نوجوانانی که کوماندوهای صهیونیست را سرگردان کردند
خبرگزاری تسنیم: مقاومت رزمندگان حزبالله را زن و کودک و مرد و جوان دوشادوش یکدیگر و با تأسی به حماسهآفرین بزرگ کربلا به پیش بردند. روایت زیر داستان نوجوانانی است که جا پای جوانان شهید روز عاشورا گذاشتند.
به گزارش گروه بینالمل تسنیم جنگ 33 روزه روایت حماسهآفرینی رزمندگانی است که یک تنه در برابر یکی از مخوفترین ماشینهای جنگی جهان ایستادند تا به همگان ثابت کنند که قدرت ایمان حماسهای میآفریند که نمیتوان انتهایی برای آن متصور بود. انچه در زیر میخوانید روایت جانفشانیهای دو نوجوان شهید مقاومت است:
نیروهای مقاومت در البیاضه و محیط پیرامونی آن، مکانی را که اسرائیلیها از آنجا وارد اراضی لبنان میشدند رصد میکردند. فرمانده نبردهای البیاضه و محیط پیرامون آن به روزنامه السفیر لبنان گفت که «اسرائیلیها همواره از بین دو منطقهای میگذشتند که نیروهای مقاومت کمین میکردند» انتخاب حد فاصل بین دو منطقه نظامی، تنها دلیل توجه اسرائیلیها به "المروحین" برای انتخاب محور عبور خود نبود. دلایل دیگر این امر، موقعیت جغرافیایی منطقه بود که نواری از روستاهای ضعیف از لحاظ مردم شناختی را در خود جای داده بود. به این معنا که این روستاها از طرفی از جمعیت چندانی برخوردار نبود و از طرفی مقاومت تا عمق اعتقادات آنها نفوذ نکرده بود.
نیروهای اسرائیلی که از شهرک زرعیت فلسطین اشغالی وارد المروحین میشدند با جوانان مقاومت روبرو شدند. نیروهای مقاومت در مروحین که از پوشش نظامی برخوردار نیست و دفاع در آن از نوع "نرم" و نه "سخت" است، دو سرباز اسرائیلی را کشته و دو نفر دیگر را زخمی کردند. بعد از ایجاد درگیری در منطقه مروحین، نیروهای اسرائیلی با هدف قطع محور منطقه پشتی نوار غربی از منطقه جلویی و رسیدن به البیاضه راهی دو شهرک الجبین و شیحین شدند.
البیاضه 150 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. این ارتفاع در مقایسه با کوهها و تپهها چندان زیاد نیست. این ویژگی بیاضه، آن را به مانند دهانه منگنهای قرار داده که شهر صور، باغات و محیط اطراف آن را فرا گرفته است. نیروهای اسرائیلی سه روز بعد از ورود به مروحین یعنی در روز 25 نبرد، در قالب دو گردان به سمت شیحین والجبّین حرکت کردند. هدف آنها جلوگیری از پرتاب موشکهای ضد ذره بود.
رزمندگان مقاومت در ابتدای الجبین منتظر "صید" خود بودند. در این میان گروهی دیگر در ورودی این منطقه، در کنار اولین خانه کمین کردند. در آنجا هر دو گروه مقاومت با نیروهای دو گردان اسرائیلی درگیر شدند. در این نبرد، برخی از نیروهای اسرائیلی کشته شدند و آنها کشتههایشان را در پوششهای پلاستیکی گذاشته و عقب نشستند. در پی این شکست آنها به سمت بالای ورودی حرکت کرده و با تجهیزات خود راهی روستاهای مشرف بر شیحین و جبّین شدند. در آنجا نیز غافلگیر شدند و در عرض چند دقیقه سه تانک مرکاوایشان توسط نیروهای مقاومت منهدم شد.
در تانکهای منهدم شده 6 سرباز کشته و سه تن دیگر زخمی شدند. در پی این ماجرا، اسرائیلیها دیوانه وار از زمین، هوا و دریا، مجدل زون، البیاضه و شمع را بمباران کردند. تنها قلعه شمع، صد بار بمباران شد. آنچه اسرائیلیها را دیوانه میکرد، آنکه موشکها همچنان طبق معمول شلیک میشد. بعد از این آتش مقدماتی، اسرائیلیها از منطقه شیحین و جبّین راهی منطقه شمع شدند و در هنگام غروب بالگردهای آنان با انجام عملیات هلیبرن، نیروهایی را در منطقه تلة إرمث در پشت "شمع" مستقر کرد و آنها این شهرک را از تمامی جهات محاصره کردند.
وضعیت روحی سربازان اسرائیلی برای نیروهای مقاومت خنده دار شده بود. آنها به فرماندهان خود دروغ می گفتند. حاج جواد میگوید: «آنها از کمبود آذوقه سخن میگفتند، حال آنکه بالگردها پر از آذوقه بود. اگر یک سرباز ما به آنها حمله میکرد، داد و فریاد به راه می انداختند و میگفتند با 30 مبارز روبرو شدهاند و... در "شمع" درگیریها خانه به خانه در جریان بود و نیروهای مقاومت به پرتاب موشک ادامه می دادند. نیروهای مقاومت تانک H-ZARIT را که حامل هشت سرباز بود، منهدم کردند. هیچ یک از این نیروها که در سال 1982 به ارتش پیوسته بودند از تانک بیرون نیامدند.
بعد از انهدام این تانک، اسرائیلیها وارد مسیرهای "مجدل زون" شدند که گروهی از نیروهای مقاومت منتظرشان بودند. رزمندگان مقاومت بر این باور بودند که ممکن است اسرائیلیها بعد از انهدام تجهیزاتشان در "شمع" برنامه خود را عوض کنند. از همین رو دو تن از نیروها با برداشتن تجهیزات خود راهی ورودی مسیر اسرائیلیها شدند. این دو هشت ساعت در بین دره ها و کوهها به راهپیمایی پرداختند و به محض رسیدن به محل مورد نظر، نخستین تانک اسرائیلی آشکار شد. یکی از این دو نفر که جوانی هفده ساله بود تانک مرکاوا را از فاصله 75 متری هدف قرار داد و منهدم کرد.
با انهدام این تانک، اسرائیلیها به شدت منطقه را بمباران و گلولهباران کردند بطوریکه "خطار رحال" از اعضای حزب الله که تانک مذکور را منهدم و به سمت سربازان اسرائیلی آتش گشوده بود، شهید شد. اسرائیلیها با عبور از راه مخفی که در پشت دو دره ایجاد شده بود، در "شمع"مستقر شدند و گروههای مقاومت در اطراف این منطقه موضع گرفتند. در سپیده دم روز بیست و هفتم نیروهای مقاومت به محض ادای نماز صبح در البیاضه ، متوجه حضور دویست سرباز اسرائیلی در فاصله سیصد متری خود و در بین درختان صنوبر شدند. نیروهای مقاومت منتظر ورود اسرائیلیها بودند. جغرافیای این منطقه طوری بود که باید درگیری از راه دور صورت میگرفت . در این منطقه هیچ پوشش درختی و سنگی وجود نداشت که کسی بدان تکیه دهد.
تانکهای اسرائیلی قبل از ورود به البیاضه که وجب به وجب آن را پاکسازی کرده بودند، منهدم شدند. اسرائیلیها در اجرای برنامه پاکسازی خود حدود 150 خمپاره به مواضعی که احتمال می دادند نیروهای مقاومت در آن مستقر شده باشند، شلیک کردند. در پی این اقدام، رزمندگان هریک به شکلی مجروح شدند، اما با این حال به سمت آن دویست نفر آتش گشودند. اقدام اسرائیلیها باعث شد تا آنها با هر بار آتش گشودن، دور هم حلقه بزنند. جوانان مقاومت بر آن شدند که یکی شلیک کند و دیگران به محض آنکه اسرائیلیها دور هم جمع شدند به سمت آنها موشک پرتاب کند. در ادامه دشمن، دیوانهوار از زمین و هوا و دریا به سمت رزمندگان آتش گشود و سپس سربازان آن از پشت جوانان مقاومت را به محاصره در آورند.
اینجا بود که جواد با دومین گروه مستقر در البیاضه تماس گرفت و وی را از محاصره مطلع کرد. طولی نکشید که رزمندگان، آتش دشمن در پشت سر خود را مهار کردند. یک لحظه غوغایی به پا شد... هواپیمای "یسعور" یا بالگرد پیشرفته "اسکورسکی" بر بالای سر رزمندگان مقاومت در فاصله 150 متری اقدام به جمع آوری جنازه کشتهشدگان و زخمیها نمود. نیروهای مقاومت نیز از منطقهای که بیپوشش مانده بود، خارج و راهی خانهای متصل به بوستانی بزرگ شدند. در آنجا برخی به استراحت پرداختند و عدهای نیز مشغول نگهبانی شدند. بعد از سه ساعت، آن منزل بر سر مبارزان خراب شد ولی خوشبختانه کسی آسیب ندید. نیروهای مقاومت در این بوستان پراکنده شدند و دو رزمندهای که آتش پشت سرشان را مهار کرده بودند به آنها پیوستند. یکی از این دو "بشیر علویه" نام داشت.
عصر، رزمندگان تصمیم گرفتند به اسرائیلیها اجازه ندهند آرامش بگیرند. علویه اولین کسی بود که به استقبال اسرائیلیها رفت. رزمندگان در موضع مستحکم خود در اطراف بوستان مذکور، صدای شلیک علویه به سمت دشمن را میشنیدند. علویه در نزدیکی مسجد البیاضه متوجه شده بود که بیست سرباز اسرائیلی در حال استراحت هستند و از تجهیزات خود فاصله گرفتهاند. وی به همراه یکی از همسنگرانش به سمت آنها رفته بود و با آتشبارشان به سمت آنها شلیک کرده بودند. اسرائیلیها، همراه علویه را محاصره کرده بودند ولی وی در فاصله یکی دو متری آنها در بین بوتهها خزیده بود و آنها او را نیافته بودند. با رفتن اسرائیلیها، وی با آتشبار خود به سمت دو سرباز دشمن که در پنجره یکی از خانهها حضور داشتند شلیک و آن دو را به هلاکت رساند. علویه به مدت سه روز اسرائیلیها را به زحمت انداخته بود.
در روز چهارم رزمندگان حاضر در باغ مذکور احساس کردند از صدای درگیری علویه با اسرائیلیها خبری نیست، از همین رو یکی از رزمندگان در پی یافتن وی برآمد. تنها سه ساعت از شهات وی میگذشت... بدنش هنوز گرم بود... علویه در مارون الرأس با اصابت سه گلوله به سر، سینه و صورتش شهید شده بود. او به مانند همیشه اسرائیلیها را غافلگیر میکرد اما این بار ( 14 اوت) اسرائیلیها وی را غافلگیر و به شهادت رساندند. ساعت هشت و ربع صبح رزمندگان با دیدن یک خودروی غیر نظامی لباس رزم را از تن بیرون آوردند و به استقبال فامیل خود رفتند که از صور می آمدند. زنی که گویا آنها را نمیشناخت به سمت آنها دوید و با تقدیم نان به آنها که گویی برایشان یک غذای چرب و نرم بود گفت : «جانم به فدایتان خدا را شکر که به سلامت برگشتید»
انتهای پیام/