دفاع از حق امیرالمؤمنین(ع) در خطبه فدکیه/ علی(ع) هنگام ایراد خطبه در مسجد نبود

گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم در نظر دارد هم‌زمان با فرارسیدن ایام شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) خطبه روشنگر و ماندگار فدکیه ایشان را از زبان و تقریرات علما و بزرگان دین و اندیشه بررسی کند.
آنچه در پی می‌آید، متن ویراسته هفتمین جلسه سخنرانی مرحوم آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی است که در سال 1374 ایراد شده است. آن استاد فقید اخلاق در این سلسله سخنرانی‌های 17 جلسه‌ای به ترجمه و توضیح خطبه فدک حضرت زهرا (س) پرداخته و همان طور که در مقدمه بحث بیان می‌شود، متناسب با زمان، مکان و مخاطبان شرحی بین ترجمه و شرح را افاده کرده است.

***

حضرت زهرا(س) در ادامه می‏فرمایند: * فَإنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبی دُونَ نِسائِکُمْ وَ أخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ؛ و اگر مراجعه کنید به نسب پیغمبر اکرم(ص) و او را بشناسید می‏فهمید که او پدر من است، نه پدر زن‌های شما و او برادر پسرعموی من است، نه برادر مردان شما. با این نحو استدلال همه حاضران در مجلس غافلگیر شدند. زیرا می‏گوید شما معتقدید که پدر من پیغمبر است من هم فرزند او هستم و او برادر همسر من است.

چقدر زیباست که بدون اینکه اسم علی(ع) را ببرد می‏گوید پیغمبر خدا برادر پسرعموی من است و بدین‏ترتیب اشاره می‏کند به ماجرای عقد اخوت. همه می‏دانستند پیغمبر اکرم(ص) پس از ورود به مدینه بین مهاجرین و انصار عقد اخوّت و برادری بستند امّا طرف عقد اخوّت خودشان را حضرت علی(ع) قرار دادند و این یک اخوّت حساب شده و معنوی بود.

* وَ لَنِعْمَ المَعْزِی إِلَیْهِ؛ و چه سعادتمند است کسی که به او نسبت داده شود. یعنی کسی که به پدرم یعنی پیغمبر اکرم(ص) نسبت معنوی و روحی داشته باشد سعادتمند است و منظور حضرت علی(ع) است که شایستگی اخوت معنوی با رسول اکرم(ص) را یافت. حضرت(س) چه‌بسا عظمت همسر خود را بیان می‏کند که او در سطح روحیات و معنویات پیغمبر اکرم(ص) است و همان مرتبه و عظمت را داراست، چون حقیقت عقد اخوت بر اساس یک نوع هماهنگی روحی است. حضرت باز هم نمی‏گوید او همسر من است، بلکه می‏گوید او پسرعموی من است.

آغاز رسالت پیغمبر اکرم(ص) در خطبه فدکیه

* فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنِّذارَةِ؛ پیغمبر اکرم(ص) ابلاغ کرد رسالتش را در حالی که مردم را صادعاً انذار می‏نمود. صَدْعْ به معنای شکافتن است و برای سخن گفتن بلند و اظهار کردن کلام همراه با اجهار به کار می‏رود. پس منظور حضرت این است که پدرم مبعوث شد در جمعی که سکوت و خاموشی همۀ آنها را فراگرفته بود و پدرم آن جوّ را شکست و این شکست اثر آهنگ توحید بود که از حلقوم پدر من درآمد. انذار هم یعنی اعلام خطر. یعنی پیغمبر جو غالب آن روز را که شرک و جاهلیت بود شکست و حق را که همان توحید است اظهار کرد.

* مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ؛ در حالی که پیامبر به راه و روش مشرکین پشت پا زده بود، یعنی حضرت اصلاً به آن جوّ شرکی که در آن جامعه غلبه داشت توجه نکرد و بدون توجه به آنها و برخلاف طریق آنها راه خدا را پیمود و مردم را به توحید دعوت کرد و از بت‏‌پرستی و شرک انذار می‏‌کرد.

* ضٰارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأکْظامِهِمْ؛ در حالی که ضربه به کمر مشرکین زد و گلوگاه آنان را گرفت. ثَبجْ به معنای وسط یا کمر، و کَظْمْ به معنای گلو یا حنجره است. اگر کمر و گلوی کسی را محکم بگیرند هیچ قدرت مقاومتی نمی‏ماند. حضرت زهرا(س) تشبیه بسیار زیبایی دارند، می‏گویند پیغمبر اکرم(ص) وقتی خواست آن جو شرک را بشکند و از بین ببرد چنان محکم و قاطع و بی‌هیچ انعطاف وارد شد که هیچ کس نتوانست مقاومت کند؛ چرا که در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد.

این طور نیست که یکی بگوید دو خدا وجود دارد. دیگری بگوید یک خدا بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً معتقد شوند یکی و نصفی خدا وجود دارد. نخیر در اصول اعتقادات و مبارزه با شرک اصلاً انعطاف در کار نیست. البته این غیر از بحث روش است. قطعاً روش باید منطقی باشد نه غیرمنطقی. جملۀ بعد اشاره به همین مطلب دارد: * داعِیاً إلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛ در حالی که مردم را به وسیلۀ حکمت و استدلال و موعظۀ نیکو دعوت می‏‌کرد. روش پیامبر همان اُدْعُ إلیٰ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ[1] است. امّا روش منطقی غیر از ایستادن بر اصول و عقب‏‌نشینی نکردن است.

* یَکْسِرُ الْأصْنٰامَ وَ یَنْکُتُ[2] الْهامَ؛ پیغمبر با دست خودش بتها را می‏‌شکست و به سرهای مشرکین ضربه وارد می‏‌کرد. یعنی شخصاً در این میدان قدم گذاشت و نقل کرده‏‌اند که 360 بت را با دست خودش شکست. یَنکُتُ به معنی ضربۀ دست، و یَنکُثُ به معنی واژگون کردن، و هام به معنی مغز سر است. * حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ؛ تا این که مشرکین هزیمت و عقب‏‌نشینی کردند و از بین رفتند و تاریکی شب کنار رفت و صبح آشکار شد. یعنی بالاخره زحمات و رنج‌های او نتیجه داد و به ثمر نشست. ظلمت شبِ شرک از بین رفت و صبح نورانی توحید دمید و نمایان شد.

* وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ؛ و حق از آن موضع خالصش هویدا شد. اَسْفَرَ به معنای أضٰاءَ است. خالصِ حق هم همان توحید محض است. چون نور حق و توحید و خداپرستی زیر پرده‏‌های شرک و جاهلیت پنهان شده بود. منظور همان توحید و خداپرستی است که رواج یافت و بت‏‌پرستی و جاهلیت از بین رفت و پرده‏‌های شرک و کفر و جهل کنار زده شد.

* وَ نَطَقَ زَعیمُ الدِّینِ وَ خَرِسَتْ شَقٰاشِقُ الشَّیاطِینِ؛ و رهبر دین به سخن آمد و حنجره‌های دهان شیاطین لال شد. یعنی پیغمبر به گفتار درآمد و گویندگان کفر خاموش شدند. * وَ طاحَ وَشیظُ النِّفٰاقِ؛ و جمعیت نفاق هم هلاک شد. طاح به معنای هلاک شدن است و منظور از وَشیظُ النِّفاق افراد فرومایه و پست بی‏اصل و نسب است. حضرت زهرا(س) این تعابیر را با دقت تمام به کار برده‏‌اند، زیرا این نوع افراد در همان مجلس حاضر بوده‏‌اند.

یعنی کسانی که از خود شخصیت و استقلال فکری نداشتند و البته همواره این نوع انسان‌ها به نفاق روی می‏‌آورند، چرا که انسانی که خودش قدرت فکری داشته باشد و بتواند مسائل را درست تحلیل کند منافق نمی‏شود. چاهی که آب از خودش داشته باشد همواره زلال و جوشان است، اما اگر چاهی از پایین بسته باشد و فقط از اینجا و آنجا آب داخل آن بریزند آن آب به گنداب و تعفن تبدیل می‏‌شود. پس حضرت اشاره می‏‌کند به کسانی که سست‏‌عنصر بوده‏‌اند و منافق شده‏‌اند.

* وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقٰاقِ؛ و باز شدند گره‏‌های کفر و شقاق. پس از ظهور اسلام کفّار و مشرکین علیه اسلام همدست و متحد شده و یک جبهه را تشکیل داده بودند، زیرا اسلام را دشمن مشترک خود می‏‌دانستند، اما با پیروزی اسلام این پیمان‌ها به تدریج از بین رفت و منحل گردید و کارآیی خود را از دست داد. * وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الإخْلاصِ؛ و شما به کلمۀ توحید و اخلاص سخن گفتید، یعنی لااله الاّ الله را بیان کردید. یعنی پدرم رسول اکرم(ص) خون دلها خورد و زحمتها کشید و مبارزه‏‌ها کرد تا شما به اصطلاح موحّد و مسلمان شدید. فاهَ یعنی با دهان سخن گفتن و مراد از کلمۀ توحید لا اِلْه اِلاَّ اللّه است.

نقش حضرت علی(ع) در تثبیت اسلام

* فی نَفَرٍ مِنَ الْبَیْضِ الْخِماصِ؛ حال آنکه شما در میان عده‏ای از انسان‌های آبرومند و روسپید و شکم خالی بودید. یعنی با اینکه همه شما مسلمان شدید، اما همراهان واقعی پیامبر(ص) و آنها که او را در این راه یاری دادند کسانی بودند که روح و بطن آنها خالی از تعلقات دنیوی بود. اشارۀ حضرت به عترت و خصوصاً به علی(ع) است. * اَلَّذینَ أذْهَبَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرَهُمْ تَطْهیراً[3] همان کسانی که خداوند پلیدیها را از روح آنها برده بود و آنها را پاکیزه گردانیده بود. تعبیر من همان روسپیدان و بطن‏‌خالی‏‌ها می‏‌باشد. البته برخی همان گرسنگان معنی کرده‏‌اند اما با این که ظاهراً آنها اهل روزه هم بودند امّا با دقت معلوم می‌شود منظور کسانی‏‌اند که بطن روح آنها از کثافات خالی شده بود. آیۀ فوق اشاره به همین معنا دارد.

ناتوانی مردم قبل از اسلام

1. ضعف معنوی

* وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ منَ النّارِ[4]؛ و شما در پرتگاه جهنم بودید. حضرت به موقعیت‌های این مردم از آغاز اشاره می‏‌کند و ابتدا از نظر معنوی وضع قبلی آنها را روشن می‌‏کند و می‏‌فرماید شما در دوران انحطاط بودید و در ظلمت بت‏‌پرستی و جمادپرستی به سر می‏‌بردید.

2. ضعف اجتماعی

* مُذْقَةَ الشّارِبِ؛ و محل چشیدن و آشامیدن تشنگان بودید. یعنی مثل گوسفندان قربانی بودید که هرکس تکه‏‌ای از آن برمی‏‌دارد. مثل آبی بودید که هر کس جرعه‏‌ای از شما برمی‏‌داشت و از شما بهره‏‌کشی می‏‌کرد. وضع اجتماعی شما این طور بود که هر کس به شما طمعی داشت و مورد هجوم غارتگران و قدرتمندان بودید. * وَ نُهْزَةَ الطّامِعِ؛ و محل فرصت طمعکاران بودید.

* وَ قَبْسَةَ الْعَجْلانِ؛ و مثل آتشی که هر کسی از آن چیزی برمی‏‌دارد و می‏‌برد. فرض کنید کسی در بیابان مقداری هیزم جمع می‏کند تا با آتش آنها خودش را گرم کند بعد هر کسی سر می‏‌رسد و هیزمی از آن برمی‏‌دارد و می‏‌برد، و سرانجام می‏‌بیند هیچ چیز از آن گرمی و آتش برای خودش نمانده است. یعنی از نظر اجتماعی وضع شما طوری بود که هر کس می‏رسید قسمتی از سرزمین یا امور یا منافع شما را می‏‌کند و می‏‌برد و شما هم جرأت دفاع نداشتید و ضعیف بودید. * وَ مَوْطِی‏ء الْأَقْدٰامِ؛ و شما محل قدم‌ها بودید. یعنی آن قدر ذلیل و زیردست بودید که شما را لِه می‏‌کردند. حضرت می‏‌خواهد بگوید این اسلام بود که به شما عزت داد.

3. ضعف مادی

* تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ؛ از آبهای کثیف گودال‌های بیابان می‏‌خوردید. طَرَق همان گودال‌هایی است که در بیابان پیدا می‌‏شود و گاه مقداری آب باران در آن جمع می‏‌شود. * وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ الْوَرَقْ؛ و غذای شما پوست دباغی نشده یا برگ درختان بود. قِد پوست دباغی نشده است. اشاره به این که اینک شما به آب و نانی رسیده‏‌اید.

4. ضعف روحی

* أَذِلَّةً خاسِئِینَ؛ مردم ضعیف و مطرود جامعۀ انسانیت بودید. یعنی از آداب اجتماعی چیزی نمی‏‌دانستید، بی‏‌شخصیت و سست‏‌عنصر بودید. * تَخافُونَ أنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّٰاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ؛ آن قدر ضعیف بودید که می‏‌ترسیدید مردم از اطراف به اصطلاح شما را بربایند، یعنی به بندگی بگیرند و ببرند. اینجا هم حضرت به آیات قرآن کریم استناد کرده‏‌اند، قرآن کریم می‌‏فرماید: وَ اذْکُرُوا اِذْ اَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الاَْرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَاویکُمْ وَ اَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[5] و یاد آرید هنگامی که گروه اندک و ناتوانی در زمین بودید و بیم داشتید که مردم شما را بربایند پس پناهتان داد و کمک کرد شما را به یاری خود و شما را از پاکیزه‏‌ها روزی داد شاید شکرگزار باشید.

همان‏طور که مشخص است حضرت زهرا(س) مفهوم این آیۀ کریمه را در عبارت قبلی خود بیان کرد، حال پس از اشارنه به وضع معنوی، اجتماعی، مادی و روحی آن مردم قبل از اسلام می‏‌فرماید: * فَأَنْقَذَکُمُ اللّهُ تَبٰارَکَ وَ تَعٰالی بِأبی مُحَمَّدٍ(ص)؛ پس خدا شما را به وسیله پدر من محمد(ص) نجات داد. شما در برزخی بین حیوان و انسان، مثل وحشی‏‌های بیابانی بودید و خدا به وسیلۀ پیامبر(ص) به شما عزت و آبرو داد.
* بَعْدَ اللَّتَیّا وَالَّتی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ؛ بعد از همه این حوادث ناگوار و آن افراد متهور بی‏‌منطق از مشرکین و گرگ‌های عرب که پیغمبر به آنها مبتلا شد. بُهَمِ الرِّجٰال یعنی آدم‌های بی‏باک بی‏‌منطق از مشرکین.

تمرد اهل کتاب از کتب آسمانی

* وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْکِتابِ؛ پیامبر مبتلا شد به متمردین از اهل کتاب. همان‏طور که می‏‌دانید به اهل کتاب از قبل‏ بشارت به بعثت پیغمبر خاتم داده شده بود چه در تورات و چه در انجیل. امّا پس از بعثت رسول اکرم(ص) این اهل کتاب از تعالیم و کتب خودشان تمرد کردند و همین‌ها جنگ‌ها و فتنه‏‌ها بر پا کردند و با مشرکین همدست شدند. * کُلَّمٰا أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ[6]؛ هر وقت اینها آتش جنگ می‏‌افروختند خداوند آن را خاموش می‏‌کرد.

نقش علی(ع) در مبارزه با فتنه‏‌ها در کلام زهرا(س)

* أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَذَفَ أَخٰاهُ فی لَهواتِهٰا؛ هرگاه شاخ شیطان ظاهر می‏‌شد یا هرگاه دهان بازکننده‏ای از مشرکین دهان باز می‏‌کرد و می‏‌خواستند علیه مسلمین فتنه به راه اندازند، برادرش را در دهان حوادث می‏‌انداخت. از اینجا حضرت زهرا(س) بسیار زیبا وارد برخی مسائل می‌‏شود که اصلاً سبک بیان ایشان معجزه است.

بعد از بیان اصول اعتقادات و فروع و احکام و... می‏فرماید هر وقت شاخ شیطان ظاهر می‏شد یعنی هر وقت توطئه علیه اسلام پدیدار می‏‌شد و مشرکین علیه اسلام وارد میدان می‏‌شدند و آتش جنگ برافروخته می‏‌شد، پدرم رسول خدا(ص) برادرش علی(ع) را در حوادث وارد می‏‌کرد، یعنی پدرم گره‏‌هایی مثل ابوسفیان‌ها، عمربن عبدودها و... را توسط علی(ع) باز کرد و از سر راه برداشت و الا شما که همواره خود را از حوادث دور نگاه می‏‌داشتید، فقط علی(ع) بود که به میدان‌های سخت می‌‏رفت و تاریخ گواه بر این مطلب است.

امام علی در زمان ایراد خطبه حضرت زهرا(س) کجا بود؟

* وَ لاْیَنْکَفِی‏ءُ حَتّی یَطَأَ صِماخَها بِأَخْمَصِهِ وَ یُخْمِدَ لَهَبَهٰا بِسَیْفِهِ؛ و علی(ع) نیز از میدان بازنمی‏‌گشت مگر وقتی که گوش‌های آنها را زیر پا لِه و شعلۀ فتنۀ آنان را با شمشیرش خاموش کرده بود. این کارها را علی(ع) کرد نه شماها. یک نکته‌‏ای را هم بگویم که از شواهد معلوم است که زمانی که حضرت زهرا(س) این خطبه را در مسجد ایراد می‏‌کند حضرت علی(ع) در خانه است و دائماً نگران است که همسرش فاطمه(س) کی از مسجد برمی‏‌گردد، یعنی حضرت علی(ع) در این مجلس حضور نداشته است که در انتهای خطبه به آن می‏‌پردازیم. سپس حضرت(س) شروع می‏‌کند به بیان کمالات علی(ع).

کمالات حضرت علی(ع) از زبان فاطمه(س)

* مَکْدُوداً فی ذاتِ اللّهِ مُجْتَهِداً فی أَمْرِ اللّهِ؛ علی(ع) سخت در راه خدا مبارزه کرد و در انجام دستورات الهی سختکوش و تلاشگر بود. * قَریباً مِنْ رَسُولِ اللّهِ؛ علی(ع) نزدیکترین اشخاص به رسول خدا(ص) بود. * سَیِّداً فی أَوْلِیاءِ اللّهِ؛ و او آقا، سرآمد، سرور و سالار اولیای خدا بود. * مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً؛ مهیای خیرخواهی بود که جدّیت و فعالیت داشت در این راه.

دفاع از حق علی(ع) منجر به شهادت حضرت زهرا(س) شد

* لا تَأْخُذُهُ فی اللّهِ لَوْمَةُ لاْئِمٍ؛ و سرزنش سرزنش کنندگان هم در او که در راه خدا کوشش می‌‏کرد اثر نداشت. یعنی در راه حق به خاطر سرزنش تحت‏‌تأثیر دیگران قرار نمی‏‌گرفت و تنها رضای حق برای او منظور نظر بود نه رضای مخلوق. با کمی دقت هم می‏‌توان فهمید که همین دفاع از مقام و حق حضرت علی(ع) بود که باعث شد تا این مردم بی‏خبر حضرت زهرا(س) را به آن ترتیبی که می‏‌دانید به شهادت برسانند.
-------------------------------------------------------------------------------
[1]. نحل /125.
[2]. در نسخۀ دیگر: ینکث.
[3]. مضمون آیۀ 33 سورۀ احزاب.
[4]. آل‏عمران /103.
[5]. انفاق /26.
[6]. مائده /64

انتهای پیام/