آیا مرگ کودکان در عذاب‌ اهل بلیه، با عدل الهی منافات دارد؟

آیا مرگ کودکان در عذاب‌ اهل بلیه، با عدل الهی منافات دارد؟

خبرگزاری تسنیم: آیت‌الله قرهی در جلسه هشتم شرح دعای ابوحمزه ثمالی به تبیین دلایل عذاب‌های اقوام از سوی پروردگار عالم پرداخت و روایت حضرت عزیر(ع) را در خصوص عدم منافات از بین رفتن کودکان در عذاب‌ اهل بلیه با عدل الهی را تشریح کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آیت‌الله قرهی رئیس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در شب‌های ماه مبارک رمضان امسال به تفسیر و شرح دعای نورانی ابوحمزه ثمالی می‌پردازد. متن کامل جلسه هشتم ایشان که در شب نهم ماه مبارک رمضان سال 1434 در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه برگزار شده، بدین شرح است:

قول حقّ، وعده صدق و مسئلت از فضل

«اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»عرض کردیم: قول ذوالجلال و الاکرام، قولی است که حقّ است و توضیحات آن را دادیم که حقّ یعنی آن قولی که ثابت، ابدی، همیشگی و لا یتغیّر است؛ یعنی قول حضرت حقّ، ثابتِ ثابت است و ابداً تغییر نمی‌کند، «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌّ». وعده خدا هم صدق است، «وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ». معنی صدق با راستگویی ظاهری تفاوت دارد که توضیحات آن را دادیم. حالا می‌گوییم: خدایا! خودت فرمودی: «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ » و برای همین است که ما می‌گوییم قولت حق، وعده‌ات، صدق است.

عدل خدا در آیات و روایات

«وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ » عرض کردیم: فضل خدا، در مقابل عدل خداست. یک نکته‌ای را راجع به عدل بگوییم؛ چون یکی از اعزّه سؤال کردند: این عدل پروردگار عالم چیست که به تعبیری نباید به او چنگ بزنیم، در حالی که عدل خدا خیلی عالی است و فضل پروردگار عالم چیست که باید از آن، مسئلت کنیم؟ عدل ذوالجلال و الاکرام، معانی بسیاری دارد که بسیار عالی است. دو نوع عدل داریم: یک نوع عدل، عدل در خلقت است و یک نوع، عدل در رفتار است، نه در خلقت. این‌ها متعلّق به خداست، امّا حالا عرض می‌کنیم که یک عدل هم در بین انسان‌ها است که با این‌ها تفاوت دارد.

عدلی که پروردگار عالم در باب خلقت قرار داده، همان آیه شریفه‌ای است که خیلی معروف است و اگر کسی، بعد از هر نماز، این آیه را با آیاتی دیگری که در روایت بیان شده و ما هم قبلاً عرض کردیم، بخواند، پروردگار عالم، هفتاد مرتبه، به عنایت، در روز به او نگاه می‌کند. خداوند در این آیه می‌فرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏»  هم خود خدا و هم فرشتگان الهی و هم آن‌هایی که به حقیقت دارای علم هستند، گواهی می‌دهند که خدایی جز او نیست. حضرت احدیّت، پرپا دارنده قسط و عدل است و او عزیز و حکیم است - الآن نمی‌خواهم بحث طولانی شود و إلّا قبلاً راجع به معانی عزیز در قرآن صحبت کردیم که مثلاً «عزیز ذو انتقام» با همان معنای عزیز که عزّت دهنده است و ...، چه تفاوت‌هایی دارد).

ذیل همین آیه شریفه، وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان می‌فرمایند: «الَّذِی صَدَقَ‏ فِی‏ مِیعَادِهِ‏ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَیْهِمْ فِی حُکْمِهِ»  پروردگار عالم کیست؟ خدا، آن خدایی است که «صَدَقَ‏ فِی‏ مِیعَادِهِ‏ » در وعده خویش، راستگو است ، «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ‏ حَقّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ». «وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ»  و به بندگانش ستم نمی‌کند. یکی از معانی عدل، این است که ظلم نشود و اگر خداوند بخواهد در خلقتش ظلم نشود، باید افعال او از روی علم و حکمت باشد.

شاید یک موقعی ما، که به دلیل همان مخلوق بودن، محدودیم، بعضی چیزها را نفهمیم و تصوّر کنیم پروردگار عالم در این‌جا ظلم کرده، اما در واقع پروردگار عالم هیچگاه ظلم نمی‌کند و معلوم است آن‌ها خودشان به خود ظلم می‌کنند. «وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ» در آفریدگان و خلقتش، به قسط و عدل رفتار می‌کند. «وَ عَدَلَ عَلَیْهِمْ فِی حُکْمِهِ» و با حکم خودش با آن‌ها با دادگری و عدل می‌پردازد. پس این یک مطلب که خدای متعال این‌طور است. ذیل این مطلب که ما تصوّر می‌کنیم خدا ظلم کرده، امّا تصور ما چون مخلوقیم، غلط از آب درمی‌آید، روایتی عرض می‌کنم که خیلی قشنگ است. عزیز نبی به خداوند عرضه می‌دارد: : «یا رَبِّ ، إنّی نَظَرتُ فی جَمیعِ اُمورِکَ و إحکامِها فعَرَفتُ عَدلَکَ بِعَقلی ...»   پروردگارا! من در تمام کارهاى تو و استوارىِ آن‌ها اندیشیدم و با خِردم به عدالت تو پى بردم ... .

تفاوت وسع افراد در درک حقایق

قبل از ادامه روایت، عرض کنم که خوب است انسان در کارهای خداوند تأمّل کند. البته تأمل ما هم به حدّ وسعمان است. یکی وسعش، وسع عصمت کامله است و یکی هم وسعش در حدّ من است. توقع هم نیست که همه یک طور درک کنند. بلکه افراد نسبت به وسع وجودیشان متفاوتند. عزیزم! یک معنای «لا یُکَلِّفُ‏ اللَّهُ‏ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»  همین است.
آیا عبادت معصومین، با عبادت ما یکی است؟ بله، صورت ظاهرش یکی است؛ چون آن‌ها نماز می‌خوانند، ما هم نماز می‌خوانیم؛ آن‌ها رکوع می‌روند، ما هم رکوع می‌رویم؛ آن‌ها سجده می‌روند، ما هم سجده می‌رویم، امّا در واقع حضرات معصومین یا تالی‌تلو معصوم با معرفت دیگری عبادت می‌کنند.

لذا یکی مانند معصوم است که به اندازه وسع وجودی خود و با معرفت دیگری خدا را عبادت می‌کند، یکی هم مانند همان چوپانی می‌شود که موسی کلیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) با او برخورد کرد و دید که دارد با خدای خودش مناجات می‌کند و خلوت کرده است، امّا چه می‌گوید؟ می‌گوید: تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقت دوزم، کنم شانه سرت ...! اصلاً پروردگار عالم را حتّی یک زن می‌پندارد و می‌گوید: چارقت دوزم، کنم شانه سرت. حد این شخص همین قدر است؛ یعنی تصوّرش از خلقت، همین است.
حتّی من این را عرض کردم که امام(اعلی اللّه مقامه الشریف) در تفسیر حمدشان - که بعضی متوجه نشدند و نگذاشتند ادامه دهند  - فرمودند: حتّی آن کسی هم که بت‌پرست است، در حقیقت می‌خواهد خدا را بپرستد، امّا خودش متوجّه نیست چه می‌کند و به اشتباه بت می‌پرستد؛ چون «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»  ، بارها هم عرض کردم که نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المؤمن»  یا «فطر المسلم»، بلکه فرمود: «فطر النّاس».

پس آن چوپان، حدّ و اندازه‌اش این‌قدر بود، امّا موسی کلیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) نتوانست تاب بیاورد، دید دارد به پروردگار عالم اهانت و جسارت می‌کند، گفت: این انسان پلید دارد خدا را در چه حدّ ضعیفی پایین می‌آورد! لذا به او تشر زد، امّا وحی شد: با بنده ما چه کردی؟! حالا این را هم بگویم، عیبی ندارد، هرکه هرچه می‌خواهد بگوید، ما می‌گوییم و هیچ ابایی هم نداریم؛ باور می‌کنید خود انبیاء الهی هم گاهی از کار پروردگار عالم می‌ماندند و می‌گفتند: یعنی چه؟! ما داریم این را هدایت می‌کنیم که خوب بفهمد امّا پروردگار عالم می‌گوید: چه کار به این بنده من داری؟!

یعنی خدا می‌خواهد نستجیربالله، نعوذبالله بت‌پرستی را ترویج کند؟! خیر، بلکه خدا می‌داند که هر کسی در حد ذهنی خودش متوجّه مطالب می‌شود و بعضی واقعاً مطالبی را نمی‌فهمند. همان‌طور که آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی الله مقامه الشریف)، آیت‌الله سیّد محمّد اصفهانی(اعلی الله مقامه الشریف) را که از شاگردان خود ایشان هم بودند، به مسقط تبعید کردند و بعد بیان کردند: این تبعید به این علّت بود که بعضی، مباحث عرفانی را نمی‌فهمند و برای ایشان، مشکل ایجاد می‌کنند.

لذا هر کسی اندازه‌ای دارد و اندازه افراد متفاوت است. پس این‌طور نیست که عرفای عظیم‌الشّأن و اولیاء خدا بخواهند بگویند: پروردگارعالم نعوذبالله ونستجیربالله این طوری است، یا فلاسفه برای پروردگارعالم شکل و شمایل درست کنند و ... ، ابداً، این که اصلاً اهانت است و این اهانت را آن کسی که نمی‌فهمد بیان می‌کند، آن‌ها اصلاً این طوری نیستند. البته درجاتشان با هم متفاوت است و به خاطر همین، برداشت‌ها هم متفاوت می‌شود.

لذا عبادتی هم که امیرالمؤمنین یا اولیاء‌الله می‌کند، صددرصد با من و شما متفاوت است. امیرالمؤمنینی که در یک نماز، انگشتر می‌بخشد، در نماز دیگر، تیر را از پای حضرت می‌کشند ولی متوجّه نمی‌شود! این جمع ضدین نیست؟! خیر، آن‌جا که صدای سائل را شنید، به این علّت است که مولای هستی است و آنجا هم که کشیدن تیر از پایش را متوجّه نشد، چون در مقابل پروردگارعالم، عبد و ذلیل و خوار و هیچ است و خالقش اوست.

فرزند باقر العلوم از پشت بام می‌افتد، همه سر و صدا می‌کنند، امّا حضرت که در نماز بودند، متوجّه نمی‌شوند. حالا و من وشما باشیم، اگر غیر امام این کار را می‌کرد، می‌گفتیم: آقا! یعنی چه؟! نستجیربالله و نعوذبالله این چه خشک‌مقدّس بازی‌ها چیست؟! یعنی واقعاً سر و صداها را نفهمیدی؟! این همه بگیر و ببند، این همه گریه و زاری را نفهمیدی؟! بچّه مرد، مگر می‌شود نفهمی؟! چون امام معصوم است، نمی‌توان این حرف را زد. من و شما متوجّه نمی‌شویم. امّا مثلاً فکر کنید، در نماز هستید و یک کسی بیاید کنار آرام شما بایستد و بعد متوجّه شوید که دارد عملش را اشتباه انجام می‌دهد، لذا آرام به او تذکّر دهید. او برمی‌گردد، به شما می‌گوید: آقا! شما حواست در نماز خودت بود یا من؟! شما نماز خودت را می‌خواندی، چرا به من نگاه می‌کردی؟!

پس حدّ ما همین‌قدر است، نماز می‌خوانیم، امّا حواسمان تا حدودی به اطراف هم هست. ما که امیرالمؤمنین نیستیم، حالا آن کسی می‌تواند إن قلت بیاورد و بگوید حواست به نماز خودت باشد که خودش هم این‌طور باشد، امّا مگر خودش هم می‌تواند آن طور باشد؟! اصلاً ما می‌توانیم؟! پس افراد در درک مسائل با هم تفاوت دارند.

دلیل عذاب‌های پروردگار عالم

می‌خواستم این روایت را عرض کنم که عزیر نبی به خداوند عرضه می‌دارد: «یا رَبِّ ، إنّی نَظَرتُ فی جَمیعِ اُمورِکَ و إحکامِها فعَرَفتُ عَدلَکَ بِعَقلی» پروردگارا! من در تمام امور و کارها و احکام تو یک نگاهی کردم و فهمیدم که تو عادلی؛ یعنی امورت روی عدل است، «و بَقِیَ بابٌ لَم أعرِفْهُ امّا یک چیزی برای من مانده و نمی‌توانم آن را بفهمم، من پیغمبرم امّا درک نمی‌کنم آن مطلب چیست. «إنَّکَ تَسخَطُ عَلى أهلِ البَلِیَّةِ فتَعُمُّهُم بِعَذابِکَ و فیهِمِ الأطفالُ ! ... « خدا من یک مواقعی نگاه می‌کنم، می‌بینم تو اهل بلا را عذاب می‌کنی که آن‌ها چون چند بار تذکر دادی، مستحق عذاب هستند. البته اولیاء خدا بیان فرموده‌اند: دلیل عذاب کردن اهل عذاب این است که بیماری تفکری آن‌ها مسری است و عالم را گرفتار می‌کند، لذا یک عدّه را از بین می‌برند تا عالم در امان باشد.

یک مثال بزنم در مثال مناقشه نیست، در این زمانه ما باید یک چیزهایی در اندازه وسع خودمان بگوییم که بفهمیم، مثلاً اگر جنون گاوی در گاوداری بیافتد، همه آن گاوها را می‌کشند، می‌سوزانند و از بین می‌برند. شاید کسی بگوید: چرا شما دارید این همه اموال را از بین می‌برید؟ می‌گویند: چون این مسری است، گرفتاری به وجود می‌آورد و حتّی مردم را هم از بین می‌برد. دام را داریم، از بین می‌بریم، عیبی ندارد، یک مدّتی گوشت نمی‌خوریم، امّا سلامتی که داریم. یک مدّت همه این گاوها را قرنطینه می‌کنند تا ببینند کدام گاو بیمار است. حتّی بعضی‌ها را هم که احساس مبتلا بودن می‌کنند، از بین می‌برند و کنار دیگران می‌سوزانند، برای این که اگر این کار را نکنند، همه آن‌ها از بین می‌روند. پس مجبورند، این مطلب را داشته باشند. لذا عذاب پروردگار عالم هم برای این است که تفکّرات آن‌ها به دیگران سرایت نکند. پس چون آن‌ها دیگران را گرفتار می‌کنند، عذاب می‌آید.

یک نمونه دیگر را هم عرض کنم که از نوع عذاب‌ها معلوم است. این که پروردگارعالم، قوم لوط را آن‌گونه عذاب کرد، دلیلی داشت و آن این که امروزه معلوم شده، یکی از مطالب این عمل شنیع و زشت، بیماری مهلک ایدز است. تا این موقع معلوم نبود، بالاخره علم حد یقف ندارد، پیشرفت می‌کند و بشر به مرور زمان مطالب را می‌فهمد. لذا حضرت حقّ مطالب خود را از روی حکمت بیان می‌کند. اگر فرمود: فلان جای گوسفند حرام است، دلیل و برهان دارد. بله، امکان دارد من و شما الان به دلیل و برهانش نرسیده باشیم که بعضی‌هایش را رسیدیم، کما این که قبلا نرسیده بودند، ولی این‌ دلیل بر این نیست که چون نمی‌دانیم، یک ژست عالم‌مآبانه هم بگیریم و بگوییم: من تا علم و حکمت چیزی را ندانم، نمی‌پذیرم. ای بشر! این همه باد به غبغب انداختن، برای چیست؟! مگر تو چقدر می‌دانی که مدّعی هستی تا من ندانم، نمی‌پذیرم؟!

یک جمله‌ای بگویم که خیلی قشنگ است. یک موقع آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی می‌فرمودند: این‌قدر به جهلمان ننازیم، علم، چیز دیگری است. یعنی جهل است که ما به آن می‌نازیم و این حرف خیلی قشنگی است.

عدل خدا در از بین رفتن کودکان در عذاب اهل بلیّه! / عدل در خلقت

روایت عزیر را عرض کنیم که سؤال او برای ما هم پیش می‌آید. عزیر عرضه داشت: «نَظَرْتُ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ وَ أَحْکَامِهَا فَعَرَفْتُ عَدْلَکَ بِعَقْلِی» من در جمیع امور و کارهای تو نظر کردم و با این عقل خودم متوجّه شدم که پشت همه این‌ها عدل هست، امّا در یکی چیزی ماندم «وَ بَقِیَ بَابٌ لَمْ أَعْرِفْهُ» و درکش نمی‌کنم، معرفت به آن ندارم و متوجّه نیستم، «إِنَّکَ تَسْخَطُ عَلَى أَهْلِ الْبَلِیَّةِ فَتَعُمُّهُمْ بِعَذَابِکَ وَ فِیهِمُ الْأَطْفَالُ» و آن این که وقتی عذاب می‌کنی، درست است، اهل بلیّه هستند و باید عذاب شوند، امّا چرا آن‌قدر این عذاب را گسترش می‌دهی که در آن‌ها اطفال هم هستند؟! یعنی خدا من نفهمیدم، این طفل‌ها که گناه نکردند. مثل همان تعبیر عامیانه که می‌گوییم: وقتی عذاب می‌آید، تر و خشک را با هم می‌سوزاند. عزیر می‌گوید: خدایا! تو عادلی، اهل بلیّه را عذاب می‌کنی، حقّشان است، امّا این اطفال چه؟! من ماندم!

خطاب پروردگار عالم را ببینید، می‌فرماید: «یَا عُزَیْرُ إِنَّ الْقَوْمَ إِذَا اسْتَحَقُّوا عَذَابِی قَدَّرْتُ نُزُولَهُ عِنْدَ انْقِضَاءِ آجَالِ الْأَطْفَالِ فَمَاتُوا أُولَئِکَ بِآجَالِهِمْ وَ هَلَکَ هَؤُلَاءِ بِعَذَابِی». عزیر! موقعی که می‌خواهم اهل بلیّه را عذاب کنم، درست می‌گذارم موقعی که اجل این اطفال که از قبل تعیین شده، به پایان برسد.

چون می‌دانید در اجل حتمی، «لا یستقدمون و لا یستاخرون» است، نه تأخیر می‌افتد و نه جلو می‌افتد. دو اجل است: یکی اجل معلق است و یکی اجل حتمی. به تعبیر خودمان پیمانه که پر شود، دیگر تأخیری نمی‌افتد. برای همین می‌بینید بعضی‌ها در بچّگی، بعضی‌ها در نوجوانی، بعضی در جوانی، بعضی در میانسالی و بعضی هم در کبر سن می‌میرند. یعنی بعضی وقتی واقعاً فرتوتِ فرتوت می‌شوند، می‌میرند که دیگر حتّی به دوران طفولیّت برمی‌گردند و خودشان را نمی‌توانند کنترل کنند، به تعبیری که امروزه بیان می‌شود باید برای آن‌ها پوشک بزرگسالی استفاده کنند. چون نمی‌توانند خودشان را کنترل کنند و دیگر دستگاه گوارششان دست خودشان نیست، مثل طفل که متوجّه نمی‌شود. فقط سوپ می‌توانند بخورند و ... . عمر بعضی این‌طوری است. پس اجل که آمد، تمام است و اجل، معلوم است.

لذا فرمودند: ای عزیز! هر موقع می‌خواهم مردمی را که سزاوار عذابند، عذاب کنم، فرو آمدن آن عذاب را زمانی مقرّر می‌کنم که عمر و اجل کودکان هم به سرآمده باشد، «قَدَّرْتُ نُزُولَهُ عِندَ انْقِضاءِ آجالِ الأطفالِ، فَماتَ اُولئِکَ بِآجالِهِم وَ هَلَکَ هؤُلاءِ بِعَذابى» در نتیجه کودکان وقتی از دنیا می‌روند، چون اجلشان رسیده بوده، می‌روند و بقیّه به علّت عذاب، می‌میرند. لذا پروردگار عالم به عدل رفتار می‌کند «الَّذِی صَدَقَ‏ فِی‏ مِیعَادِهِ‏ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَیْهِمْ فِی حُکْمِهِ» و حکم خودش را هم با آن‌ها داده. پس عدل در خلقتش، این‌گونه است.

تشبیه خدا به آفرینندگان/ عدل در رفتار

حالا این قسم دوم عدل را هم عرض می‌کنم. پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان می‌فرمایند: «مَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ شَبَّهَهُ بِخَلْقِهِ وَ لَا وَصَفَهُ‏ بِالْعَدْلِ‏ مَنْ نَسَبَ إِلَیْهِ ذُنُوبَ عِبَادِه‏» کسی که خدا را به آفرینندگانش شبیه کند، معلوم می‌شود خدانشناس است. نمی‌توانید خدا را تشبیه کنید که وقتی مثلاً گفتند: یدالله، بگویید: پس معلوم خدا دست دارد! یا وقتی گفتند: عرش پروردگار عالم، من و شما تصوّر کنیم که خوب پس خدا هم یک خانه دارد یا بگوییم: چطور سلاطین عالم یک کاخ بزرگ دارند، پس خدا هم نسبت به خدایی خودش یک کاخی که بی سر و ته است، دارد که اسمش را عرش می‌گذاریم!

همان‌طور که عرض کردیم، دلیل بیان این مطالب هم است که ما چون مخلوقیم و با محدودات و محسوسات سر کار داریم، همیشه قیاسمان این‌گونه است. حالا که دل شب است، یک نکته‌ای عرض می‌کنم که چگونه می‌شود از این مقوله خلاص شد که تفکّرات ما، تفکّرات مادی و محدود به فکر خودمان نباشد؟ مثلاً بعضی‌ها در قدیم که داش مشتی بودند، به حساب خودشان به خدا احترام می‌گذاشتند، در حالی که تازه خدا را هم ردیف خودشان می‌کردند و مثلاً حالا یک درجه بالاتر. یکی از این‌ها که در صابون‌پزخانه بود، پیش آقا (آیت‌الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) می‌آمد و می‌گفت: آقا! ما اوّل پیش خدا، بعد پیش شما، لنگ می‌اندازیم! لذا بشر همین است دیگر، محدود است، فکر می‌کند حالا مثلاً خدا را خیلی دوست دارد و تازه خدا هم باید تحویلش بگیرد که چه بنده با صفایی دارد!  مثلاً یک لاتی در خانه خدا آمده و دارد خدا را تحویل می‌گیرد و بعد یک منّتی هم دارد سر خدا می‌گذارد که ببین من برای هیچ کسی لنگ نمی‌اندازم، امّا برای تو دارم لنگ می‌اندازم. دیگر این بشر محدود است و خدا را در یک حد جسمانی می‌بیند که این‌طور حرف می‌زند.

چه کسی خدا را عادل نمی‌داند؟

پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: آن کسی که پروردگار عالم را به خلق شبیه کند، معلوم می‌شود خدا را نشناخته است. بعد نکته دوم را فرمودند که خیلی مهم است و در باب بحث خودمان است که داریم بیان می‌کنیم. فرمودند: «وَ لَا وَصَفَهُ‏ بِالْعَدْلِ‏ مَنْ نَسَبَ إِلَیْهِ ذُنُوبَ عِبَادِه‏» و خدا را هم به عدالت وصف نکرده است. چه کسی؟ آن کسی که گناهان بندگان خدا را به خدا نسبت بدهد و بگوید: اگر خدا نمی‌خواست، نمی‌گذاشت!

خودش گناه می‌کند، می‌گوید: خودش وسیله گناه را درست کرده! نخیر، این چه حرفی است؟! پس چرا انبیاء و حضرات معصومین گناه نکرده‌اند؟! اصلاً حضرات معصومین که در عصمت کامله بودند، هیچ، چرا آن‌ها که مثل حضرت سلمان بودند، گناه نکردند؟! مگر ایشان معصوم بود؟! از ایران مدام این طرف و آن طرف می‌رود تا به حقّ برسد. این آقای بهروز یا روزبه که هر روزش بِه از روز دیگر بود و سلمان شد، آن هم به آن‌جا رسید که سلمان محمّدی شد، «سلمان منا اهل البیت». حال مگر او معصوم بود؟! پس ما هم می‌توانیم و نباید گناه خودمان را به پای پروردگار عالم بنویسیم؛ چون این، دور از عدل است. یکی از معانی خیلی ساده عدل، این است که بدانیم پروردگار عالم ما را دوست دارد. پس وقتی ما گناه می‌کنیم، چطور می‌خواهیم به پای پروردگار عالم بیاندازیم؟!

عدل این است که خدا را متّهم نکنی

از امیرالمؤمنین راجع به عدل سؤال کردند: «وَ سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنِ الْعَدْلِ‏ فَقَالَ الْعَدْلُ أَلَّا تَتَّهِمَه‏» عدل، این است که خدا را متّهم نکنی. خودت خراب کردی، خدا را متهم می‌کنی؟ خودت گناه کردی، خدا را متّهم می‌کنی؟ خودت ادعا کردی من عقل دارم و تدبیر امور دست من است، لذا مدام نشستی دودوتا چهارتا کردی که یک جاهایی گرفت، امّا یک جاهایی که نگرفت، گفتی: خدا هم که با ما نیست، یک موقع‌هایی انسان نعوذبالله، نستجیربالله می‌گوید: خدا، هم خدای پولدارها! خدا هم خدای فلان! چرا خدا را متهم می‌کنی؟! پروردگار عالم دنیا را عالم اختیار قرار داد، چرا پروردگار عالم را متّهم می‌کنی؟!

عدل این است که پروردگار عالم را متّهم نکنی، یعنی بدانی «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏» . حالا آن سعی‌ای که یک سعی صحیح، عاقلانه، خردمندانه و با مشورت اولیای خداست، جواب می‌دهد و در غیر این صورت جواب نمی‌دهد. تازه آن‌جایی هم که با مشورت اولیاء خداست، یک مواقعی مصلحت است که طور دیگری باشد، «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم‏»   شما دوست دارید، ثروتمند شوید ولی هر کاری می‌کنید، نمی‌شود، امّا یکی دیگر به تعبیری دست به سنگ می‌زند، طلا می‌شود، ولی شما هیچی نمی‌شوید. چون پروردگار عالم می‌داند که اگر تو ثروتمند شوی، دینت از دست می‌رود، لذا نمی‌گذارد ثروتمند شوی. می‌داند اگر ثروتمند شوی، دیگر یک شب هم نمی‌آیی در دعای ابوحمزه بنشینی، جنبه‌ها را خدا می‌داند و من و شما نمی‌دانیم.

پروردگار عالم قادر متعال است، خودش ما را خلق کرده است، به همه امور ما مطلع است، لذا خدا را متّهم نکن، لطفش شامل حال تو شده است، این‌جا نخواسته، یکی دیگر را جای دیگر نخواسته، اگر عالم می‌شد، عالم‌نما بود، سقوط می‌کرد، باز هم لطف خداست،  چون این‌جا که معلوم نمی‌شود چه کسی عالم هست، چه کسی عالم نیست، آن طرف معلوم می‌شود. قبلاً هم بارها عرض کردیم، نفرمودند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ عُلَمائکم‏»، یا نفرمودند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أُمنائکم‏»، یا نفرمودند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أُمرائکم‏» وقس علی هذا، بلکه فرمودند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏». لذا یک زمان می‌بینی به شما امیری نمی‌دهند، با این که هی این طرف آن طرف هم می‌کنی، امّا لطف و محبّت خداست که شما ریاست نداشته باشی.

مقام رضا؛ بالاترین مقام بنده خدا

چقدر خوب است که انسان مثل برادر عزیزمان کدخدایی باشد، ایشان برای عضویت در شورای نگهبان، در مجلس رأی نیاورد ، سریع گفت: من از نمایندگان مجلس تشکر می‌کنم که این بار از روی دوش من برداشتند. من از این به بعد به همان دانشگاه می‌روم و فعالیت‌های علمی خود را ادامه می‌دهم. من با ایشان تماس گرفتم، صحبت کردم و گفتم: بارک الله به این روحیه‌ای که شما دارید. ایشان از دوستان مؤمن و متعهد بنده هستند و از قبل هم می‌دانستم که روحیه ایشان این‌گونه است.

امّا حالا یک کس دیگر می‌گوید: آقا! نخواستند، سیاسی کاری کردند، امّا چنین کسی خیلی راحت از این مسئله رد می‌شود. خودشان هم می‌گفتند: اتفاقاً برای من خیلی راحت بود و اصلاً گله‌مند نبودند که بگویند: چرا این‌گونه شد و ...؟ آفرین به این روحیه! می‌فرمایند: کسی را متّهم نکن، «وَ سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنِ الْعَدْلِ‏ فَقَالَ الْعَدْلُ أَلَّا تَتَّهِمَه‏» عدل آن است که خدا را متهم نکنی که چرا به من ثروت ندادی؟ چرا به من قدرت ندادی؟ مگر من چه کردم؟

خدایا! ما را تسلیم اوامر خودت قرار بده

یکی از بحث‌هایی که إن‌شاءالله بعداً در اخلاق مفصلاً درباره‌اش صحبت می‌کنیم، مقام تسلیم و رضای خداست، که بالاترین مقام، مقام رضاست، که نفس مطمئنّه به آن می‌رسد. «یا ایّتها النّفس المطمئنّه ارجعی إلی ربّک راضیۀً مرضیّۀً فأدخلی فی عبادی و أدخلی جنّتی». در مقام رضا، هم انسان راضی است و هم خداوند، البته عرض کردم این‌جا که معلوم نمی‌کند، در قیامت معلوم می‌شود که چه خبر است.

متّقی که بشوی، همه چیز در دست توست، چون که صد آید، نود هم پیش ماست، امیر قلوب هستی، مثل این آقای حداد عادل، مثل آقای کدخدایی، راحت می‌گذرند، تازه انسان بیشتر دوستشان دارد و امیر قلب‌ها می‌شوند، امّا یکی دیگر می‌آید و مدام دیگران را متّهم می‌کند. پس انسان باید فقط آن طرف را نگاه کند. خدایا! ما را به مقام رضا برسان.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران