلسفه سیاسی و فلسفه سیاست؛ فلسفه سیاسی داخل در بحث‌های افلاطونی و ارسطویی و فلسفه سیاسی جدید غرب است، اما فلسفه سیاست به دو معنا است: یکی به‌معنای بررسی عقلانی سیاست و دیگری در معنای عمیق‌تر دیدن اجزای سیاست. وقتی از فلسفه سیاست سخن می‌گوییم، منظورمان این معناست که یکی از شعباتش فلسفه سیاسی است و یکی از نمونه‌هایش نیز همین پند و اندرزهایی است که از گذشتگان مانده است. در خود این اندرزنامه‌ها نکات عمیقی مورد اشاره قرار می‌گیرد، فقط پند واندرز نیست. اگر نگاه جزئی داشته باشیم، یک سری پند است، اما وقتی به این اندرزها در نگاه کلی نگریسته می‌شود بسیار اهمیت پیدا می‌کند و تبدیل به فسلفه سیاست می‌شود. گاه آن نویسنده و دانشمند در زمانی زندگی می‌کند که نمی‌تواند مستقیماً حرف خودش و عقاید سیاسی‌اش را بگوید و از وضع موجود انتقاد کند، برای همین در قالب شعر، داستان و نقل حرف خودش را می‌زند؛ این فلسفه سیاست است. از این‌گونه موارد هم در تاریخ زیاد داریم که مثلاً شخص نویسنده انسان بسیار بزرگی مانند سعدی است که در آثار خود به‌شدت منتقد وضعیت موجود جامعه بوده است.

*تسنیم: اما چرا این انتقادها هیچ تأثیر عملی‌ای در جامعه نداشته است؟

چرا تأثیر نکرده، تأثیر کرده است. شما از کجا می‌گویید که تأثیری نکرده است؟

* تسنیم: از آنجا که هیچ تغییر فلسفی و فکری‌ای در تاریخ سیاسی ایران شاهد نبوده‌ایم. وقتی ما تاریخ ایران را مطالعه می‌کنیم، در طول چندین قرن تا ابتدای دوره صفویه که نوع روی کار آمدن این سلسله کمی متفاوت از گذشتگان است، همگی از یک منطق و یک شیوه برای روی کار آمدن و در روی کار ماندن استفاده کرده‌اند و هیچ تغییری نداشته‌اند.

خیر، تغییر کرده است. اصلاً این  نوع نگاهی را که شما به تاریخ گذشته دارید، از کجا آورده‌اید؟ این نگاه به گذشته را بر اساس همین نوشته‌هایی که باقی مانده است، به دست آورده‌اید. این مسئله مثل این است که شما در مدرسه به دست معلم زورگویی افتاده‌اید و قدرت هیچ حرف‌زدنی ندارید، چون رفوزه‌تان خواهد کرد. دراین‌صورت شما می‌آیید در کلاس صفات یک معلم خوب را می‌نویسید. اصلاً به شخص موجود کاری ندارید،‌ اما از خوبی‌های یک معلم خوب حرف می‌زنید، در این حالت کلاس می‌فهمد که معلم خوب یعنی دارنده این صفات؛ در این حالت خواه‌ناخواه فرد موجود را با فرد مطلوب مقایسه کرده‌اید و این خود نقد آن شخص است.

مثلاً فردوسی در زمان غزنویان از این روش استفاده می‌کند، او در زمان سلطنت غزنویان از ایرانی صحبت می‌کند، اگرچه محمود غزنوی هم به او صله بدهد باز او با این گفتار خود مبنای مشروعیت آنها را زیر سؤال می‌برد، از چیزی صحبت می‌کند که مشروعیت غزنویان بر اساس آن نیست و دراین‌باره فرهنگ‌سازی می‌کند و همین فرهنگ‌سازی یک رفتار سیاسی است.

ابتنای سیاست بر فرهنگ

هر نظام سیاسی بر یک فرهنگ استوار است، زمانی که شما این فرهنگ را مورد هجمه قرار دادید، در واقع خود آن نظام را زیر سؤال برده‌اید، مثلاً اگر ماهواره‌ها هیچ برنامه سیاسی‌ای نداشتند، همین که ابتذال و فساد را ترویج می‌کنند این خود ضدنظام جمهوری اسلامی است. این وضعیت اگر به جایی برسد که افراد جامعه را تحت تأثیر قرار دهد و روابط اخلاقی دچار تزلزل شود، این ضربه به کل نظام جمهوری اسلامی است. حتماً لازم نیست حمله نظامی انجام گیرد. در حمله نظامی سرباز دشمن مشخص است و جلوی آن می‌ایستند، اما در جنگ فرهنگی شما به امواج ماهواره اجازه می‌دهید که این امواج عضوی از خانواده شما باشد و اگر اعتماد بکنید همه را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. این حرکت اگرچه در ظاهر  فرهنگی است اما در واقع یک عمل سیاسی است. با این فرق که حرکتی آرام و بطئی است.

وفور این کتب که ما در تاریخ اندیشه سیاسی داریم، باعث شده که ما شاخص و ملاک را گم نکنیم. متوجه باشیم که شاخص عدل است، راستی و صداقت است. ملتی بیچاره است که بخواهد عدل را بر شخص شاخصی معنی کند. اما زمانی که مبانی عدل و تعریف آن را می گویید و سپس می‌گویید که فتحعلی‌شاه عادل است، همه می فهمند که منظور چیست. زمانی شما تصویر یک زن زیبا را می‌کشید، و مشخص می‌کنید که زن زیبا این خصوصیات را دارد، بعد به یک پیر کریه‌المنظر می‌گویید که شما چقدر زیبایید، این در واقع مسخره کردن آن فرد است و با توجه به این مطلب همین کتاب‌ها هم نوعی مسخره کردن شاه بوده است. اگر گفته بودند عدل مجسم این فرد است و هیچ ملاکی برای آن نگفته بودند، این اشکال وارد بود، اما وقتی شما چند صفحه درمورد ملاک‌های عدل سخن می‌گویید و بعد می‌گویید ناصرالدین شاه عادل است، مخاطب مطلب را می‌فهمد که این فرد عادل نیست.

از این کتاب‌ها نباید راحت گذشت. پشت این‌ها پرده دیگری نیز است که ما عادت نداریم به آن دقت کنیم. بر اساس همین پرده دوم است که شما هم‌اکنون می‌توانید متوجه شوید که محمود غزنوی ظالم بوده است. ملاک‌هایی که در کتاب‌های فردوسی، سعدی و مولوی و سایرین بوده در کنار تعالیم قرآنی و نبوی و علوی جمع شده است و شما را به این نتیجه می‌رساند که آنها انسان‌های ظالمی بوده‌اند. این  موارد است که یک فرهنگ ملت را می‌سازد و ملت می‌فهمد که آن ملاک‌های آزادگی، عدالت و صداقت این‌هایی نیست که این افراد هستند. رژیم‌هایی برنده‌اند که در عین زشتی خودشان را به‌عنوان زیبایی جلوه دهند. اما اگر شما ملاک‌های ثابتی داشته باشد او هرچقدر هم که ادعای زیبایی داشته باشد، شما باز هم به زشتی او پی خواهید برد. خواهید دانست که پیرزن کریهی است که قصد دارد هم‌چون نوعروس دیده شود. بله اثر آنی نکرده‌اند، اما در عمق لایه‌های تفکر افراد تأثیر مستقیم داشته‌اند.

* تسنیم: در این سیر تفکر سیاسی در ایران، سلسله صفویه چه نقشی داشته است؟

صفویه توانست به تشیع یک نظام سیاسی بدهد؛ یعنی شیعیان ایران را مأمن و پناهگاه خود دیدند. توانست سلسله قدرتمندی باشد که در برابر تمام جهان بایستد و این مسئله هم سبب رشد عمیقی در کشور شد. از سوی دیگر توانست ایران را مستقل هم کند. چون پیش از صفویه کشور در دست حکومت‌های پراکنده و محلی بود که به دست خاندان‌های قدرتمند محلی اداره می شدند، اما صفویان توانستند هویت ملی جدیدی را به ایران بدهند. لذا صفویه در هر دو ساحت توانست خدماتی داشته باشد.

* تسنیم: دراین‌صورت دلیل مخالفت طیف روشن‌فکران با این حکومت چیست؟ چون از این دوره است که هویت ملی مستقلی برای ایران هم ساخته می‌شود و اگر صفویان نبودند معلوم نبود ایران به کجا می‌رفت.

روشن‌فکران دو نوع‌اند: روشن‌فکران سکولار و روشن‌فکران دینی. از جمله افراد گروه دوم شریعتی است. او در تز تشیع علوی و تشیع صفوی‌اش خواست نظام موجود را نقد کند، لذا می‌گوید تشیع طرف حکومت رفته و باید به‌طرف انقلابی‌ها بیاید. تشیع اگر علوی باشد، انقلابی می‌شود و اگر صفوی باشد حکومتی می‌شود؛ اما تحلیل شریعتی اشتباه است. او قصد دارد نظام شاهنشاهی را بزند و بگوید دین طرف انقلابی‌ها است و نه طرف حکومتی‌ها، برای همین در صفویه مصداق‌سازی می‌کند که شبیه‌سازی‌اش کاملاً اشتباه است. گروه دیگر روشن‌فکران سکولار هستند که چون صفویان حکومت ملی ایران را ذیل مذهب تشیع تعریف کرده‌اند، با آن سر ناسازگاری دارند.

* تسنیم: شما در یکی از گفتارهای‌تان گفته بودید که تشیع صفوی تشیع انقلابی است، لطفاً دراین‌مورد هم توضیح دهید. چه این که در دوره‌های پس از صدر صفویه شاهد آنیم که قوای انقلابی دچار رکود می‌شوند تا جایی که با وضعیت مأیوس کننده دوره متأخر صفوی مواجه می‌شویم.

بله، تشیع صفوی انقلابی است و قزلباش‌های آنان حقیقتاً نیروهایی انقلابی بودند. اما مسئله اینجاست که آنها نیروهایی ایدئولوژیک و فعال بودند؛ در انقلابات وقتی نظام مستقر شد، ممکن است نیروهای ایدئولوژیک وفادار خودش را تحمل نکند. در خود جمهوری اسلامی هم نیروهای ایدئولوژیک و فعال وفاداری که در اوایل بودند بعدها برای این‌که حفظ شوند تبدیل به نهاد شدند، اما در صفویه این اتفاق نیفتاد. قزلباش‌ها چون هفت ایل بودند گاهی به جان هم می‌افتادند و حتی سبب آشوب در کشور هم می‌شدند. شاه‌عباس همین سپاه شاهسون را که یک ارتش ملی بود تأسیس کرد. در جمهوری اسلامی هم در کنار ارتش، نهاد سپاه و بسیج  به‌صورت رسمی به‌راه افتاد. قزلباش‌ها خودشان یک نهاد انقلابی بودند و درعین‌حال صوفی بودند و مایه‌های دینی داشتند، اما معرفتشان سطحی بود؛ از طرفی هم اختیارشان دست رؤسای ایلی بود و آنها هم برای کسب قدرت از این نیروها سوءاستفاده می‌کردند.

اما در دوره متأخر صفوی این نیروی ایدئولوژیک کاملاً از بین رفت. حکومت یک نظام سیاسی مستقر شده و از طرفی فاقد جنبش نرم‌افزاری است و نمی‌تواند خود را اصلاح کرده و حرکت داشته باشد. از طرفی سلطنت هم خود یک نهاد شکننده‌ای است، غیر از ولایت فقیه است که باید فقیه عادل و درس خوانده‌ای جانشین قبلی شود و نه فرزند آن فقیه پیشین. این مسئله موجب آسیب‌پذیری ذاتی برای این نهاد است که در نهایت هم صفویان را زمین زد.

* تسنیم: از جمله مباحثی که شما در تألیفات و سخنرانی‌های‌تان چه امسال و چه در سال‌های پیش به آن توجه کرده‌اید، بحث تمدن اسلامی است که سعی کرده‌اید جنبه‌های مختلف آن را از نگاه خود تبیین کنید. سؤال بنده این است که نوع دیدگاه افراد خارج از این تمدن و به‌طور اخص غربی‌ها را به ما و این نگاه تمدنی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آنها تمدن اسلامی گذشته را به‌عنوان قسمتی از تاریخ  که امروز وجود ندارد قبول دارند. در واقع آنها غیر از یک تمدن، یعنی تمدن غرب برای هیچ تمدن دیگری وجود خارجی قائل نیستند.

* تسنیم: پس مباحثی مانند گفت‌وگوی تمدن‌ها و یا حتی برخورد تمدن‌ها چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ حتی در صورت برخورد هم باید یک تمدن ثانوی مفروض باشد تا برخوردی صورت بگیرد.

گفت‌وگوی تمدن‌ها کلاهی بود که بر سر ما گذاشتند. آنها گفت‌وگوی تمدن گذشته‌ای را که مرده است با تمدنی که هم‌اکنون زنده است قبول دارند که نتیجه این گفت‌وگو هم مشخص است. وگرنه اگر آنها قبول داشته باشند که تمدنی غیر از تمدن خودشان وجود دارد، این با ملاک‌های آنان جور درنمی‌آید. مثل آن است که ما بگوییم ما مسلمانیم و خاتمیت پیامبر اسلام را هم قبول داریم و در عین حال به آمدن یک پیامبر پس از او هم اعتقاد داشته باشیم. آنها اصلا قائل به وجود حیات در خارج از تمدن خودشان نیستند. به‌نظر آنان آنچه در خارج از فرهنگ مدرن است مرده و اگر هم بخواهد زنده باشد باید به غرب بپیوندد. حتی در این گفت‌وگوی تمدن‌ها اگر تمدنی هم بخواهد وجود داشته باشد باید لایه‌هایش در دل تمدن غربی محو شود. در برخورد تمدن‌های هانتینگتون هم بحث روی گسل‌های فرهنگی است؛ یعنی جاهایی که گسل‌های فرهنگی‌اش غیر از تمدن غرب است ــ مانند ایران و چین ــ ولی باز هانتینگتون در آخر می‌گوید که پیروزی با تمدن غرب است. او می‌گوید آخرین تمدنی که در این برخورد برنده است تمدن غرب است. تمدنی هم که در نظر دارد به این معناست که گروه‌هایی که شیوه زندگی‌ای غیر از ما غربیان دارند، با این وجود باز هم برنده نهایی ما غربی‌ها هستیم.

* تسنیم: جوامع امروزین اسلامی نسبت به گذشته تمدنی خود دچار گسست تاریخی شده‌اند، آیا این مسئله مانعی برای تحقق تمدن نوین اسلامی نخواهد بود؟ اولاً دلیل این گسست‌ها چیست و ثانیاً برای جبران این گسست چه باید کرد؟

این گسست‌ها را همین نظریه تمدنی پر می‌کند. خود این نظریه می‌تواند علتی باشد برای برگشت به آن هویت. یکی از ابعاد تمدن برگشت به هویت اصیل خویش است، این‌طور نیست که شما برگردید و سپس تمدن را بسازید. اصلاً خود افق تمدنی شما را برمی‌گرداند.

جوامع اسلامی در افق تمدن غرب هستند

جوامع اسلامی در افق تمدنی غرب قرار دارند. برنامه‌ریزی‌های کلانشان در سیر تمدن غرب است. معماری، هنر، اقتصاد و تمام علوم انسانی‌شان در این سیر قرار می‌گیرد. در تمدن‌سازی لازم نیست شما اینها را درست کنید و بعد تمدن بسازید، خود تمدن شما را به اینها می‌آورد؛ به همان نسبت که برگشتید به همان مقدار تمدن جای می‌افتد.

اما در مورد دلایل گسست‌های تاریخی جوامع اسلامی با گذشته تمدنی خود باید گفت عوامل مختلفی دارد که به‌طور خلاصه چنین می‌توان نام برد: تهاجم فرهنگی، بحران هویت، بومی‌ نکردن علوم انسانی، علوم انسانی غرب‌زده، سیطره تکنولوژی بر همه‌چیز، سیطره اومانیسم و ایسم‌های غرب بر تمام ساحت‌های اندیشه. دقت کنید که در نظام فرهنگی زمانی که یکی از اینها آمد، زنجیره‌ای از این مفاهیم را به‌دنبال خود خواهد آورد.

* تسنیم: در صورت احیای تمدن نوین اسلامی و بروز خارجی آن، طبیعی است که تمدن غرب با توجه به طبیعت قلدرمآبانه و خودبرتربینی‌اش بی‌تفاوت نخواهد بود و این مسئله به برخورد بین این تمدن‌ها منجر خواهد شد، نظرتان در مورد این مسئله و آینده آن چیست؟

همین‌طور است و این برخورد هم شروع شده است. لزومی ندارد که این برخورد نظامی باشد. برخورد از جنس فرهنگی است. ما می‌گوییم بانوانمان  باید محجبه باشند، او می‌گوید باید بی‌بندوبار باشد؛ ما می‌گوییم اقتصاد و بانک‌داری باید اسلامی باشد، او می‌گوید باید ربوی باشد؛ ما می‌گوییم هنر باید متعهد باشد، او می‌گوید هنر متعهد مورد قبول نیست و این یعنی برخورد.

برخورد در عمق لایه‌های فرهنگی

اولین و اصلی‌ترین جلوه برخورد این است که شما خودتان را غیر از آنها بدانید و ببینید. دراین‌صورت یعنی زمانی که شما قائل به غیریت بین خود و آنها باشید، برخورد شدید پیش خواهد آمد. برخورد نظامی کمترین نوع برخورد است. این  برخورد در لایه‌های عمیق سیاسی و فرهنگی هم رسوخ کرده که این خیلی جدی‌تر است. این برخورد به‌ناچار انجام شده، اما چون ما در درون ماجرا هستیم نمی‌توانیم این درگیری را با تمام اجزا ببینیم.

انقلاب اسلامی در افق مدرنیته غرب به‌وجود نیامده است

اصلی‌ترین مراحل این درگیری با انقلاب اسلامی آغاز شده و از زمانی که انقلاب به‌وجود آمد پرسش از غرب آغاز شد. اساس تفکر و تمدن غرب بر یک نقطه استوار است و آن هم پایان تاریخ است. یعنی می‌گویند ما نقطه اوج کمال بشریتیم و بعد از ما چیزی نیست، بی‌حضور ما بشر به تکامل نمی‌رود. حال یک انقلاب آمده که در افق فرهنگی غرب زاییده نشده است. همه می‌دانند که انقلاب اسلامی‌ یک انقلاب مدرن نیست و در افق مدرنیته غرب به‌وجود نیامده است. انقلاب اسلامی نه‌تنها در این افق زاییده نشده، بلکه شیوه‌هایی هم که ارائه می‌کند غیر از آن است.

تمام وجوه تمدن غرب نقد شده است

آنها برای تقابل با انقلاب یک راه داشتند و آن هم این بود که انقلاب را در نطفه خفه کنند که نشد و 34 سال است انقلاب در حال حیات است. در چند سال اخیر هم پایش را از حکومت و نظام سیاسی فراتر گذشته و مباحث تمدنی را پیش می‌کشد و از سوی دیگر تمدن غرب را آن‌هم در همه زمینه‌ها نقد می‌کند. کدام زمینه از تمدن غرب است که نقد نشده باشد؟ بحث‌های هسته‌ای و موشکی و غیره جنبه‌های سخت افزاری قضیه است و مهم‌تر از این‌ها برخورد فرهنگی است که نمونه برخورد این است که در چند روز گذشته 12 میلیون نفر امضا کرده‌اند که زنها باید در دانشگاه‌ها بتوانند باحجاب باشند؛ برخورد یعنی این.

در ترکیه نوینی که مصطفی کمال آتاتورک آن را بر اساس سکولاریسم و در برابر خلافت ساخته بود حالا 12 میلیون انسان برای یک مسئله اسلامی امضا جمع می‌کنند، آیا برخوردی غیر از این می‌خواهیم؟ برخورد لزوماً به این معنا نیست که دو تانک در برابر هم بایستند و شلیک کنند. همین که شما به‌عنوان یک جوان و یا نسل پیش از شما یعنی نسل ما قبول نکردیم به‌شیوه زندگی غرب زندگی کنیم یعنی برخورد.

غرب دو چیز را هیچ‎گاه از دست نمی‌دهد و اگر این دو را از دست داد سیطره‌اش را از دست داده است: یکی قلدرمآبی‌اش است که حقیقی هم نیست. خیلی ادعا دارد که قلدر است، اما نیست. بیش از این موشک‌ها و بمب‌ها، ترس از این قلدر از همه‌چیز برایش مهم‌تر است. یکی هم شیوه زندگی است که با آن می‌خواهد برای خوشبختی همه بشر نسخه بپیچد، خوشبختی‌ای که غیر از سعادت تعلیم داده‌شده از طرف پیامبران است. حالا یک انقلاب آمده و می‌گوید: هیچ‌کدام از این دو را قبول ندارم. نه تو را قلدر می‌شناسم و نه نوع زندگی‌ات را قبول دارم؛ این خیلی مهم است.

* تسنیم: آفات درونی این  تمدن‌سازی در جهان اسلام کدامند؟

اولین آفت این است که یک عده اصلاً قائل به این مسئله نیستند، کشورهایی مانند عربستان و سایر دول عرب اصلاً این تمدن را قبول ندارند. اگر هم در ظاهر به احکام اسلام عمل بکنند، هم نظام‌های سیاسی‌شان فاسد است و هم نگاه تمدنی‌شان ناقص است. آنها اصلاً نمی‌خواهند این افق را ببینند. اولین شرط این که شما بخواهید آسیب‌شناسی کنید این است که قائل به وجود اصل مسئله شوید. وقتی شما صورت مسئله را پاک می‌کنید آسیبی هم نخواهید داشت. حوضی که آب ندارد طبیعی است که نیازی به ماهی هم نخواهد داشت. اولین آسیب ما این است که اینها اصلاً تمدنی برای خودی‌ها قایل نیستند. این تلقی به حوزه متدینین نیز کشیده شده است و شما می‌توانید در میان متدینین هم کسانی را پیدا کنید که قائل به این مسئله نیستند و می‌گویند این مسئله کار امام زمان(عج) است و ما باید تنها زمینه ظهور را فراهم کنیم، تا ایشان تشریف بیاورند و شروع به اقدام کنند. یک گروه دیگر هم هستند که این کار را نشدنی و ناممکن می‌دانند و غرب را آن‌قدر قدرتمند احساس می‌کنند که می‌گویند آنها اصلاً نمی‌گذارند که ما اقدامی بکنیم.

* تسنیم: آیا می‌توانیم انقلاب مشروطه را هم از جلوه‌های تلاش برای حرکت به‌سوی این تمدن‌سازی و خودباوری تاریخی بدانیم؟

مشروطه خودش یک بیداری اسلامی است، اما ناقص است. مشروطه در موج دوم بیداری اسلامی قرار می‌گیرد. در مشروطه بیداری اسلامی وارد موج سیاسی می‌شود. در موج نخست بیداری اسلامی، مصر پیشگام است، اما در موج دوم که سیاسی است و با مشروطه شروع می‌شود، ما جلودار هستیم و حتی از مصر هم پیشتر قرار می‌گیریم. من اعتقاد دارم تا زمانی که امواج اسلامی سرنخش در کشورهای اسلامی غیرایران و غیرشیعه بود اصلا بُعد ایجابی تمدن اسلامی دیده نمی‌شد، حال آنکه تمدن یک بُعد ایجابی است و اهل‌تسنن هم بعد ایجابی ندارند و اکثراً سلبی‌اند. این بُعد ایجابی در نهضت ایران دیده شد.

مشروطه؛ تلاقی موج تجدد و بیداری اسلامی

مشروطه بزرگترین هنرش این بود که هم موج سلبی بود و هم ایجابی؛ اما آسیبش این بود که این نظام  اندک‎اندک غرب‌زده شد. در اثر این‌که طیف اسلامی افکار خود را در صحنه نریخت، نظام آرام‌آرام غرب‌زده شد. مشروطه در واقع تلاقی موج تجدد و بیداری اسلامی است. جالب آنکه این موج بیداری زمانی مطرح شده که هنوز غرب نشاط داشت، امروز غرب دیگر نشاط 100 سال پیش خود را ندارد و به‌خاطر بحث پست‌مدرنیسم و نقد‌های جدی‌ای که بر مدرنیته در حوزه‌های هنر، ادبیات و فلسفه وارد شده، آن قوت صد سال پیش را از دست داده است.

این هم که می‌بینیم افراد مذهبی هم که تربیت شدند و موج‌های دینی را در ادامه پدید آوردند، حاصل همین برخورد بودند که غلبه‌اش با موج اسلامی بود، هرچند در برخی موارد این موج‌ها هم غربی‌ها غلبه کردند که روی کار آمدن رضاشاه یا بر دار شدن شیخ فضل‌الله نوری از جمله جلوه‌های غلبه این موج تجددی است.

* تسنیم: چرا موج اسلامی نتوانست غلبه کامل داشته باشد؟

دلایل مختلفی دارد، به‌طور خلاصه مقداری که در این فرصت می‌توان مورد اشاره قرار داد این موارد است: شفاف نبودن اندیشه‌ها، نداشتن رهبری قوی، سرد شدن مردم، عدم‌شناخت درست استعمار و سائر مسائلی که در بحث‌های شکست مشروطه از آنها صحبت می‌شود.

* تسنیم: حضرت‌عالی از یک‌سو به موفقیت در جنبه ایجابی مشروطه اشاره کردید و از طرف دیگر از لفظ شکست برای مشروطه استفاده می‌کنید، این مسئله را توضیح دهید؟

فرق در اجمال و تفصیل است. مشروطه در ابتدای امر و اجمالاً پیروز شد؛ اما در تفصیل کار دچار شکست شد. مثلاً شما اجمالاً ازدواج می‌کنید این یک موفقیت است، اما یک سال بعد طلاق می‌دهید این هم شکست و آسیب است. این شکست مرحله بالاتری است و موفقیت شما در مرحله پیشتر و اجمالی بود که با این آسیب بعدی از بین رفت. مشروطه هم نتوانست به‌طور کامل آنچه را که در پی آن بود پیاده کند و با شکست بعدی مواجه شد.

* تسنیم: از موج اول و دوم بیداری اسلامی صحبت کردید، موج های بعدی کدام‌ها بودند؟

موج سوم موج سلبی است که با قیام‌های ناسیونالسیتی، سوسیالیستی و دیکتاتوری که نتیجه‌اش روی کار آمدن دیکتاتورهای منور بود انجام می‌گیرد. در ایران شکست مشروطه و روی کار آمدن رضاشاه و در ترکیه آمدن آتاتورک از عوارض این موج بود. موج چهارم هم موج ایجابی انقلاب اسلامی و اندیشه‌های امام خمینی(ره) است. در این سیر موج‌ها، موج‌های دوم و چهارم ایجابی و حرکت رو به جلو هستند.

* تسنیم: انقلاب‌های موجود در منطقه موج جدیدی هستند یا ادامه همان موج چهارم محسوب می‌شوند؟

این انقلاب‌ها ادامه موج چهارم و تحت تأثیر انقلاب اسلامی است. اگر انقلاب‌های موجود در مسیر انقلاب اسلامی باشد، یعنی شعارهای تمدنی سر دهد و نظام‌های سیاسی را عوض کند، در این معنا خواهد بود. اما اگر بخواهد بهار عربی بوده و راضی به زندگی در کنار غرب باشد، اصلاً بیداری اسلامی نیست و با گذر زمان در سیستم غربی منحل خواهد شد. اما در این میان مسئله‌ مهم آن است که  اگر همه این‌ها هم به‌فرض ناموفق شوند و برگردند، باز هم جریان بیداری اسلامی جریانی نیست که متوقف شود و با توجه به عمقی که دارد همچنان به پیش حرکت خواهد کرد.

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران