زندگی پشت دیوارهای غربت در «سرزمین نوچ»

خبرگزاری تسنیم:

سفر به ینگه دنیا اگر آرزوی خیلی از جوانان امروزی نباشد، کشف نادیده‌ها و سفر به ناشناخته‌ها میلی است که در همه ما کم یا زیاد وجود دارد؛ دوست داریم با این نگاه به جای‌جای دنیا سفر کنیم و از مردمانش خبر بگیریم. این آرزو در بعضی‌ها آنقدر زیاد بوده که حاضر شدند تمام خاطرات خود را در یک چمدان ببندند و به جای دیگری روند. در پس تمام این سفرها معمولاً یادداشت، دلنوشته یا همان غربت‌نوشته و یا حتی سفرنامه‌ای هم برای گفتن آنچه از شنیده‌ها به دیده‌ها رسیده بود، نوشته شدند و خوانده. در این میان برخی از این نوشته‌ها مجال انتشار یافتند و شدند «ادبیات مهاجرت». 

در کتب ادبی از این دسته از آثار به کتاب‌هایی یاد می‌کنند که نویسنده مهاجر در اثرش به زندگی مهاجرنشینان می‌پردازد. بسیاری از آثار هستند که در سرزمین دیگری نوشته شده‌اند، اما در این دسته قرار نمی‌گیرند. آثار جمالزاده از این دست‌ است. با اینکه پدر داستان‌نویسی ایران بسیاری از آثار خود را در سوئیس نوشته است، اما شخصیت‌ و فضای داستان‌هایش رنگی ایرانی دارند؛ به طوری که نویسنده هیچ رابطه‌ای میان این اثر با مهاجران نمی‌یابد. فضا، شخصیت و ساختار ادبیات مهاجرت باید رنگی از سرزمین دیگری داشته باشد. این شاخه از ادبیات، هر چند ناپیدا و نامشخص، اما از دوره حکومت سلاطین صفوی شروع شد، زمانی که مراودات هندی و ایرانی در اوج خود بود و بعدها با آثار نویسندگانی که به غرب سفر کردند از نظر ساختاری به اوج رسید.

پس از انقلاب هم آثاری که در این دسته جای بگیرند، بسیار نوشته شدند. «سرزمین نوچ» اثر کیوان ارزاقی یکی از همین آثار است که سال گذشته منتشر شد و در کمتر از یک‌سال به چاپ دوم رسید. این اثر کمی بعد از انتشار خود مورد استقبال عموم قرار گرفت و بعد از آن به عنوان دومین کتاب ایرانی در پایگاه اطلاع‌رسانی آمازون برای فروش معرفی شد. «سرزمین نوچ» در عرض شش ماه به عنوان پرفروش‌ترین داستان از سوی شهر کتاب مرکزی اعلام شد.

ارزاقی این اثر را در ژانر ادبیات مهاجرت نوشته است که در آن روایت بخشی از زندگی زن و شوهری به نام «آرش» و «صنم» را در یکی از شهرهای آمریکا روایت می‌کند. خواننده در این اثر به صورت غیر مستقیم با مشکلات ایرانیان مهاجر در آمریکا آشنا می‌کند، مشکلاتی که از تفاوت فرهنگی ایرانیان مقیم این کشور با فرهنگ،‌ اخلاق، سنت و آداب و رسوم با ساکنان اصلی این کشورها نشأت می‌گیرد.

جدا شدن از سنت و محیطی که با آن سال‌ها گره خورده و ورود به زندگی‌ای که هر روز از پوسته سنت خارج می‌شود و به تجدد و دگرگونی پیش می‌رود، یکی از پرتکرارترین موضوعاتی است که در ادبیات مهاجرت می‌توان دید. در این میان، شخصیت اصلی تلاش می‌کند تا در دو راهی سنت و تجدد، هویتی جدید برای خود رقم بزند. این تلاش گاه به بازگشتن به سمت سنت بازمی‌گردد و گاه مسیری جدید به نام تجدد را انتخاب می‌کند. این مشکل اکثر ساکنان کشورهایی است که در رهگذر از سنت به مدرنیته هستند و چالشی بزرگ بین این دو راه می‌بینند؛ چالشی که انتخاب هر یک از دو راه هویتی جدید برای آنها رقم خواهد زد. چالش اصلی کتاب ارزاقی هم از همین موضوع شروع می‌شود؛ درگیری ذهنی آرش، به عنوان شخصیت اصلی اثر، در انتخاب میان «ماندن» و «رفتن» که بعدها به درگیری لفظی میان خود و همسرش می‌انجامد.  

«سرزمین نوچ» در 22 فصل و با محوریت مهاجرت زن و شوهری جوان و سرد شدن رابطه و از هم پاشیدن زندگی‌شان پس از این مهاجرت تدوین شده است. کتاب با خداحافظی آرش و صنم از بستگان و دوستان‌شان در فرودگاه آغاز می‌شود. صحنه‌ای که نویسنده در پرداخت آن کوشیده است که طنز و تلخی لحظه جدایی از خانواده که نمادی از سنت است، را به هم آمیزد. رمان ابتدا با موقعیتی ثابت و آرام شروع می‌شود. فضایی که نمایانگر میل هر دو مسافر برای کسب تجربه‌های جدید در سرزمین دیگری است. پس از مدتی که از مهاجرت این دو به آمریکا می‌گذرد، اختلاف‌ها بین‌شان بروز می‌کند. راوی که همان شخصیت اول، «آرش»، است، نمی‌تواند خودش را تمام و کمال با محیط جدید وفق دهد، احساس می‌کند جایی که آمده جای او نیست.

پیوند آرش با خاطراتش او را از ماندن منع می‌کنند و آنچه که او را در این کشور نگاه داشته، همسرش است که دوست دارد بماند و ادامه دهد. چالش اصلی این رمان دقیقاً از همین‌جا آغاز می‌شود. آرش و صنم هر دو نماد شخصیت‌هایی هستند که امروزه در اطراف خود می‌بینیم. آرش ریشه‌های عمیق‌تری در سنت دارد و همین دوانده شدن ریشه‌ها، سؤال بزرگی را در ذهن او ایجاد می‌کند، به رغم اینکه دوست دارد زندگی جدیدتری را تجربه کند، میلی به تغییر و فرار از سنت‌ها که حالا جزئی از هویت او شده‌اند، ندارد، اما صنم ریشه سطحی‌تری به خاک سنت دارد، به همین خاطر راحت‌تر و زدتر از این خاک کنده می‌شود.

تفاوت این دو دیدگاه چالش اصلی رمان را تشکیل می‌دهد؛ چالشی که ابتدا ذهنی و سپس به جدال لفظی منجر می‌شود. قسمتی از این چالش را می‌توان در گفت‌وگو میان آرش و صنم دید که آرش به همسرش می‌گوید: «هر جوری که اینجا رو نگاه می‌کنم می‌بینم که هیچ چیزیش مال من نیست.» صنم که نگاه دیگری دارد، جواب می‌دهد: «مال هیچ‌کسی نیست آرش. همه مهاجرن. چینی، هندی، مکزیکی، بمونی عادت می‌کنی... .» که در اینجا آرش نمی‌پذیرد و بحث بالا می‌گیرد.

انتخاب نام برای دو شخصیت اصلی یکی دیگر از نکته‌هایی است که به نظر می‌رسد نویسنده درنگ خاصی بر آن داشته است؛ «آرش» و «صنم». هر دو در ادبیات فارسی بارها تکرار شده‌اند و رنگی نمادین به خود گرفته‌اند. «آرش» نماد انسانی است که به خاک و داشته‌های فرهنگیش علقه خاصی دارد، اصالت‌های بومی بخشی از هویت جدا نشدنی او را تشکیل می‌دهد، اما «صنم» معمولاً در ادب فارسی نماد انسانی هرجایی بوده که وابستگی خاصی به اطرافیانش ندارد، با بی‌رحمی از آنها جدا می‌شود؛ به عبارت دیگر بی‌وفایی مهمترین ویژگی اوست. می‌توان این ویژگی را -هر چند ناپیدا- در اسامی شخصیت‌های «سرزمین نوچ» دید. 

کیوان ارزاقی، در «سرزمین نوچ» از خلال زندگی آرش و صنم در آمریکا، تصویری از زندگی ایرانیان ساکن لس‌آنجلس ارائه داده است. اتفاقات رخ داده در این اثر به سبک خطی برای مخاطب نقل می‌شود تا اینکه بخشی از این حوادث در آمریکا با یادآوری خاطراتی از ایران پیوند می‌خورد و مخاطب در این لحظه شاهد جریان سیال ذهن راوی است. جریان ذهن راوی پیچیده نیست و با زبان ساده‌ای که به فراخور شخصیت‌ها انتخاب شده است، ملالی برای مخاطب ایجاد نمی‌کند.

یکی از ویژگی‌های متفاوت این اثر، بی‌طرفی نویسنده در ذکر خاطرات است. در سال‌های اخیر با مجموعه‌ای از کتاب‌های ادبی در قالب ادبیات مهاجرت روبرو بوده‌ایم که یا نویسنده به شدت به ستیز با فرهنگ غرب برآمده و یا از آن طرف بام می‌افتاد و در اثر بهشتی به نام آمریکا را به خواننده معرفی می‌کند؛ آثاری که معمولاً تلاش می‌کنند تا در نگاهی مقایسه‌ای تفاوت میان ایران و فرهنگ ایرانی اسلامی را با آمریکا نشان دهند؛ با لحن طنزآمیزی که فرهنگ بومی را زیر سؤال برده و تلاش می‌کند تا فرهنگ جدیدی را به مخاطب امروز معرفی کند. از این دست از آثار می‌توان به کتاب «عطر سنبل، بوی کاج» و «دختری از ایران» نوشته ستاره فرمانفرماییان اشاره کرد.

در کتاب‌هایی از جنس «دختری از ایران» نویسنده ابتدا خاطرات خود از ایران را می‌گوید و بعد از سفر به آمریکا، زیبایی‌های این سرزمین را مثال می‌زند و در بسیاری از مواقع با یادآوری خاطراتش در تهران، به مقایسه با لحنی تمسخرآمیز می‌پردازد. این نوع آثار بیشتر از جانب کسانی نوشته شده‌اند که یا شیفته فرهنگ دیگری بودند و یا به دلیل مشکلات سیاسی به سرزمین دیگری روی خوش نشان داده بودند. برائت از کاستی‌ها و بیان تلاش شخصی برای ساخت مجدد کشور خود با استفاده از تجربه‌های اندوخته شده از غرب، محور اصلی بسیاری از این دست از آثار را تشکیل می‌دهد.

«سرزمین نوچ» از این حیث، در شمار هیچ‌یک از دسته‌بندی‌های مذکور قرار نمی‌گیرد، اثری است بی‌طرف که مخاطب از پنجره‌ای جدید به دنیای بیرون مرزها نگاه می‌کند، دنیایی که خود می‌تواند قضاوت کند. به نظر می‌رسد نویسنده در «سرزمین نوچ» تلاش می‌کند تا حق انتخاب را از مخاطب خود سلب نکند و این همان موضوع تکرار نشده در ادبیات مهاجرت است. گرچه هر یک از آثار نوشته شده در این ژانر، حوادثی را نقل می‌کند که فقط برای خود نویسنده است و برای دیگران تکرار نشده، اما دادن حق انتخاب به مخاطب، موضوعی است که در بسیاری از آثار ادبیات مهاجرت رعایت نشده است.

در آثاری مانند «دختری از ایران» و «عطر سنبل، بوی کاج» مخاطب مجبور است از زاویه‌ای که نویسنده می‌خواهد به بیرون نگاه کند. در این میان تلاش نویسنده برای مجاب کردن مخاطب امری است که مکرراً در آثار دیده می‌شود. نویسندگان این نوع آثار، برخی از شخصیت‌ها را به نفع خود پررنگ می‌کنند و گاه در نشان دادن مظلومیت آنها می‌کوشند؛ به عبارت دیگر نویسنده راوی بی‌طرف از یک داستان نیست، بلکه قبل از روایت ماجرا، آن را با چاشنی‌ای که خود خواسته، آمیخته و بعد تحویل مخاطب می‌کند. این امر حتی در برخی آثار که دنیای دیگران را زشت نشان داده‌اند هم صدق می‌کند. اما، در «سرزمین نوچ» نویسنده حوادث را نقل می‌کند، تفاوت‌ها را می‌گوید، سنت‌ها را در نماد دو انسان «آرش» و «صنم» در مقابل هم قرار می‌دهد، اما خود قضاوتی نمی‌کند و به مخاطب می‌سپارد که «آرش» باشد یا «صنم». بی‌طرفی نویسنده، میل به خواندن را بیشتر می‌کند، هرچند بعد از بستن کتاب شاید خواننده به این نتیجه برسد که حق با آرش است.

انتهای پیام/