ترجمه عقلانیت غربی؛ از عصر مشروطه تا دوران اصلاحات

ترجمه عقلانیت غربی؛ از عصر مشروطه تا دوران اصلاحات

خبرگزاری تسنیم: با یک نگرش فلسفۀ تاریخی و مطالعه تاریخ از یک موضع فرانگرانه می توان دریافت که مسیر عبور به سمت جمهوری اسلامی از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطه مشروعه و از مشروطه مشروعه به جمهوری اسلامی است.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ با یک نگرش فلسفۀ تاریخی و مطالعه تاریخ از یک موضع فرانگرانه می توان دریافت که مسیر عبور به سمت جمهوری اسلامی ـ که خود سرآغاز نوع دیگری از تاریخ تمدن بشری بوده و در مقابل تمدن غرب به پرسش زمانه تبدیل شده ـ از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطۀ مشروعه و از مشروطۀ مشروعه به جمهوری اسلامی است. در ذیل درس‌گفتاری از حجت‌الاسلام و المسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری، رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم با موضوع رفتارشناسی علما رد شرایط گوناگون مواجهه با گروه‌های معارض منتشر می‌شود.

جریانی در آغاز نفوذ غرب جدید در دنیای اسلام به وضوح قابل مشاهده است. عده ای بدون آنکه تمدن غرب را به درستی بشناسند، تنها مظاهر تمدنی آن را می بینند و به دنبال انتقال مظاهر آن به جوامع اسلامی و ترکیب آن با اخلاق و فرهنگ اسلامی هستند، به تصور آنها از ترکیب این دو، جامعه ای همراه با معنویت، عدالت و رفاه ایجاد می شود.

پس از شکست ایران در جنگ عباس میرزا با روس ها ضرورت انتقال تکنولوژی نظامی مدرن به کشور احساس شد. از آنجا که تحقق تکنولوژی بدون دانش مربوط به آن، در هیچ جامعه ای ممکن نیست، از این رو انتقال تکنولوژی به تدریج، موجب انتقال لایه های دیگر شد. بنابراین دارالفنون ها و سپس دانشگاه ها به درون کشور منتقل شدند که در حقیقت جریان ترجمۀ عقلانیت غربی و آموزش آن عقلانیت به لایه های اجتماعی جامعه بود.

جریان فوق به این اکتفا نکرد. آنها که طرفداران ورود تجدد به جامعة اسلامی بودند با هدف ایجاد انقلاب عظیم سیاسی و تغییر ساختار اجتماعی به سمت مشروطه حرکت کردند. آنها به خوبی درک کردند که تمدن غربی، منحصر در تکنولوژی، محصولات مصرفی و لایه های رویین نیست بلکه مبتنی بر نوع خاصی از ساختارهای سیاسی، تفکر، اندیشه و یک گرایش عمیق اجتماعی است. از این رو تلاش کردند تمام لایه های تمدن غرب را به درون کشور وارد کنند. این امر در دورۀ مشروطه اتفاق می افتد. به عبارت دیگر اساس مشروطه خواهی از نفوذِ جریان غرب در ایران آغاز شده است.

ـ شیوه برخورد تحول‌خواهان مشروطه‌خواه با تمدن غرب

در قبال جریانی که در دنیای اسلام نفوذ کرد، سه رویکرد کلی در دنیای اسلام شکل گرفت رویکرد اول مربوط به کسانی بود که تمدن غرب را نپذیرفتند اما به دنبال یک طرح جدید برای جامعۀ اسلامی نیز نبودند. آنها با تمدن غرب برخورد سلبی داشتند و به تدریج در جامعه منزوی شدند. در کنار این جریان، دو جریانِ فعال دیگر وجود داشت. این دو جریان در عرصۀ اجتماعی حضور  داشته و در پی تحول و دگرگونی در جامعۀ اسلامی و در دنیای اسلام از جمله در ایران بودند.

یکی از این دو جریان تحول خواه، جریان تحول خواه مذهبی هستند که پیشرفت جامعه را در جهت اسلام دنبال می کنند و تلاش می کنند از مزایای تکامل و پیشرفت اجتماعی در پرتو اسلام استفاده کنند. جریان دوم غیرمذهبی و به تعبیر بهتر جریان تحول خواه سکولار هستند که هیچ ارتباطی بین تحولات اجتماعی و تعالیم و هدایت انبیای الهی قائل نیستند و رابطه این دو را منقطع می دانند. البته این جریان تحول خواه غیرمذهبی و سکولار، به ویژه از مراحل آغاز شکل گیری، ضرورتاً ضد خدا نیست.

در آغاز شکل گیری این جریان که غرب، سیطرۀ خود را در دنیای اسلام بسط داد، طرفداران تمدن غربی ضد خدا نبودند؛ حتی کسانی که معتقد بودند باید از مغز سر تا نوک پا غربی شد، منکر خدا و انبیا نبودند. حتی شخصی مانند میرزاملکم خان در دوره ای به لحاظ شرایط اجتماعی می گوید تمام اصول ترقی از قرآن اخذ شده است. بیشتر آنها در صدد مبارزه با اسلام نیستند اما رابطۀ حیات اجتماعی بشر را با دین قطع می کنند و معتقدند که ادیان الهی و اسلام نباید در برنامه ریزی اجتماعی حضور داشته باشند.

این اعتقاد نقطۀ مشترک طیف های مختلف این جریان است؛ در حقیقت تحول خواهان غیر مذهبی دو دسته هستند؛ یک عده ضد خدا هستند و با ادیان مبارزه می کنند و دستۀ دیگر با آنکه ممکن است با ادیان مبارزه نکنند اما در عین حال، در پی ایجاد حکومت دینی نیز نیستند آنها دین را از سیاست جدا می دانند. این دو جریان، دو نوع مواجهه با تمدن غرب داشتند. یکی از این دو جریان مدنیت و تمدن غربی را تقریباً به طور کامل می پذیرد؛ با آنکه می داند جریان تجدد و تمدن غرب دارای لایه های عمیق اجتماعی بوده و در تکنولوژی و محصولات مصرفی منحصر نمی شود و به این نکته واقف است که جریان تجدد یک عقلانیت و یک ایدئولوژی است . با این وجود جریان تجدد را می پذیرد و معتقد است که باید تمامیت تمدن غرب را در کشور جاری کرد.

نمونۀ این جریان در دورۀ معاصر ایران جریان اصلاحات است. جریان اصلاحات در ایران معتقد بود که مدرنیته یک جهت و حقیقت به هم پیوسته است. به نحوی که نمی توان سرمایه داری و اقتصاد لیبرالیستی را پذیرفت اما آن را مبتنی بر حکومت دینی محقق کرد؛ به همین دلیل لازمة پذیرش لیبرالیزم اقتصادی پذیرش لیبرالیزم سیاسی است؛ از این رو این جریان به دنبال تغییر قانون اساسی بود.

تغییری که هدف آن نه تنها مبارزه با ولایت فقیه بلکه مبارزه با دخالت اسلام در سرنوشت اجتماعی بشر بود. جریان اصلاحات معتقد بود اسلام نباید در سرنوشت اجتماعی و سیاسی مردم دخالت کند؛ آنها دین سیاسی را به ضرر دین می دانستند و تحت عنوان دفاع از دین، چنین ادعایی داشتند. آنها هم با هر الگوی دیگری هم غیر از الگوی ولایت فقیه که در آن از حکومت دینی دفاع می شد مبارزه می کردند؛ چرا که با دخالت دین در عرصۀ حیات اجتماعی مخالف بودند.

این جریان روشن فکری از آغاز شکل گیری در دنیای اسلام در کشورهایی مانند: ایران، مصر و... به هیچ وجه دخالت دین در حوزۀ حیات اجتماعی و سیاست و به تبع آن دخالت علمای اسلام را نمی پذیرد. آنها از علمای اسلام به عنوان زینت المجالس خود استفاده می کردند بدون آنکه حق تصمیم گیری و دخالت جدی در امور داشته باشند. این جریان از آغاز مشروطه وجود داشته است. طرفداران مشروطه با چنین اعتقادی در مقابل مشروعه خواهان قرار می گرفتند.

مشروطه خواهی در حقیقت نوعی تحول خواهی در مسیر دمکراسی غربی است.  طرفداران مشروطه معتقد بودن دموکراسی غربی باید به تدریج در ایران محقق شود که اولین مرحله آن مشروط شدن استبداد پادشاهی به مجلس و قانون اساسی است. البته از نظر آنها این مشروطه نباید مشروعه باشد. آنچه در قانون اساسی به عنوان مشروطۀ مشروعه وجود داشت چیزی نبود جز اینکه قوانین عادی کشور باید با فقه و دین و مذهب هماهنگ باشد و اینکه فقها باید بر وضع قوانین عادی نظارت کنند تا این قوانین بر خلاف شرع نباشد.

اما دخالت دین در ساختار کلان و حقوق اساسی و ولایت فقیه مطرح نبود با این وجود مشروطه خواهان با همان حد از دخالت اسلام نیز مخالفت می کردند و مدعی بوند که هیچ ضرورتی بر تقید ساختارهای اجتماعی به شرع وجود ندارد. اختلاف مشروطه خواهان و مشروعه خواهان در آغاز نفوذ سیاسی غرب در دنیای اسلام، در همین نکته است. خلاصه اینکه این دو جریان، هر دو تحول خواه بودند اما یکی از آنها دگرگونی را به سمت لیبرال دمکراسی و تحقق ایدئولوژی جریان تجدد غربی دنبال می کند و جریان دیگر، این تحول و عبور از شرایط اجتماعی دوران خود را به سمت اسلامیت و حکومت دینی می برد.

ـ شیوه برخورد تحول خواهان مشروعه خواه با تمدن غرب

ادامه این دو جریان در دورۀ نهضت امام (ره) هم دیده می شود. در دورۀ نهضت امام (ره) هم که تحول خواهی اسلامی با محوریت امام (ره) به نقطۀ اوج خود می رسد و یک تئوری جدید توسط ایشان مطرح می شود و ایشان سؤال جدی خود را به پیکرۀ زمانه وارد کرده و زمان را با طرح حکومت دینی و ولایت فقیه منفعل می کنند باز هم جریان غیر مذهبی این ادعا را مطرح می کند که اسلام نباید در حیات سیاسی بشر دخالت کند؛ این عده با آنکه نماز می خوانند، روزه می گیرند و حتی در دفاع از ایدئولوژی اسلامی کتاب می نویسند، در برابر تصویب اصل ولایت فقیه به شدت موضع گیری می کنند برای مثال می توان به موضع گیری جریان ملی ـ مذهبی و نه جریان جبهۀ ملی در مقابل اصل ولایت فقیه اشاره کرد. این جریان اگرچه مسلمانند اما به دخالت اسلام در حیات سیاسی و اجتماعی بشر معتقد نیستند.

پس از نفوذ جریان تجدد و تمدن جدید غربی ـ که یک تمدن تمامیت خواه بوده و هیچ جایی برای مذهب در عرصۀ حیات اجتماعی تعریف نمی کند ـ در دنیای اسلام و از جمله در کشور ایران، دو جریان تحول خواه شکل گرفت. یکی از این جریان ها قصد دارد شرایط اجتماعی را به نفع تجدد دگرگون کند و تمدنی متناسب با تمدن غربی و به عبارتی مصداقی از آن را در لایه های اجتماعی بازسازی نماید. این جریان حتی اگر لازم بداند در اعتقادات اجتماعی نیز دگرگونی ایجاد می کند.

این جریان در طول دورة اصلاحات در ایران ادعا می کند که ایجاد توسعه در کشور باید در مسیر مدرنیزاسیون و تغییر قرائت دینی حرکت کند. آنها معتقدند که جریان تجدد باید با تمام ارکان و ابعاد خود وارد جامعه شود و در جایی که با حقایق اسلام درگیر است، قرائت دینی جامعه باید تغییر یابد. آنها دینداری را به گونه ای سیال معنا می کنند که با تمدن مادی غرب سازگار باشد. حتی فرهنگ مذهبی جامعه را با جریان تجدد هماهنگ کرده و آن را بر محور تجدد تغییر دهند و تئوری منطقی ارائه کنند. برای مثال نظریه قبض و بسط یک نظریۀ منطقی برای دگرگونی فرهنگ مذهب به نفع فرهنگ تجدد است. تجدد و جریان مدرنیته باید به نحو کامل و به همراه لایه های عمیق خود وارد جامعه شود مدرنیته تنها تکنولوژی و عقلانیت نیست؛ بلکه یک تحول عظیم انسانی است که گاهی از آن به اصول مدرنیته یا همان انسان مداری و افسون زدایی تعبیر می شود. منظور آنها از افسون نیز شامل حقایق قدسی و همۀ اعتقادات مذهبی است. آنها معتقدند اعتقادات اجتماعی باید به گونه ای تغییر کند که بتواند جریان تجدد را تحمل نماید.

در نقطه مقابل، جریان تحول خواه دیگری وجود دارد که برای تحول تلاش و برنامه ریزی می کند اما هرگز حاضر به عبور از اسلام نیست. این جریان تلاش می کند جامعه را در بستر اسلام از وضعیت حال به یک وضعیت مطلوب تر عبور دهد.

این دو جریان فعال در دنیای اسلام و به ویژه در ایران، از آغاز شکل گیری تمدن غرب ایجاد شده است. محور جریان دوم عمدتاً روحانیت بصیر شیعه بوده است. هر یک از این دو جریان در شکل عینی خود، با استبداد و با سلطنت استبدادی مخالف هستند. هر دو با هدف دگرگونی جامعه، تلاش می کنند از سلطنت عبور کنند. البته با این تفاوت که یکی از این دو جریان قصد دارد از سلطنت به سمت مدل های برآمده از دستگاه تجدد یا به سمت سوسیالیزم و کمونیزم و یا به سمت مدل سرمایه داری لیبرال دمکراسی حرکت کند؛ به عبارت دیگر یا از طریق نهضت های کمونیستی در پی محو سلطنت و ایجاد یک نظام کمونیستی هستند، و یا مانند جبهة ملی به دنبال محو سلطنت و برپایی یک نظام جمهوری دمکراتیک غربی هستند.

بی شک جریانی مانند جبهة ملی در تحول خواهی خود، هرگز توجهی به اسلام اجتماعی نمی کند و قصد ندارد اسلام را در حیات اجتماعی محقق کند؛ هر چند که بعضی از آنها مذهبی بوده و نماز و روزه به جا می آورند و حتی وجوهات مالی خود را نیز پرداخت می کنند. اما در عرصة حیات اجتماعی به صراحت با دخالت اسلام، روحانیت و علمای دینی مقابله می کنند.

جریان ملی مذهبی ها در انقلاب اسلامی نیز همین خصوصیات را دارند. هنگامی که امام (ره) در مقابل تمدن غرب می ایستد و سخن از تمدنی متفاوت به میان می آورد و اسلام را در قانون اساسی و به عبارتی در ساختار کلان قدرت جامعه و در نظم کلان اجتماعی وارد می کند و اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی می گنجاند، جریان ملی مذهبی از ایشان جدا می شود. لذا این دو در تقابل با یکدیگرند. هر دو جریان در صدد درک غرب هستند اما یکی در مقابل غرب تابع و منفعل است و غرب را به عنوان یک ایدئولوژی می پذیرد و دیگری آن را باطل می داند. هر دو می خواهند از سلطنت عبور کنند اما یکی از استبداد به سمت مشروطۀ مشروعه و از مشروطۀ مشروعه، به سمت جمهوری اسلامی حرکت می کند. و دیگری از استبداد به سوی مشروطه و از مشروطه به سمت جمهوری دمکراتیک قدم برمی دارد.

اختلاف آنها با امام (ره) نیز این بود که امام (ره) فرمودند: جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و آنها می گفتند: یک کلمة دمکراتیک هم به آن اضافه شود. امام می فرمود: آقا اگر اسلام واجد دمکراسی است که نیازی نیست و اگر دمکراسی با اسلام مخالف است ما آن را نمی پذیریم. طرح آنها جمهوری دمکراتیک بود نه دمکراتیک اسلامی. این عده حتی اهل نماز شب بودند. معنای حرف آنها این نبود که مسلمان نیستند. با این حال اسلام اجتماعی را قبول نداشتند و درکشان از اسلام غلط بود.

این دو جریان موجود در دنیای اسلام، علاوه بر اینکه هر دو تحول خواه و احیاناً هر دو اهل نماز و روزه و عمل به رساله عملیه بودند اما دو نگرش متفاوت به تحولات اجتماعی داشتند و متفاوت عمل می کردند.

ـ موضع گیری صحیح علما در عبور از سلطنت به مشروطه مشروعه

با یک نگرش فلسفۀ تاریخی و مطالعه تاریخ از یک موضع فرانگرانه می توان دریافت که مسیر عبور به سمت جمهوری اسلامی ـ که خود نوع دیگری از تاریخ تمدن بشری بوده و در مقابل تمدن غرب به پرسش زمانه تبدیل شده ـ از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطۀ مشروعه و از مشروطۀ مشروعه به جمهوری اسلامی است.

به نظر می رسد اگر علمای بزرگ شیعه در مسیر این حرکت دچار اشتباه می شدند و به دنبال جریان سکولاری مانند ملی مذهبی ـ حتی آنهایی که نماز شب خوان بودند اما فقط به مشروطه و جمهوری اعتقاد داشتند. نه مشروطۀ مشروعه و جمهوری اسلامی ـ حرکت می کردند و در نتیجه جریان سکولار در مقابل سلطنت به پیروزی می رسید، بی شک گذار به سمت جمهوری اسلامی، بسیار دشوار می شد. در این صورت ممکن نبود امام (ره) بتوانند این نهضت را با این کیفیت پیش ببرند.

بر اساس یک نگاه فرانگرانه باید از سلطنت استبدادی به سمت مشروطۀ مشروعه و سپس به سمت جمهوری اسلامی عبور کرد. نه به سمت مشروطه. چرا که مشروطه حتی دخالت اسلام در قوانین عادی را نمی پذیرد. در صورت تحقق مشروطه چگونه می توان اسلام را در ساختارهای کلان جامعه دخیل کرد؟ قوانین مدنی حقوق جزایی و کیفری ایران، پس از مشروطه بر اساس فقه نوشته شده است متأثر از مشروطۀ مشروعه خواهان و روشن گری های امثال مرحوم شیخ شهید فضل الله نوری است؛ در غیر این صورت به هیچ وجه قوانین ایران بر اساس اسلام نوشته نمی شد و همانگونه که ساختار آن از حقوق فرانسه اخذ شد، محتوای آن نیز از حقوق فرانسه گرفته می شد. در ادامه نیز یکی از این دو جریان به سمت جمهوری غربی و یا نظام سوسیالیستی کمونیستی حرکت می کرد و دیگری به سمت جمهوری اسلامی.

بی شک بر مبنای یک نگاه کلان و با تحلیلی فلسفة تاریخی، این نتیجه قطعی است که عالمان بصیر هرگز نباید دنباله رو روشن فکران سکولار باشند؛ به عبارت دیگر نباید برای عبور از سلطنت در دام سکولاریسم افتاد. امروزه در مدل کلان بیداری اسلامی که در جهان ایجاد شده، دو مشکل وجود دارد؛ به عبارت دیگر انقلاب اسلامی در مقیاس دنیای اسلام با دو مشکل مواجه است؛ یکی مشکل متحجرین یا سلفی ها و وهابی ها و مشکل دیگر روشن فکران سکولار. در دنیای اسلام جریانی که در مقابل انقلاب اسلامی شکل می گیرد جریانی بر محور ترکیه و عربستان است. این دو قطب متحجر و منفعل در دنیای اسلام، مانند دو لبة قیچی دست به دست هم داده اند و قصد دارند انقلاب های اسلامی منطقه را نابود کنند.

عربستان تلاش می کند انقلاب های منطقه را در هاضمۀ سلفی گری منحل کند و ترکیه قصد دارد این جنبش ها را در هاضمۀ غرب خنثی نماید. این دو جریان که با تمام وجود پای هدف خود ایستاده اند. بسیار خطرناک هستند. اگر این دو جریان قدرت را در دست گیرند پیشرفت اسلام قرن ها به تأخیر می افتد. اگر دنیای اسلام تحت لوای سکولاریست های به ظاهر مسلمان حرکت کند و یک نظام غربی را بر پا کند، سرنوشت نهضت های اسلامی، سرنوشت بدی خواهد بود. به عبارتی مصداق از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.

ـ عدم حمایت از ملی گراها توسط علمای برجسته

اگر در در زمان مصدق جبهة ملی پیروز می شد، بی تردید حرکت به سوی حکومت دینی بسیار دشوارتر می بود؛ عبور از جریان مصدق، نسبت به عبور از جریان سلطنت بسیار سخت تر بود. امام (رضوان الله علیه) بعد از انقلاب اسلامی به سرعت از جبهه ملی عبور کردند. طولی نکشید که امام (ره) از نهضت آزادی نیز که جریانی مذهبی و برآمده از جبهه ملی بود، عبور کردند. آنها در پی یک تعامل مثبت و منفعل در مقابل تمدن غرب بودند. به همین دلیل امام (ره) آنها را تحمل نمی کرد.

علمای بزرگی مانند آیت الله العظمی سید نورالدین شیرازی در دوران تاریخی خود، به همین دلیل در مقابل جریان ملی گرایی ایستادند. امثال ایشان هرگز با دفاع از کشور و اصول اساسی کشور مخالف نبودند. اما به این امر واقف بودند که حرکت باید به سمت افق عصر ظهور باشد. از نظر فلسفۀ تاریخ و برخلاف کسانی که با صفویه مقابله می کنند و دم از تشیع صفوی و علوی می زنند، شکل گیری حکومت و پادشاهی شیعی یکی از مراحل عبور حیات اجتماعی به سمت عصر ظهور بوده است. البته این سلطنت باید به تدریج به مشروطه مشروعه و سپس به حکومت دینی تبدیل شود سپس از جمهوری اسلامی به سمت عصر ظهور حرکت کند.

جبهة ملی گرا حتی ملی مذهبی ها قبل و بعد از انقلاب، به این مسیر معتقد نبودند. امروز مواقف و مواضع آنها کاملاً واضح است. شخصیت های بزرگواری مانند مرحوم آیت الله العظمی نورالدین شیرازی که زیر چتر مبارزات آن جریان نمی رفتند، در مقاطعی از تاریخ به هیچ وجه حاضر نبودند از آنها حمایت کنند و بلکه با آنها مقابله می کردند؛ ایشان بیش از ملی مذهبی ها با کمونیست ها و حزب توده مقابله می کردند. شیراز یکی از پایگاه های حزب توده در ایران بود. حزب توده ادعای مبارزه با سلطنت داشت اما سوال این بود که به دنبال چه بودند و چه چیزی را جایگزین می کردند. یک عالم بصیر دینی نه تنها هرگز با آنها همراه نمی شود و از آنها حمایت نمی کرد بلکه با آنها مقابله نیز می کند. نکتۀ بسیار مهمی که باید مورد توجه باشد این است که علمای دینی هم زمان که باید با استبداد و سلطنت و خودکامگی پادشاه مقابله می کردند، باید با جریان دمکراسی به مفهوم غربی آن و یا سوسیالیسم و کمونیسم به مفهوم غربی آن نیز مبارزه می کردند که البته این کار را کرده و این مأموریت را به خوبی انجام داده اند.

در یک مقیاس بزرگ تری همۀ گشایش هایی که برای بشریت رخ می دهد نتیجة تحولات عظیمی است که از اعماق وجود انسان های بزرگی همچون حضرت امام (ره) می گذرد. سوزِ سحر آنهاست که بیداری روز بشریت را شکل می دهد. سوزِ سحر امام (ره) بود که میلیون ها انسان را به عرصۀ فعالیت های اجتماعی به نفع اسلام می کشید.

آن حقیقت قدسی که در ساحت امام (ره) اتفاق افتاده و از آستان امام (ره) در دنیا، تجلی و تنزل پیدا می کرد، بارقه ای از حقیقت وجود مقدس امام زمان (ع) بود و همان منشأ این دینداری و تحول شد. این حقیقت را نمی توان به راحتی شناخت. فرموده اند مؤمن توصیف کردنی نیست. اما با دقت در مسیر حرکت آنها می توان فهمید که این عالمان بزرگ همه به دنبال ایجاد تحول و دگرگونی در جامعه به سمت عصر ظهور بودند. مقتضای زمانۀ خود را می فهمیدند و به این امر واقف بودند که چگونه باید این تحول را ایجاد، رهبری و مدیریت کرد که منحرف نشود و دشمن نتواند آن را مصادره کند. آنها همزمان به این نکته توجه داشتندکه برای به سرانجام رسیدن این تحولات، باید طبق حقیقت اسلام، شریعت اسلام و مکتب اهل بیت (ع) قدم برداشت. این سه خط سیر به عنوان سه سیاست اساسی این عالمان بزرگ قابل مشاهده است.

نهضت امام (ره) که نقطۀ به ثمر رسیدن تلاش های عظیم عالمان شیعه است، یک شبه به نتیجه نرسیده است. این نهضت حاصل بیداری تاریخی و حرکت مستقیم در مسیر اسلام در طول تاریخ بوده است. حرکتی که جامعۀ مؤمنین و موحدین و دوستان اهل بیت (ع) بر محور عالمان بصیر دینی در طول تاریخ ایجاد کرده اند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران