"ثکلتک امک"برای توابی که مدام توبه شکست/ماجرای فقر آیت‌الله ادیب

"ثکلتک امک"برای توابی که مدام توبه شکست/ماجرای فقر آیت‌الله ادیب

خبرگزاری تسنیم: آیت‌الله قرهی گفت: اگر فردی توبه‌کننده است، وقتی توبه کند، یکبار توبه برایش بس است، دیگر چرا۱۰ بار، ۲۰ بار، ۱۰۰ بار توبه می‌کند.شخصی محضر امیرالمؤمنین آمد و گفت: أستغفرالله، حضرت فرمود: ثکلتک أمّک، مادرت به عزایت بنشیند...

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آیت‌الله قرهی رئیس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در شب‌های ماه مبارک رمضان امسال به تفسیر و شرح دعای نورانی ابوحمزه ثمالی می‌پردازند. متن کامل جلسه چهارم ایشان که در شب پنجم ماه مبارک رمضان سال 1434 در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه، برگزار شده، بدین شرح است:

هیچکس از خدا طلبکار نیست!

پروردگار عالم حسب فرمایشاتی که در قرآن کریم و مجید الهی دارند و حسب روایات شریفه - که همان کلام خدا به لسان معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است - ، انسان‌ها را به این امر رهنمون کردند که قول (سخن) باید حقّ باشد و نشانه‌­های حقّ، این است که انسان اگر قولی داد، ولو به تعبیری به ضرر خودش هم باشد، آن را انجام بدهد.

روایاتی را راجع به قول حقّ عرض کردیم. در ادامه این فراز از دعای ابوحمزه می‌فرمایند: « وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» پروردگار عالم وقتی وعده می­دهد، وعده او عین حقیقت است. این صدق یعنی درست عین آنچه که هست.

لذا در این فراز، به پروردگار عالم عرضه می‌­داریم: خدا! تو قولت، حقّ است و وعده­ات، صدق است، ما از از فضل تو مسئلت می­‌کنیم؛ چون خودت گفتی: من همه چیزم را در فضل و رحمتم قرار دادم، تو جود داری، تو فضل داری، تو محبّت داری. «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»  که به درستی خدا به شما از باب رحمت نگاه می­کند - که عرض می­کنیم این «رحیماً» یعنی چه-

پس به یک تعبیری می‌­خواهیم بگوییم: خدا! خودت گفتی: من فضلم برتر از عدلم است، همانطور که در روایات شریفه هم داریم - البته به فضل الهی راجع به فضل هم نکاتی را عرض خواهیم کرد - ، آن‌وقت قولت، قول است، کلامت هم که حقّ است، وعده هم دادی که فضل من برتر از عدلم هست؛ لذا معلوم است حالا ما هم از همین فضل تو مسئلت می­‌کنیم.

یعنی به تعبیر عامیانه من نمی­‌گویم: خدا! بیا حساب و کتاب کن و ببین من چند نماز خواندم، چند روزه گرفتم و ...؛ چون عرض کردیم اگر به عدل باشد، هزار خلل در عبادات ما است، تازه اگر هیچ خللی هم نباشد، اعضاء و جوارح متعلّق به خودش است و ما هیچ منّتی نداریم که بگوییم: این دست من به سوی عرش کبریایی‌ات رفت و دعا کردم، یا من روزه گرفتم و ... . خوب گرفتی که گرفتی، این اعضاء و جوارح مال چه کسی بود؟ زبانت، شکمت، دهانت مال چه کسی بود؟! چشمم را کنترل کردم، خوب آفرین! هنر کردی، امّا مال چه کسی بود؟!

فقط یک نکته است و آن این که پروردگار عالم می­گوید: این را در راه خودش خرج کردی، عذابت نمی­کنم، امّا دیگر این‌طور نیست که ما بخواهیم طلبکار باشیم و بگوییم: خدا! عوض این کارها، تو باید چنین و چنان به من بدهی. ابداً، مال من نیست، مگر مال من است؟! همه مطالب را باید از فضل او ببینیم.

وعده‌های خدا، دیْنی بر گردن اوست!

پس حالا که بیان می­کنیم: « وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» پروردگار عالم وعده خوبی را مرحمت کرده و خودش هم به دیگران گفته: طوری باشید که هیچ موقع خلف وعده نکنید. وجود مقدّس پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در یک جمله بسیار کوتاه، امّا پر از معنا و محتوا، خلّص کلام را تبیین فرمودند. ایشان فرمودند: «العدة دین»‏[1] وعده، دِینی است که به گردن انسان است.

پس هر که وعده داد، دِینی است که بر عهده اوست و باید حتماً انجام بدهد و ادا کند. نمی­تواند بگوید: حالا وعده دادم که دادم، این‌طور نمی­شود، «العدة دین»‏، وقتی وعده داد، دیگر دینی است که بر گردنش است و باید آن را ادا کند.

پروردگار عالم به مؤمنین بیان فرموده: شما صبر کنید، من وعده‌ام، وعده حقّی است، «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُون». لذا همان‌طور که بیان شد، فرمودند: وعده، دِیْنی بر گردن انسان است؛ خدا هم که خالق انسان است، اگر وعده بدهد، خودش بر خودش (نه کسی بر او) فرض می­داند آن را انجام دهد و به تعبیر عامیانه، آن را دینی به گردن خود می‌داند.

استغفار از توحیدشناسی!

این‌ها نکاتی است که ما جبراً این‌طور بیان می­کنیم و بارها هم بیان کردم که چون ما با محسوسات و ملموسات کار داریم، لذا تبیین مطالب ذوالجلال والاکرام را هم با محسوسات و ملموسات بیان می­کنیم تا متوجّه شویم. برای همین است که می­گوییم: وعده‌های خدا، یک دیْنی به گردن پروردگار عالم است. نعوذبالله، نستجیربالله خدا که جسم است که دیْنی به گردنش باشد، درست است امّا معمول این است که ما از این الفاظ برای این‌که مطلب خوب تفهیم شود، استفاده می‌کنیم و إلّا اگر این‌طور باشد چون خود حضرت احدیّت؛ احد است، همه چیزش هم احد است و حتّی صفات و اسمائش هم احد است. پس این صفاتی که بیان می­شود، مثلاً جواد، این هم نیست، چون این‌ها هم نازله است و او، احد است. پس ما جوادی احد را هم نمی­دانیم چیست، این‌ها همه نازل است و ما این نازله‌اش را می­فهمیم. چون اگر بنا بود ما آنچه را که او هست، بفهمیم؛ ردیف برایش درست می­شد، در حالی که احد که ردیف ندارد، از احد شروع می­شود «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» و به « أَحَد » هم تمام می­شود « کُفُواً أَحَد»؛ پس در همه چیز، احد است.

امّا ما چون مخلوق و محدودیم، برای همین مجبوریم از این تمثیل‌ها استفاده کنیم و بگوییم: پروردگار عالم، این دیْن را به گردن خودش دارد و معمولاً این‌طور حرف می‌زنیم.

یک تعبیری را بگویم که خیلی قشنگ است. آیت الله عظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از قول شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) می­فرمودند: اگر ما بخواهیم غیر از این نوع سخن، با پروردگار عالم سخن بگوییم؛ اصلاً دیگر نباید حرف بزنیم؛ چون هیچ نداریم.

برای این که ما مخلوقیم و او خالق است. ما به زبان مخلوقی حرف می­زنیم و اصلاً این‌گونه نباید با خدا حرف بزنیم. حتّی اولیاء خدا و خصّیصینی که می­‌آیند در باب مباحث کلامی، فلسفی و عرفانی، مسائلی را بیان کنند - که به قول امام راحل، آن امام العارفین همه این‌ها، یکی است و مثل عنب و اوزوم و انگور است. یعنی آنچه که فیلسوف می­گوید، آنچه که کلامی می­‌گوید و آنچه که عارف بالله می‌گوید، همه یکی است، منتها هرکدام با زبان خاص خودشان می‌گویند. لذا همه شان یک چیز را بیان می­‌کنند - مثل مطالب آیت‌الله شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در رشحات البحار و ...؛ همه این‌ها از باب تفکّر مخلوقی است و به تبیین لسان مخلوق است، نه در حدّ خالق.

اصلاً هیچ کسی نمی­تواند در حدّ خالق، حرف بزند. تازه خالق که هیچ، ما در حدّ مخلوقی به نام انسان کامل مثل معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) هم نمی­توانیم حرف بزنیم. بگردید ببینید کدام یک از اولیاء و عرفای عظیم‌الشأن جرأت کردند که بگویند: ما راجع به حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نکاتی را بیان می­کنیم که حقّ مطلب را ادا کرده باشیم؟! ابداً! ما اصلاً هیچ‌وقت چنین چیزی را نمی­گوییم؟ در زیارت جامعه کبیره چه می­خوانیم؟ می‌گوییم: اصلاً نمی­شود مدحتان کرد، ما نمی­توانیم مدح و ستایش شما را انجام دهیم، ما در وصف شما ماندیم. تازه اولیاء خدا می­گویند: اگر کسی هم، خیلی بخواهد وصف کند، همان تعبیر است که هرکسی از ظنّ خود، شد یار من.

عجز از توصیف اهل‌بیت!

یعنی هرکسی به اندازه وسع وجودی‌اش یک چیزی را نسبت به مولی‌الموالی(علیه الصّلوة و السّلام)  بیان می­کند و إلّا واقعاً همان است که الهام می‌شود؛ چون ما بارها عرض کردیم که بعضی مواقع این شعرهایی که شعرا برای اهل‌بیت می‌گویند، الهامات الهی به این‌ها است، ولی خودشان هم خبر ندارند و فکر می­کنند که چه خبر است،  در حالی که الهام الهی است. «ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر» جدّی کسی می­تواند بگوید: امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) کیست؟! امیرالمؤمنینی که یک شب در جایی بود که همه فردایش می‌گفتند: پیش ما بود، امّا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: خیر، پیش خود من بود! آن‌وقت ما که راجع به مخلوقی مثل امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) - که واقعاً هم چه مخلوقی است؟! «کیف بشر» - نمی‌توانیم صحبت کنیم، راجع به خالق چه می‌توانیم بگوییم؟!

وقتی پیامبر عظیم‌الشأن، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)  در آن اوضاعی که قرآن توضیح می­دهد: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»، به معراج رفتند؛ روایاتی داریم که در آن‌جا که «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏» بود و هیچ کسی حضور نداشت، یک موقع پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دست امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را دیدند!

بعضی بیان کردند: مثلاً این دستی شبیه دست امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بوده، در حالی که اتّفاقاً دست خود امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام)  بوده است! پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به ملک طیّاری که داشت منزل یک مؤمن را در بهشت اندازه می‌گرفت، گفتند: می­شود بایستی؟ او گفت: نه، من نمی­توانم. لذا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با او می­‌رود و آن مطالبی که در احادیث معراجیه بیان شده است. بعد به جایی می­رسد که دیگر هیچ احدی هم نمی­تواند برود، آن‌قدر  بالا می­‌رود که دیگر نه جبرائیل و نه روح الامین، هیچ کس با او نیست، اوست و اوست. لذا همان خدایی که آن‌طور قادر است پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را در معراج ببرد که دیگر هیچ ملکی نتواند بالاتر بیاید، همان خدا بلد است به طرفه العینی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را بیاورد و آورد. لذا آن دست هم واقعاً دست امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) است. اصلاً مثالی نیست که بگوییم از باب مثال است، نخیر، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این را که از باب مثالی است قبول نداشتند و می­فرمودند: دست خود امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بوده است.

حالا ما که نمی­توانیم امیرالمؤمنین و حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را بشناسیم، آن‌وقت خدا را می­توانیم توصیف کنیم؟! لذا آنچه را که اولیاء الهی هم راجع به اسماء و صفات الهی و توحید بیان می‌کنند، نازله است. حتّی ما در باب توحید شناسی‌مان باید به درگاه پروردگارعالم استغفار کنیم. ما توحید را نمی­شناسیم، ما اصلاً توحیدشناس نیستیم. این­ها به عنوان توحید بما هو توحید نیست و فقط تصورات ذهنی ماست.

گاهاً بعضی از بزرگواران، اعاظم، اولیاء خدا، عرفای عظیم­الشّأن و آن مردان الهی، مثل آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)  و امثالهم را به عنوان موحّد بیان می­کنند، من از ساحت قدسشان عذر می­خواهم و عرض می‌کنم: اصلاً موحّدی در عالم به عنوان آن موحدی که ملاک هست، وجود ندارد.

البته اشتباه نشود و کسی بگوید: ایشان همه را کافر پنداشت! خیر، امّا مگر می­شود جدّی کسی احدیّت را بشناسد؟! چنین کسی باید ردیف احدیّت باشد، در حالی که ما مخلوقیم و آن چه که هست، همه در این محدودیت ذهنی بشر است.  منتها یک کسی ذهنش در آن درجه اعلای عبودیّت و بندگی است و یک چیزهایی را در حدّ نازله درک می‌کند، یک کسی هم مثل من بیچاره در این درجات پایین است. پس تفاوت وجود دارد، ولی آن هم که در اوج است، باز محدود است؛ چون مخلوق است .

ما این کد را قبلاً داده بودیم، عرض کردیم: ما مخلوقیم و مخلوق، مفعول و فعل فاعل است. امّا حضرت حقّ، خالق و فاعل است. پس ما فعلش هستیم و او ما را خلق کرد، پس آیا می­توانیم جدّی او را وصف کنیم و بشناسیم؟! اصلاً مگر کسی می‌تواند بگوید این شق القمر پیامبر عظیم­الشّأن یعنی چه؟ این ردّ الشمس یعنی چه؟ هر چه هم که فکر می­کنیم، از باب افکار خودمان می­گوییم. آن که نتوانسته است حقیقت شق القمر و رد الشّمس را درک کند، می­تواند مدّعی باشد من موحّدم؟!

پس ما موحّدی در عالم نداریم، توحیدشناسی ما هم توحیدشناسی مخلوقی است، نه توحیدشناسی خالقی.

بر وعده خدا که حقّ است، صبر کن

پس ما هیچ متوجّه نیستیم، لذا این تعابیری هم که می­گوییم، اشکالی ندارد؛ چون مخلوق هستیم و محدودیم. پروردگارعالم در این آیه، دیْنی به گردن خودش قرار داده و فرموده: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» شکیبا باش وعده خدا راست است؛ یعنی نگران نباش، « وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُون» مبادا کسانی که یقین ندارند، تو را به شتاب‌زدگی وادار کنند.

آخر بشر (ولو انبیائش منتها آن‌ها باز درجاتشان با ما متفاوت است) این‌طور است که وقتی یک کلام حقّی را می­داند، می­خواهد یک طوری این حقّ را اثبات کند، امّا گاهی نعوذبالله و نستجیربالله به عجله کشیده می­شود. مثل این که به انبیاء، از جمله حضرت نوح می­گفتند: - نستجیرالله و نعوذبالله - تو دیوانه‌ای، کنار دریا هم نه، بلکه در وسط بیابان برهوت، داری کشتی می­سازی، آن هم از کجا تا کجا، بعد هم می­خواهی مردم به تو ایمان بیاورند! یک کاری بکن به عقل بخورد و مردم هم به تو ایمان بیاورند. وقتی کار تو از اساس و ریشه، غلط است؛ چطور می­خواهی مردم به تو ایمان بیاورند و بگویند: تو پیامبر هستی و ...؛ امّا ایشان صبر کرد و صبر کرد ولی یونس نبی صبر نکرد، برای این که می‌خواست به مردم بفهماند که دیدید، من راست می‌گوییم که خدا عذاب می کند. لذا یک دفعه نفرین کرد و دچار آن قضایای ماهی و ... هم شد.

یعنی گاهی حتّی در مقام انبیاء هم این‌گونه است. پس عزیزم! «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» وعده خدا، حقّ است، صبر کن. با صبر و حوصله به یک چیزی می‌رسی.

یا مثلاً باز در سوره غافر، آیه هفتاد و هفتم می‌فرماید: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُون‏» شکیبا باش و صبر کن، وعده خدا، حقّ است و بیان فرموده: برخی از آن چیزهایی که به آن‌ها وعده می‌دهیم، به تو نشان می دهیم، تازه اگر تو را هم بمیرانیم، آن‌ها را باز نزد خودمان می‌آوریم.

یعنی فکر نکن حتّی اگر تو هم بمیری، باز هم آن‌ها نزد من می‌آیند. لذا بعضی مواقع‌ شاید در همان دنیا نشان ندهد، امّا خدا خیلی صبور است و به من و تو هم می‌گوید: صبر کن، وعده خدا، حقّ است امّا بعضی‌ها عجله می‌کنند.

یا مثلاً باز در سوره آل‌عمران می‌فرماید: خدا خلف وعده نمی‌کند. «رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ» مؤمنین می‌گویند: خدایا! تو مردم را در روزی که در آن شکی نیست، جمع می کنی، حال بگذار بعضی‌ها هر چه می‌خواهند بگویند، بگویند؛ خدا همه مردم را در آن روزی که شکی در آن نیست، جمع می‌کند. بالاخره قیامتی بر پا می‌شود و خدا خلف وعده نمی‌کند.

رفتار خدا در وعده‌های ثواب و عقابش

پس پروردگار عالم خودش در آیات الهی می‌فرماید: خلف وعده نکنید. به غیر از آن، پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم فرمودند: «مَنْ‏ وَعَدَهُ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ»[2] پروردگار عالم اگر به کسی برای ثواب و پاداشی، وعده داد؛ صد درصد جزای آن را به او برمی‌گرداند؛ یعنی پاداش را می‌بیند، «وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ بِالْخِیَار» امّا اگر به کسی در برابر کاری، وعده کیفر داده، در عملی کردن یا نکردن آن وعده، آزاد است. این هم فضل الهی است که عرض می‌کنیم.

لذا اگر خدا وعده بدهد که کار خیری را جزا می‌دهم، شک نکنید که در وعده‌اش صادق است و انجام می‌دهد.  «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» وعده که می‌دهد، تمام است. صدق یعنی عین همان را می‌دهد و ولو من و شما کم بگذاریم، او کم نمی‌کند. لذا من و شما امکان دارد کم بگذاریم، امّا صدق یعنی این که احد کم نمی‌گذارد و عین آن را می‌دهد.

لذا صدق در این‌جا به عنوان راستی که مثلاً در مقابل دروغ است، معنی را نمی دهد، اشتباه نشود. صدق اصلاً و ابداً در این‌جا این معنا را نمی‌دهد. صدق یعنی این‌که وقتی تو وعده دادی، عین همان را می‌دهی. ما در عملمان، در عباداتمان و ... کم می‌گذاریم، امّا تو کاری به من نداری که من یک مقدار کم گذاشتم، بلکه چون وعده دادی که برای عملی، ثوابی را بدهی، بدون کم و کاست می‌دهی.

مثلاً همان طور که فرمود: روزه متعلّق به من است و جزایش را هم خودم می‌دهم که این دیگر ماورای این حرف‌ها است و بالاتر از وعده صدق است، امّا اگر بیان کرد: شما صدقه بدهید، ده برابرش می‌کنم، اقلش این است که همان ده برابر را حتماً می‌دهد، ولی امکان دارد بیشتر هم بدهد. لذا وعده خدا، صدق است. منتها فرمود: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»، یعنی شاید یک موقع ما باطلش کردیم و آن را از بین برده‌ایم؛ پس چیزی نداریم، امّا اگر ما درست انجام بدهیم، او وعده‌اش، وعده صدق است؛ یعنی درست عین همان وعده‌اش را انجام می‌دهد.

امّا در ادامه می‌فرماید: «وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ بِالْخِیَار» اگر کسی کار بد بکند و بگوید: به این عمل زشتت، عقاب می‌دهم؛ مختار است. مثل این که شاید یک کسی توبه کند و ما به خدا بگوییم: مگر وعده نداده بودی که این‌ها را عذابشان کنی، چه شد؟ می‌گوید: به شما ربطی ندارد، من در اختیارم، نمی‌خواهم عذاب کنم. باب رحمت خدای متعال این‌قدر وسعت دارد که بی‌حد و حصر است،  که در همین فراز هم داریم: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما» و حالا عرض می‌کنیم یعنی چه که پروردگار عالم به مؤمنین رئوف و رحیم است. البته در مورد همه عالم این‌گونه است، منتها مشخّص است که چون مؤمنین به درستی می‌فهمند، برای آن­ها محقّق است و برای دیگران هم اختیار دست خداست و خدا خودش مختار است.

ذکری برای ترس از عذاب گناه

بگذارید یک نکته‌ای را خدمتتان عرض کنم. اگر کسی گناهی را انجام داد و تصوّر کرد که خدایی ناکرده به واسطه این گناه، امکان دارد عذابی برایش به وجود بیاید؛ بعد از صد مرتبه استغفار، صد مرتبه یا مختار بگوید. چون مختار حقیقی پروردگار عالم است و این از اذکاری است که اولیاء بیان فرمودند.

یعنی من یک غلط و گناهی کردم، حالا استغفار کردم و قرار بوده که استغفارم، استغفار باشد، لذا صد مرتبه استغفار کردم، بعد صد مرتبه یا مختار گفتم؛ یعنی اختیار با تو است، باز هم من طلبکار نیستم که بگویم: من استغفار کردم و تو گفتی هر که را استغفار کند، می‌آمرزی؛ خیر، خودت مختاری، چون من توبه کردم و آن را شکستم.

اگر توبه‌کننده است، واقعاً توبه کند، یکبار توبه برایش بس است، دیگر چرا10 بار، 20 بار، 100 بار توبه می‌کند؟! عمری مدام گناه کردیم، توبه کردیم، گناه کردیم، توبه کردیم و ...! مگر شخصی محضر امیرالمؤمنین نیامد و گفت: أستغفر الله ربّی و أتوب إلیه، حضرت فرمود: ثکلتک أمّک، مادرت به عزایت بنشیند! تعجّب کرد. حضرت بیان کرد: می‌دانی شرایط استغفار چیست؟ ... لذا ما هم شرایط استغفار را رعایت نکردیم و برای همین یا مختار میگوییم.

خدایا! عدلت نه، فقط فضلت

حالا پروردگار عالم خودش این‌گونه است که در وعده‌اش، صادق است و از دیگران هم خواسته است که این حال را داشته باشند. بحث ما راجع به همین فراز است که می‌فرماید: . «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما» خدایا! تو خودت راجع به قول می‌گویی که باید خلف وعده نکرد، آن‌وقت مگر می‌شود خودت این‌گونه نباشی؟!

حضرات معصومین فرمودند: ما قولی را به شما امر نکردیم، مگر این‌که خودمان اوّل آن را عمل کردیم و بعد به شما گفتیم. چیزی را از شما نهی نکردیم، مگر آن که خودمان تا الان آن را انجام ندادیم. لذا پروردگار عالمی که می‌گوید: اگر وعده بدهید، باید عمل کنید، مگر می‌شود خودش که وعده داده به فضلش عمل کند، طور دیگری رفتار کند؟! - حالا فردا شب فضل را توضیح می‌دهم که چگونه در مقابل عدل است -

خدا! تو خودت وعده دادی که با فضلت با ما برخورد کنی، قول تو حقّ است، وعده تو صدق است، حالا من از همان فضلت از تو درخواست می‌کنم، یعنی من اصلاً به عدل تو فکر نمی‌کنم و فقط دنبال فضل و رحمت تو هستم. چون خودت گفتی: فضلت برتر از عدلت است.

چگونگی رفتار خدا با تک تک انسان‌ها

اصلاً خداوند برای همین است ماه رمضان را قرار داده و گفته: شما جلو بیایید و من هم می‌بخشم، منتها نکته‌ای را هم عرض کنم که این کد اساسی را برای همیشه به ذهنتان بسپارید: بدانید رفتار پروردگار عالم با تک تک انسان‌ها نسبت رفتار ذهنی آن‌ها با پروردگار عالم است، خودش فرمود: «أنا فی ظنّ عبدی»، من در گمان بنده‌ام هستم، هر طور بنده به من ظنّ و گمان داشته باشد، من هم همان‌گونه با او برخورد می‌کنم.

لذا اگر بگویی: پروردگار عالم رحیم است و می‌آمرزد، چون خودش گفته: بیا و بگو: الهی العفو، تمام است، امّا اگر وسوسه شیطان شد و نفس تو را رها نکرد و گفت: مگر می‌شود خدا تو را با این همه گناه بیامرزد؟ خدا هم با همان مگر می‌شود، با تو رفتار می‌کند.

پس این یک نکته اساسی است که در دل شب گفتم: نوع رفتار پروردگار عالم، با من و شما، نسبت ظنّ و گمان خودمان به پروردگار عالم است. خدا شاهد است اگر این نکته را بفهمیم، با آن خیلی کارها می‌شود کرد. این نکته بسیار مهمّی است که تحوّلات عجیب و غریبی را در تو ایجاد می‌کند.

اولیاء خدا، هر روز، فقیرتر از روز قبل!

امشب هم بگوییم: خدایا! ما می‌دانیم فضلت بیشتر از عدلت هست، «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک، یا کریم»، یا أکرم الأکرمین! من هیچ چیز ندارم امّا تو که کریمی و همه چیز هم به تو وابسته است، نفس کشیدنم، رزقم، همه چیز، پس من ادّعای چه بکنم؟!

در مثال مناقشه نیست، عرض کردم ما چون محدودیم و با ملموسات و محسوسات کار داریم، طبعاً باید با این‌طور مثال‌ها جلو برویم. یک کسی وابسته است، خودش هم می‌داند، لذا ده سال، بیست سال، صد سال و تا آخر عمرش هم به پدرش وابسته می‌داند. حالا مال و منال و همه چیز، مال پدرش است، بعد این یک موقع بیاید مثلاً ادّعا کند که برای من است. یک کسی که از دور می‌بیند، به این می‌خندد. می‌گوید: حالا این مدّعی هم شده است!

ما که می‌دانیم ما غلامیم، ما که می‌دانیم ما عبدیم، ما که می‌دانیم ما ذلیلیم، ما که می‌دانیم ما هیچ نداریم، چه بگویم، بگویم: من نماز دارم، کدام نماز؟!

اولیاء خدا، عرفای عظیم‌الشّأن هر روز که بر عمر شریفشان گذشته است، خود را نسبت به روز قبل فقیرتر دانسته‌اند و فقیرتر دیده‌اند. واقعاً دیده‌اند که فقیرند و هیچ ندارند. خدا می‌تواند، این لطفی را که به همین اولیاء، به همین عرفا و به همین معصومین کرده، همه را یک‌دفعه بگیرد؛ چون خودش قادر است، قادر متعال اوست. لذا آن‌ها هرچه جلو می‌روند، می‌فهمند فقیرتر هستند و برای همین است که هرچه هم می‌گذرد، گریه و زاری و ناله و فغان آن‌ها بیشتر است. امثال من بیچاره نمی‌دانیم، گریه نمی‌کنیم و تازه سرمان را هم بالا می‌کنیم، مگر این که یک موقع دلمان بشکند و مثلاً یک اشکی بیاید، امّا همین که این‌ها دائم گریه می‌کنند، اصلاً برای ما سؤال هم پیش می‌آید که چرا دائم گریه می‌کنند؟! ما نمی‌فهمیم، امّا آن‌ها فهمیدند فقیرتر هستند و هیچ ندارند.

ما مدّعی هستیم و این ادّعا دارد ما را می‌کشد. امّا آن‌ها می‌فهمند فقیر فقیر فقیر هستند، برای همین ذلیل ذلیل ذلیل هستند. حالا ذلیل که شد، گردنش دائم درخانه خدا، کج است.

خودش در احادیث القدسیه خطاب کرد: چقدر گریه می‌کنی؟! اگر برای جهنّم است، من تو را جهنّمی نمی‌کنم. اگر برای بهشت است، می‌دهم. گفت: نه خدا! برای بندگی است، من تو را می‌خواهم. یعنی چه؟ این‌ها فهمیدند هیچ هیچ هیچند و فقیرترین هستند.

از خدا بخواه ما از فقر جدا نشویم!

نمی‌دانم، ما که باختیم، بد هم باختیم، زندگی را نفهمیدیم چیست. زندگی به این است که فقیر باشی، زندگی به این نیست که غنی باشی.

شخصی نزد آن مرد الهی، آیت‌الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آمد، گفت: آقا! ما فقیریم، یک کمکی به ما بکنید. خدا رحمتش کند مش تقی نامی بود که بعد هم از همین پول‌ها به مکّه رفت و الحمدلله حاج تقی شد! آمد، گفت: آقا! ما فقیریم. خودش برای مرحوم حاج حلوایی تعریف کرده بود که آقا من را کنار کشید و گفت: به جان تو، من از تو فقیرترم. گفتم: آقا! عجب مریدهای خری داری که اصلاً فکر شما نیستند که ببینند زندگی‌تان چیست. فرموده بودند: به این‌ها که اهانت نکن، امّا این بیچاره‌ها هم از من فقیرتر هستند. گفتم: آقا! ما را گرفتی؟! این حاج حلوایی ماشاءالله تاجر است، آن یکی این‌طور و ... . فرموده بودند: خدا شاهد است این طوری‌اش را نبین، بدبخت، خیلی فقیر است. بعد گفته بود: آقا محمّدتقی! ما فقیریم، عیبی ندارد حالا چیزی هم داریم به تو می‌دهیم امّا فقیریم. دعا کن بگو: خدایا! خودت یک چیزی به این فقرایی که در خانه‌ات آمدند، مرحمت کن و این را هم بخواه که ما را از فقر جدا نکند.

این که پیغمبر هم فرمود: «الفقر فخری»، همین است، گفته بود: بخواه که ما همان فقیر باشیم.

آن‌ها فقیر هستند، می‌فهمند. می‌گویند: آن فقیرتر از من است، آن یکی می‌گوید: آن فقیرتر است و ... . نه فقر مادی، بلکه فقر معنوی. لذا «الفقر فخری» که پیامبر فرمود، همین است. «انتم الفقراء الی اللّه». معلوم است فقیر همیشه دستش به فضل و کرم الهی دراز است. إ‌ن‌شاءالله ما هم این‌طور بشویم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران